یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مرد بدون چهره - THE MAN WITHOUT A FACE


مرد بدون چهره - THE MAN WITHOUT A FACE
سال تولید : ۱۹۹۳
کشور تولیدکننده : امریکا
محصول : بروس دیوی
کارگردان : مل گیبسن
فیلمنامه‌نویس : مالکوم مک‌روری، بر مبنای رمانی نوشتهٔ ایزابل هالند
فیلمبردار : دانلند م. مک‌آلپاین
آهنگساز(موسیقی متن) : جیمز هورنر
هنرپیشگان : گیبسن، مارگارت ویتن، فی مسترسن، گبی هافمن، جفری لوئیس، ریچارد مازور و نیک استال
نوع فیلم : رنگی، ۱۱۵ دقیقه


ـ ̎چاک نووستات̎ (استال)، مادرش، ̎کاترین̎ (ویتن) و دو خواهر ناتنی‌اش، ̎گلوریا ̎ (مسترسن) و ̎مگان̎ (هافمن)، تابستان به کرینسپورت نیوانگلند می‌روند. ̎چاک̎ تصمیم می‌گیرد دوباره در امتحانات آکادمی نظامی شرکت کند. او سرخورده از خانواده، چرخ‌های اتوموبیل را سوراخ می‌کند و متوجه سایهٔ شبح مانند ̎جانستین مک‌لیود̎ (گیبسن) می‌شود که به خاطر چهرهٔ از شکل افتاده و تک افتادگی‌اش، مردم اسمش را ̎عجیب‌الخلقه̎ گذاشته‌اند. ̎چاک̎ به جای درس خواندن، کتاب‌های داستان مصور می‌خواند و با دوستانش به قایق‌سواری می‌رود. هنگام یکی از این سفرهای دریائی، خود را کنار خانهٔ ̎جاستین̎ می‌یابد و پارس سگش او را به فرار وا می‌دارد. در حالیکه ̎چاک̎ برگشته تا اوراق پخش شدهٔ کتابش را روی صخره‌ها پیدا کند، دچار تشنج شده و ̎جاستین̎ او را نجات می‌دهد. وقتی ̎چاک̎ می‌فهمد ̎جاستین̎ قبلاً معلم بوده، از او می‌خواهد مربی‌اش باشد. ̎جاستین̎ قبول می‌کند ولی راه و روش آموزشش نامتعارف است. هر روز صبح پیش از شروع کار از ̎چاک̎ می‌خواهد گودال بزرگی حفر کند. ̎مگان̎ که فهمیده ̎چاک̎ کجا می‌رود، تهدید می‌کند قضیه را با مادرشان در میان خواهد گذاشت. ̎چاک̎ و ̎جاستین̎ نمایشنامهٔ ̎تاجر ونیزی̎ را اجرا می‌کنند و ̎چاک̎ رفته رفته از درس‌هائی که می‌گیرد، لذت می‌برد. ̎جاستین̎ تعدادی از طرح‌هایش را به ̎چاک̎ نشان می‌دهد و به ̎چاک̎ می‌گوید که صورتش طی یک حادثهٔ رانندگی ـ که بچه‌ای هم طی آن کشته شده ـ از شکل افتاده است. آرایشگر منطقه که همیشه از ̎جانستین̎ بدش می‌آمده از کلانتر می‌خواهد دربارهٔ او تحقیق کند. کلانتر از ̎جاستین̎ می‌خواهد دیگر به ̎چاک̎ نزدیک نشود. در حالیکه ̎چاک̎ در امتحانات آکادمی شرکت کرده، ̎جاستین̎ در دادگاهی برای رسیدگی به اتهامات قدیمی‌اش (اذیت و آزار همان بچهٔ مقتول در حادثه اتوموبیل) شرکت می‌کند. چندی بعد وقتی ̎چاک̎ به دیدار ̎جاستین̎ می‌رود، خانه‌اش را خالی می‌یابد. چند سال بعد هنگام فارغ‌التحصیلی، ̎چاک̎ که خانواده‌اش برای دیدن او آمده‌اند، او از دور ̎جاستین̎ را می‌بیند که برایش دست تکان می‌دهد.
ـ نخستین تجربهٔ کارگردانی گیبسن در زمرهٔ فیلم‌هائی قرار دارد که سیر گذر از نوجوانی به بلوغ جوانی را به تصویر می‌کشند، و برای کسی که می‌خواهد او را جدی بگیرد، انتخابی مناسب و در عین حال، قابل پیش‌بینی است. نخستین نکتهٔ طعنه‌آمیز فیلم آن است که نیمی از صورت گیبسن زخمی و بدشکل است و نام فیلم هم برگرفته از همین است؛ اما تماشاگر در بیشتر قسمت‌های آن، نیمهٔ سالم چهرهٔ او را می‌بیند. طرح داستانی فیلم نیز به نوعی دو نیمه است: از یک سو شرح اشتیاق ̎چاک̎ برای رفتن به آکادمی نظامی است که برای او تنها راه ̎کسی شدن̎ و اثبات مردانگی‌اش در خانواده‌ای است که همه زن هستند. و از سوی دیگر، تلاشی است برای زودودن ابهامات زندگی ̎مک‌لیود̎ و تبرئه او از اتهامی که برگردنش است. این دو ماجرا در نهایت به یک پایان باشکوه ختم می‌شوند که با تفاهم و توافقی ̎احساساتی̎ پرداخت شده است: ̎چاک̎ سربلند و موفق به خواسته‌اش می‌رسد و غبار از تصویر مبهم پدر بر می‌گیرد، و ماجرای پر جنجال اتهام و محاکمهٔ ̎مک لیود̎ نیز ناگهان از اهمیت می‌افتد و باز به شکلی ناگهانی‌تر تمام می‌شود. علاوه بر این، می‌شود فیلم را از منظر مسایلد خانوادگی مورد توجه قرار داد و بر این موارد تعمق کرد: رابطهٔ مغرضانه و حسادت‌آمیز ̎چاک̎ و ̎گلوریا ̎؛ عجز و درماندگی ̎چاک̎ در مقابل ̎مگان̎ زن ـ آزاد ـ خواه؛ تخیلات ̎چاک̎ در مورد پدرش؛ یأس و نومیدی مادر، که بچه‌هایش را بسیار دوست دارد، اما نمی‌تواند رابطه‌ای شایسته با آنان داشته باشد.


همچنین مشاهده کنید