دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


ترسیم دوباره‌ معناباختگی


ترسیم دوباره‌ معناباختگی
آنچه می‌خوانید گفت‌وگویی است با مهدی مکاری فارغ‌التحصیل رشته تئاتر از دانشکده هنرهای زیبا. کارگردان این رشته و مدیر فعلی تالار مولوی. از جمله آثاری که او چه اشتراکی و چه انفرادی کارگردان آن بوده، می‌توان از «بیداری در نورنبرگ»، «۲۰۱۱»، «آقای رئیس‌جمهور»، «حقیقت دارد که تو را در خواب بوسیده‌ام»، «آیا تا به حال عاشق‌شده‌ای روژانو» و... نام برد.
علت این گفت‌وگو اجرای نمایش «تئاتر بی‌حیوان» است. اثر متاخر گروه تئاتر سکوت که در تالار اصلی تالار مولوی به روی صحنه است. متن نوشته «ژان میشل ریب» نویسنده فرانسوی‌ای است که شهلا حائری آن را به فارسی برگردان کرده. متن از آثار برجسته این نویسنده است که جوایز متعددی را هم برای راقم‌اش تحفه آورده. باقی حرف در گفت‌وشنود زیر مکتوب است.
▪ گروه تئاتر سکوت همیشه به اجرای آثار ایرانی یا ایرانی نوشته رغبت نشان داده. تا حالا این متن‌ها از بطن خلاقه نویسندگان درون گروه تامین شده ولی این بار و این انتخاب از طیف رویکردهای قبلی تئاتر سکوت کمی دور است و انگار یکهو مسیری تغییر می‌کند. نمی‌کند؟
ـ واقعیت این است که من بعد از چندین سال یعنی تقریبا از ۱۳۷۴ زمانی که از دانشکده هنرهای زیبا فارغ‌التحصیل شدم هر چه بر صحنه بردم ایرانی بوده. شاید به دلیل فضا، نوع زبانی که می‌پسندم و مضمون و محتوایی که دوستش دارم. هماره اعتقادم این بوده که نمایش‌های ایرانی کار کنم و چه بهتر که در کنار بچه‌های گروه این تجربه را داشته باشم.
خب در همه آنها هم همیشه مضامین و دغدغه‌های ایرانی بودن من بوده. با توجه به اینکه بچه‌های گروه هم تحصیلکرده این رشته هستند ما توانستیم که خوب پیش برویم. همیشه در هر اثر مثلثی تشکیل می‌شود در گروه مرکب از نویسنده،‌کارگردان و طراح صحنه و در کنار آن نیز از مشاوره و نظر بقیه افراد استفاده می‌شود.
شاید در دوران تحصیل،‌ آن زمان که دست به آزمون و خطا می‌زدم به لحاظ بعد روانشناسی و تحلیل محکمی که متون خارجی داشت از آنها زیاد بر صحنه بردم. مثل آثار فوگارد که با من نزدیک بود و نگاه جامعه‌پرداز و روانشناسانه‌اش را خوش داشتم. تا بگیر برشت و نمایشنامه‌ای مثل «آنکه گفت آری، آنکه گفت نه».
▪ و حالا «تئاتر بی‌حیوان» نقبی‌است به آن روزها یا چه دلیل دیگری؟
ـ این نمایش را وقتی به شکل گروهی خواندیم مورد پسند افتاد. اول اینکه من تمایل به اجرای یک اثر کمیک داشتم. می‌بایست متنی انتخاب می‌شد که قدرت بروز یک موقعیت کمیک را داشته باشد. متاسفانه چندین سال است که حضور نمایش‌های کمدی خیلی کمرنگ است و ذائقه مخاطب را در این ورطه نمی‌تواند ارضا بکند.
از همان اول هم نرفتیم سراغ ژان میشل ریب. آمدیم روی کارهای نیل سایمون که ترجمه آقای زرگر بود. خب ما زمان کمی داشتیم و کار برای نوبت اجرای عموم باید آماده می‌شد. اجرای این متن‌ها هم شرایط خاصی را می‌طلبید.
به هر حال ما نمایش‌های مختلفی را بررسی کردیم و پشت سر گذاشتیم. حتی مدتی هم روی یکی دو کار از وودی آلن مکث کردیم. اما نهایت به این متن رسیدیم و این متن این شد که به صحنه رسید.
▪ پس می‌توان گزینه‌هایی مثل سهل‌الوصول بودن متن، سادگی‌اش و البته اپیزودیک بودن آن را برای انتخابش معیار دانست؟
ـ سهل‌الوصول بودن یک دلیل قابل بررسی نیست. مثلا تو وقتی «پسران آفتاب» نیل سایمون را می‌خوانی فقط دو ساعت و نیم طول می‌کشد. حالا با دراماتوژی این را بکنی دو ساعت. ما واقعا زمان کمی داشتیم. قبل از اسفند هم که اجرا شرایط خاص خودش را دارد. اکثر بچه‌ها درگیر جشنواره بودند. بعضی‌ها هم که سر فیلم. گروهی که انتخاب شده بود همه پر بود از دلمشغولی‌ و کار. از جهتی این متن خودش برآیندی خاص از یک کمدی است.
شاید این حس برای من از آنجا متبادر شد که بازی‌ها اکثرا مبنای تسامح و جوری بی‌خیالی شکل می‌پذیرفت.
خود متن یک ساختارشکنی دارد. خودش شرایطی ایجاد می‌کند برای بازی. درونش جوری معناباختگی هست و البته با آنچه از این اسم در آثاری مثل آثار بکت یا یونسکو می‌شناسیم قطعا توفیر دارد. معمولا این ضدمضمون یا ساختار از شرایط و شاخصه‌های این نوع از اجراست. من این را که شما گفتید دقیقا عکس می‌بینم. من با خیلی از بچه‌ها حتی مترجم و دوستان دست بر آتش راجع این قضیه حرف زدم. اتفاقا آنها اجرا را اجرای درستی می‌دانستند. ما شیوه اجرایی درستی انتخاب کردیم چون متن همین را می‌طلبید. با فضای اثر جور می‌آمد. این نوع بازی این نگاه ساختاری این تغییرات در صحنه‌ها این ارتباط یا حتی فاصله‌گذاری موجود در اجرا. شما (همان کاراکتر) چندین پرسش دارید و جواب را از حالات و حس مخاطب می‌گیرید. این قراردادی است که فضا با خود مخاطب امضا می‌کند. به نظرم با مداقه در شرایط متن و نحوه پردازش آن اجرا اجرای درستی است و متن این شیوه را برای خودش پسندید.
▪ این متن ۹اپیزودی را چطور گزینش کردید؟ این توالی بر چه اساسی تاسیس شد و اصلا آیا در صورتبندی اپیزودها تغییری شکل گرفت یا نه؟
ـ ما اپیزودهایی را که کار کردیم نیازمند یک‌سری تغییرات بود. این اپیزودها نسبت به بقیه هم خاص‌تر بود هم جذابیت بیشتری داشت. یعنی یک جور شیرین‌تر بود. می‌دانید که واقعا امکان اجرای یک‌سری از اپیزودها اصلا وجود ندارد. ما با توجه به اینکه این متن قبلا اجرا رفته بود (دو سال پیش به کارگردانی محمود عزیزی، اجرا تالار چهارسو) سعی کردیم انتخاب‌هایی کنیم که در اجرای گذشته به صحنه نیامده باشد. کما اینکه دو اپیزود از چهار اپیزود اجرا نیز همین منظور است. انتخاب‌های ما جوری بود که اپیزودها نسبت به هم منفصل و رها نباشند.
اجرا در متن سیری را طی می‌کند و حلقه اتصالی دارد که سرانجام به اپیزود آخر که تراژدی باشد، می‌رسد. این توالی منطقی را ما در نظر داشتیم. این چهار اپیزود نه از روی تصادف و خوش آمدن صرف که آگاهانه انتخاب شد.
▪ سایر اعضا هم در این انتخاب شریک و قائم به رای بودند؟
ـ هر چند معتقدم که کارگردان مولد اول است و از خوانش کارگردان است که در اجرا لحاظ می‌شود ولی جدا از این من هم با مترجم متن صحبت کردم. هم با بچه‌ها دیدید که تا حد زیادی هم به متن وفادار ماندیم.
▪ این شاید خیلی شخصی باشد و سر و کارش به منویات شما برسد. اما ریخت طراحی صحنه میز بیلیارد یا چینش تماشاگر خیلی شبیه به نمایش بیداری در نورنبرگ است. آیا دستمایه شما در اجرا استفاده از یک سری متریال‌ خاص است که درعین ثبوت در آثار مختلف بیانگر ذهنیتی خاص از قرائت کارگردان می‌تواند باشد؟
ـ نه واقعا، قید و بند خاصی نیست. قطعا چیدمان منوط به شیوه اجرایی است. بنابر مصلحت در سالن و ویژگی‌های اجرا این طراحی‌ها شکل می‌گیرد. ما با شرایط متن این فضا را لحاظ کردیم. چون آنچه را که فضا طلب می‌کند باید به کار بست. هنگام خوانش متن از ماحصل عناصر تو به درک موقعیت نایل می‌شوی و باید که آن را با شیوه اجرایی‌ات منطبق کنی. این واقعا به یک ذهنیت پیوسته مرتبط نیست. عناصری که به فضا افزوده می‌شود، چه به لحاظ بصری و به کمک آمدن فضا و چه از لحاظ زیبایی‌شناسی کاربردهای قائم به خود دارد.
▪ دست بازیگر در اجرا خیلی باز بود. گاهی می‌شد دید که این از اغماض کارگردان است. حتی گاهی این رویه به ریتم نمایش هم طعنه می‌زد. مثلا اوقاتی مثل هجمه شتابنده کلمه‌ها. تندگویی‌ها، تعجیل در بازی، بعضا کمدی نهفته در متن را هم مخدوش می‌کرد.
ـ من خیلی ایرادگیر نیستم. حرف من این است این‌گونه نمایش شرایطی دارد برای خودش تمرکزی می‌خواهد. این برمی‌گردد به همان موقعیت و همان ساختارشکنی و شکستن خیلی از قاعده‌ها که در متن هست.
مثلا اگر حتی بازیگری خنده‌اش هم بگیرد در همان قرارداد تعریف شده و غلط نیست. گاهی به جایش خوب می‌نشیند، گاهی هم مخاطب می‌گوید کاش این یک تکه نبود. مثلا در اپیزود آخر نوع واقعی برخوردی است که یک زن با مردش دارد. حتما نیازی نیست همه کلمات را شنید. حتی اگر آوا هم باشد، کفایت می‌کند. ما یک موقعیتی را درشت‌نمایی می‌کنیم. بحث اصلا اغماض یا سختگیری نیست. این گوشزد یک سری موارد است که از کنار دیده می‌شود. من اتفاقا این ارتباط فی‌مابین را بد نمی‌دانم. البته کسی می‌تواند دوست نداشته باشد.
▪ از این فصل اجرا انگار گله‌مند باشی. از این وقتی که نمایش تئاتر بی‌حیوان بر صحنه است.
ـ فکر می‌کنم به جرم اینکه مدیر مجموعه هستم، باید در بدترین موقع فصل اجراها، اجرا بروم. در شرایطی که فجر را پشت‌سر گذاشتیم و فضای ویژه‌ای وجود دارد. خیلی‌ها اشباع شده‌اند. خیلی‌ها خسته از کارهای مرتبط، استراحت می‌کنند. به هر حال تاریخی که ما برای اجرا به توافق رسیدیم این زمان بود. این کمبود طبیعی مخاطب در فصل اسفند و نیز دو تکه شدن اجراها. قبل و بعد از نوروز و اینکه گروه بیاید و تمرینات را شروع کند تا باز برسد به همان نقطه‌ای که قبلا بود.
علی شمس
منبع : روزنامه تهران امروز