سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

سعادت یعنی زندگی عقلانی


سعادت یعنی زندگی عقلانی
ارسطو كتابی درباره اخلاق ننوشته است. آنچه كه بعد از او دیگران جمع آوری كردند، یعنی اخلاق نیكوماخوسی و اخلاق اودمسی در اصل درس گفتارهای اوست كه در حضور جمعی، بویژه جوانان بیان شده است. درباره ارزش و تاریخ این دو كتاب بحث بسیار است، اما نظر سنتی و رایج، اخلاق نیكوماخوسی متأخر از اخلاق اودمسی است و به همین دلیل آرای پخته تر ارسطو را باید در این كتاب یافت، هرچند برای فهم سیر تحول اندیشه اخلاقی ارسطو، اخلاق اودمسی نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است. به هر روی آنچه بیشتر مورد مطالعه و بررسی متفكران و مفسران فلسفه ارسطو قرار گرفته، كتاب اخلاق نیكوماخوسی است كه امروزه به عنوان یكی از كتاب های اصلی در اخلاق در نظر گرفته می شود، هم از لحاظ تاریخی و هم از نظر فلسفه اخلاق معاصر. آنچه در پی می آید گزارشی است از نظر ارسطو درباره سعادت در این كتاب.
ارسطو اخلاق نیكوماخوسی را با این گفته می آغازد: هر فنی و هر پژوهشی، هر عملی و هر انتخابی، ظاهرا متوجه خیری است؛ از این رو خیر بحق چنین تعریف شده است: خیر غایت همه امور است . ارسطو با یكی گرفتن خیر و غایت، از ناممكن بودن تسلسل غایات سخن می گوید: اگر خیر همان غایت است، باید برترین غایات، یعنی خیرِ اعلی و اصلی در كار باشد تا آرزوهای ما اموری محال و دچارِ تسلسل نباشند . به این ترتیب اخلاق ارسطو آشكارا غایت انگارانه است. ارسطو با عمل سروكار دارد، آن هم نه عملی كه فی نفسه و صرف نظر از هر ملاحظه دیگری حق و درست است، بلكه با عملی كه به خیر انسان رهنمون می شود.
اما اگر به نظر ارسطو خیر اعلایی وجود دارد كه برترین غایات تمام رفتارهای انسانی است، آن خیر اعلا در میان خیرهای قابل تحقق برای آدمی(و نه خیرهایی كه رسیدن بدان بیرون از دسترس آدمیان است) كدام است؟ به نظر ارسطو، بی گمان خیر اعلی- آن گونه كه بسیاری بر آن اذعان دارند- چیزی جز سعادت نیست. اما این گفتار تا هنگامی كه معنای دقیق سعادت را روشن نساخته ایم، هیچ معنایی را روشن نمی سازد؛ زیرا مردمان مختلف از این واژه چیزهای بسیار متفاوتی می فهمند. از این رو ارسطو وظیفه خود می داند به نحو شایسته تری با معنای سعادت درگیر شود و به بیان خود او به تبیینی روشن از آن دست پیدا كند.
بعضی از مردم نیكبختی را با لذت و شادكامی یكی می گیرند؛برخی دیگر با افتخار و برخی دیگر با فضیلت اخلاقی . اما شادكامی و لذت به نظر ارسطو، تنها می تواند غایت بردگان باشد و نه انسان های آزاده و اصیل. افتخار نیز از آنجا كه بستگی به دهنده آن دارند و نه گیرنده آن، نمی تواند غایت آدمی باشد. پس آیا فضیلت اخلاقی، غایت زندگی و سعادت به معنای راستین است؟ به نظر ارسطو، از آنجا كه فضیلت اخلاقی می تواند با عدم فعالیت و بی كنشی همراه باشد، فضیلت اخلاقی را نمی توان نیكبختی دانست؛ چرا كه نیكبختی حقیقی باید با فعالیت همراه باشد و تاب بی كنشی را نیاورد.
به این ترتیب اگر نیكبختی، فعالیت و كنش است، باید دید آیا انسان در كلیت خود واجد فعالیت و كاركردی خاص(یعنی كارویژه ای) هست كه صرفاً مخصوص به او بوده و وجه تمایز او را از دیگران فراهم بیاورد؟ ارسطو می نویسد: گفتن اینكه نیكبختی بهترین چیزهاست، جز تكرار سخن دیگران نیست. ما در پیِ گفتاری روشن تر درباره چیستیِ نیكبختی هستیم. شاید بتوانیم با توجه به آنچه آدمی انجام می دهد به این پرسش پاسخی بدهیم. در مورد یك فلوت نواز، مجسمه ساز و یا هر صنعتگری- یا اساساً در مورد هر آنچه كار خاصی را انجام می دهد- نیكی آن چیز در آن كاری قرار دارد كه انجام می دهد. در مورد انسان نیز مطلب باید از این قرار باشد. حال آیا آدمی در كلیت خود كارویژه ای دارد؟ .
ارسطو برای یافتن كارویژه آدمی، میان سه معنای زندگی تفاوت می نهد: نخست زندگی به معنای زندگیِ گیاهی كه چیزی جز تغذیه و نمو نیست؛ و دیگری زندگی حیوانی كه همان ادراكِ حسی و نه چیزی بیش از آن است. روشن است كه این دو معنا نمی توانند كارویژه آدمی به شمار آیند؛ چرا كه این دو معنا به هیچ وجه خاص آدمی نیستند. به نظر ارسطو آن معنایی از زندگی كه تنها آدمی از آن بهره دارد، زندگیِ فعالانه جزء و عنصری است كه اصلِ عقلانی دارد، یا به این صورت كه بخشی از نفس تابع آن است و یا آنكه بخشی از نفس دارنده و اعمال كننده آن است. مراد ارسطو هم از كارویژه آدمی فعالیت نفس بر طبقِ همین اصلِ عقلانی است.
در ادامه ارسطو این گونه بحث را پیش می برد: اگر یك نوازنده خوب فلوت كارویژه ای دارد كه عبارت از نواختن آن ساز است، در این صورت برتری و امتیاز آن نوازنده در خوب انجام دادن آن كارویژه(یعنی نواختن ساز) است؛ امری كه به كارویژه افزوده شده است.
در این صورت، پس اگر كارویژه آدمی زندگی است كه در آن كنش ها و فعالیت های نفس بر حسبِ اصلِ عقلانی است، فضیلت و سعادت هم در درست و شریفانه انجام دادن آن كارویژه است، یعنی همان زندگی عقلانی بر طبق فضیلت، و اگر فضیلت های بسیار باشند، بر طبقِ بهترین و شریف ترین آنها، و این همه نه در یك روز و یا برای مدتی كوتاه(چرا كه با یك گل بهار نمی شود) بلكه یكسره و در سرتاسر عمر . در این صورت است كه می توان گفت فردی كه سرتاسر عمر این گونه و موافق با اصل عقلانی، فعالیت های زندگی خود را راهبری كرده، فضیلت مند و شریف و سعادتمند است.
پس سعادت هیچ یك از آن نظریه های رایجی نیست كه آن را در لذت، افتخار، یا فضیلتِ صرف(فضیلتی كه با عمل همراه نباشد) جستجو می كند. اینها خود همه خیرهای تابع اند و خیر نهایی و غایی(teleis) همان نیكبختی است. نیكبختی آن خیر خود بسنده ای (autarkeia) است كه زندگی را شایان زیستن می سازد و از هیچ خیر و نیكی بی بهره نیست. از این رو نیكبختی، خیر نهایی و غایی است و نه خیری در میان خیرهای دیگر، بلكه در ورای همه آنها و بی نیاز از هر فزون و كاستی.
ارسطو دو ویژگی را برای نیكبختی برمی شمارد: یكی آنكه نیكبختی كامل ترین است، به این معنا كه غایت نهایی و مطلوب بالذات است و تبیین كننده غایی همه افعالی كه آدمیان بدان دست می زنند. دیگر آنكه نیكبختی خودبسنده است، به این معنا كه نیكبختی از هیچ خیری بی بهره نیست، از این رو برای نیكبخت شدن و دست یافتن به زندگی سعادتمند، نمی توان دست یافتن به خیری دیگر را چشم داشت و یا آرزو كرد؛ چرا كه او از همه خیرها برخوردار است و سعادت یعنی همین؛ اینكه والاترین خیر باید خودبسنده و بی نیاز از هر خیری دیگر باشد. به گفته خود ارسطو میراثِ افلاطون در نقدِ نظریه ای است كه لذت را خیر فی نفسه می داند.
ارسطو در كتابِ دهم اخلاق نیكوماخوسی می گوید: لذت وقتی كه با چیزی دیگر پیوند می یابد، مثلاً با عملِ عادلانه یا خویشتندارانه، این چیز دیگر را ارجمندتر و خواستنی تر می سازد... این استدلال اخیر نشان می دهد كه لذت خیری است در جنب خیرهای دیگر، نه آنكه بهتر و ارجمندتر از آنها باشد؛ زیرا هر خیر در حال پیوستنِ با خیر دیگر، بهتر و خواستنی تر از آن می شود كه در تنهایی بود. افلاطون نیز با چنین استدلالی ثابت می كند كه خیرمطلق، لذت نیست و می گوید زندگی لذیذِ توأم با دانایی ، خواستنی تر از زندگیِ لذیذ عاری از دانایی است و چون آمیزه لذت و دانایی بهتر از لذتِ تنهاست، پس خیرِ مطلق نمی تواند لذت باشد .
ارسطو در تعبیری دیگر از نظر خود درباره نیكبختی و برای رسیدن به طرحی كلی كه هم آرای عمومی و هم نظرات فیلسوفان(یعنی افلاطونیان) را لحاظ كرده باشد، برداشت خاص خود را بر مبنای تقسیم انواع ممكن خیر بیان می كند. به گفته ارسطو، خیرها بیرون از سه دسته نیستند: خیرهای بیرونی، خیرهای مربوط به نفس و خیرهای مربوط به بدن. آنچه كه او درباره نیكبختی اظهار داشته در دسته خیرهای مربوط به نفس می گنجد و از این رو ارسطو نظر خود را با نظر افلاطون در تعارض نمی بیند.
از سوی دیگر برخی نیكبختی را در فضیلت دانسته اند، برخی در تأمل و نظر فلسفی و برخی یكی از این گونه چیزها به همراه لذت و یا نه بدون لذت و برخی حتی كامیابیِ بیرونی را هم افزوده اند. برای ارسطو نیكبختی در عمل فضیلت مندانه است و این عمل هم بنا به طبیعتِ خود، لذتبخش، آن هم لذتی بر خلاف دیگر لذات كه در خودِ طبیعتِ چیزها نیستند و از این رو با هم در تعارض و تضاد قرار می گیرند. در واقع كسی كه از عمل فضیلت مندانه خود لذتی نبرد، رفتار فضیلت مندانه ای انجام نداده است؛ چرا كه برای ارسطو لذت واقعی به هیچ وجه از طبیعت و ذات این گونه اعمال بیرون نیست. (ارسطو در بخش های دیگری از كتاب خود نیز تأكید می كند كه عمل نیك و با فضیلت اگر از روی اكراه و بی میلی انجام گیرد ارزش خود را نخواهد داشت). این اعمال شریف، خیر، خوشایند و لذتبخش همه در نیكبختی گنجانده شده اند؛ چون نیكبختی خیری در میان خیرها نیست كه مثلاً باید لذت بر آن از بیرون افزوده شود. به این ترتیب خیرهای مربوط به بدن نیز در آن و به همراه آن وجود دارند.
همچنین ارسطو كامیابی ها و شرایط ضروری بیرونی را نیز نادیده نمی گیرد. بسیاری از اعمال فضیلت مندانه بدون دوستانی خوب، بدون ثروت كافی، بدون خانوداه خوب و فرزندان نیكو به دست نیامدنی است. آنكه از این امور بی بهره است طبیعتاً به سعادت و نیكبختی هم نمی رسد و آنكه حتی از گونه بد این امور بهره مند است (مثلاً فرزندانی بد و ناشایست، قیافه ای كریه و دستی از مال و منال تهی دارد) بدا به حالش. از این رو تأثیر به نظر ارسطو بخت و تقدیر را در نیكبختی آدمیان نمی توان نادیده گرفت.
حمیدرضا محبوبی
منابع
۱- Nicomachean Ethics; translated by W. D. Ross, Electronically Enhanced Text (c) Copyright ۱۹۹۱, World Library, Inc.
۲-Gerard Hughes, Aristotle on Ethics, Routledge Philosophy GuideBooks.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید