دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


رؤیا [Le Reve]


رؤیا [Le Reve]
رمانی از امیل زولا (۱) (۱۸۴۰-۱۹۰۲)، نویسنده فرانسوی، که در ۱۸۸۸ انتشار یافت. حکایت دختری سرراهی به نام آنژلیک (۲) است که رؤیای عشق در سر می‌پروراند، در نومیدی به آن می‌رسد و می‌میرد. این اثر جزو سلسله رمانهای خانواده روگون ماکار است که میان زمین و دیو درون جای می‌گیرد.
آنژلیک بینوا فرزند نامشروع یکی از روگون‌ (۳)ها است که به پرورشگاه بچه‌های سرراهی سپرده شده است؛ تصویر فوق‌العاده‌ای که اینجا از خانواده‌ای در زمان امپراتوری دوم به دست داده است،‌ این اثر کوچک را به صورت یکی از کم‌نظیرترین کارهای زولا درآورده است. در یک شب زمستانی، دخترکی به زیر طاق‌نمای یک کلیسای بزرگ پناه می‌برد؛ تازه برف باریدن گرفته است.
آنژلیک از خانه دایه خود گریخته، زیرا با او بدرفتاری می‌شده است. زن و شوهری به نام هوبِر (۴) او را به فرزندی می‌پذیرند، به او پیشه گلدوزی یاد می‌دهند.
دختر در خانه‌ای آرام، در میان رداها و تزئینات مقدس، درباره زندگانی که آرزو می‌کرده است داشته باشد فکر می‌کند؛ زندگانی سراسر زیبایی. عشق به صورت نقاشی به نام فلیسین اوتکور (۵)، که در همان کلیسای بزرگ کار می‌کند، بر او ظاهر می‌شود. نقاش بزرگ‌زاده‌ای است که بر اثر یک سرخوردگی به این سلک درآمده و اسقف شده است. اسقف، به سبب تفاوت طبقه اجتماعی،‌با ازدواج با او مخالفت می‌کند. آنژلیک از این بابت سخت می‌رنجد و بیمار می‌شود.
اسقف که متأثر شده است، در عین اینکه او را سرزنش می‌کند، به ازدواج با او رضایت می‌دهد. آنوقت به نظر می‌رسد که آنژلیک به زندگی بازمی‌گردد و پس از چندی مراسم ازدواج مذهبی او صورت می‌گیرد؛ منتها نمی‌تواند تاب چنین سعادتی را بیاورد و در آغوش فلیسین از دنیا می‌رود.
این کتاب سرشار از پاکی فوق‌العاده است: هرچند این پاکی در موضوعات آثار زولا نمودِ اندکی دارد، یکی از خصایص عمیق منش زولا شمرده می‌شود. اگر بخواهیم جدالی را که او با مفاسد اجتماع دارد توضیح دهیم، باید به همین پاکی رجوع کنیم.
ولی پیچش نسبتاً تصنع‌آمیزی این نقاشی ظریف و کاملاً روحانی را، که نویسنده از طریق آن می‌خواسته است نشان دهد از یک خانواده منحط و به دور از تقوا هم ممکن است موجودی پاکیزه به دنیا آید، مخدوش می‌کند.
از این رمان زولا نمایشنامه‌ای غنایی، در چهار پرده و هشت صحنه، با موسیقی آلفرد برونو (۶) (۱۸۵۷-۱۸۳۴)، آهنگساز فرانسوی، و «لیبرتو» لوئی گاله (۷) (۱۸۳۵-۱۸۹۸) ساخته شده است که در ۱۸۹۱ در پاریس نمایش داده شد. موسیقیی که برونو برای این کتاب ساخته است، تا آنجا که ممکن است از طبیعت‌گرایی به دور و مانند موضوع در پرده و شاعرانه است. موسیقی بسیار آرام و هماهنگ آن، به شیوه گونو (۸) و ماسنه (۹) نزدیک است؛ با وجود این، عرفان مبهمی که به خود می‌گیرد خبر از امپرسیونیسم (۱۰) و سمبولیسم (۱۱) می‌دهد که داشت ظهور می‌کرد. چنین است هیئت کلی این مجموعه که مهمترین ‌مایه‌های آن، همانگونه که در آهنگهای واگنر (۱۲) می‌بینیم، مطابق با قواعد «پولیفونی» (۱۳) بسط می‌یابد، منتها به طور ساده با لحنی ملایم تکرار می‌شود.
خود «تم»ها، که پیوسته با همسازی کامل یا تنافرهای رقیق شکل گرفته‌اند، چیزی اسرارآمیز و تداعی‌انگیز دارند؛ چنانکه از همان «جمله» آغازین می‌توان آن را دید.
فضای خلسه‌ای که پیوسته زن قهرمان داستان را در میان دارد، با هم‌آوازیهای نیمه مذهبی و نیمه ملی بیشتر تقویت می‌شود؛ با این همه، آن فضا به سبب عناصر ملودرامی که کمابیش با آن یکپارچه‌اند به هم می‌خورد. لحن فوق‌العاده «تم»ها، که چندان گسترش پیدا نمی‌کنند و لطفی هم ندارند، بسیار زود به یکنواختی می‌انجامد. از اینرو، ارزش اثر از نظر موسیقی ناچیز است. با وجود این تا جایی که سلیقه‌های زمان خود را بیان می‌کند اثری است جالب توجه.
جهانگیر افکاری. فرهنگ آثار. سروش.
۱.Emile Zola ۲.Angelique ۳.Rougon ۴.Hubert ۵.F.Hautecoeur
۶.Alfred Bruneau ۷.L.Gallet ۸.Gounod ۹.Massenet ۱۰.impressionnisme
۱۱.symbolisme ۱۲.Wagner ۱۳.polyphonie
منبع : کتاب نیوز


همچنین مشاهده کنید