دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


مدیریت دانایی؛ رویکردی استراتژیک


مدیریت دانایی؛ رویکردی استراتژیک
امروزه سازمانها دریافته اند كه هیچ چیز بــــه اندازه دانایی نمی تواند آنها را در دنیای رقابتی مطلوب قرار دهد. لذا بیش از هر چیز كاركنان سازمان به عنوان صاحبان دانایی و مهمترین سرمایه سازمان مورد توجه قرار گرفته اند، و مدیریت دانایی به عنوان ابزاری كه می تواند دانایی موجود را گردآوری و نظم و پویایی بخشیده و در كل سازمان اشاعه دهد اهمیت یافته است. اما تجربه بسیاری از شركتها در مورد مدیریت دانایی به شكست انجامیده است و این به آن جهت است كه به مدیریت دانایی به عنوان یك امر موقت زودگذر نگریسته شده است.
در حالی كه امروزه ضرورت توجه مدیریت دانایی به عنوان ابزاری استراتژیك جهت پیشبرد منابع سازمان و موقعیت در عرصه رقابت مطرح است. این امر بیانگر این است كه بدون توجه به اصل مدیریت دانایی و شناخت سازمان نسبت به آن نمی توان از آن در سازمان بهره گرفت. لذا باید توجه داشت كه مدیریت دانایی یك امر پایان ناپذیر است كه همواره سازمان را در تغییرات یاری می كند و نیازمند پشتیبانی و توجه دائمی است. آنچه كه موفقیت آن را به عنوان یك ابزار استراتـژیك می تواند قطعیت بخشد، اینست كه افـراد بــــه عنوان صاحبان دانایی مورد توجه قرار گیرند و فرایندهای سازمانی به گونه ای باشد كه دانایی به كل سازمان اشاعه یابد.
در عین حال، برنامه دانایی بر سلسله مراتب سازمانی ارجح تر باشد و همواره شناخت صمیمی از بازار و هدف آن وجود داشته باشد كه این نیازمند پویایی سازمان است و همواره به صورت عملیاتی راههایی برای همكاری و مشاركت اجزای سازمان در مورد مدیریت دانایی وجود داشته باشد.
بابررسی و تحلیل دانایی واهمیت ویژگیهای آن در حیطه عملكرد سازمانهــــا می توان دریافت كه برخورداری از دانایی و اطلاعات روزآمد برای ادامه حیات سازمانها به یك ضرورت انكارناپذیر تبدیل شده است.
به خصوص اگر روند تغییر و تحولات دانایی در جامعه به دقت مورد ارزیابی واقع شود. این نتیجه هم حاصل می شود كه جامعه فراصنعتی امروز جامعه ای اطلاعاتی است كه در آن به تدریج فناوریهای نیروافزا جای خود را به فناوریهای دانش افزا می دهند. (احمدپور داریانی، ۱۳۸۱) و در محیط پویا و پیچیده امروزی برای سازمانها ضروری است كه به طور مداوم دانایی جدید را به شكل ایجاد، اعتباربخشی و كاربرد در محصولات و خدمات خود به كار گیرند.
بنابراین، مدیریت سازمانها باید با تكیه بر دانایی برتر اتخاذ تصمیمات معقول تر در موضوعهای مهم و بهبود عملكردهای مبتنی بر دانایی را پیدا كنند. از این رو، مدیریت دانایی مقوله ای مهم محســوب می شود كه در سازمانها به دنبال آن است تا نحوه چگونگی تبدیل اطلاعات و دانسته های فردی و سازمانی را به دانایی و مهارتهای فردی و گروهی تبیین و روشن سازد. از این رو، ایجاد محیطی برای اشتراك، انتقال و تقابل دانایی در میان اعضای سازمان از اهداف اولیه ای است كه بدین منظور ضروری به نظــــر می رسد، چرا كه مدیریت دانایی می تواند گستره ای از ویژگیهای عملكرد سازمانی را با قادر ساختن شركت به عملكرد هوشمندانه تر بهبود بخشد. (ویگ ۱۹۹۹)
● تاریخچه مدیریت دانایی
دورنمای تاریخی از مدیریت دانایی امروزی، به این مطلب اشاره دارد كه مدیریت دانایی یك خواسته قدیمی بوده است. دانایی شامل دانستن و دلایل دانستن به وسیله فلاسفه غربی به صورت مدون شاید هزار سال قبل ایجاد شده باشد. همچنین فلاسفه شرقی یك مشاركت هم اندازه در تدوین دانایی داشتند اگرچه بیشتر تاكید آنها بر دریافت هدایتهای روحانی و زندگی مذهبی بود و بسیاری از این تلاشها به سمت به دست آوردن دریافتهای مجرد و فرضی از آنچه كه دانایی مورد بحث قرار می دهد مربوط می گشت (ویگ، ۱۹۹۹).
حتی برخی دیگر از این هم فراتر رفته اند و معتقدند كه تلاشها و نیروهای انسانهای اولیه در محیط ناآشنای زندگی خود برای فهم روابط و بقا، نمونه های عملی از جستجوی دانایی و هدایت آن دانایی به سود خود است.
اما تمركز حاضر بر دانایی به طور عمده اغلب بر اثربخشی های اقتصادی تاكید دارد. و اینجاست كه نقش اصلی انسان در سطح مدیریت دانایی مطرح می گردد چرا كه این واقعیت آشكار شده است كه دستیابی به سطحی از رفتار اثربخش برای رقابت عالی و سطح بالا ضروری است و این مستلزم این است كه همه افراد سازمان در نظر گرفته شوند. و ما برای این كار باید بین شناخت، انگیزش، رضایت فردی، احساس امنیت و خیلی از عوامل دیگر یكپارچگی و هماهنگی ایجاد كنیم. (دراكر ۱۹۹۸، بالدینگ ۱۹۶۶، كلیولند ۱۹۸۰، استوارت ۱۹۹۱). امروزه مدیریت دانایی فقط با فشار اقتصادی ایجاد نمی شود بلكه جنبه مهم مدیریت دانایی رفتار اثربخش افراد است.
در مدیریت دانایی امروز تاكید براین است كه افراد دارای قدرت فكركردن و تجزیه و تحلیل مسائل بشوند و افراد بیشتر دارای وظایف عقلائی باشند تا فعالیتهای یدی و باید به كاركنان آزادیهای فكری داد تا بتوانند در مورد كار خود اظهارنظر كنند. و این دریافتها در مورد مدیریت دانایی به صورت شانسی اتفاق نیفتاده است بلكه براثر كار و تجربه طولانی از دهه ۱۹۸۰ به این طرف شكل گرفته است.
▪ تعریف: از مدیریت دانایی تعاریف مختلفی شده است اما به طور كلی می توان گفت مدیریت دانایی عبارتست از تلاش برای كشف دارایی نهفته در ذهن افراد و تبدیل این گنج پنهان به دارایی سازمانی به طوری كه مجموعه وسیعی از افرادی كه در تصمیم گیریهای شركت دخیل هستند بتوانند از آن استفاده كنند. (داونپورت و پروساك ۱۹۸۸). پس مدیریت دانایی فرایندی است كه به سازمانها یاری می كند اطلاعات مهم را بیابند، گزینش و سازماندهی و منتشر كنند و تخصصی است كه برای فعالیتهایی چون درك مشكلات، آموختن پویا و تصمیم گیری ضروری است.
مدیریت دانایی این امكان را به ســـازمان می دهد كه دانایی جدید را به شكل ایجاد، اعتبار و بخش كاربرد به خدمت بگیرند و بدین ترتیب گستره ای از ویژگیهای سازمانی را با قادرساختن شركت به عملكرد هوشمندانه تر بهبود بخشد.
● رویكردهای متفاوت به مدیریت دانایی (دانش)
در محیطهای پرهرج و مرج و بی نظم سازمانی، چگونگی توجه به مدیریت دانایی توسط سازمانها خالی از لطف نیست. در اغلب سازمانها و بنگاهها چهار نوع استراتژی مدیریت دانایی وجود دارد، برخی از سازمانها رویكردی انسان مدار (فردمدار) را در سازمان اتخاذ می كنند كه طی آن دانایی بین افراد تقسیم می شود تا در جهت همكاری و یگانگــی آموزشی و تخصیص تواناییهای دانش مدارانه به كار رود.
برخی از سازمانهای دیگر رویكرد مدیریت فناوری اطلاعات را، جهت كسب فناوری اطلاعات در كنترل و تخصیص دانایی و یا تنها در جهت اطلاعات به كار می گیرند. دیگر سازمانها نیز یك رویكرد اثربخشی تجاری را در نظر دارند كه به واسطه آن، از هر طریق ممكن جهت بهبود عملیات تجاری و اثربخشی كلی در نظر می گیرند و در نهایت هنوز هم برخی از سازمانها وجود دارند كه بر سرمایــــه گذاری عقلانی متمركزند تا به واسطه آن به ایجاد و ساخت دانایی كلی جهت ارتقای عملكرد تجاری و ارزشهای اقتصادی نائل شوند.(ویگ، ۱۹۹۹)
بنگاههایی با فعالیتهای استثنایی در حال خلق محیطهای حساس، دانش مدار، با تمركز پویا و توجه متداول در جهت متقاعد ساختن سرمایه گذاری عقلانی - رقابتی برای كسب موفقیت دراز مدت و در نتیجه اعتباری و پایداری سازمانی تلاش می كنند. آنها اطمینان می دهند كه سرمایه گذاری عقلانی را به طور مطلوب در سازمان به كار بندند و خاطرنشان می كنند كه منبع حیاتی و پشتیبانی كننده رفتار اثربخش نیروی انسانی، نیازمند حفظ و نگهداری عملكرد مطلوب و پیوسته سازمانی است.
مدیریت دانایی و تامین اهداف راهبردی، فنی و عملیاتی را به طور اثربخش مدنظر دارد و خواهان كاربرد فواید آن در موقعیتهای سازمانی است. باوجود این، رویكردها و عقاید متفاوتی در این زمینه وجود دارد و هنوز افكار و عقاید پیچیده در مورد ماهیت دانایی و چگونگی استفاده از آن در سازمانها در پرده ای از ابهام قرار دارد.
▪ اصول مدیریت دانایی:
بسیاری از بنگاههای تجاری و شركتها، دانایی و اطلاعات كاركنان خود را منبع و سرمایه بسیار ارزشمندی در نظر می گیرند. اگرچه صحت این امر محرز است اما چارچوبهای سازمانی اندكی وجود دارد كه فعالیت مدیریت دانایی را به طور عملیاتی برروی طیف وسیعی از فعالیتها مدنظر قـــرار می دهند.
بنابراین، مدیریت دانایی به ندرت در سطح فلسفی و فنی (به دلیل گستردگی طیف این مقولات)مورد توجه قرار می گیرند. بااندكی بحث عملی در مورد ماهیت دانایــی می توان آن را اداره كرد و اجرای آن را در سازمان به صورت اثربخش تر انجام داد.
مدیریت دانایی در تجارت، شكل مقتضی تری از گفتگوست كه ارتباط كمتری با فنون دارد و به جای آن سطوح بالای اصول مدیریت دانایی را به خود اختصاص می دهد. وقتی یك سازمان در مورد اصول هماهنگ با مدیریت دانایی تصمیم گیری می كند، اصول مرتبط و به هم پیوسته را ایجاد می كند كه طرحهای ســـازمانی خود را براساس این اصول اجرا می كند (داونپورت، ۱۹۹۸). باید خاطرنشان كرد كه هریك از اصول مدیریت دانایی، برخــی از زمینه های این مقوله را مورد بحث قرار می دهد كه این اصول عبارتند از:
▪ مدیریت دانایی امری گران و پرهزینه:
دانایی یك دارایی است، اما مدیریت اثربخش نیازمند سرمایه گذاری در دیگر دارائیها هم هست.
بسیاری از فعالیتهای تخصصی مدیریت دانایی وجود دارد كه نیازمند سرمایه گذاری مالی و نیروی انسانی است كه شامل موارد زیر است:
۱) كسب دانش دانش، مثل به وجود آوردن اسناد و انتقال آن اسناد به رایانه؛
۲) ارزش اضافی دانایی از طریق ویرایشگری، طبقه بندی و كنارگذاردن اطلاعات زائد و اضافی (هرس كردن اطلاعات)؛
۳) رویكردهای طبقه بندی شده توسعه دانایی؛
۴) توسعه كاربردها و زیرساختهای فناوری اطلاعات برای تخصیص دانایی و اطلاعات؛
۵) آموزش كاركنان جهت ارتقای خلاقیت، هماهنگی و استفاده از دانش.
▪ اثربخشی مدیریت دانایی نیازمند راه حلهای مختلف است:
امور پرسنلی در سازمانها بسیار پرهزینه است، اما نیروی انسانی باوجود چنین هزینه ای به انجام وظیفه در سازمان می پردازد. هنگامی كه ما فهم دانایی را در سازمان جستجو می كنیم، آن را در یك بستر وسیعی كه از دیگر عناصر اطلاعاتی تشكیل شده است. در نظـر می گیریم و یا ممكن است بااشكال مختلف بدون ساختاری در دانایی محوری تركیب شده باشد. دانایی و اطلاعات انواعی دارد كه ما برای بهبود عملكرد سازمانی باید از آنها استفاده كنیم.
▪ مدیریت دانایی نیازمند به مدیران دانایی محور است:
دانایی به صورت مطلوب نمی تواند به تنهایی اداره شود به جز اینكه گروههای سازمانی برای انجام وظایف خود، وظایف شغلی مشخصی داشته باشند. در میان وظایف گروهها ممكن است جمع آوری و طبقه بندی دانایی وجود داشته باشد و یا زیرساختهای فناوری دانش مدار و نیز نظارت همراه بااستفاده از دانایی مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین، تمامی كاركردها و نقشهای مدیریتی بر محوریت دانایی قرار می گیرد كه همواره در جستجو و كنترل دانایی خواهد بود. در این میان وظیفه مدیر تنها ایجاد تسهیلات و تقسیم آنها در بین نیروی انسانی سازمان به منظور استفاده از دانایی است.
▪ در مدیریت دانایی فواید برنامه ها بیش از سلسله مراتب سازمانی است:
مدیریت دانایی سعی براین دارد كه به خلق الگوهای سلسله مراتبی برای دانایی اقدام كند. مثل دایره المعارف دانایی انگلیسی كه به جمع آوری، طبقه بندی دانایی پرداخته است.
اما اغلب سازمانها ترجیح می دهند با بازار دانایی و اطلاعات كار كنند و به آسانی اطلاعاتی در مورد مصرف كنندگان كسب كنند. این پراكندگی دانایی و اطلاعات و توضیح و تشریح آن در یك چارچوب، غیرمنطقی به نظر می رسد، اما در مقایسه با الگوهای فرضی دانایی محور بیشترین كمك و مساعدت را به مصرف كننده می كند تا از طریق آن در مدیریت دانایی محور به بهترین فهم از نیازهای مصرف كنندگان پی ببرد، كه تنها از این طریق ما می توانیم مدیریت دانایی بدون نقصی را اجرا كنیم. مدیران دانایی محور می توانند از تجربه مدیران اطلاعاتی نیز كمك بگیرند، كه مدلها و الگوهای پیچیده اطلاعاتی كه ایجادكننده ساختار آینده است را به خوبی تشخیص دهند. بنابراین، مدیران دانایی محور باید تمامی اهتمام خود را در برنامه ریزی باتوجه به نیازمندیهای بازار صورت دهند تا به موفقیت دست یابند.▪ كاربرد دانایی فعالیت غیرطبیعی:
اگر دانایی و اطلاعات منابع ارزشمندی هستند، چرا آنها را توسعه ندهیم؟ اگر كار ما تولید دانایی است چرا ما كار خود را در یك موقیت ریسك پذیر قرار ندهیم؟ بعضی اوقات ما از اینكـــــه نمی توانیم دانایی و اطلاعات را در عمل اجرا كنیم متعجب می شویم، اما ما می توانیم مدیریت دانایی را بااین فرض به كار ببریم كه تمایل طبیعی برای توسعه دانایی ما وجود دارد و نیز علاوه بر آن بینشی را اتخاذ كنیم كه از سوی دیگران نسبت به دانایی و آگاهی ما ظن و تردید وجود دارد. به منظور استفاده سیستم از دانایی و اخذ یا جستجوی دانایی از دیگران، نه تنها تهدیدكننده نیست بلكه باید تمامی سعی خود را در ایجاد انگیزه به منظور انجام این قبیل كارها جامه عمل بپوشانیم. بنابراین، مدیر دانایی محور تمامی سعی خود را در كسب دانایی و اطلاعات جهت ارتقای عملكرد سازمان خود به كار می برد.
▪ مدیریت دانایی به معنی بهبود فرایند دانایی كاری:
فرایند مدیریت دانایی امری اساسی است و باید آن را هدفمند سازیم. اما دانایی تولید می شود و به طور موثر در فرایندهای دانایی ویژه شغلی به كار خواهد رفت. این فرایند ویژه براساس تحقیق بارز از طراحی تولید و توسعه و نیز فرایند سوداگرایی به منظور تعیین قیمت، كاربرد دارد. اگر بخواهیم مدیریت دانایی را به طور واقعی بهبود بخشیم، ابتدا باید فرایندهای اساسی و بنیادی بازار تجاری را در این عوامل بهبود بخشیم و به طور كلی اغلب رویكردهای بهبود اثربخشی، رویـــه ای میانی در دو سوی طیف طراحی مجدد یا مهندسی مجدد فرایندها در نظر گرفته می شود كه طی آن نیروی كار دانایی محور به صورت مستقل بــه طراحی فرایند اطلاعاتی می پردازد.
▪ ثروت و دارایی دانایی تنها آغازگر هستند:
اگر دارایی و ثروت برای دانایی كافی باشد، باید در بیرون و خـــــارج از سیستم سازمانی، كتابخانه های ملی بسیاری داشته باشیم. ثروت و دارایی امری حیاتی است اما مدیریت دانایی اثربخش نیازمند توجه و پشتیبانی است. توجه در مدیریت دانایی را می توان جاری بودن و دانش در عصر اطلاعاتی جدید دانست. بدین منظور، مصرف كنندگان دانایی باید به دانایی توجه كننـد. زیرا آنها بایــد بیش از یك دریافت كننده منفعل باشند. به منظور حضور فعالان نیروی انسانی در كسب دانایی و اطلاعات، ما اطلاعات را از طریق خلاصه كردن و نیز گزارش آن به دیگران و یا از طریق ایفای نقش در بازارها براساس مزیت و فایده دانایی ارائه می كنیم و یا از طریق دریافت دانایی و اطلاعات از طریق تعامل تنگاتنگ بــا فراهم كننده اطلاعات (منبع اطلاعاتی) انجام می دهیم. این امر بخصوص وقتی كه دانایی دریافــت شده ضمنی باشد، بسیار مهم به نظر می رسد.
▪ مدیریت دانایی امری پایان ناپذیر:
ممكن است مدیران دانایی مدار احساس كنند كه اگر آنها تنها می توانستند دانایی موجود در سازمان خود را تحت نظارت درآورند، كار خود را بااثربخشی انجام می دهند. باوجود این، وظایف مدیریت دانایی هرگز پایانی نخواهد داشت. همانند مدیریت منابع انسانی یا مدیریت مالی هرگز زمان آن نخواهد رسید كه دانایی تمام و كمال كنترل و مدیریت شود. دلیل آن این است كه مدیریت دانایی هرگز پایانی نخواهد داشت، زیرا كه تقسیم بندی دانایی مورد نیاز، همیشه در حال تغییر و تحول است. فناوری جدید، رویكردهای مدیریتی نو و اهمیت مشتری همیشه باید در مدیریت دانایی مدنظر قرار گیرند. شركتها، راهبردها، ساختارهای سازمانی و كالا و خدمـــــات خود را تغییر می دهند و به تغییر مداوم این عوامل براساس نیازهای محیطی تاكید دارند. مدیران جدید، نیازمند دانش جدید هستند.
▪ مدیریت دانایی نیازمند پیمان دانایی محور:
در اغلب سازمانها مشخص نیست كه چه كسی استفاده درستی از دانایی كــاركنان در سازمان می كند و این سوال مطرح می شود كه آیا دانایی كاركنان مربوط به خود كاركنان است یا این دانایی عاریتی است؟
بسیاری از سازمانها اطلاعات را در سیستم خود به كار می برند، در نهایت توسعه دانایی در سازمان نیز فواید بسیاری را در پی خواهد داشت. كاركنان سازمانی امروزی، همواره جذب كارها و سازمانهای جدید می شوند و فاصله زندگی كاری و زندگی خانوادگی بسیار كم و ناچیز شده است و كارمندان قراردادی بسیار زیادی در سازمانها وجود دارند. اگر دانایی تنها یك منبع ارزشمند سازمانها در نظر گرفته شود، می توان انتظار داشت كه شاهد توجه بیشتری به برسمیت یافتن مدیریت دانایی در سازمانها باشیم. ما از اصول چنین استنباط می كنیم كه مدیریت دانـــایی در سازمانها به زمینه ها و مشكلات مدیر مواجه خواهند شد واین نوآوریها با مقاومت روبرو خواهند شد. امروزه، مدیریت دانایی و اصول آن بسیار تغییرپذیرند زیرا با مخالفتهای بسیاری مواجه می شود. بهترین خبر بیش از هرخبر دیگر این است كه مدیریت دانایی محور، همواره در حال ترقی و پیشرفت باشد.
▪ مدیریت دانایی یك ابزار استراتژیك:
هدف اولیه هر برنامه مدیریت دانایی در سازمانها حمایت از كسب اهداف راهبردهای تجاری است. به عبارت دیگر، نقطه شروع برای مدیریت دانایی، فهم اهداف موجود سازمانهاست. اخیراً مك كنسی تحقیقی را پیرامون ۴۰ شركت در امریكا، اروپا و ژاپن انجام داده است كه نتایج آن حاكی از این است كـــه اغلب تفكر اجرای مدیریت دانایی و پروژه های فناوری اطلاعات اموری هستند كه سازمانهای امروزی دست به گریبان آن هستند. (هوسپیــــن و همكاران، ۲۰۰۱). بیشتر پروژه های مدیریت دانایی با شكست روبرو می شوند كه دلیل آن ترس شركتها از پـــــروژه های فناوری اطلاعات است كه آینده ای مبهم دارند.
به منظور موفقیت در مدیریت دانایی نباید مدیریت دانایی محور را به عنوان فرایند پایان پذیر در نظر گرفت، بلكه باید آن را به عنوان نیروی كسب اهداف واقعی تجاری در نظر داشت. راهبردهای دانایی و نوآوریهای مدیریت دانایی امور مستقلی هستند و به استراتژی های تجاری ارتباطی ندارند. این امور به نتایجی منجر خواهند شد كه به صورت مرحله ای در نظر گرفته می شوند و مراحل آن عبارتند از توانایی بنیادی شناخت دانایی در جهت موفقیت تجاری، رهبری دانایی محور، برنامه ریزی دانایی محور، شناخت شكافهای دانایی و دانش، تعریف و به كاربردن نوآوریها در برطرف ساختن این شكافها.
▪ مراحل كلیدی مدیریت دانایی:
اولین مرحله مدیریت دانایی، كسب اهداف استراتژیك تجاری است. مرحله بعد از آن، شناخت توانائیهای دانایی و اطلاعات در كسب اهداف تجاری است كه این امر به وسیله دانایی ابتكاری ارائه می گردد مانند شناخت توانائیهای موجود دانش، اطلاعات و اینكه كجا این توانائیها كسب خواهند شد. دانایی ابتكاری و طرح و برنامه قادر به شناخت سرمایه دانشی سازمان هستند و اینكه كجا و از چه طریقی این دانایی كسب خواهد شد. شكافهای دانایی و شناخت راهبردها و ابداعـــــات در برطرف ساختن این شكاف می تواند شامل مراحل زیر باشد:
۱ ) اجرای مناسب ابزارهای اطلاعاتی كه از دانایی همــــاهنگ و منسجم حمایت و به جمع آوری آن اقــــدام می كند كه شامل مصرف كنندگان و مشاركت كنندگان می شود.
۲ ) تشكیل شرح وظایف كلی كه به وسیله هر متخصص در هریك از توانائیهای حرفه ای مدیریت دانایی انجام می گیرد؛
۳ ) شناسایی بهترین اقدامات، مطالعات موردی و مانند آن از منابع داخلی و خارجی؛
۴ ) تقسیم فرایندهای تعریف شده مطلوب مدیریت دانایی و اجرای این فرایندها؛
۵ ) برنامه های یادگیری منسجم و مداوم جهت نیروی انسانی (هاری هارن، ۲۰۰۲).
آنچه كه موجب چالش در مدیریت دانایی می شود این حقیقت است كه در اغلب سازمانهای امروزی، همان طور كه مراحل آن دربالا ذكر شد، زمان فعالیت مشخص نیست و نیازمند به طراحی مجدد پایه های دانایی دارد. بعضی سازمانها نیازمند پركاری بیشتر در مشاركت مصرف كنندگان یا نیازهای بازار هستند تا همواره در مقابل رقبای خود در بازار تجاری قرار گیرند.
مدیریت دانایی اثربخش قادر خواهد بود به سازمانها چابكی و تصمیمات غیررسمی تجاری خوبی ارائه كند. هدف كلیدی و حیاتی مدیریت دانایی این است كه به واسطه آن سازمان قادر خواهد بود باافراد كارآمد در یك زمان مناسب یك رویه پویا و تیمی را برای تصمیم گیری به موقع در سازمان اتخاذ كند. یك برنامه سازمان مدیریت دانایی محور باید همانند ارگانیسم موجود زنده باشد كه همواره به صورت روزآمد سعی دارد مشكلات موجود در مدیریت دانایی را مرتفع سازد.
● عوامل بنیادی موفقیت در مدیریت دانایی:
عوامل بنیادی در مدیریت دانایی حیطه ای وسیع را در بر می گیرد كه در چهار طبقه قرار می گیرند یعنی مردم، فرایندها، فناوری و تعهدات استراتژیك. تمامی چهار عامل، عواملی هستند كه سازمانهای یادگیرنده را ایجاد می كنند و نتایج تجاری آن مدیریت دانایی را به همراه خواهد داشت. سازمانهایی كه به طور متداول مدیریت دانایی را درنظر دارند، به این نتیجه رسیده اند كه به كار گرفتن فــــرایندها و فناوری اطلاعات در سازمان آسان تر از حفظ تعهد استراتژیك و اجزای آن است كه این امـر مـــی تواند چالشهای بزرگتری را شكل دهد.
▪ فناوری اطلاعات :
فناوری مدیریت دانــایی، راه حلهایی را به صورت عملیاتی فــــراهم می سازد تا مشاركت و همكاری اجزای سازمان را در مدیریت دانایی ایجاد كند. ابزارهای مدیریت دانایـی می توانند منابع قدرتمنـــدی را فراهــم كنند كه كاركنان و مصرف كنندگان و مشاركت كنندگان بتوانند به تبادل اطلاعات بپردازند و دانایی تقسیم شده افراد سازمان را هدایت كند تا سازمان بتواند از این راه بهتر تصمیم بگیرد. -
▪ فرایندها:
شامل فرایندهای استاندارد شده ای برای تقسیم دانش، مدیریت محتوا و افراد در اقدامات ارتباطی، اجرای پروژه ها براساس دانایی و دانایی محوری، روش شناسی و استانداردها جهت جمع آوری اطلاعات در مطالعات موردی و غیره می شود. این امر بسیار اساسی است كه فرایندها به سادگی و روشنی ممكن است به وسیله كاركنان در سازمان جریان یابد. -
▪ مردم :
بزرگترین چالش در مدیریت دانایی اطمینان از مشاركت كاركنان استفاده از دانایی در كسب نتایج تجاری است. در بسیاری از سازمانها، تغییر در روشهای سنتی، فرهنگ سازمانی از رویكرد ذخیره و اندوختن دانایی به رویكرد مشاركت دانایی محور وایجاد جو اعتماد در سازمان از مهمترین فعالیتهای مدیریت دانایی است. عنصر كلیدی موفقیت در مدیریت دانایی فراهم ساختن قابلیت تشخیـــص اعتبار برای نیروی انسانی در حوزه های مورد نظر تخصصی شان است كه مدیران دانایی محور نباید آن را از نظر دور دارند.
▪ تعهد استراتژیك :
مدیریت استراتژیك نقش كلیدی در ارتقای رفتارهای مطلوب از طریق ثبات و پایداری ارتباط در سازمان صورت می دهد. اهمیت استراتژیك برای كسب دانایی امری بدیهی است. موفقیت اساسی در مدیریت دانایی برای مدیران سطوح بالای سازمان، بهبود حفظ تعهد استراتژیك در مدیریت دانایی است.
نوآوریهای مدیریت دانایی در چندین سازمان با شكست روبرو شده است زیرا در این سازمانها مدیریت دانایی امری زودگذر و در یك مدت زمان كوتاه مورد تــــوجه قرار می گیرد. هدف از مدیریت دانایی، حمایت از كسب اهداف تجاری است و تخصیص دانایی و مشاركت در آن به خوبی نیاز به تشویق و تشخیص در سطح كاركنان و نیازسنجی اطلاعات در سطح افراد سازمانی و سطح كلان سازمان دارد و مهمترین اقدام برای آگاهی از كاركردهای دانایی محور در سازمان به حساب می آید. حفظ تعهد استراتژیك و انسجام فرهنگی، موجب استنتاج عملكردهای دانـــایی مداری كه امری حیاتی برای موفقیت مدیران سازمان است، در نظر گرفته می شود.
● نتیجه گیری
امروزه مدیریت دانایی به یك ضرورت انكارناپذیر تبدیل شده است به طوری كه سازمانها برای رقابت و حفظ بقا بدون مدیریت دانایی تقریباً منفعل هستند. اما در به كارگیری فرایند مدیریت دانایی برای بهبود عملكردها لازمست كه سازمانها اولاً نوع استفاده از مدیریت دانایی را برای خود مشخص كنند و یا به عبارت دیگر، استراتژی به كارگیری مدیریت دانایی را مشخص سازند.
دوماَ: آشنایی بااصول مــدیریت در تعیین دیدگاهها ضروری به نظر می رسد موفقیت آمیز باشد، اما نكته آخر كه در مدیریت دانایی باید مورد توجه قرار بگیرد اینست كه مدیریت به صورت یك راهبرد موثر برای سازمانها عمل كند و اولین نكته اینست كه اهداف مدیریت دانایی در همخوانی بااهداف سازمانها روشن باشد و دیگر اینكه به مدیریت دانایی به صورت یك فرایند نگریسته شود كه كل سازمان را در اختیار دارد و بااتمام یك پروژه، این فرایند پایان نمی پذیرد بلكه شـــروعی می شود برای موقعیت بعدی. توجه به افراد سازمان به عنوان كسانی كه صاحبان دانایی هستند و مهم ترین سرمایه سازمانی محسوب می شوند حائز اهمیت است این آن چیزی است كه در طول تاریخ مدیریت دانایی بر آن تاكید شده است.
محمدحسن صیف
مقداد كرمی
منابع و مآخذ:
احمدپور داریانی، محمود (۱۳۸۱)، كارآفرینی: تعاریف، نظریات، الگوها، تهران: نشر مولف.
۱ - DAVEN PORT, THOMAS, & OTHER(۱۹۹۸) SUCCESSFUL KNOWLEDGE MANAGEMENT PROJECT, SOLAN MANAGEMENT REVIEW.
۲ - DAVEN PORT, THOMAS. (۱۹۹۸). SOME PRINCIPLES OF KNOWLEDGE MANAGEMENT, GRADUATE SCHOOL OF BUSINESS, UNIVERSITY OF TEXAS AT AUSTIN.
۳ - HARIHARAN, ARUN. ۲۰۰۲, KNOWLEDGE MANAGEMENT: STRATEGIC TOOL. JOURNAL OF KNOWLEDGE MANAGEMENT PRACTICE.
۴ - HUSCHILD, S. LICHT, T, STEIN, W,۲۰۰۱ “CREATING A KNOWLEDGE CULTURE”, MC.KINSEY QUARTERLY. NO ۴.
۵ - WIIG. KARL, ۱۹۹۹ “KNOWLEDGE MANAGEMENT: AN EMERGING DISCIPLINE ROOTED, IN ALONG HISTORY. EUROPEAN MANAGEMENT JOURNAL.
۶ - WIIG. KARL. ۱۹۹۹ “SUCCESSFUL KNOWLEDGE MANAGEMENT”. EUROPEAN MANAGEMENT JOURNAL.
محمدحسن صیف : كارشناس ارشد تحقیقات آموزشی دانشگاه تهران مقداد كرمی : كارشناس ارشد مدیریت آموزشی دانشگاه تهران
منبع : ماهنامه تدبیر


همچنین مشاهده کنید