چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

محور شرارت‌


محور شرارت‌
ادوارد هرمن‌ استاد بازنشستهٔ‌ دانشكدهٔ‌ وارتون‌ از دانشگاه‌ پنسیلوانیا است، كه‌ در زمینه‌ اقتصاد سیاسی، مطبوعات‌ و رسانه‌ها صاحبنظر می‌باشد. وی‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ كتاب‌ «اسطورهٔ‌ رسانه‌های‌ لیبرال» را در دست‌ انتشار دارد، قبلاً‌ نیز كتابهایی‌ چون‌ «رسانه‌های‌ جهانی»، «انتخابات‌ نمایشی»، «شبكهٔ‌ واقعی‌ ترور» و «پیروزی‌ بازار» را به‌ رشته‌ تحریر درآورده‌ است. مقاله‌ای‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ پیش‌ روی‌ شماست‌ به‌ قلم‌ اوست.
دبلیو بوش، رییس‌ جمهور كو دتا از سه‌ دوست‌ ضعیف‌ و بی‌ارتباط‌ با هم‌ به‌ عنوان‌ «محور شرارت» نام‌ برده‌ كه‌ به‌ نوعی‌ بازتاب‌ حساسیت‌ بالایی‌ است‌ كه‌ اخلاقیون‌ به‌ مقوله‌ خیر و شر دارند. او بخاطر استفاده‌ از این‌ لحن‌ تحكم‌آمیز، با انتقادات‌ بسیاری، حتی‌ از سوی‌ جریان‌ حاكم‌ بر مطبوعات‌ مواجه‌ شد، اما براساس‌ آنچه‌ در دنیای‌ فرا شبكه‌ای‌ ارولِ‌ مرسوم‌ است، به‌ ذهن‌ كسی‌ خطور نكرد كه‌ شاید این‌ عنوان‌ برای‌ واضع‌ آن‌ و همكارانش‌ شایسته‌تر باشد. در ایالات‌ متحده، یك‌ محور شرارت‌ سیاسی‌ وجود دارد كه‌ با اقتدار كامل‌ این‌ كشور را اداره‌ كرده‌ و از رژیم‌ بوش‌ حمایت‌ می‌كند. عناصر این‌ محور عبارتند از صنعت‌ نفت، مجتمع‌ نظامی‌ - صنعتی، سازمانهای‌ فرا ملیتی‌ جریان‌ راست‌ مسیحی‌ كه‌ همگی‌ از حامیان‌ مالی‌ بوش‌ در پیروزی‌ انتخاباتی‌ او بودند و هر یك‌ دارای‌ نمایندگانی‌ در سطوح‌ بالا دولت‌ هستند از جمله‌ چنی، رامسفلد، اونیل‌ و اشگرانت‌ كه‌ از نزدیكان‌ خودِ‌ بوش‌ هستند. این‌ محورِ‌ واقعی‌ شرارت‌ با بهره‌برداری‌ از حادثه‌ ۱۱ سپتامبر و «مبارزه‌ با تروریسم» درصدد اجرای‌ برنامه‌های‌ خارجی‌ و داخلی‌ خود به‌ شكلی‌ موثر و سطحی‌ گسترده‌ می‌باشد و تاكنون‌ با مانع‌ خاصی‌ در داخل‌ و خارج‌ مواجه‌ نشده‌ است. نكته‌ قابل‌ توجه‌ در برنامه‌های‌ آنها چنین‌ است‌ كه‌ این‌ اقدامات‌ در حضور عناصری‌ همچون‌ دموكراسی‌ جهانی، برابری‌ و عدالت‌ اقتصادی، حفاظت‌ محیط‌ زیست‌ و ثبات‌ جهانی‌ صورت‌ می‌گیرد كه‌ خود از لوازم‌ صلح‌ به‌ شمار می‌روند. این‌ مهم‌ بیانگر انتخاب‌ نخبگان‌ یك‌ كشور بسیار قدرتمند است‌ كه‌ تصمیم‌ گرفته‌اند با صرف‌ تمام‌ هزینه‌هایی‌ كه‌ ممكن‌ است‌ برای‌ جامعه‌ جهانی‌ به‌ دنبال‌ داشته‌ باشد، نسبت‌ به‌ استحكام‌ و انسجام‌ اقتصادی‌ و منافع‌ سیاسی‌ در كوتاه‌ مدت‌ اقدام‌ كنند. آنها در حال‌ شتاب‌ دادن‌ به‌ تمام‌ رویه‌های‌ نظامی‌گری‌ و جهانی‌ شدن‌ هستندكه‌ در نهایت‌ به‌ افزایش‌ خشونت، قطبی‌شدن‌ درآمد، اعتراضات‌ جدی‌ بر ضد سازمان‌ تجارت‌ جهانی، صندوق‌ بین‌المللی‌ پول‌ و بانك‌ جهانی‌ منجر می‌شود.
به‌ نكات‌ زیر توجه‌ كنید:
۱. مسابقه‌ جدید تسلیحاتی: حتی‌ پیش‌ از حادثه‌ ۱۱ سپتامبر، دولت‌ بوش‌ درصدد تصویب‌ بودجه‌ نظامی‌ بیشتری‌ بود و این‌ هزینه‌های‌ هنگفت‌ بیهوده‌ و نیز تهدید نظامی‌ تهاجمی‌ در قالب‌ طرح‌ ملی‌ دفاع‌ موشكی‌ به‌ نمایش‌ درآمد. آنها در پی‌ حادثه‌ ۱۱ سپتامبر و شكست‌ دموكراتها، میلیاردها دلار به‌ مجتمع‌های‌ نظامی‌ - صنعتی‌ اختصاص‌ می‌دهند و با توجه‌ به‌ خشن‌تر شدن‌ رفتار و تهدیداتشان‌ در خارج، سایر كشورها ناگزیر به‌ پیروی‌ از آنها می‌شوند. این‌ اقدامات‌ نیرو و منابع‌ بسیاری‌ را از جامعه‌ می‌گیرد و به‌ سبب‌ كوتاهی‌ها و كاستی‌هایی‌ كه‌ در حق‌ شهروندان‌ عادی‌ اعمال‌ می‌شود، تشدید منازعات‌ را به‌ همراه‌ خواهد داشت. همین‌ نكته‌ در عرصه‌ جهانی‌ نیز صادق‌ است. از اینرو دوگانگی‌ در درآمد ناشی‌ از جهانی‌ شدن‌ به‌ دلیل‌ اختصاص‌ منابع‌ به‌ تسلیحات، افزایش‌ خواهد یافت. براساس‌ نوشته‌های‌ جیم‌ لوبسا «به‌ نظر می‌رسد همه‌ امیدهایی‌ كه‌ در اواخر دهه‌ ۱۹۹۰ به‌ همكاری‌ جهانی‌ برای‌ مبارزه‌ با فقر، بیماری‌ و خطرات‌ تهدید كننده‌ محیط‌ زیست‌ وجود داشت‌ بر باد رفته‌ است.» (نشریه‌ Dawn [سحر]، پاكستان، ۲۳ ژانویه‌ ۲۰۰۲). بی‌مسوولیتی‌ و نابخردی‌ محض‌ ناشی‌ از ضربات‌ این‌ بودجه‌های‌ تسلیحاتی‌ آنجا روشن‌ می‌شود كه‌ كم‌ و بیش‌ هیچ‌ مبلغی‌ از این‌ بودجه‌ صرف‌ تهدیدات‌ صورت‌ گرفته‌ از سوی‌ بن‌ لادن‌ و نیروهای‌ تحت‌ امر او نشد. جنگ‌ افزارهایی‌ كه‌ برای‌ مبارزه‌ با تانكهای‌ اتحاد جماهیر شوروی‌ طراحی‌ شده، نیز هواپیماهای‌ پیشرفته‌ و یك‌ سیستم‌ دفاع‌ موشكی‌ كه‌ به‌ سختی‌ می‌توانند به‌ حملات‌ بن‌ لادن‌ پاسخ‌ دهند، همچنان‌ تولیدشان‌ ادامه‌ دارد كه‌ تنها بیانگر هزینه‌های‌ بیهوده‌ مجتمع‌ نظامی‌ - صنعتی‌ و شتاب‌ به‌ سوی‌ دستیابی‌ به‌ «طیف‌ كاملی» از سیطره‌ نظامی‌ در عرصه‌ جهانی‌ است.
۲. خشونت‌ نوین: محور واشنگتن‌ دریافته‌ كه‌ جنگ‌ و پنهان‌ شدن‌ پشت‌ پرچم‌ ملی‌ تنها راه‌ منحرف‌ كردن‌ اذهان‌ عمومی‌ از موضوعات‌ معیشتی‌ است‌ و باعث‌ می‌شوند مردم‌ از بازی‌ جنگ‌ لذت‌ ببرند و این‌ در حالی‌ است‌ كه‌ ما حریف‌ كوچك‌ دیگری‌ را زیر ضربات‌ سنگین‌ خود میگیریم‌ و آنها برایمان‌ هورا می‌كشند، شاید در این‌ راه‌ كسان‌ دیگری‌ هم‌ از ما طرفداری‌ كنند. تورسیتن‌ وبلن‌(Thorstein Veblen) اقتصاددان‌ سیاسی، حدود یك‌ قرن‌ پیش‌ به‌ كنایه‌ نوشت: «توسل‌ به‌ هیجانات‌ ناشی‌ از غرور میهن‌پرستانه، خصومت‌ و احساس‌ تنفر حاصل‌ از پیروزی‌ها و شكست‌ها.... در جهت‌گیری‌ علاقه‌ مردمی‌ نسبت‌ به‌ موضوعات‌ ناب‌تر و كم‌خطرتری‌ نسبت‌ به‌ توزیع‌ ناعادلانه‌ ثروت‌ و نیازهای‌ زندگی، كمك‌ می‌كند. جنگ‌طلبی‌ و افكار میهن‌پرستانه‌ موجب‌ تقویت‌ غرایز وحشیانه‌ استیلا و اقتدار تجویزی‌ می‌شود. ... این‌ همان‌ عهد و پیمانی‌ است‌ كه‌ به‌ واسطه‌ یك‌ سیاست‌ ملی‌ پرتلاش‌ و طاقت‌فرسا تداوم‌ یافته‌ است.» (نظریه‌ فعالیت‌ تجاری‌ ۱۹۰۴) تیم‌ بوش‌ تهدید می‌كند هر كسی‌ كه‌ به‌ «تروریستها پناه‌ دهد» و یا بدون‌ موافقت‌ ما قصد تولید «تسلیحات‌ كشتار جمعی» داشته‌ باشد، مورد حمله‌ قرار خواهد گرفت. البته‌ اسراییل‌ از این‌ قانون‌ معاف‌ است‌ و در كشتار غیرنظامیان‌ فلسطینی‌ از آزادی‌ عمل‌ كامل‌ برخوردار است. بوش‌ و مشاورانش‌ تعیین‌ می‌كنند كه‌ چه‌ كسانی‌ تروریست، چه‌ كسانی‌ حامی‌ تروریست‌ و چه‌ كسانی‌ مجاز به‌ تولید تسلیحات‌ هستند. به‌ راحتی‌ قابل‌ پیش‌بینی‌ است‌ كسی‌ كه‌ در برابر فرآیند یكپارچه‌ جهانی‌ شدن‌ مقاومت‌ كردن‌ و خواهان‌ پیش‌گرفتن‌ مسیر توسعه‌ مستقلی‌ باشد در حكم‌ متجاوز به‌ حقوق‌ بشر، حامی‌ تروریست‌ و تهدید كننده‌ «منافع‌ ملی» ایالات‌ متحده‌ خواهد بود كه‌ با پیامدهایی‌ هولناك‌ روبرو خواهد شد. از آنجا كه‌ فرآیند جاری‌ جهانی‌ شدن‌ منجر به‌ افزایش‌ فقر و نابرابری‌ شده، در نتیجه‌ موج‌ مخالفتها و شورش‌ها نیز شدت‌ خواهد یافت. پاسخ‌ ایالات‌ متحده‌ به‌ شكلی‌ دقیق‌ و روشن‌ در قالب‌ «مبارزه‌ با تروریسم» و تلاش‌ همزمان‌ برای‌ «تجارت‌ آزاد» و كاهش‌ پرداخت‌ به‌ جامعه‌ شهروندی‌ در داخل‌ و خارج‌ بیان‌ می‌شود. همچنین‌ محور واشنگتن‌ در پی‌ «نبرد با فقرا» است‌ كه‌ این‌ مسأله‌ را به‌ سهولت‌ می‌توان‌ در «مبارزه‌ با تروریسم» ادغام‌ كرد چرا كه‌ فقرا دست‌ به‌ مقاومت‌ خواهند زد و از مقاومت‌ به‌ «تروریسم» تعبیر می‌شود. موارد ذیل‌ جزو سوابق‌ درخشان‌ ایالات‌ متحده‌ است‌ كه‌ خود را در سطحی‌ عالی‌ به‌ نمایش‌ گذاشته‌اند: سرنگونی‌ دولت‌ مردم‌ سالار ایران‌ در سال‌ ۱۹۵۳ و انتصاب‌ شاه، از بین‌ بردن‌ مردم‌ سالاری‌ در گواتمالا توسط‌ آیزنهاور دولس‌(Dulles) در سال‌ ۱۹۵۴، جنگ‌ بر ضد ویتنام‌ و تغییر دولتهای‌ مردم‌ سالار آمریكای‌ جنوبی‌ در دهه‌های‌ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ كه‌ با كمكهای‌ مالی‌ ایالات‌ متحده‌ و بدست‌ سازمان‌ امنیت‌ ملی‌ (سیا) صورت‌ گرفت.
اینها به‌ اصطلاح‌ جنگ‌ علیه‌ «تهدید شوروی» بود اما در حقیقت‌ نبرد با فقرا و تهدید توده‌ها در برابر «تجارت‌ آزاد» بود. تیم‌ بوش‌ نسبت‌ به‌ مواردی‌ كه‌ ما در دورهٔ‌ پیشین‌ شاهد آن‌ بودیم، آشكارا تهدیدات‌ خشونت‌آمیزتری‌ اعمال‌ می‌كند. با یاری‌ رسانه‌های‌ متمركز و سودجو موفق‌ شده‌اند شور و اشتیاق‌ مردم‌ عادی‌ را برای‌ ورود به‌ وضعیت‌ بازی‌ جنگ‌ تحریك‌ كنند. آنها تعدادی‌ از سینه‌ چاك‌ترین‌ حامیان‌ تروریسم‌ و جوخه‌های‌ مرگ‌ را كه‌ از بازماندگان‌ دوران‌ ریگان‌ هستند به‌ دولت‌ بازگردانده‌اند كسانی‌ مثل‌ اتوریجOtto ReicrR))، ریچارد پرل‌(Richard Perle) پائول‌ ولفویتزPaul WolfowitZ ) )، جان‌ نگروپونته‌(John negroponte) و الیوت‌ آبراهامس‌(Ellit Abrams) و لینو گوتریزLino) z(Guterme مردانی‌ كه‌ حالا می‌توانند در محیطی‌ بسیار مناسب‌ و عالی‌ مشغول‌ به‌ كار شوند.
۳. افزایش‌ حمایت‌ از رژیمهای‌ اقتدارگرا: ایالات‌ متحده‌ طی‌ سالهای‌ ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۰ به‌ بهانه‌ تهدیدات‌ شوروی، در به‌ قدرت‌ رسیدن‌ و حمایت‌ از رژیمهای‌ جنایتكار بسیاری‌ نقش‌ فعالی‌ داشته‌ است، اما حقیقت‌ امر این‌ بود كه‌ كشورهای‌ فوق، مطیع‌ محض‌ و نوكر خوبی‌ برای‌ منافع‌ آمریكا محسوب‌ می‌شدند و با رضایت‌ خاطر «مناطق‌ بسیار مساعد و پر اهمیت‌ برای‌ سرمایه‌گذاری» را در اختیار آمریكا قرار دادند (بویژه‌ كشورهای‌ ورشكسته‌ منطقه). با از بین‌ رفتن‌ خطر تهدید شوروی، برای‌ مدتی‌ با مشكل‌ یافتن‌ دلایل‌ معقول‌ برای‌ دشمنیهای‌ دیرین‌ و ریشه‌دار ساختاری‌ بر ضد گرایشات‌ توده‌ای‌ و مردم‌سالاری‌ مواجه‌ بودیم، اما حالا بهانه‌ «مبارزه‌ با تروریسم» را داریم‌ كه‌ بسیار دقیق‌ و مناسب‌ بكار می‌آید. محور واشنگتن‌ پیش‌تر اشتیاقش‌ را در حمایت‌ از دیكتاتور نظامی‌ پاكستان، رییس‌ جمهور ازبكستان‌ - عضو سابق‌ رژیم‌ استاینیستی‌ - نشان‌ داده‌ است‌ و روشن‌ است‌ كه‌ ابراز تمایل‌ برای‌ خدمت‌ در راستای‌ «مبارزه‌ با تروریسم» خصوصیات‌ و ویژگیهای‌ كثیف‌ رهبران‌ سیاسی‌ را خواهد پوشاند. در همان‌ حال، با تشدید سركوب‌ شارون‌ در فلسطین‌ و پوتین‌ در چچن، همكاری‌ در جنگ‌ بر ضد تروریسم‌ به‌ معنای‌ حمایت‌ از خشونت‌ داخلی‌ بر ضد مخالفین‌ واقلیتها خواهد بود، اینها اَشكالی‌ از تروریسم‌ دولتی‌ هستند كه‌ بلافاصله‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ بخشی‌ از «مبارزه‌ با تروریسم» تعبیر می‌شود. درست‌ همانطور كه‌ نظامی‌ كردن‌ و براه‌ انداختن‌ جنگ‌ منجر به‌ استقرار مردم‌سالاری‌ نمی‌شود، اثرات‌ بسیج‌ كشورها به‌ منظور حمایت‌ از جنگ‌ علیه‌ محور شرارتی‌ كه‌ ساخته‌ واشنگتن‌ است، چیزی‌ جز تخریب‌ مردم‌سالاری‌ در عرصه‌ جهانی‌ نخواهد بود.
۴. اثرات‌ متزلزل‌ كننده: جهانی‌ شدن‌ یكپارچه‌ پیامدهای‌ بی‌ثبات‌كننده‌ مهمی‌ در اقتصاد جهانی‌ داشته‌ است؛ افزایش‌ بیكاری، كاهش‌ بودجه‌ غیر نظامی، مهاجرتهای‌ داخلی‌ و خارجی‌ در مقیاسی‌ وسیع‌ و تخریب‌ زیست‌ محیطی‌ از جمله‌ این‌ پیامدها است. هر چه‌ نفوذ منافع‌ نفتی‌ بیشتر باشد، با همدستی‌ دولتهای‌ محلی‌ در نیجریه، كلمبیا و در حال‌ حاضر آسیای‌ مركزی‌ و مبارزهٔ‌ جدید بر ضد تروریسم، روند بی‌ثبات‌سازی‌ تشدید خواهد شد.
۵. نبرد بر ضد مردم‌سالاری‌ در داخل: تیم‌ بوش‌ در تمامی‌ سطوح‌ به‌ مبارزه‌ با مردم‌سالاری‌ پرداخته‌ و تلاش‌ كرده‌ تا اختیارات‌ غیر قابل‌ بازخواست‌ دولتی‌ را در دستان‌ خود متمركز كند. نظامی‌ كردن، خود مقوله‌ای‌ بر ضد مردم‌سالاری‌ است، اما این‌ تیم‌ تلاش‌ داشت‌ تا مهار سازمان‌ سیا و پلیس‌ را رها كرده، دسترسی‌ عمومی‌ را به‌ هر نوع‌ اطلاعاتی‌ كاهش‌ دهد و سخنرانی‌ آزاد را محدود كند. آنها با ایجاد یك‌ دولت‌ پنهان، كشور را به‌ سمت‌ خودكامگی‌ با اختیارات‌ بیشتر می‌برند و اگر بتوانند به‌ این‌ تداوم‌ دهند، جنگ‌ بی‌پایانی‌ كه‌ بر ضد تروریسم‌ طراحی‌ كرده‌اند، پایان‌ خوشی‌ خواهد داشت.
۶. نظر بوش‌ بر ضد «پایان‌ تاریخ»: این‌ فرآیند فرانسیس‌ فوكویاما مبنی‌ بر شكل‌گیری‌ نظم‌ صلح‌آمیز و مردم‌سالار نوین‌ پس‌ از فروپاشی‌ اتحاد جماهیر شوروی‌ و پیروزی‌ سرمایه‌داری، چندان‌ سازگار نیست. فوكویاما از سه‌ نكته‌ غافل‌ مانده‌ است. نخست‌ پایان‌ كار اتحاد جماهیر شوروی‌ و خاتمه‌ تهدیدات‌ سویالیستی، پایان‌ نیاز به‌ همراهی‌ طبقه‌ كارگر برای‌ بدست‌ آوردن‌ امتیازات‌ رفاه‌ اجتماعی‌ را به‌ همراه‌ دارد. به‌ عبارت‌ دیگر می‌تواند بازگشتی‌ به‌ سرمایه‌داری‌ ناب‌ باشد همانگونه‌ كه‌ كارل‌ ماركس‌ در جلد اول‌ كتاب‌ سرمایه‌ توصیف‌ كرده‌ است. دوم‌ این‌ كه‌ جهانی‌ شدن‌ یكپارچه‌ و تحرك‌ گسترده‌ سرمایه‌داری‌ به‌ «ارتش‌ ذخیرهٔ‌ نیروی‌ كار» در عرصهٔ‌ جهانی‌ حمله‌ خواهد كرد و قدرت‌ چانه‌زنی‌ و جایگاه‌ سیاسی‌ كارگران‌ را تضعیف‌ خواهد كرد. و سرانجام، او ناتوان‌ از تشخیص‌ این‌ نكته‌ است‌ كه‌ بدون‌ سیاست‌ «مهارِ» اتحاد جماهیر شوروی، دست‌ ایالات‌ متحده‌ برای‌ استفاده‌ از نیرو در خدمت‌ موضوعات‌ فرا ملی‌ بازتر خواهد بود، او كشورهای‌ جهان‌ سوم‌ را وادار به‌ پیوستن‌ و عضویت‌ در «تجارت‌ آزاد» كرده‌ و مانعی‌ در برآوردن‌ خواسته‌های‌ شهروندانشان‌ می‌شوند. (همانگونه‌ كه‌ با خواسته‌ مجمع‌ شركتهای‌ چند ملیتی‌ مخالفت‌ می‌كند). هنگامیكه‌ كل‌این‌ فرآیند بیش‌ از پیش‌ دچار دوگانگی‌ قطب‌بندی‌ شده‌ و باعث‌ بدبختی‌ شمار بسیاری‌ می‌شود، نسبت‌ به‌ مواجهه‌ با محور شرارت‌ در واشنگتن‌ - به‌ عنوان‌ در اختیار دارندهٔ‌ قدرت‌ غالب‌ بلامنازع‌ «سلاحهای‌ كشتار جمعی» كه‌ درصدد بهبود و كاربردی‌ كردن‌ آن‌ است، با تفكر تفرعن‌آمیز و مقدس‌ مآبی‌ نامتعارف‌ و بدون‌ حضور هیچ‌ نیروی‌ رقیبی‌ در اطراف‌ - كدام‌ یك‌ می‌تواند هراس‌انگیزتر و خطرناك‌تر باشد. در مقایسه‌ با این‌ مسایل، خطر تهدید بن‌ لادن‌ هیچ‌ محسوب‌ می‌شود. آنچه‌ اهمیت‌ بیشتری‌ دارد این‌ نكته‌ است‌ كه‌ پدیدهٔ‌ تهدیدآمیزی‌ همچون‌ بن‌ لادن، ناشی‌ از اقدامات‌ ایالات&#
‌ترجمه‌ علی‌ گل‌محمدی‌
منبع : ماهنامه زمانه