چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

فربه تر از ایدئولوژی یا ایدئولوژی تر از فربه ...؟


فربه تر از ایدئولوژی یا ایدئولوژی تر از فربه ...؟
دکتر عبد الکریم سروش چهره ای است نام دار و متفکری است نام آور . سروش را از دو زاویه باید ستود. نخست این که صاحب سبک و سیاق در دایره ی پهناور و پر افت و خیز گفتمان روشنفکری و روشن زایی است و در ثانی فیلسوفی است که آشفتگی های دریای فلسفه را بهتر از هر کس دیگری شناخته و البته آرام کرده است . وی از روشنفکرانی است که هم زبان نوشتاری آن بسیار روان و سلیس بوده و هم این که زبان گفتاری آن از عمق و فهم بی بدیلی بهره می جوید . پار دوکس زایی و میدان دادن به قلم در جهت استفاده بهینه از واژه ها به عنوان ابزار کار آمد و مفید از دیگر ویژگی های ویژه و مثال زدنی این دانشمند به شمار می رود . در کل می توان گفت که دکتر عبد الکریم سروش فیلسوفی است که در هر زاویه و با هر نگاهی می توان به آن نگریست و البته بهره ی فراوانی برد . در اغلب کتب این متفکر آنچه که اندیشه وی را از دیگر متولیان قلم مجزا می سازد ، چند گونه محوری و تشریح و تحلیل معقول این محورها ست .نکته مهمتر اینکه این دانشمند از معدود کسانی است که فرهنگ نو گرایی و نو آوری را به دنبال خود می کشد و یا به بیان دیگر هرگز اندیشه آن به دنبال شهرت خویش نبوده که این شهرت بوده که اندیشه این اندیشمند را به دنبال خود کشانده است .و از این ها مهمتر فرهنگ تاثیر پذیری در قلم او ست . به گونه ای که می توان این مهم را بر خلاف خیلی از نویسند گان هم در سطر نوشته های آن و یا در نیم سطر آثار او نیز پیدا کرد و هم این که می توان به سهولت در یک صفحه نظر آموزنده این دانشمند را دریافت.
لذا با توجه به آثار متعدد و خواندنی این متفکر که زبان زد خاص و عام شده اند ، بی تردید این قلم بیش از این یارای و صف و تصویر اندیشه ی این دانشمند را در خود نیافته است . اما آنچه که امروز به عنوان یک نیاز ولی فرا رونده در جامعه ایران حرف اول را می زند و به بیانی به ماننده میوه ای رسیده خود را در جمع کال ظاهر می سازد،فرهنگ نقد و نقادی می باشد که از این منظر نیز بسیار مهم و حیاتی است ،چه این که می توان گفت:
«در بازار دانش انتقاد کالایی گرانسنگ است » بی گمان فرهنگ نقد و نقادی دایره آگاهی و شعور ذهنی ما را وسیع و زمخت تر خواهد کرد ،ضمن اینکه از این منظر انتقاد چون به دنبال الک کردن اندیشه های صاحب قلم و نظر می باشد و می خواهد که بدون جانب داری و تعصب در پر و بال دادن هر چه بیشتر به محاسن بکوشد و معایب را نیز وارسی و اصلاح و گسترش دهد ،و البته سره را از نا سره نیز جدا و معیار بندی اصولی نماید ،این نوع نگاه می تواند نگاهی سازنده و پیشرو به حساب آید. ولی با این تفاصیل هم باید ابراز داشت که آفت اساسی و فراگیر جامعه صاحب قلم و اندیشه ی ما عدم انتقاد پذیری و انعطاف پذیری نسبت به مقوله نقد و نقادی است.
گر چه بدین خاطر به نظر می آید که به راستی چرا بدین صورت می باشد و دلایل عمده این مهم کدامند به نظز میآید که چند عامل اساسی در شکل گیری این مهم مدخلند. نخست همان عصاره ی خود محوری و خود کاملی انسان است که وقتی خود را با لا تر می بیند ، دیگر به پایین نگاهی نمی اندازد .با این که همیشه آنانکه به قله ی پیشرفت رسیده اند ،از پایین شروع کرده اند تا به آن بالا رسیده اند. یعنی به بیانی تا انسان پستی ها را پشت سر نگذارد به بلندی ها نخواهدرسید . و این قاعده، قاعده ای همیشگی و ما نا ست.
دوم اینکه عدم فر هنگ سازی و معرفی ویژگی های بارز و اموزنده ی فر هنگ نقد و نقادی است که جامعه با روحیات این فرهنگ هنوز هم عجین نشده که اغیار مانده است . نکته ی سوم خود شناسی فرد میباشد . خود شناسی بدین معنا که وقتی یک متفکر خود و دنیای خویش را شناخت و با زیبایی های منحصر به فرد آن کلاف عمیق خورد ،دیگر بیشتر به فکر خواص محوری است و نه عام محوری. و نکته آخر غرق شدن در دنیای واژه هاست که بسیار هم مهم و سر نوشت ساز است .غرق شدن در دنیای واژه ها به این مفهوم که چون ادبیات و دایره تفکر نویسنده بر اساس واژه ها در حرکت می باشد لذا این نوع رفتار شخصیت نیز دیگر هیچ زبانی را نمی شناسد . و بی گمان این نوع روش نیز در اکثر نویسندگان بزرگ به چشم می خورد.ولی راهکار اساسی جهت برون رفت از این مهم شاید گفت : بر گرداندن ادبیات و رفتار و منش خویش و ریختن آن در قالبی عمومی است . یعنی به اصطلاح پیدایش خویش فرد باید باز گشت به خویش را مجددا تجربه نماید . به تعبیری ساده همان راهی را که جهت پیدایش خویش به دست آورده ،مجددا باید همین راه را دوباره ولی آگاهانه طی نماید . لذا با این تفاسیر بحث فرا روی ما در خصوص اندیشه های دکتر عبد الکریم سروش می باشد و بخصوص کتابی به نام فربه تراز ایدئولوژی .
این کتاب از کتبی است که در سال ۱۳۷۳ توسط موًسسه فرهنگی صراط به زیور چاپ آراسته شد و البته سیل عظیمی از آگاهی و نوآوری را نیز به همراه خود به جامعه تقدیم کرد . این کتاب چون کتابی بود که با موضوعی نو و محتوایی سازنده و تاثیر گذار خود را ظاهر ساخت ، مورد توجه و تاًمل قشر روشنفکر جامعه نیز واقع گردید. لذا همان طور که از نام کتاب پیداست ،نویسنده در تلاش است که موضوع کتاب را زیبا برگزیند و همین کار نیز در معرفی و جا انداختن کتاب نیز بسیار موًثر و کار ساز می افتد . فربه تراز ایدئولوژی که به معنی چاق تراز ایدئولوژی و یا به بیانی درشت تراز ایدئولوژی می باشد ، نتنها از قاعده تشخیص در ادبیات و شعر بهره می جوید بلکه از قاعده ایهام نیز بی نصیب نمانده است . کتاب ابتدا با پیش گفتاری زیبا و روان که از درون مایه ای منبتح نیز بهره می جوید ،آغاز می گردد و از سه بخش و یک ضمائم نیز تشکیل شده است . در این کتاب هدف اصلی نویسنده حول و محور مقوله ی ایدئولوژی و دین و ارزش های دینی است به نحوی که در جای جای کتاب از
این دو سخن به میان آورده است و البته مهمترین سخن آن نیز از این منظر شاید همان تشبیه ادبی نویسنده از ایدئولوژی و دین باشد که ایدئولوژی را به قبا تشبیه می کند و دین را نیز به هوا . نویسنده علاوه بر این موارد به مواردی از قبیل باور دینی ، داور دینی ، تعاریفی از ایدئولوژی در نگاه اندیشمندان و نگاه خویش ؛ فربه تراز ایدئولوژی که بیشتر حول محور دین و ارزش های دینی است به شکلی که دین را برتر و یا درشت تر و به عنوان معیاری فنا ناپذیر و مانا معرفی می کند ، مضاف بر این که بیشتر به ایدئولوژی نکردن دین و مجزا دانستن این دو اعتقاد دارد و نه به ایدئولوژی دین . ایمان و حیرت از دیگر بحث های تحلیلی نویسنده به شمار می رود که در جای خود فضایی نو و سمبلیک را تشریح و تحلیل می نماید که می توان به تفاوت حیرت با واژه هایی چون جهل، تشویش ، سردرگمی و گمان اشاره داشت . در بخش دوم کتاب نیز نویسنده به عقل و آزادی و دنیای این دو پرداخته که آن هم در جای خود نیکو و آموزنده است . ارکان فرهنگی دمکراسی ،حکومت دموکراتیک دینی و علیت و عدالت نزد جلال الدین مولوی از دیگر بحث های شیرین و تحلیلی این متفکر به شمار می آیند .بخش سوم نیز به نوبه خود دارای سهم و جایگاه ویژه است. چه این که در این بخش نیز دکتر سروش مسلمانی و آبادانی –کافری و کم رشدی در باب توسعه و فرهنگ و پارادوکس ایدئولوژی مدرنیسم را مورد وارسی قرار می دهد که این بخش نیز برای خواننده همیشه خواندنی و تاثیر گذار خواهد بود . ضمائم که بخش پایانی کتاب می باشد از دو قسمت ضمیمه ی ۱: به نام در باب علت و دلیل و ضمیمه ۲: در باب نسبت ایدئولوژی و دین است که به نوبه خود جهت لازم و سازنده را نسبت به علت و دلیل از نظر لفظ ومعنا و شناخت کافی و وافی را از ایدئولوژی و دین از حیث تناسب ارائه میدارد.با این تعابیر آنچه که در این مقاله مورد کنکاش و تحلیل قرار می گیرد شامل دو موضوع اساسی در کتاب فربه تراز ایدئولوژی به قلم دکتر سروش می باشد .نخست نظراتی است که تحت عنوان دین ایدئولوژی نیست در همین کتاب آمده به علاوه ی ایدئولوژیک کردن جامعه که این دیدگاه نیز نظر نهایی و معقول نویسنده به شمار می آید . موضوع دیگر که باز از بخش اول کتاب محسوب می شود ،شریعتی و جامعه شناسی دین است که این نگاه را نیز دقیقا نویسنده در جاهایی از کتاب در مقابل دیدگاه خویش قرار می دهد. قبل از اینکه وارد مبحث شویم،لازم می دانم که به طور اختصار چکیده ای از اندیشه دکتر عبدالکریم سروش را در اندازه وسع خویش بازگو نمائیم. با توجه به این که دکترین علوم روانشناسی در زل کردن و پیدایی چهرهای علمی و ماندگار سخن رانده اند ،باید گفت که دکتر عبدالکریم سروش نیز از نظر شخصیت های چهار ده گانه ای که در حوزه ی روانشناسی که برای افراد ترسیم شده دارای سهم می باشد به نحوی که چند گونه اندیشی و عدم ثبات در افکار و سبک از این دسته اند .دکتر سروش شخصیتی است که در خیلی از موارد به اندیشه های صادق هدایت نزدیکتر است و البته در زمینه هایی نیز متفاوت .نزدیکتر بدین معنا که به مانند صادق هدایت گرچه به دایره ی رئالیسم و رئالیسم گویی می پردازد و بوف کور را خلق می نماید ،اما در بوف کور نیز به علت چند گونه شخصیتی این نویسنده ،شخصیت واقعی خویش را هرگز نمی یابد یعنی بر خلاف آنکه می گوید برای سایه ام می گویم شاید گفت اشتهای خویش فرا تر از سایه اش باشد بنابراین تطابق بدین سان است که دکتر عبدالکریم سروش نیز از این چند گونه محوری بدور نیست چه این که در قمار عاشقانه و یا در حکمت معیشت و یا در نهاد نا آرام و یا همین کتاب فربه تراز ایدئولوژی می توان هم فرهنگ رئالیسم را دید و هم این که فرهنگ سور رئالیسم را . با توجه به کتاب نهاد نا آرام از این نویسنده و علاقه ی وافری که به عرفان و تصوف مولانا در قمار عاشقانه به تصویر می کشد و با توجه به ارزش های بنیادی که در حکمت و معیشت کتاب فربه تراز ایدئولوژی برای دین قایل است ، ولی باز به تطور اندیشه و به اصطلاح پیداییش خویش برتر از پیش نیز اعتقاد راسخ دارد و آنچه که بیانگر این مدعاست نیز همان بحث هایی می باشد که اخیرا به عنوان نو آوری در دین از آنها یاد می کند ،یعنی دقیقا با صحبت هایی که در کتاب فربه تراز ایدئولوژی می کند و بر عدم ایدئولوژی دین تاکید دارد،در تفاوت و تضادنند .
در نهاد نا آرام نیز به همین منوال است ،با این تفاوت که در آنجا نویسنده بیشتر حقایق و هستی را از دیدگاه فلسفی بیان می دارد به طوری که حرکت جوهری از ملاصدرا و آراء عرفانی مولانا و مقوله ی حرکت را در آنجا کاملا تشریح و تحلیل می نماید افزون بر اینکه مقوله ی مرگ و مسئله ای بنام روابط روح و بدن نیز در این کتاب مد نظر و تامل ویژه است .با این تفاصیل برای یک دانشمند که بستر های فلسفی و اندیشه های دینی را ترویج و گسترش لازم داده و البته به عالم پس از مرگ و دنیای حقیقی نیز پایبند می باشد و کتب آن نیز بیانگر این مهم است و البته این موارد از متفاوت های اندیشه ی این متفکر با صادق هدایت نیز به شمار می رود ،دیگر قاعده هر صبح سازی و هر شام آوازی در دایره منطق متولیان فکر و اندیشه همچون دکتر سروش عقیم و بی معنا جلوه می نماید . و اما اصل مطلب که بررسی دو موضوع ذکر شده در کتاب فربه تراز ایدئولوژی است . از این منظر دین بر اساس اصول و فروع دین در حرکت است . اگر چه برخی آسمان را به زمین می دوزند و یا زمین را از آن آسمان می دانند ،ولی از نظر عقلایی قوم برداشت از زمین و آسمان کاملا برداشتی مجزا و منتج است . یا به بیانی هر آنچه هست به جای خویش می تواند نکو باشد
لذا بر همه اهل ایمان این مهم می تواند مبرهن باشد که دین آمد تا جامعه را بشناساند و جامعه را نسبت به خویش و خویشتن دارای خویش اگاه سازد . کار دین آغاز تکامل انسان به خود باوری های خویش بود. به
طوری که وسیله ی این خود باوری نیز از طریق قرآن صورت گرفت . و بی گمان شکل تدریجی نازل شدن قران
به پیامبر مهمترین مسئله در شکل گیری تربیت و افکار جامعه بود . حال سئوال این جاست که آیا به تعبیر دکترسروش دین ایدئولوژی شدنی نیست و یا به تعبیر دکتر علی شریعتی که یک جامعه شناس بوده است می توان دین را در قالب جامعه و یا به داخل جامعه آورد و به اصطلاح جامعه شناسی دینی کرد . از این منظر اگر چه تعاریف مختلفی از ایدئولوژی شده و هر کس نظری را عنوان داشته است ،ولی ایدئولوژی نه به تعبیر مارکس وهم و خیال و جادوست و نه به تعبیر دیگران عقیده ای نا کار آمد نازا ست که قابل تغییر و تحول است . (یعنی از ثبات و استحکام الزامی نیز بر خوردار نیست) . با توجه به دلایل شش گانه ای که دکتر عبدالکریم سروش برای دین و ایدئولوژی مطرح می کند و تفاوت و البته برتری و ویژگی های ویژه و لا یتغیر دین را عنوان می دارد . ولی باز باید گفت که درست است که دین می تواند : « همان شعر پر ایهام باشد که اگر به ایدئولوژی بدل شود نثری بی روح و تک بعدی و ملال آور از آب در خواهد آمد و البته اگر شعر فربه تراز نثر است دین هم فربه تراز ایدئولوژی است . »اما باید گفت که اگر ایدئولوژی به بیانی ساده همان عقیده ویا به اصطلاح همان عقیده انسان است که با کمک دین قالبی معنوی و روحانی و عرفانی را به خود می گیرد که تاریخ نیز از این گونه افراد در صدر اسلام بسیار به خود دیده است . لذا نگاه این قلم این است که دین با آن وقار و عظمت خویش دقیقاَ آمده تا ایدئولوژی سازی کند . یعنی عقیده ها را با معیار های اساسی خود بسازد . و بی گمان یکی از این معیار ها نیز قران کریم می باشد .
بنا بر این در این جا دو نوع سوال به ذهن خطور می کند . نخست این که آیا دین در قالبی ایدئولوک باید به جامعه منتقل شود و یا که بدون ایدئولوژی دین هم می توان جامعه را ساخت . دوم این که آیا جوامع بدون داشتن ایدئولوژی می توانند از معیار های دینی استفاده ببرند و یا باید حتما با استفاده از معیار های دینی در ترویج و تکامل ایدئولوژی خود بکوشند . در جواب به سخن نخست باید گفت که مهمترین نکته این است که دین بی کم و کاست باید در قالبی ایدئولوک به جامعه منتقل شود والبته ظرفیت سازی و زمینه پروری نیز در دل جامعه بسیار مهم است که آن هم کار عقیده ی دین است . مثال بارز نیز همان کلام وحی و رساندن آن توسط پیامبر اسلام (ص)می باشد.لذا دینی کردن جامعه باید توسط ایدئولوژی دین صورت پذیرد .و در ادامه باید گفت اگر هدف دینی کردن جامعه باشد یعنی همان کاری که پیامبر اسلام(ص)و پیامبران قبل از آن به انجام رسانده اند ،باشد باز باید گفت که ایدئولوژی دینی جامعه نقش اساسی و سازنده ای را بر عهده دارد. در جواب به سوال دوم نیز باید گفت که نه. این مهم حتما باید بر اساس معیار های دینی صورت پذیرد ،یعنی این معیار های دینی اند که ایدئولوژی جامعه را می سازند و البته همان طور که ذکر آن رفت ظرفیت سازی و زمینه پروری نیز باز از آن معیار های دینی مبنی بر تکامل ایدئولوژی جامعه می باشند.
بحث دیگر که شاید گفت در ابعادی در تقابل با اندیشه های دکتر سروش است و در زمینه هایی نیز همگن و متوازی. مقوله ی دین و معقول سازی دین از دیدگاه دکتر شریعتی است . دکتر شریعتی با این که خود یک جامعه شناس بود ،نگاه جامعه شناسانه ی آن نیز نسبت به دین موثر افتاده است . ولی آنچه که این قلم را به نظر وا می دارد همان مقوله ی دین و معقول سازی دین است . در اینجا مثال بسیار ساده ای را می توان ارائه نمود و آن این که تمثیلات و تشبیهات دکتر عبدالکریم سروش با این نوع نگاه یعنی معقول سازی دین هیچ تناسب و سنحیتی را بر نمی تابند. بنابراین ما نمی توانیم :هم دین را اکمل و سازنده در تمام امور بدانیم و به عنوان الگوی واقعی خود قرار دهیم . و هم این که در معقول سازی آن بکوشیم . که بی کم و کاست چنین برداشتی از دین منجر به دخل و تصرف و تحریف در دین می شود . معقول سازی از آن مکتبی است که نیاز به تغییر و تحول دارد و نه در دین . لذا دین با همان برداشتی که خود دکتر سروش در کتاب فربه تراز ایدئولوژی دارد با چیزی که در همین کتاب از دکتر علی شریعتی و سروش ملاحظه می شود ،در خیلی از زوایا هم می تواند محل بحث واقع افتد و هم این که رنگ پارادوکس و دو گانه گویی را به خود می گیرد . و لذا اگر چه مصادیقی اعم از نا مدون ترین از دکتر سروش و نظم پریشان ا ز حافظ در همین کتاب را میتوان برای کتاب قرآن مد نظر داشت ، ولی مهمترین تعبیر از مفهوم قرآن همان آیه معروف خود قران است که قرآن را هم اول و هم آخر و هم این که کامل ترین کتاب را معرفی کرده است .
نتیجه کلام این که اگر چه اندیشمندان و صاحبان فکر و دانش با ویژگی های بزرگی همراه بوده اند و البته این ویژگی ها نیز همیشه محل تمجید و تحلیل جامعه می باشند ،ولی آنچه که مهم می باشد مقوله ای بنام انسان های بزرگ و ضعف های کوچک است. به گونه ای که همیشه این انسانها در ترقی و بالندگی ویژگی بزرگ خود کم نگذاشته اند ،ولی ضعف ها و یا معایب کوچک خود را هرگز ندیده اند و یا اگر احیانا دیده اند،واکنش آنها نسبت به این ضعف ها و معایب واکنشی سطحی و گذرا بوده است و دیگر همان چند گونه محوری و چند شکل اندیشی افراد بوده که در عدم ثبات و تبیین اندیشه رئالیسم و جامعه محور آنها تاثیر به سزا گذاشته است.لذا هر چند در نتیجه گیری در مباحث رئالیسم بسیار مهم است و البته در سور رئالیسم که بر ریل تخیلات و اندیشه های آزاد و بی قید و بند در حرکت است ؛ هم محل بحث و وارسی می تواند باشد . اما آنچه که یک نویسنده را ماندگار می سازد ،جهان بینی وسیع و همه جانبه اوست و دیگر مثبت نگری و مثبت اندیشی نسبت به جهان خویش و دیگران می باشد ،بنا بر این بستن چهار چوب فکری خویش و گسترش و تداوم و بقای این چهار چوب زمان فراوان و توان ویژه ای را می طلبد و چنانچه حتی به اندازه یک لحظه از این چهار چوب غافل شود و مطالبی را عنوان دارد که به فرا خور و مرام این چهار چوب نباشد و یا به بیانی این مطلب در تقابل و تضاد با این چهار چوب باشند ،با لطبح این نوع رویکرد ها را می توان همان ضعف های کوچک افراد بزرگ قلمداد کرد . به پایان آمدیم این دفتر ولی حکایت همچنان باقی است.
نویسنده: عابدین پاپی


همچنین مشاهده کنید