دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

دزد حیله‌گر و مرد طمع‌کار


دزد حیله‌گر و مرد طمع‌کار
مردی طنابی به گردن قوچی بسته بود و به دنبال خود می‌کشید. دزدی به او رسید و آهسته و مخفیانه طناب را از پشت پاره کرده و قوچ را به سرقت برد. صاحب قوچ که قسمتی از طناب در دستش بود، پس از مدتی به عقب برگشت و متوجه شد که قوچش نیست و این طرف و آن طرف به دنبال قوچش تا اینکه دزد را پیدا کرد و دید همراه قوچش در کنار چاهی استاده است.
دزد همین که صاحب قوچ را دید، حیله به کار برده و شروع به گریه و زاری کرد. صاحب قوچ جلوتر رفته و گفت چرا گریه می‌کنی؟ دزد گفت: کیسه‌ای پر از پول داشتم که به داخل چاه افتاد. اگر کسی آن کیسه را که محتوی پانصد درهم است، از چاه در بیاورد، صد درهم آن را به او خواهم داد.
مرد طعمکار حساب کردکه صد درهم، قیمت ده قوچ است و بدون اینکه درباره‌ قوچ خود سؤال کند، طمع ورزید و لباس خود را درآورد و داخل چاه رفت. هرچه گشت چیزی داخل چاه نیافت. وقتی بیرون آمد، دید دزدِ قوچ، لباس‌هایش را نیز دزدیده و با خود برده است.
رسول اکرم(ص): ایاک و الطمع فانه الفقر الحاضر
بپرهیز از طمع، که فقر و تهیدستی حاضر است.

برگرفته از کتاب اندرزها و حکایات
منبع : روزنامه اطلاعات