سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

فیلمی درباره هیچ


فیلمی درباره هیچ
● نگاهی به فیلم تیغ زن
چه کسی باور می کرد روزگاری در سینمای ایران بیاید که دستپخت مدیران متعهد در قبول و رد فیلم های تولیدی، فیلمی به نام «تیغ زن» باشد؟ مثل چندین جوان دیگر با صد هزار شوق که قرار است کار فرهنگی انجام دهی، رهسپار این مرکز به اصطلاح فرهنگی می شوی تا مگر «چیزی» دستت بیاید که البته من و تو هیچ وقت از سینما ناراحت نیستیم چرا؟ چون قبول کرده ایم که چند سال«مزحزف» ببنیم تا مگر در هر دوره برنامه های توسعه ۵ ساله، یکی دو فیلم «خوب»هم شرف حضور در سینما را داشته باشند و جوان ایرانی هم بتواند...
یکم- مخاطب (چه زن و چه مرد) اولین چیزی را که در فیلم می بینید التماس است. نازنین که پشت درهای بسته باغ «ارباب» ایستاده و منتظر است که در را باز کنند، این حس را به من و تو القا خواهد کرد که در حال حاضر «زن» باید التماس کند و کوچک باشد. زنی که از همه جا رانده شده و هیچ گونه کس و کاری هم ندارد و تنها بازشدن درهای ویلا است که می تواند او را به خوشبختی برساند. «او» که قرار بوده کاری برای ارباب کند و به موقع(!) برگردد، کمی تاخیر داشته اما در خواست او برای خوش خدمتی و خدمت صادقانه به ارباب از طرف مجید (نماینده ارباب) پذیرفته می شود و توافق را با این کلام اعلام می کند:«حالا که اومدم...»
دوم- دختر ۲۶-۲۵ ساله ایرانی باید زیبا باشد تا ارباب او را قبول کند. صحنه های محو از چهره نازنین و نمایش سکانس سکانس آرایش صورت توسط خود نازنین می تواند کمی حس دوست داشتن فیلم را برای برخی حاضرین سینمای زیبا و مدرن(!) با ورودی ۱۰۰۰ تومان - نیم بها- تداعی کند که این همیشه برای کارگردانان ما لازم است. البته که کارگردان با هنر خاص خود، هر چند دقیقه یک بار حس دوست داشتن فیلم در بینندگان را با تماشای حرکاتی از این دست در بینندگان زنده می کرد و جماعتی را به وجد
می آورد، مخصوصا آنها که با دوستان خاص(!) خود در سینما حاضر شدند که بماند آنها هم آخر فیلم تنها سودی که بردند... می گفتم، از این صحنه ها کم نبود در «تیغ زن»، نیم رخ های مکرر از نازنین، نازها و کرشمه های نازنین برای عطا(عطاران)، خنده های به اصطلاح مستانه نازنین در باغ و ژست های او برای گرفتن فیلم از او در ویلای ارباب و ... کلا اسم فیلم باید می شد نازنین!
سوم - خیلی ها تیغ زن را در ادامه هوو دیگر ساخته داوودنژاد دانستند و برخی هم به شدت مخالف بودند و اصلا نمی خواستند چنین فیلم جلفی را با فیلمی مثل هوو - با یک درجه جلفی کمتر - مقایسه کنند که در همین هم حرف زیاد است... ناگفته نماند که دوستان علیرضا داوود نژاد(کارگردان فیلم)، او را حاصل ۳۶ سال سینمای ایران در قبل و بعد از انقلاب می دانند و عده ای هم ناراحت بودند از اینکه داوونژاد راحت نبوده و نتوانسته است ادراکات و برداشت های خود را به خوبی در این فیلم به نمایش بگذارد! اما هر چه هست که داوودنژاد کار خود را کرده است؛ او زن را از جایگاه عظیمی که دین و خداوند و حتی جامعه ایران برای زن قائل بوده به جایی رسانده است که اولا کارش جیب بری و تیغ زنی است ثانیا در ازای خدماتی که به او می شود دست به هر کاری برای هر «کسی» می زند. کارهای ارباب را انجام می دهد پول در ازایش می گیرد. خلف وعده می کند با کمی اغماض(؟!) از سوی نماینده ارباب پذیرفته می شود و کمی آرایش کردن و برگشتن و لباس های خود را در ویلا عوض کردن و مدل شدن برای ارباب که از او فیلم برداری کند و فیلمش را برای پسرش بفرستد و ...هم یکطرف. آخر سر هم ارباب دستمزد این کارش را اینطور دهد: « بچه ها نازنین رو تو عوض کردن لباساش کمک کنید!»
چهارم - تیغ زن نویسنده و کارگردانش یکی است و همین او را سهل الوصول می کند از این جهت که برویم و ببینیم آیا در پشت این خطوط به اصطلاح فیلمنامه واژه ای به نام هدف وجود دارد؟ موافقان و دوستداران فیلم که تاکنون دیده نشده اند! تیغ زن را در راستای فیلم هایی توصیف
می کنند که مشکلات جامعه ایران را بیان می کند به طوریکه زن ایرانی به اسفل ترین جایگاه خود
می رسد...جوان ایرانی در هر لحظه از زندگی و تفریحش مشغول عیش و نوش و اکس ترکاندن است و دختر جامعه هم که تکلیفش روشن...یقینا هیچ کس از بیان واقعیت ناراحت نمی شود اما اینکه داوودنژاد بخواهد فضای توهم و تخیلی خود را که در روزگاری در آن می زیسته را به عنوان نماد جامعه ایران معرفی کند، بحثی جداست...
آخر - توی تاریکی سالن پسربچه ای برگشت سمت پدرش و خیال مرا از باب فرهنگ سازی و پایان یادداشتم به صورت توامان راحت کرد: بابا مگه
می شه مردها لباس زنها رو عوض کنن؟!

حمید برقبانی
منبع : روزنامه کیهان