دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

مارکس در واپسین دورة زندگی و کاپیتال


مارکس در واپسین دورة زندگی و کاپیتال
مارکس پس از ۱۸۶۷ .
دیگر هیچ چیز پیش نمی رود.
بنا بر یک گزارش عامه پسند که چندین زندگی نامه به آن گواهی می دهند، مارکس در دوران پیری که همة توان کاری را از دست داده بود، زیر آماج نومیدی قرار گرفت. او به نزدیک ترین دوستان اش، چون انگلس، می گفت: پیشرفت هایی دارد و در طرح بزرگش پیش می رود. گاهی اعلام می کرد که کتاب II کاپیتال به زودی آماده خواهد بود. در واقع، او وضعیت واقعی دست نوشته های ناتمام اش را از آن ها پنهان می کرد. واقعیت این بود که او تقریباً همیشه از بیماری در تب و تاب بود. و علاوه بر این، اغلب به کارهای سیاسی، کارهای «شورای عمومی انجمن بین المللی زحمتکشان» نخستین انترناسیونال می پرداخت. با این همه، از سوی دیگر، پس از ۱۸۷۰، او دیگر همان گرفتاری های مالی را که طی بیش از ۲۰ سال او را آزار می داد، نداشت.
پس از ۱۸۶۷ او دیگر اثر بزرگی انتشار نداد و تقریباً هیچ چیز دربارة نقد اقتصاد سیاسی ننوشت، جز یک فصل دربارة «تاریخ اقتصاد سیاسی» در آنتی دورینگ انگلس و روایتی توده ای از کتاب I کاپیتال نوشتة یوهان موس. اما با بازبینی و بازنویسی او که در ۱۸۷۶ منتشر شد (۱)، در ادبیات زندگی نامه نویسی این واپسین دورة زندگی او به ویژه به عنوان دورة ناکامی نگریسته شده است. مارکس به دلیل های گوناگون، شاهکارش، کاپیتال را به سامان نرساند. او بازمانده از کار و گردن نهاده به ناکامی، تصدیق کرد که در به فرجام رساندن طرح بزرگ نقد اقتصادی اش از توان لازم برخوردار نیست. با این همه، او کاپیتال را از جذابیت یک شاهکار ناتمام و ناکامل لبریز کرد. البته، این امر تا اندازه ای آزادی عمل برای نظرورزی های خطرناک که مدت درازی درمارکس شناسی آکادمیک مد روز بود، فراهم کرد.
به اعتبار کارهای جاری در چارچوب MEGA از این پس می توان ایده ای بسیار مشخص و بسیار دقیق از کار علمی مارکس طی واپسین دورة زندگی اش بدست داد.در ظرف چند سال، اغلب دست نوشته ها، یادداشت های کتاب خوانی های اش و کلکسیون های مدرک های جمع آوری شده تاریخ این دوره منتشر شد. بدون شک، این اقدام داوری دربارة مارکس زمان سالخوردگی را دگرگون می کند و پایة جدیدی برای داوری کردن بهتر دربارة اثرها و به ویژه نقد اقتصاد سیاسی اش فراهم می آورد. چرا؟ برای این که مارکس به تأیید هزاران صفحه از نوشته های اش طرح بزرگ خود را رها نکرد. او مانند پانزده سال پیش با همان شور و شوق و ولع به کار ادامه داد. او چیزی منتشر نکرد و هنگامی که دربارة تئوری ارزش اش بین هواداران و مخالفان او بحث در گرفت، بنظر می رسید که خاموشی گزید (۲). با این همه، همة نوشته های انتشار یافتة او گواه بر کوشش های بی وقفه اش برای هدایت کردن درست کاپیتال و به ویژه برای فراهم کردن روایتی کامل و بی نقص دربارة آن است. کمابیش واپسین کلام موجز امّا بسیار افشاگر مارکس در دورة پیری را دربارة کاپیتال در ۱۸۸۱ یادآور می شویم. او به دوست و همکارش دانیل سون نوشت: «باید همه چیز را به طور کامل مرور کرد». در واقع،خود این اندیشه ده سال زودتر، در ۱۸۷۱، در بیان آمده بود (۳). این در هنگامی بود که او کار کردن جدی هم زمان در زمینة ترجمة فرانسه و روایت جدید آلمانی کتاب I کاپیتال را آغاز نهاد. می توان گفت که او در عرصة روایت جدید نقد اقتصاد سیاسی، پنجمین آن، گام نهاد که هنوز بیشتر با روایت آغازین آن در ۵۸-۱۸۵۷ فاصله مند است.
● راه دراز به سوی کاپیتال
یادآور می شویم که خواندن کاپیتال آسان نیست. مسئله آشکارا عبارت از یک شاهکار ناتمام است. به علاوه، کاپیتال یک نوع تئوری و یک نوع توضیح علمی به ندرت مشهود و اندک فهمیده تا روزگار ما است. آن چه بر دشواری می افزاید، این است که تنها یک کاپیتال وجود ندارد، بلکه چندین کاپیتال وجود دارد. مارکس طرح نقد اقتصاد سیاسی اش را از ۱۸۴۴ تا پایان عمر ادامه داد. پس از چند چرکنویس کوتاه دربارة سیستم پولی که اکنون در دفترهای یادداشت های قرائت مشهورش زیر نام Londoner Heftوجود دارد، او نوشتن دست نوشته های طولانی از ۱۸۵۷ – دست نوشته های پژوهشی و دست نوشته های ویرایشی - را آغاز نهاد. در دوره های معینی، او دربارة دیگر موضوع ها – مثلاً در ۱۸۶۰ (جدل با فوگ) یا در ۱۸۷۱ (بیان نامه شورای عمومی A.L.T دربارة جنگ داخلی در فرانسه) – را نوشت. البته، او نوشتن را تا ۸۲-۱۸۸۱ قطع نکرد (۴). پس ما چهار یا پنج روایت متفاوت از نقد اقتصاد سیاسی مارکس در دست داریم. روایت نخست که به گروند ریسه شهرت دارد، در ۵۸-۱۸۵۷ نوشته شد. او در ۵۹-۱۸۵۸ متن معروف «دربارة نقد اقتصاد سیاسی» را نوشت و منتشر کرد. سپس در سال های ۶۳-۱۸۶۱ فعالیت تازه ای را آغاز کرد که به نگاشتن سومین روایت – که در اساس یک دست نوشتة پژوهشی است، انجامید. بخشی از این روایت به «تئوری ارزش اضافی» شهرت دارد (۵). طی این دوره، مارکس برنامة آغازین خود (برنامة تدوین شش کتاب از تاریخ ۱۸۵۸) را تغییر داد و از آن جا به ساختار شرح آن چه که آن را زیر عنوان Das Kapital می شناسیم راه یافت. در ۶۵-۱۸۶۴، مارکس نخستین روایت از سه کتاب کاپیتال، کم یا بیش در نظم وارونه (بر پایة کتاب III) را نوشت. این دست نوشته ها، بجز دست نوشتة کتاب I که مارکس بنا بر دو روایت متفاوت در ۶۶-۱۸۶۵ بازنویسی و بازنگاری کرد، ناتمام ماند. دومین روایت تنها روایتی است که آن را به فرجام رساند؛ و سرانجام به روایتی رسید که برای او مناسب بنظر می رسید. پس از انتشار کتاب I در ۱۸۶۷، مارکس کارهای اش را در دو سو دنبال کرد. از یک سو، به ویژه در ۷۲-۱۸۷۱ این متن را چندین بار نوشت و اصلاح کرد. از سوی دیگر، به کار کردن روی درونمایه کتاب های II و III ادامه داد، بی آن که برنامه آن را با بازنویسی و افزودن چرکنویس ها و دیگر دست نوشته ها در متن های تاکنون نوشته شده در ۶۵-۱۸۶۴ تغییر دهد (۶). همه این متن ها که برای نخستین بار در MEGA² انتشار یافت، با کوهی از یادداشت های کتابخوانی و سندهایی که تا فرجام زندگی گردآورد، به ما اندیشه ای از آن چه که واپسین روایت کاپیتال، پنجمین روایت نقد اقتصاد سیاسی اش بود، آن طور که آن را در واپسین دورة زندگی اش بررسی کرد، ارائه می کند.
میان این روایت های مختلف گُسست روشنی وجود ندارد. حتی دگرگونی مشهور برنامه ۱۸۶۳ فقط یک جهش ایجاد نکرد، بلکه گامی حساب شده بود (۷). نکته های خودنقدی بسیار بنیادی در دست نوشتة ۵۸-۱۸۵۷ وجود دارد. در این دست نوشته ضمن کوشش در معرفی سیستم مقوله های اقتصادی روش «دیالک تیک» مارکس با محدودیت های خاص این روش برخورد می کند و به شیوة توضیح منظمی می رسد که بنظر او مناسب با فرضیه های علم اجتماعی، تاریخی و سیاسی مانند اقتصاد سیاسی است. او نقد خود از هگل و سبک تصنعی هگلی را اصلاح کرد و آن را به پیش راند و بیش از پیش از دیالک تیک بدون اعتدال فاصله گرفت و سرانجام به یک دیالک تیک بسیار فروکاسته و سنجیده رسید و این به عنوان لغزش به عامه فهم کردن و همه پسند شدن تئوری وی نیست. او نسبت به دست نوشته ها، به ویژه نسبت به دست نوشتة ۵۸-۱۸۵۷ بسیار خرده گیر بود.در صورتی که برخی مارکسیست ها امروز آن را چونان روایت کامل اثرش می نگرند. البته، او خود عقیدة دیگری داشت. دست نوشتة ۵۸-۱۸۵۷ گامی به جلو را نشان می دهد؛ زیرا نویسندة آن به ویژه دربارة روش توضیح مناسب تئوری عام و روشمند بسیار آموخته است. مهم ترین درسی که او به خاطر سپرد، این است که باید از کرانمندی های ناگزیر روش دیالک تیک آگاهی یافت و حتی ازظاهر ساخت پیش از تجربه پرهیز کرد.با عزیمت از آن جا، مارکس دست به پژوهش و اصلاح، بررسی و بازشناسی می زند. دست نوشته های ۵۸-۱۸۵۷، دست نوشته های ۶۳-۱۸۶۱ و حتی دست نوشته های ۶۵-۱۸۶۴ بیشتر دست نوشته های پژوهشی هستد تا دست نوشته های ویرایشی. پس از ۱۸۶۷ این کار پایان نیافته است. البته، بر عکس، مارکس در پایان سال های ۷۰ (و حتی در ۱۸۸۲) به خواندن و بازخواندن کاپیتال ادامه می دهد و در آن اشتباه هایی پیدا می کند.
همانطور که ریمون آرون در دهة ۶۰ (قرن ۲۰) مطرح کرد، می توان از خود پرسید: چرا مارکس کاپیتال را طی تقریباً ۱۵ سال پس از انتشار کتابI در ۱۸۶۷ به پایان نرساند(۸). به یقین ابتلاء به انواع بیماری ها، به ویژه بیماری های حاد، خستگی و فرسودگی، فاجعه های خانوادگی مانع کار او بود. با این همه، در دوره های معینی، فرصت خواندن، کارکردن، گردآوردن و بررسی کردن انبوهی از سندها بدست می آمد، حتی هنگامی که بنظر می رسید قادر به نوشتن نیست. در هر حال تلاش بازنایستادنی او بنا بر نیازهایی بود که اثر بزرگ اش آن را می طلبید. بنابراین، این موضوع راه را برای بررسی بسیار نزدیک باز می گذارد.
پس از انتشار کتاب I در سپتامبر ۱۸۶۷ مارکس تقریباً بی درنگ به کار می پردازد و طی سال ۱۸۶۸ در نامه هایی به انگلس و دیگر دوستان اش خط های مهم برنامه و ساختار آن برای کتاب های II وIII راتایید می کند. سپس به دنبال کردن کار سخت و درازمدت بررسی و بازبینی دست نوشته هایی می پردازد که ظرف سه یا چهارسال پیش فراهم آورده بود. چون او به آن چه که آن را به عنوان یک کار ویرایشی در طی کار چند ماهه، شاید یک ساله می نگریست، متوجه مسئله های زیادی در دست نوشته های ناتمام اش شد. در آن وقت چه می توانست بکند؟ او بررسی های اش را دوباره آغاز می کند و مدت زیادی در موزة بریتانیا (British Museum) مستقر می شود و در آن جا مجموعه وسیعی از رونوشت ها، یادداشت های کتابخوانی ها، آمارها و نیز رونوشت های گزارش های رسمی (با تفسیرهای خاص اش) در مجموع بیش از ۷۰۰ صفحه تدارک می بیند. به علاوه، طی شش ماه و این بار به کمک دخترش ژنی (Jenny) مجموعة گسترده ای از مقاله های بریده شده در روزنامه ها فراهم می آورد. همة این کارها بر موضوعی استوار است که می اندیشید کاملاً بر وضعیت پول، شکل های گوناگون آن، بازارهای مالی و بحران های آن ها – و به ویژه بحران های جدید مالی، یعنی پدیده هایی که با بحران ۱۸۶۶ آشکار شد، تسلط دارد.مارکس درست همان کاری را که در سال های ۵۰ با بررسی های اش دربارة بحران ۵۸-۱۸۵۷ در اوج آن انجام داد، این بار در ۶۹-۱۸۶۸ صرف تدوین یک رشته جزوه های مشهورش دربارة پول و مسئله های پولی کرد. چیز بسیار برجسته این است که ده سال بعد در ۱۸۷۸، مارکس این شاهکار را نوسازی می کند. طی چند ماه، او باز چند جزوه دربارة تئوری و تاریخ رابطه های پولی در کشورهای بسیار مهم سرمایه داری آن دوره از جمله ایالات متحد و روسیه نگاشت (۹). و باز به کار ادامه داد. بین دسامبر ۱۸۷۸ و مارس ۱۸۷۹، او از یک مجموعة وسیع از انتشار های جدید دربارة بحران های پولی نسخه برداری کرد و اطلاعات خود را اکنونی و به روز کرد (۱۰). با این اشاره اکنون می توان یکی از ماده های اساسی بررسی های اش پول، اعتبار، سیستم بانک ها و پدیده های بازارهای مالی، به ویژه بحران های پولی از ۱۸۶۸ را اعلام کرد. کشف طلا در کالیفرنیا نظر مارکس را به خود جلب کرد و او را به تحلیل نتیجه های این پدیده در ۱۸۵۰ سوق داد. از ۱۸۶۸ مشاهده و بررسی پدیده جدیدی را آغاز کرد که مربوط به گذار از سیستم پولی بین المللی به معیار مشهور طلا است. این پدیده کاملاً خود را با مضمون تئوری پول او سازگار نشان داد. باز نمود پیشاپیش آن در فصل سوم کتاب I کاپیتال به روشنی دیده می شود (۱۱). دگرگونی پول در سرمایه داری مدرن، گذار سیستم پولی از پول کالایی به جانشین آن اعتبار و پول اعتباری در همة شکل های آن، و البته در مقیاس ملی همان طور در مقیاس جهانی در حقیقت روندی تاریخی است که در آن زمان جریان داشت. انگلیس، بنا براین، کشوری بسیار پیشرفته در ارتباط با تبدیل سیستم پولی به یک سیستم اعتباری زیر سُلطه بانک های خصوصی و بیش از پیش بین المللی است؛ همان طور که پیشرفته ترین کشور در صنایع بزرگ و تجارت مهم بین المللی است. مارکس به ویژه شکل بندی نظام معیار طلا راکه به کشف راز آن نایل آمده بود،بر رسی کرد. در واقع، این معیار استرلینگ، نخستین پول ملی است که درصدد کسب نقش پول جهانی بود. او به روشنی دریافت که همة انواع سند های انگلیسی وظیفه های پول را در مقیاس جهانی بر عهده می گیرند. بنابراین، بازار مالی لندن، وام عمومی انگلیس در همة شکل های آن به محور و نقطة مرکزی سیستم مالی جهان تبدیل می شود.
رانت مالی موضوع اساسی دیگر بررسی های مارکس است. از آغاز دهة هفتاد او به بررسی ها دربارة کشاورزی و کشت شناسی پرداخت. طی بیش از دوازده سال، او توسعه های کشاورزی مدرن، بیش از پیش سرمایه داری، حتی صنعتی در روسیه و ایالات متحد را کشف و بررسی کرد. از این رو،اهمیت پژوهش های اش را در زمینة کشاورزی توسعه داد.و با شروع بررسی توسعه های کشاورزی در روسیه از زمان اصلاح های دهة ۶۰ (آزادی زمین بسته های روسیه) به تدریج به یک رشته کارهای تطبیقی دربارة دگرگونی ها در کشاورزی بسیار مهم کشورهای سرمایه داری دست می یازد. به علاوه، او کشاورزی کشورهای مستعمره چون ایرلند یا هند را بررسی می کند و بدین ترتیب، کنکاش دربارة کشورهای واقع در خارج و حاشیه های اقتصاد دنیای سرمایه داری صنعتی را آغاز می نهد و بدون درنگ به بررسی کشت شناسی، حتی شیمی کشاورزی معاصر می پردازد و به بررسی های اش دربارة انقلاب ها و نوسازی های فنی جدید ادامه می دهد. در این چارچوب است که او به طور جدی نسبت به توسعة کشاورزی آمریکا که قبلاً شناخت تا اندازه ای گسترده از زمان جنگ داخلی از آن داشت، علاقمند می شود. از نظر مارکس ایالات متحد و به ویژه ایالت های نیمه غربی در این مورد نمونة جذاب هستند. او در آن جا پیدایش کشاورزی صنعتی، شکلی از کشاورزی سرمایه داری را مشاهده می کند که هنوز پیشرفته تر از کشاورزی انگلیس است. این هنوز یک انقلاب کشاورزی در حال به فرجام رسیدن در دنیای سرمایه داری بود که سرانجام به دگرگونی ساختار بازار جهانی انجامید. همة این ها در تباین شدید با رکود، حتی افول کشاورزی در روسیه بود. از ۱۸۷۲، مارکس به بررسی جدی توسعة جدید سرمایه داری صنعتی و کشاورزی در روسیه پرداخت. از این زمان، او متقاعد شد که راه های توسعة سرمایه داری در جهان شمارمند است و مدل کلاسیک انقلاب صنعتی، مدل انگلیس فقط برای کشورهای اروپای غربی معتبر است (۱۲). به یقین، هنگامی که پژوهشگری مانند مارکس به چنین نتیجه گیری می رسد، در می یابیم که دریافت او از تئوری عام سرمایه داری مدرن ما را به تمیز برخی دگرگونی ها فرا می خواند
● مارکس در راه روایت نهایی سرمایه
آیا دنبال کردن خواندن و باز خواندن هزاران صفحه از گزیده ها، یادداشت های کتابخوانی ها، چرک نویس ها، کلکسیون های سندهای گوناگون که از مارکس در واپسین دورة زندگی باقی مانده آسان است؟ آیا بین همة بررسی هایی که طی واپسین سال های عمرش صورت گرفته و کار سترگ ناتمام اش،نقد اقتصاد سیاسی رابطه و پیوستگی وجود دارد؟ اگر همة این نوشته ها منحصر به طرح های اثرهای فرجام نیافته باشند، یا این که فقط باقی مانده های فکر پراشتهایی باشند که حرص کتاب های بی شمار را در او برانگیخته، چنین قرائتی به یقین بسیار کسل کننده است. در مجموع این گزیده ها و دست نوشته ها تقریباً به همان اندازة مجموع جزوه های بررسی که مارکس در گذشته تدوین کرد، پرحجم است. به ویژه در آن مجموعة بسیار وسیعی از داده های آماری وجود دارد که مارکس تا آن زمان دربارة روسیه، ایالات متحد و دیگر کشورهای سرمایه داری گردآورده بود.
به عقیدة من و بنا بر تجربه ای که من از آن ها دارم، دنبال کردن کار مارکس در بررسی های اش طی واپسین سال های عمر او کسل کننده نیست. در واقع بین آن ها یک پیوستگی و انسجام وجود دارد. ما در آن ها پیوندهای آشکار با کاری را ردیابی می کنیم که برای نگارش و اصلاح دست نوشته های اش که برای کتاب های IIو III پیش بینی شده بود، گسترش می دهد. اغلب این ها، در مجموع یک دهم، در طی این سال ها نوشته شده است. طولانی ترین شان بین دسامبر ۱۸۶۸ و ژوئیه ۱۸۷۰ (دومین روایت کامل)، سپس در ۷۸-۱۸۷۷ و ۸۱-۱۸۸۰ بوده اند که سومین روایت تا اندازه ای کامل را به ما ارائه می کنند. در واقع، مارکس، راه حل های جدیدی برای مسئله های تا اندازه ای شناخته را جستجو می کند و به تصحیح کارهای خود، بازنویسی و نه فقط بازخوانی کاپیتال می پردازد، گاه شناسی می تواند، در این مورد کمک کند. در اغلب موردها رابطة زمانی بین بررسی های مارکس و کوشش های او برای باز نویسی یا کامل کردن، حتی اغلب بازنویسی دست نوشته های اش برای کتاب های II و III وجود دارد. این رابطه ها به قدر کافی روشن است. مارکس آن گونه که در جزوه های واپسین سال های اش، بنظر می رسد، حتی در شرایط خاص طرح بزرگ نقد اقتصاد سیاسی، تغییر حالت نداده است. او هرگز به پژوهشگر جنتلمنی که تنها برای خوشآمدش هر چه پیش آید پژوهش می کند، تبدیل نشد. او کاملاً به آن چه که می کند و می پژوهد آگاه است. در مثل هنگامی که بررسی های ریاضی اش را در سال های ۸۲-۱۸۸۰ آغاز می کند به راستی از سوژه اش منحرف نمیشود.و کوشش های اش را در تحلیل رابطه ها میان دگرگونی های نرخ اضافه ارزش و نرخ سود کافی نمی داند.و می کوشد «قانون های گردش»را در آن بیابد (۱۳). از این رو، شروع به پژوهش بهترین روش های تحلیل و توضیح کرد و حساب فاضله را کشف نمود و بکاربستن آن را هم زمان در برابر دیگر اقتصاددانان که تحلیل نهایی Analyse Marginale را ابداع کردند! آغاز نهاد.
در چندین نوبت او به بررسی پول، دگرگونی های تازه در سیستم پولی انگلیس و بین المللی می پردازد – و هم زمان به نگارش یا بازنویسی متن ها برای کتاب II (در ۶۹-۱۸۶۸ و ۷۸-۱۸۷۷) – مبادرت می کند. البته، پژوهش های او بسی فراتر از سوژه هایی است که در چارچوب تئوری عام به بحث در می آیند و موضوع شرح منظم در سطح تحلیل گردش سرمایه صنعتی قرار می گیرند! یک دلیل مناسب برای این موازی بودن بین بررسی ها و کارهای نگارش مربوط به این واقعیت است که در دریافت او، گردش سرمایه اهمیت دوگانه برای تئوری پول دارد. این گردش سرمایه،گردش و هم چنین رکود پول در اقتصادهای سرمایه داری را توضیح می دهد و به پایة شکل های آغازین اعتبار که پشتوانة سرمایه داری مدرن است، کمک می کند. بنابراین، ما در واپسین دست نوشتة دراز مارکس برای کتاب II – در مقایسه با نخستین دست نوشته برای این کتاب از تاریخ ۶۵-۱۸۶۴ – پایه های تئوری اعتبار بسیار روشن و مدرن را می یابیم. بدون شک، مارکس آن چه را که بسیاری از مارکسیست ها هنوز نمی دانند، می دانسته است. کتاب II مرحلة اساسی برای توضیح منظم و تکوینی تئوری پول مدرن اش بود.
مارکس در ۶۸-۱۸۶۷ به اصلاح دست نوشته کتاب III که از تاریخ ۶۵-۱۸۶۴ شروع می شود، دست می یازد. در مجموع او در مدت کوتاه به نگارش ۱۱ دست نوشته مربوط به مقوله های سود، نرخ سود، سود متوسط، قیمت، بهای تولید و قیمت بازار می پردازد. علاوه بر این، در درازترین دست نوشته ها، او سه بار برای مشخص کردن «قانون» های گوناگون نرخ سود در همة راستاها و بنا بر همه گوناگونی های ممکن عامل های مهم کوشش به عمل می آورد. در چندین نوبت، در همان دست نوشته ها، او برای یافتن فرمول های مناسب که قانون های رانت تفاضلی، یا توسعه آن در درازمدت را بیان می دارند، به تلاش بر می خیزد. «قانون» های جدید البته مارکسی با اندیشه های ریکاردویی متفاوت است. نتیجة این کار: ساختار جدید برهان آوری برای بخش I کتاب III است که در آن مارکس از آن زمان به یک «عمل مشخص» جدید سرمایه داری روزمره: پدیده های قیمت و سود چنان که هر یک از سرمایه داران آن ها را تمیز می دهند، می پردازد (۱۴). و هم زمان بررسی کردن فن های حسابداری تجاری، حتی شرح و بسط های فن های بانکی را آغاز می نهد؛شرح و بسط هایی که چندین بار طی سال های بعد تکرار می کند.
کمی بعد، از ۱۸۷۰ او کار کردن دوباره روی متن کتاب I را - چندین بار، برای چاپ دوم آلمانی ۱۸۷۲ و به ویژه برای ترجمة فرانسه آغاز کرد که به چاپ واقعی فرانسه که در جزوه هایی در ۷۵-۱۸۷۲ منتشر گردید، تبدیل شد. مارکس این چاپ راکه خودش شمار زیادی از قطعه های آن رانگاشت و باز نویسی کرد،بسیار ارج می نهاد و برای آن ارزش علمی خاصی قایل بود. به عقیده او و بنا بر پژوهش های اش، روایت فرانسوی باید پایة همة چاپ های آیندة کتاب I کاپیتال باشد (۱۵). پس می توان پنداشت که از ۱۸۷۳ مارکس به روایت جدید کاپیتال، روایتی که چند عنصر آن را قبلاً آفریده بود، می اندیشید. البته، چرخش قطعی برای کامیابی همة اثر وی از زمان انتشار جلد II (با کتاب های II و III) کاپیتال بود.
سرانجام، او چندین دست نوشته برای کتاب II می نگارد. در مجموع ۸ دست نوشته که درازترین و مدون ترین آن مانند دست نوشتة VIIIدر ۸۱- ۱۸۸۰ به انگلس به عنوان متن پایه برای چاپ کتاب II مارکس پس از مرگ وی کمک کرد.مارکس در آن جدول های خاص اقتصادی اش را - نه برای نخستین بار، بلکه به شکل بسیار ظریف می نمایاند -، در این کتاب او از شناخته ترین فرمول های جبری استفاده می کند. این اثر به پایان نمی رسد و در نتیجه جدول های اقتصادی اش ناتمام می ماند. البته، این تحلیل روند کلی گردش و بازتولید، از جمله انباشت سرمایة اجتماعی، در مجموع، به ویژه در نزد اقتصاددانان، به عنوان یکی از شگرف ترین دستاوردها نگریسته شده است. فراموش نکنیم که این مارکس «سالخورده» است که به آفرینش این کار نمایان در ۸۱-۱۸۸۰ نایل آمد. و باز می بینیم که یک رابطة زمانی با دیگر کارها و بررسی ها وجود دارد. سه سال پیش از آن (۱۸۷۷) او یک فصل دربارة تاریخ اقتصاد سیاسی برای کمک به انگلس در جدل او با دورینگ نوشت. در این چارچوب بررسی جدول های اقتصادی کنه را در روایت های مختلف شان از سر گرفت. فصل او برای آنتی دورینگ در واقع شرح مفصل جدول های فیزیوکرات ها است. می توان پنداشت که این در هنگامی است که نخستین روایت اش از یک جدول اقتصادی را ترک می کند - روایتی که در دست نوشتة ۶۳-۱۸۶۱ وجود دارد - و اندیشیدن جدی به شکل مناسب توضیح برای تحلیل خاص اش از گردش و بازتولید سرمایة کلی اجتماعی را آغاز می نهد.
مارکس برای کتاب III چند دست نوشته بین ۱۸۷۱ و ۱۸۸۲ نگاشت. این متن ها برای نخستین بار در ۲۰۰۳ در جلد ۱۴/II MEGA منتشر شد. این ها چرکنویس ها دربارة سوژه های نخستین فصل این کتاب پیرامون مقوله های سود، نرخ سود و بهای تولید هستند که به تمرین های ریاضی شباهت زیادی دارند. مارکس آن طور که او را در این چرکنویس ها می بینیم، هنوز رابطه های منطقی در شکل «قانون عام» - بین نرخ اضافه ارزش و نرخ سود را جستجو می کند. رابطه هایی بین این دست نوشته ها و بررسی های اقتصاد سیاسی که هم زمان به ادامة آن ها می پردازد، وجود دارد. البته، او ترکیب های گوناگون (هم نوسانی های عامل های تعیین کنندة نرخ سود) به طور منطقی ممکن یا تصور پذیر را تحلیل می کند. هم چنین او می کوشد ترکیب هایی بیابد که مفهوم مُعین اقتصادی داشته باشند؛ روی این اصل جستجوی این ترکیب ها را در تاریخ و توسعه های معاصر سرمایه داری صنعتی و کشاورزی در چند بخش از جهان را آغاز می نهد. بنظر می رسد که او سراسر فصل نهایی را برای نخستین بخش کتاب III شبیه فصلی که «قانون» های نرخ اضافه ارزش، فصل XVII کتاب I را معرفی می کند، بررسی کرده باشد. نویسندة طرح علمی تا اندازه ای بلندپروازانه، هم زمان به پژوهش واقعیت ها و داده های تاریخی و آماری که استوار بر توسعة نرخ های بهره و توسعة نرخ های رانت های ارضی است، می پردازد.
● مسئله ها و کشف ها
دست نوشته های کاپیتال که از مارکس باقی مانده مسئله هایی را مطرح می کنند که به طور رضایت بخش بررسی نشده اند. از جمله اند شرح منظم و کلی یک تئوری، امّا هم زمان تاریخمند (۱۶). با این همه، بررسی ها و یادداشت های کتابخوانی واپسین دوره زندگی او نشانه هایی به ما ارایه می کنند. بنظر می رسد که مارکس از این مسئله ها کاملاً آگاه بود و حتی به طور جدی به پژوهش راه حل های استوارتر از راه حل هایی که تا آن زمان یافته بود، می پردازد.
به یک نمونه اشاره می کنیم. در ۶۵-۱۸۶۴ مارکس نزد دوستان اش، به ویژه انگلس با مباهات دربارة یافتن یک راه حل علمی پایدار برای مسئله قدیمی رانت ارضی مطلق، معمایی که اقتصاددانان کلاسیک هرگز نتوانستند به حل کردن آن نایل آیند، سخن گفت. راه حل او از این قرار است: کشاورزی به طور کلی، همة کشاورزان یک اقتصاد سرمایه دارانه از سرمایة متغیر و نیروی کار نسبت به سرمایة ثابت بیش از میانگین مجموع اقتصاد استفاده می کنند. از این رو، آن هااز سرمایه بکار رفته اضافه ارزشی بیش از میانگین کل سرمایة اجتماعی تولید می کنند. علاوه بر این، با مسدود کردن رقابت، و بنا بر این دسترسی دیگر تولیدکنندگان – کشاورزان بالقوه به کشاورزی، مالکان و کشاورزان سرمایه دار در این بخش به حفظ دست کم بخشی از این اضافه ارزش بالا نایل می آیند. از این رو، همة مالکان و بخش بزرگی از کشاورزان نه فقط رانت های تفاضلی، بلکه هم چنین رانت ارضی مطلق بدست می آورند.
مارکس از این راه حل خرسند بود، امّا از هنگامی که او به بررسی توسعة کشاورزی در ایالات متحد (از ۱۸۷۲) دست یازید، متوجه شد که راه حل او چندان که گمان کرده بود، استوار نیست. در واقع او در مورد ایالات متحد بر اساس یک بررسی مفصل، وجود یک کشاورزی سر شاراز دگرگونی را تأیید می کند: کشاورزی هنوز ابتدایی معیشتی زیر چشمان او به یک کشاورزی صنعتی، مکانیزه، سازمان یافته بنا بر مدل خاص کارخانه تبدیل شد.بدین ترتیب او شاهد پیدایش یک کشاورزی سرمایه داری است که در آن ترکیب ارگانیک سرمایه بکار رفته با شتاب رشد می کند و در این رشد بی وقفه پیش می رود. بنابراین، برای او تصور یک کشاورزی سرمایه داری کاملاً توسعه یافته که در آن ترکیب ارگانیک سرمایه این سان پیش رفته یا حتی پیش رفته تر از میانگین کل سرمایه اجتماعی باشد، آسان است. در این حالت پایه برای رانت ارضی مطلق در ارتباط با تولید اضافه ارزش ناپدید می گردد.
در این وضعیت، مارکس به بر رسی و تحلیل کشاورزی ای می پردازد که در آن رقابت هرگز متوقف نمی گردد. تنها به خاطر این که تبدیل زمین ها به کالا، تجاری شدن مالکیت ارضی در آن جا بسی پیشرفته تر از همه جا در اروپا است. در چنین حالتی نویسندة ما چه می کند؟ او به روشنی می بیند که راه حل اش در مسئله رانت ارضی مطلق به عنوان راه حل عمومی معتبر نیست. این یک تحلیل و یک راه حل مناسب برای دورة معینی بود. امّا در همه جای دنیای سرمایه داری و برای تمام دورة سرمایه داری مدرن مصداق ندارد. این یک حقیقت تاریخی گذرا است که با توسعه سرمایه داری کشاورزی زود سپری شده است. مارکس اکنون دریافته بود که پایة علمی برای تزهای ریکاردویی دربارة پیشرفت و واگشت کشاورزی وجود ندارد. از این رو، او طی سال های دراز به مطالعه و بررسی کشاورزی مدرن و حتی پایه های شیمی کشاورزی پرداخت. توسعة تکنولوژی کشاورزی عامل قطعی و ویرانگری است که همه عامل ها و همة واقعیت های «طبیعی» و تغییر ناپذیر در کشاورزی را وارونه می کند. کشف تکنولوژی جدید انتقال برق به مسافت های دور عامل جدیدی را اضافه می کند: بنابراین، بخشی از رانت موسوم به «موقعیت» به تدریج که در همه جا متداول گردید، محو می گردد. به شرطی که رقابت میان سرمایه داران و مالکان آزاد باشد – و تجاری شدن زمین ها کامل باشد. در ۱۸۸۱ پس از سال ها بررسی، مارکس از این پس همة اجزاء را برای روش جدید تحلیل کشاورزی متمایل به کشاورزی – صنعت در مقیاس بزرگ در سرمایه داری مدرن در دست دارد.
چون مسئله عبارت از راه حل جدیدی است که راه حل مارکس پس از کشف کشاورزی سرمایه داری و صنعتی شده اش در ایالات متحد بود. من فقط یک سمت گیری ممکن در آن تشخیص می دهم. این سمت گیری بسی تاریخمندتر از سمت گیری است که ما از دست نوشتة ۶۵-۱۸۶۴ می شناسیم. از این رو، من فکر می کنم که بررسی های مارکس دربارة کشاورزی در روسیه به او برای نگارش متن کتاب III کمک کرده است. در روایت نهایی کاپیتال، چنان که می توان آن را تصور کرد، ایالات متحد به احتمال جای کشور سرمایه داری مدل را برای کشاورزی در قرن ۱۹ داشت. در این وقت روسیه به عنوان مثال مخالف بکار می رفت (۱۷). وضعیت کشاورزی به بازارها و حتی به بازار جهانی مربوط بود، امّا بدون شکل های صنعتی و بدون شکل های مالکیت ارضی ویژة مناسب برای سرمایه داری مدرن. همه چیز این جا موافق با نگرش عمومی مارکس بود: یعنی شرایطی مقدماتی برای هر یک از رابطه های اقتصادی سرمایه داری به معنی خاص وجود دارد، شرایطی که از سرمایه داری به وجود نیامده اند، بلکه مقدم بر آن هستند – مانند پول و کالا، مانند تجارت (و حتی تجارت بین المللی) ، مانند وجود طبقه ای از زحمتکشان و قرینه منطقی و تاریخی آن، نهاد مالکیت ارضی اکنون در شکل مدرن آن،بی بهره از همة گونه های حقوق استفاده مشترک (Commons). همة این شرایط در چارچوب سرمایه داری مدرن دگرگون می شوند: پول مثل کالا، زحتمکش مثل مالکیت ارضی. از این رو، تئوری عمومی سرمایه داری مارکس یک تئوری تاریخمندانه در دو راستا است: یکی در راستای پیش از تاریخ سرمایه داری (که جزء تاریخ معاصر در مقیاس جهانی ) است و دیگری در راستای تاریخ خاص سرمایه داری، راه های گوناگون توسعة سرمایه داری و گرایش های مهم تاریخی است که «قانون های گرایشی» مشهور آن باید روشن شود.
سال های ۱۸۸۲ – ۱۸۶۸، باز هم مرحله ای در مسیر فکری مارکس هنگامی که نویسندة ما در مارس ۱۸۸۳ درگذشت، کار مداوم برای انجام دادن و باز انجام دادن کاپیتال را به پایان نرسانده بود. با این همه، او تل برجسته ای از بررسی ها و دست نوشته ها باقی گذاشت.
آن چه مربوط به کتاب I است، او فهرستی از اصلاح ها که از ۱۸۷۷ آغاز گردید، به ویژه به منظور انتقال قطعه هایی از چاپ فرانسه ۷۵-۱۸۷۲ به سومین چاپ آلمانی در حال تدارک که در واقع در ۱۸۸۳ منتشر شد، باقی گذاشت (۱۸). به علاوه، او همان طور که به دانیل سون در ۱۸۸۱ یادآور شد (۱۹). قصد داشت کتاب I را بسی عمیق تر اصلاح کند. آن چه او می خواست در فحوای کلام و بنا بر وضع کارهای اش بگوید، آن را پس از انتشار کتاب های II و III تکرار کرد. البته، در پرتو همه آن چه که او می خواست آن را در روایت های نهایی شان بگنجاند، آماده برای انتشار بود.در آن چه که مربوط به کتاب II است، او یک بسته از دست نوشته ها (در مجموع ۱۰ تا، که ۹ تای آن ها مربوط به دورة ۱۸۸۱-۱۸۶۸)، از جمله دو روایت کم یا بیش کامل از متن کامل (بقیه تنها مربوط به چند قطعه یا چند فصل است)، به علاوه، کمیت زیادی جزوه از یادداشت ها و قطعه ها که او برای کار دوباره از ۷۸-۱۸۷۷ آغاز کرد، بجا گذاشت.در آن چه که مربوط به کتاب III است، تنها یک دهم دست نوشته ها که بین ۱۸۶۸ و ۱۸۸۱ نگاشته شد وجود دارد که اغلب آن ها فقط چرکنویس های تا اندازه ای کوتاه هستندکه طولانی ترین آن ها ۱۳۲ صفحه است. همه از رابطة بین نرخ اضافه ارزش و نرخ سود بحث می کنند. بنابراین، این ها دست نوشته های پژوهش و نه نگارش او برای نخستین بخش کتاب III است. اکثریت مهمی از نوشته های دیگر او در تاریخ این دوره،رونوشت ها، یادداشت های کتابخوانی، بریده ها، کلکسیون های سندهای آماری هستند. با این همه، آن ها رابطه های تا اندازه ای روشن با بخش های مختلف کتاب III، به ویژه با بخش مشهور V را نشان می دهند که بهره، اعتبار، سرمایة بانکی و پول اعتباری را نمایش می دهند. بخش VI به رانت ارضی اختصاص داده شده است.
می توان این جا شیوه زنی ریمون آرون را تکرار کرد: اگر من مارکسیست بودم با همه این ها چه می کردم؟ بهتر بگویم: اگر من مارکس در ۱۸۸۳ بودم و اگر هنوز در سلامت کافی بودم، با همة کاغذهای زیر دست، همه بررسی های انجام یافته از کاپیتال چه می ساختم؟ این یک باریک اندیشی ناب است. امّا در دست نوشته های باقی مانده از مارکس به قدر کافی نشانه هایی برای بهتر شدن اندیشة راهنماکه برای کارهایش فراهم کرده بود وجود دارد که اگر فرصت باز هم تندرست زیستن طی چند سال را داشت، می توانست ازآن هااستفاده کند. در این صورت، کاپیتال بازسازی شده و تکمیل شده به وسیلة مارکس کتابی به مراتب غنی تر از کتابی است که می شناسیم. بدیهی است که این کتاب می توانست شامل «قانون های عام» خیلی کم تر و احتیاط های زیادتر در آن چه که مربوط به صحت آن ها است،باشد. علیت های بسیار زیاد کاملاً ویژه خواه بنا بر «محیط های ملی» (یا نمونه مسلط سرمایه داری)، خواه بنا بر «محیط های تاریخی» گوناگون که در آن شکل های مختلف سرمایه داری صنعتی، کشاورزی و تجاری نمودار می شوند، وجود داشت. توضیح های بسیار زیادی در ارتباط با توسعه سرمایه داری که بنا بر نمونه های گوناگون ثبات و هم چنین در ارتباط با «دگرگونی های» لازم، چه گرایش های عمومی، چه شکل های آغازین بررسی شده وجود خواهد داشت. پس، کاپیتال کتابی بسیار زیاد تاریخمند شده، امّا نه فقط تاریخی، و هنوز کم تر تاریخ گرایانه می شود. کتابی که بخش های تاریخ مدلل سرمایه داری مدرن را در بر دارد وباز هم بیشتر دگرگونی های ساختاری را در آن چه که مربوط به نظام پولی، شکل های رانت ارضی، شکل های مالکیت و مدیریت سرمایه و غیره است،توضیح می دهد.
البته، مارکس از روش تکوینی (Génétique) «توسعه» مقوله ها چشم نمی پوشد؛ امّا در جریان کار پیگیر در پانزده سال واپسین اش، موفق به درک بیش از پیش روشن «کرانمندی های روش دیالک تیک» نشد. در سال ۱۸۸۲، مجموعه وسیعی از شناخت های تجربی و تئوریک در اختیار او بود. می توان پنداشت که او از شناخت ها و امکان های تحلیلی اش برای دادن بُعدی بسیار «تاریخی»به مقوله های تئوری عام اش سود می جوید. برهان آوری اش دگرگون شده و بسیار بغرنج و پیچیده تر از گذشته می شود.اما لازم به یادآوری است که کاپیتال هرگز کتاب آسان برای خواندن نبوده است.
میکاییل ر. کراتکه
برگردان: ب. کیوان
نویسنده: میکاییل ر. کراتکه: اقتصاددان و جامعه شناس، پروفسور اقتصاد سیاسی در دانشگاه آمستردام، همکار MEGA. نویسندة کتاب های: «بحران ها و سرمایه داری» در نزد مارکس، کُلن، ۱۹۷۵، نقد «امور مالی دولت»، هامبورگ، ۱۹۸۴، «کشف دوبارة طبقه ها»، هامبورگ - برلین، ۱۹۹۸، تاریخ اقتصاد جهان، هامبورگ، ۲۰۰۴، دربارة «۱۸ برومر»، هامبورگ - برلین، ۲۰۰۵.
پی نوشت:
۱ - در هر دو مورد نام نویسندة همکار مارکس ذکر نشده است. رجوع کنید به متن ها در ۲۷/ MEGA Iصص ۴۲۵ - ۴۱۱ و متن های مقدماتی مارکس در این فصل صص ۲۱۶-۱۳۱؛ MEGA II/۸ صص ۷۸۷-۷۳۳. (MEGA اشاره به مجموعه آثار مارکس و انگلس است)
۲- در مکاتبه خصوصی اش چند چیز را یادآوری می کند که می توانند احتیاط اش را نسبت به این بحث ها بیان کنند. مثلاً بنگرید به نامه او به انگلس در ۴ دسامبر۱۸۸۲. در این نامه او به بحث دربارة تئوری ارزش اش در روزنامه Italien Plébe مراجعه می کند: همه سخن های احمقانه را نقل کرده اند (۱۲۳ ص ۳۵ MEW) [MEW اشاره به آثار مارکس و انگلس است].
۳- بنگرید به دو نامة مارکس به دانیل سون در ۱۳ ژوئن ۱۸۷۱ و ۱۳ دسامبر ۱۸۸۱ [MEW ۳۳., P., ۳۲۱ et MEW ۳۵., P. ۲۴۶]
۴- یادداشت های کتابخوانی دربارة آدولف واگنر در بهار ۱۸۸۱. آخرین دست نوشته برای کتاب IIدر تابستان ۱۸۸۱ است.
۵- بخشی از این دست نوشته پژوهشی، حاشیه روی های مارکس دربارة تاریخ اقتصاد سیاسی، تا اندازه ای اغلب با نقدهای مفصل طولانی نوشته های اقتصاددانان بزرگ کلاسیک به ویژه آدام اسمیت و ریکاردو که توسط کائوتسکی در سه جلد (۱۹۱۰-۱۹۰۵) زیر عنوان تئوری ها دربارة اضافه ارزش منتشر گردید، در سه جلد در انتشارات سوسیال ۱۹۷۶-۱۹۷۴ به چاپ رسیده است. لازم بود تا ۱۹۸۳ برای چاپ مجموع دست نوشته در شکل آغازین آن در MEGA جدید انتظار کشید، آن را در ۶ جلد در MEGA II/۳ ملاحظه کرد).
۶- در ارتباط با ساختار کتاب، عمده ترین دگرگونی ها به کتاب I مربوط می شود، مهم ترین افزوده ها در بخش III کتاب II و در بخش I کتاب III وجود دارد.
۷- در واقع مارکس هرگز به کلی از برنامه ۶ جلد کتاب چشم نپوشید. البته او ساختار اثر را که به طور کلی دو گانگی هگلی سرمایه در برابر سرمایه های فردی را به عنوان اصل سازماندهی اثر ترک می کند، تغییرداد. از این رو، او ساختار شرح کاپیتال رادوباره اصلاح می کند. بین ۱۸۶۳ و ۱۸۸۲ او از اهمیت و کرانمندی های تئوری عمومی سرمایه داری اش آگاه بود. در مورد مسئله هایی که در کتاب III به عنوان اعتبار، تجارت، رانت ارضی بررسی شد، راه حل قطعی و رضایت بخش آن ها را نیافت. بدون شک او تصمیم گرفت باز نمودن کتاب اش دربارة سرمایه را توسعه دهد که در آن به طرح آغازین جای کمی داده شده. مثلاً، مقوله بازار جهانی اکنون آشکارا در کتاب I- مانند قطعة مربوط به پول جهانی (یا همگانی) در فصل ۳ بیان شده است. هم چنین به سراسر فصل در باره «اختلاف ها در نرخ های مزدهای ملی» فصل ۲۲ کتاب I بنگرید.
۸- بنگرید به ریمون آرون، «مارکسیسم مارکس». پاریس، ۲۰۰۲، صفحة ۳۹۰
۹- این یادداشت های بازخوانی و قطعه های گزیده ۶۹-۱۸۶۸ و ۷۹-۱۸۷۸ در IISG، آمستردام Marx-Engels-Nachlass (MEN) وجود دارد. نخستین جزوه بزرگ مارکس دربارة پول و اعتبار از نوامبر ۱۸۵۴ تا ژانویه ۱۸۵۷ طول کشید. بنگرید به IISG، .MEN
۱۰- این جزوه ها در IISG، آمستردام، MEN وجود دارد. همة این جزوه ها در بخش MEGA IV منتشر شده اند.
۱۱- پایان این فصل، پول اعتباری در شکل بسیار ابتدایی پدیدار شده و آینده های توسعة سیستم پولی تا اکنون بیان شده اند. برای همة کسانی که قادرند تفسیر کنند از آغاز کاملاً روشن است که تئوری پول مارکس یک تئوری فلزگرایانه یا کاهش یافته به شکل پول کالایی نیست، بلکه تئوری سیستم پولی مدرن است، آن گونه که با سرمایه داری مدرن که پیرامون سیستم بانکی و بازارهای مالی گردش می کند،نمودار گردید.
۱۲- آن که چه مارکس در بیان شفاهی می پذیرد. از ۱۸۷۲او از خود در برابر تفسیر نقد ش از افسانه انباشت ابتدایی اش، گرانبها برای اقتصاددانان کلاسیک، دفاع می کند که در واقع فرمولی عام است که از فلسفة تاریخ نتیجه می شود. متأسفانه او آشکارا به اعتراض برنخاست. مگر در چند نامه خصوصی که تا مدت دراز پس از مرگ او ناشناخته باقی مانده است.
۱۳- همان طور که او خود در دست نوشته ۱۸۷۵ آن را گفته است: قانون های نرخ سود «قانون های حرکت»، قانون های تنوع این نرخ در ارتباط با تنوع یک رشته عامل های تعیین کننده، هستند. (بنگرید به MEGA II/۱۴ صص ۲۹-۱۲۸).
۱۴- این یازده دست نوشته ۶۸-۱۸۶۷ در جلد MEGA II/۴.۳ منتشر شده است.
۱۵- روایت فرانسوی در تغییرها، افزوده ها، گسترش متن آغازین آلمانی که اغلب روی مسئله های مطرح شده در کتاب های بعدی کاپیتال تکیه می کنند غنی است. از این رو، اکنون توسط دوستان و هواداران اش مورد توجه قرار گرفته است. مثلاً مارکس در آن برای نخستین بار اعلام کرد که او رابطه های کمی بین نرخ اضافه ارزش و نرخ سود و رابطه ها میان قیمت ها و ارزش ها را توضیح می دهد. در واقع، مارکس در جریان نگارش دوباره و بازنویسی روایت کتاب I در فرانسه، در فکر مسئله های کتاب های II ( و III) بود.
۱۶- به ویژه بخش ها یا قطعه های تاریخ مدلل که تقریباً همه جا در کاپیتال، از جمله در فصل های نخست کتاب I وجود دارد. برخی ها و تا اندازه ای اغلب اقتصاددانان آن ها را «توهم هایی» می دانند که به آسانی می توان از آن ها چشم پوشید. این یک اشتباه جدی است. از نظر مارکس این ها عنصرهای تشکیل دهنده و ضرور توضیح آن هستند. عنصرهایی که هم زمان کرانمندی های روش دیالک تیک و گشایش ها به سوی تئوری سیاسی و حتی به سوی تئوری دولت را تشکیل می دهند. بنگرید به رابطه ها بین تاریخ، تاریخ مدلل و تئوری عمومی سرمایه داری در نزد مارکس: میکاییل ر. کراتکه، «سرمایه داری به عنوان سیستم جهانی»،قانون های عمومی و تنوع سرمایه داران،افزوده های دیگران،در پژوهش های مارکس و انگلس NF ۲۰۰۴
۱۷- در یادداشت هایی که به چاپ دوم کتاب I در ۱۸۷۲ افزود، مارکس اعلام کرد که او انقلاب کشاورزی در ایرلند را که به وسیله قدرت امپراتوری بریتانیا تحمیل شد، هم زمان با دگرگونی ها در سرمایه داری کشاورزی انگلیس بررسی کرده است (بنگرید به MEGA II/۶ صص ۶۹۵-۶۴۳). انقلاب کشاورزی صنعتی در ایالات متحد و انقلاب صنعتی در روسیه که به وسیله دولت رهبری و به پیش رانده شد، به مراتب در بافت تاریخ معاصر سرمایه داری جای دارد.
۱۸- بنگرید به MEGA II/۸ صص ۳۶-۵.
۱۹- بنگرید به نامة مارکس به دانیل سون در ۱۳ دسامبر ۱۸۸۱ (MEW ۳۵ ص ۲۴۶).
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه