دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

قهرمان پروری یا مدال آوری


قهرمان پروری یا مدال آوری
غرض از نگارش این مطلب نقدی مختصر و هشدار دهنده در مورد وضعیت یكی از پرافتخارترین رشته های ورزشی كشورمان است؛ رشته ای كه نخستین مدال المپیكی كشور ما را توسط مرحوم جعفر سلماسی در المپیك ۱۹۴۸ لندن به ارمغان آورد، پس از آن نیز شاهد درخشش قهرمانانی مانند مرحوم محمود نامجو و محمد نصیری در عرصه های جهانی و المپیك بود و حداقل در دهه اخیر و بویژه در دو المپیك سیدنی و آتن بخش عمده ای از موفقیت ها و افتخارات ورزشی كشورمان را رقم زده است.
دلخوش به تك ستاره ها
وزنه برداری كشور ما از آغاز فعالیت خود به درخشش تك ستاره هایی دلخوش بود كه هراز چند گاهی در عرصه رقابت های بین المللی برای ایران كسب افتخار می كردند. از اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی و در پی افتخار آفرینی قهرمانانی مانند شاهین نصیری نیا، كوروش باقری، حسین توكلی، فلاحتی نژاد و حسین رضازاده به تدریج حضور وزنه برداری ایران در عرصه های جهانی و المپیك شكلی جدی به خود گرفت و انتظارات عمومی جامعه و ورزش دوستان نیز از این ورزش افزایش یافت. از جمله عامل های مهمی كه در این موفقیت ها مورد تأكید قرار می گرفت، حضور ایوانف بلغاری به عنوان سرمربی تیم وزنه برداری كشورمان بود.پس از المپیك سیدنی همكاری فدراسیون وزنه برداری ایران با ایوانف قطع شد و وی نیز ترجیح داد تا فعالیت خود را با فدراسیون وزنه برداری مصر ادامه دهد. گذشت زمان نشان داد كه قطع همكاری میان فد راسیون وزنه برداری ایران و ایوانف به سود هیچ یك از طرفین نبود.از یك سو، وزنه برداری ایران پس از حضور موفق در المپیك ۲۰۰۰ سیدنی و كسب دو مدال طلای ارزشمند حسین توكلی و حسین رضازاده، به تدریج دچار افتی نسبی شد، به گونه ای كه در مسابقه های اخیر قهرمانی جهان در كشور قطر تنها موفقیت تیم ناقص ایران را وزنه بردار استثنایی كشورمان حسین رضازاده رقم زد. از دیگر سو، ایوانف نیز نتوانست در كشور مصر موفقیتی به دست آورد. اما، حضور ایوانف در یك سال اخیر با چالش هایی همراه بود كه جدی ترین آن تقابل وی با وزنه برداران تیم ملی كشورمان و اخراج آقایان برخواه، فلاحتی نژاد و بیرانوند از اردوی آمادگی و محرومیت آنان از حضور در مسابقه های قهرمانی آسیا و جهان بود. اقدامی كه از یك سو به بی انضباطی این افراد و از دیگر سو به پشتوانه سازی ربط داده شد.
پشتوانه سازی یا اخراج محترمانه
هیچ كس با پشتوانه سازی مخالف نیست، اما هیچ منطقی نمی پذیرد كه داشته های فعلی كه حاصل سالها تلاش و سرمایه گذاری در رشته ای بسیار سخت و دیربازده مانند وزنه برداری هستند به یك باره كنار گذاشته شوند. به فرض پذیرش خطای وزنه برداران اخراجی، پرسش اصلی این است كه مگر این ورزشكاران حاصل عملكرد ایوانف و همین فدراسیون نیستند؟ از طرف دیگر، با وجود چنین مكانیسمی برای برخورد با خطاكاران احتمالی، چه تضمینی وجود دارد كه فردا و فرداها مجدداً همین برخورد با ورزشكاران فعلی نیز نشود؟ نتیجه منطقی این طرز فكر و برخوردهای متعاقب آن كاملاً آشكار است: گرفتاری در دوری باطل كه مستلزم این است كه همواره عده ای را به همین بهانه ها اخراج و عده ای دیگر را جایگزین آنان نمود.
با چنین روندی نباید انتظار مقامی بهتر از دهمی جهان وچهارمی آسیا داشته باشیم. افزون بر این، تجربه جامعه شناسانه ورزش در كشور ما نشان داده است كه در برخی موارد سقف آرزوهای قهرمانان ما چندان بلند نیست و بعضی از آنان علیرغم شایستگی های فراوانی كه برای استمرار دوران قهرمانی خود دارند، تنها دوره كوتاه مدتی می توانند در این عرصه باقی بمانند، هنگامی كه ورزشكاران احساس كنند رقیب جدی ندارند، علاوه بر كاهش نسبی انگیزه میل به پیشرفت در آنان، تقاضاهای آنان نیز روبه فزونی می گذارد كه ممكن است برخی از آنها منطقی نیز نباشند. از طرف دیگر، مشاهده می شود كه ورزشكاران پس از رسیدن به مدارج افتخار و قهرمانی با وضعیتی دوگانه مواجه می شوند: از یك سو، توجه بیش از حدی به آنان می شود و از شخصیت و وجهه آنان در عرصه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی بهره گرفته می شود كه البته این امر فی نفسه نه تنها بد نیست بلكه در بسیاری از موارد دارای سودمندی های فردی و اجتماعی نیز می باشد. اما بحث در مورد میزان و مدت این توجه، موقتی بودن آن و عدم تناسب اش با توانایی های فرهنگی ورزشكاران است.
نیاز قهرمانان به آموزش
نكته مهم در این میان این است كه كمتر كسی از مسئولان به این مهم توجه دارد كه قهرمانان در كنار آموزش های تكنیكی و ورزشی، نیاز به آموزش مهارت های فرهنگی، اجتماعی، روانی و رفتاری نیز دارند. در واقع، به نظر می رسد كه در پرورش قهرمانان نتوانسته ایم به گونه ای برنامه ریزی كنیم كه به همراه افزایش آمادگی فیزیكی و توانمندی جسمانی، در وضعیت روحی، روانی، فرهنگی و اجتماعی قهرمانان نیز بهبودمعناداری حاصل شود.از دیگر سو، شهرت، افتخار و پیامدهای بعدی آن نوعی عدم توازن میان انتظارات اجتماعی از قهرمانان و توانمندی های فردی آنان به وجود می آورد. این وضعیت دوگانه از نظر اجتماعی و فرهنگی نوعی رهاشدگی و سردرگمی برای قهرمانان ایجاد می كند كه یكی از پیامدهای منفی آن را می توان در بی نظمی رفتاری و افت فعالیت ورزشی آنان مشاهده نمود. همین غفلت هاست كه گاه سبب بروز رفتار نسنجیده ای مانند خودداری قهرمانان المپیك از شركت در رقابت های جهانی ۲۰۰۳ ونكوور كانادا و فعالیت نامنظم برخی از قهرمانان پس از دستیابی به موفقیت می شود.اما، باید توجه داشت كه تنها با نظارت مربیان بر امور رفتاری و انضباطی ورزشكاران نمی توان انتظار باز خورد مناسب داشت. این نظارت به دلیل غیرتخصصی بودن گاه نوعی بحران مشروعیت نسبت به اقتدار مربیان در میان ورزشكاران ایجاد می كند و به رویارویی مربی و ورزشكار می انجامد. طبیعی است كه در این رویارویی آن كه قدرت فراتری دارد به منظور توجیه و تثبیت موقعیت خود به محكوم كردن طرف مقابل مبادرت می ورزد. در واقع، اگر به دوران پس از المپیك سیدنی با دقت و تأمل نظر بیفكنیم، ملاحظه می كنیم كه از جمله مشكلاتی كه سبب شد تا انسجام و هماهنگی قابل توجه پیش از المپیك سیدنی دچار اختلال گردد نوعی فقدان مشروعیت در میان وزنه برداران تیم ملی بود. نمونه بارز این بحران مدیریتی را می توان در اصرار حسین رضا زاده و سایر وزنه برداران تیم ملی بر حضوركوروش باقری به عنوان مربی در المپیك آتن و فقدان اقتدار لازم مربی بلغاری آن زمان تیم ملی در میان وزنه برداران تیم ملی ملاحظه نمود. خواسته ای كه از جانب متولیان ورزش مورد پذیرش قرار گرفت، اما كمتر كسی امروز به این اذعان دارد كه رفتار فعلی برخی از قهرمانان ما ریشه در تصمیم گیری آن روز دارد. در واقع، اگر به دوران پس از المپیك سیدنی با دقت و تأمل نظر بیفكنیم ملاحظه می كنیم كه از جمله مشكلاتی كه سبب شد تا انسجام و هماهنگی قابل توجه پیش از المپیك سیدنی دچار اختلال گردد نوعی فقدان مشروعیت در میان وزنه برداران تیم ملی بود.
چگونگی برخورد با سرمایه های ملی
این كه مسئولان كمیته ملی المپیك كشور بر فعالیت رشته های ورزشی نظارت نمایند در جای خود و با سازوكارهای مدیریتی مناسب بسیار نیكوست، اما مشخص نبودن دامنه اختیارات و دخالت مستقیم در مدیریت فدراسیون های ورزشی نه تنها چاره كار نیست بلكه با ایجاد بحران مشروعیت در مورد اقتدار مدیریتی این فدراسیون ها، زمینه ساز مشكلات بیشتر برای فعالیت آنها خواهد شد.اگر در چهارچوب قوانین و مقررات حاكم بر عملكرد فدراسیون ها اجازه برنامه ریزی به آنها داده شود، دیگر ضرورتی ندارد دبیر محترم كمیته ملی المپیك در پی بروز اعتراض در میان ملی پوشان به یكباره خبر از اختصاص بودجه ۷۰۰ میلیون تومانی برای فدراسیون وزنه برداری بدهد! رقمی كه بعد به میزان قابل توجهی كاهش یافت و هنوز نیز از تعریف دقیق موارد هزینه آن خبری نیست. این امر حكایت از بی برنامگی محض دارد كه پس از گذشت بیش از سه ماه از سال چنین بودجه ای به تشكیلاتی اختصاص داده می شود كه فعالیت اش بیش از همه باید متكی به برنامه ریزی باشد و سال قبل از آن در سال المپیك بودجه ای حدود ۲۰۰ میلیون تومان- یعنی در حد قیمت یك بازیكن متوسط فوتبال در لیگ برتر- داشته است. حتی به فرض بعید اختصاص فوری این بودجه، در این زمان از سال امكان چه نوع برنامه ریزی برای آن وجود دارد؟قهرمانان در معرض لغزش ها وكاستی ها
به طور قطع قهرمانان ما نیز مانند افراد عادی جامعه و چه بسا بیش از آنان در معرض لغزش ها و كاستی هایی قرار دارند، اما آیا سزاست كه در قبال آنان چنین نامهربانانه برخورد كنیم؟ در این میان چند پرسش اساسی قابل طرح است. آیا تاكنون در اردوهای آمادگی تیم های وزنه برداری- و نیز سایر تیم های ورزشی- برنامه یا فعالیتی جدی و درخور برای افزایش توانمندی های فرهنگی، اخلاقی و روانی تدارك دیده شده است كه امروزه به مجرد كوچك ترین خطای جزیی با آن به مثابه گناهی نابخشودنی برخورد می شود؟ آیا واقعاً گناه این وزنه برداران تا این اندازه بزرگ و غیرقابل بخشش است كه راهی جز محروم كردن آنان از حضور در تیم ملی وجود ندارد؟آیا دیگران نیز اینگونه با سرمایه های ملی خود برخورد می كنند؟ آیا سازندگی و قهرمانی تنها محدود به افزایش توانایی فیزیكی است و مسئولان ورزش فقط وظیفه دارند به آماده نمودن جسم قهرمانان بپردازند؟ نباید فراموش كرد كه این قهرمانان تا سال ها باید درد و رنج ناشی از آسیب دیدگی های ورزشی خود را تحمل كنند. از جمله ظرافت ها و هنرهای مدیریت به ویژه در عرصه ورزش،مدیریت و هدایت اخلاقی و انضباطی است نه حذف و خارج كردن افراد، آن هم افرادی كه از جمله سرمایه های ملی ورزش ما محسوب می شوند. مگر نه این كه مدعی هستیم پیش و بیش از قهرمانی به دنبال پهلوانی هستیم؛ و مگر نه این كه بسیاری از كسانی كه در عرصه ورزش منصب های مدیریتی را در اختیار دارند مدعی ارزش مداری، ارزش محوری، دینداری و مسلمانی هستند، پس چگونه می توان این برخوردها را توجیه نمود؟ در ضمن، باید به این مهم توجه داشته باشیم كه آقای ایوانف در فرهنگی متفاوت از فرهنگ ما پرورش یافته و با وجود توانایی فنی بالا هرگز نمی تواند متناسب با بستر فرهنگی ما باورزشكاران برخورد داشته باشد. به نظر می رسد انتظاراتی كه ایوانف در برخی موارد از قهرمانان ما دارد بسیار مكانیكی است و هرچند در كل می توان این حق را به وی داد كه انتظار نظم از ورزشكاران داشته باشد، اما سازوكار اعمال این نظم نمی تواند بدون توجه به بستر فرهنگی ما رقم زده شود. برخورد فیزیكی و حذفی در این عرصه به هیچ روی نه با معیارهای علمی همخوانی دارد و نه جایگاهی در ارزش های ملی و دینی ما ایرانیان دارد. اگر قرار است در عالی ترین سطح ورزشی فعالیت كنیم، باید به كلیه قواعد بازی آشنایی داشته باشیم. امروزه در اغلب فعالیت های ورزشی، به ویژه در رشته های انفرادی، در كنار مربیانی كه بر عملكرد فنی و تكنیكی ورزشكاران نظارت و مدیریت می كنند، تخصص های مختلفی مانند روان شناسی، كارشناس امور فرهنگی و مشاوران اجتماعی نیز فعالیت می كنند. دیگر مانند گذشته ورزش در قالب فعالیتی با تخصص های محدود امكان دستیابی به سطوح عالی را ندارد و تقسیم فزاینده فعالیت ها به تخصص های مختلف شاید در كمتر فعالیتی مانند ورزش خود را نمایان كرده است و ملاحظه می شود شناسایی و جامعه شناسی را در برمی گیرد. در چنین شرایطی، آیا صلاح است كه مهار مدیریت روانی و رفتاری ورزشكار را تنها بر دوش مربی گذاشت؟اما سخنی نیز با این قهرمانان كه سرمایه های ملی محسوب می شوند.این قهرمانان كه هرگاه در مراسم و مناسك مختلف فرهنگی و اجتماعی حضور پیدا می كنند خود را سرباز وطن می نامند و به ایرانی بودن خود افتخار می كنند، باید بدانند كه سرباز وطن بودن دارای الزاماتی است كه تنها به عرصه تلاش فیزیكی محدود نمی شود. امروزه این موضوع به عنوان امری بدیهی انگاشته می شود كه ورزش امری روانی، فرهنگی و اجتماعی نیز می باشد.
وزنه برداری نیازمند كمیته فنی
اما در پایان اندكی نیز از مدیریت فدراسیون وزنه برداری نیز بگوییم.عملكرد فدراسیون وزنه برداری در طول سال های اخیر حاكی از عدم توجه جدی به زیرساخت ها و غفلت از امر مهم پشتوانه سازی كه خود ناشی از صورت نگرفتن توجه لازم به برنامه های زمینه ای و تمركز بر نخبه گرایی است؛ برنامه هایی كه شرایط و تمهیدات لازم را برای شناسایی و پرورش استعدادهای مناسب رشته وزنه برداری فراهم می كند. فاصله ركوردهای نفرات تیم ملی با سایر نفرات در طول سال های اخیر خود به اندازه كافی گویای این مطلب می باشد. در جریان مسابقات قهرمانی جهان در قطر، چین با محروم كردن وزنه برداران اول و دوم خود با نفرات سوم در مسابقات شركت كرد و با قاطعیت مجدداً بر كرسی قهرمانی تكیه زد. اما، ما چه كرده ایم؛ فراموش نكرده ایم كه فلاحتی نژاد در مسابقه های قهرمانی جهان در كانادا (۲۰۰۳) ضمن كسب مقام قهرمانی، افتخار مضاعف ستاره مسابقات و بهترین وزنه بردار را به خود اختصاص داد، اما به فاصله كوتاهی پس از این مسابقه ها جانشین وی در مسابقه های قهرمانی آسیا در قزاقستان تنها توانست عنوان هفتم را به دست آورد.البته در این میان تقصیر تنها متوجه شخص یا اشخاص خاصی نیست و هدف این نوشتار نیز این نیست كه اتهامی را متوجه كسی نماید، بلكه این امر و موارد مشابه نشان آشكاری از وجود كاستی در سیستم برنامه ریزی در كل ورزش ما دارد. مدیریت فدراسیون وزنه برداری در كنار نقاط قوت مدیریتی آقای مرادی رئیس محترم این فدراسیون، از آغاز با نوعی انحصارگرایی همراه بوده كه بخشی از مشكلات فعلی این فدراسیون و تنهایی آقای مرادی را در حال حاضر سبب شده است. از جمله مصداق های بارز این انحصارگرایی می توان به غفلت ناخواسته فدراسیون وزنه برداری در برخورد با تیم های اعزامی به مسابقه های كم ارزش بین المللی اشاره نمود كه تنها پیامد آن برای ایران محرومیت یكساله از حضور در رقابت های بین المللی بود. همچنین، می توان به عدم استفاده از نیروهای پیشكسوت نخبه و فقدان مشاركت از جانب كارشناسان علمی در سطوح مختلف اشاره كرد. افزون براین، آیا تشكیلات وزنه برداری كشور ما كه ورزشكاران آن در سطح قهرمانی آسیا و جهان فعالیت می كنند و به درستی مدعی پیشگام بودن در برگزاری مسابقه های لیگ باشگاه ها در سطح جهان است، تنها باید زیر نظر تعداد معدودی مربی فعالیت كند؟ آیا نیازی به وجود یك كمیته فنی نیست تا ضمن انتخاب مدیر تیم های ملی بر چگونگی فعالیت و گزینش ورزشكاران و مربیان نظارت نماید؟ آیا ضرورتی برای پرداختن به امر مهم آموزش در بدنه فدراسیون احساس نمی شود؟
شكاف فنی میان ورزشكاران ومربیان
آیا نباید میان مربیان داخلی و ایوانف تعامل مناسبی وجود داشته باشد؟ كم توجهی به پرورش و آموزش مربیان داخلی براساس معیارهای بالای بین المللی، سبب بروز شكاف فنی میان ورزشكاران و مربیان شده است. مشخص نیست چرا زمانی كه مربی بزرگی مانند ایوانف به مدت چند سال در كشور ما حضور داشت از وی برای تقویت توانایی فنی مربیان داخلی استفاده نشد؟ افزون براین، به نظر می رسد مكانیسم فعلی فدراسیون عمدتاً ناظر به اتكا بر درخشش حسین رضازاده است. باید توجه داشت همان گونه كه در اقتصاد تكیه به «تك محصول» دستاورد خوشایندی دربرندارد، در ورزش نیز اتكا به تك ستاره ها در درازمدت محصول سودمندی به بار نخواهد داد. به نظر می رسد كماكان نگرش و رفتار حاكم بر بخشی از سیستم مدیریت ورزشی همان نگرش سنتی و منسوخ تكیه بر تك چهره ها است. نگرشی كه تجلی آن را می توان در سیاست «قهرمان پروری» و كسب «مدال» ملاحظه نمود. در چنین چهارچوبی، حتی معدود و محدود برنامه های زیر ساختی بیشتر معطوف به پرورش و ساختن قهرمانان مدال آور است.امید كه آقای مرادی و سایر مسئولان ورزش كشور با تأمل و تدبیر بیشتر به اوضاع این رشته دیرپا و پهلوانی نظر كنند و امكان مشاركت و اظهار نظر كارشناسان و منتقدان آگاه و دلسوز را برای ارتقای وزنه برداری كشور فراهم نمایند.

دكتر محمد مهدی رحمتی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید