سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

کمپینی برای تغییر


کمپینی برای تغییر
متنی که در پی خواهد آمد: نگاهی است راهبردی به انتخابات آتی ریاست‌جمهوری اما وفادار به دغدغه‌های شهروندی و با اصرار بر اتخاذ دیدی اخلاقی به اجتماع مدنی. هراس ما، که در این متن نیز پنهانش نکردیم، ایجاد فضایی سلبی از سوی اصلاح‌طلبان برای تجمیع کم‌هزینه‌ آرای شهروندان است و در برابر این واهمه‌ همچنان برقرار، گفت‌وگو را تنها راه اقناع شهروندان می‌دانیم که مجاب کردن‌شان امیدی نو برای آینده نخواهد ساخت. رقابت انتخاباتی پیش‌رو، می‌تواند فرصتی برای تغییرات بزرگ‌تر باشد، تغییراتی که دامنه‌ گسترده‌تری از جریان‌های سیاسی و شهروندان را با خود همراه خواهد کرد و ایده‌ «کمپین برای تغییر»، الگویی برای تحقق این مطلوب است. متن حاضر، نوشته‌ای است در تبیین ایده‌ کمپین برای تغییر و صد البته که دید حاکم بر متن به دنبال مصداق نبوده است. معتقدیم در شرایط عیان سیاست ایرانی، گزینه‌ سیدمحمد خاتمی با شمایلی نقد شده و ویژگی‌های شخصیت حقیقی‌اش، می‌تواند مطلوبی حداقلی (البته ایده‌الی در کار نیست، که انتخابی در کار باشد) و کارآمد برای کمپین یاد شده باشد اما دغدغه‌ ما در متن حاضر نه گزینه‌ای برای انتخاب که راهی برای سیاست‌ورزی است. در برابر روند فردگرایی رایج در سیاست ایرانی، اهتمام بر گفت‌وگوی فراگیر و سامان دادن به الگویی مدنی مانند «کمپینی برای تغییر»، اتفاقی است برای جلب آرای شهروندانه.
بر این باوریم که مسیر اهتمام بر اجماع و تراکم چانه‌زنی زیر یک سقف، بهانه‌ای تازه برای شهروندان ایرانی نخواهد ساخت تا مشارکت سیاسی را کنشی مشروع ببینند. به دیگر سخن ایده‌ کمپین، یک نقشه‌ راه است برای ایجاد اقبال در شهروندان ایرانی، جلب آرای شهروندانه و نه طرحی در سودای اجماع جریان‌های اصلاح‌طلب. این اما در معنای نفی دید حزبی یا سازمانی نیست، می‌توان دو رخداد موازی را شکل داد که یکی در تکاپوی اجماع باشد و دیگری طرحی برای زایش اعتماد در شهروندان. همگون‌طلبی در ایران و نظام‌های سیاسی مشابه‌اش پدیده‌ای شیوع یافته است. اصالتا در نامداراگرایی است که همگون‌طلبی بروز می‌کند و ورای یک تحکم سیاسی به یک رفتار نیز بدل می‌شود. مدارا پیشگی یا همان تسامح، یگانه تجویز است بر این درد مزمن. آنچه در ایران امروز از آن رنج می‌بریم همین همگون‌طلبی است که حاکمان را بدانجا می‌رساند که تمام شئون شهروندی را مایملک خود بدانند و حتی در شمایلی خفیف‌تر، جریان‌های منتقد حاکمان ِتمامیت‌خواه نیز، بهره‌ای از این بیماری دارند. به دلایل زیر «کمپین برای تغییر» و در مفهومی گسترده‌تر، شیوه‌های تکثرگرای متکی بر جامعه‌ مدنی، در انتخابات آتی ریاست‌جمهوری، گریزناپذیر است.
یکم: دامنه‌ جریان‌هایی که امروز خواهان تغییر وضعیت موجودند، فراخ و گسترده است و اگر تکثرگرایی را ترجمان سیاسی تسامح بدانیم، دیالوگ همراه با تسامح، توان تبدیل این تکثر مبهم را به کمپین مشخص خواهد داشت. تکثر فعلی یک ظرفیت بالقوه است و کمپین برای تغییر، یک ایده‌آل بالفعل خواهد بود. بر خلاف آنچه گفته می‌شود و می‌شنویم بحران، «بحران جانشین» نیست. بحران، «بحران مخاطب» است.کمپین برای تغییر، ظرفیتی است البته موقتی ولی بهنگام، برای فائق آمدن بر بحران مخاطب سیاسی در ایران. کوتاه سخن اینکه مخاطب سرگردان ایرانی که از اثربخشی مشارکت سیاسی معمول ناامید است اما بسیار مشتاق به تغییر وضعیت، نمی‌داند چگونه باید مسیری برای برون‌ آمدن از شرایط فعلی بیابد.
پذیرش کمپین یعنی تعهد به پذیرش تکثر و این پایبندی به تسامح، به شهروندان اجازه می‌دهد بدون آنکه قلب ماهیت بدهند به مشارکت سیاسی اعتماد کنند.
اهتمام بر شکل‌گیری کمپین حتی فارغ از نتیجه انتخابات می‌تواند به بخش عمده‌ای از بحران مخاطب پاسخ دهد. کمپین برای تغییر، رخدادی اخلاقی است که رعایت اجتماع مدنی را بر مراعات با قدرت، رجحان می‌بخشد. آنچه اصلاح‌طلبان تا حدودی از آن تهی بوده‌اند.
ابهام در ایده‌ها و جهت‌گیری‌های آینده، از خصوصیات دوران‌گذار از الیگارشی به دموکراسی است و حاصل‌اش چیزی جز ائتلاف‌های شکننده و ناپایدار نخواهد بود. حال اگر ابهام در فضای سیاسی امروز ایران را تنها در کادری بسته از جریان‌های اصلاح‌طلب رصد کنیم، درخواهیم یافت جریان اصلاح‌طلب ایرانی از بحران هویت رنج بسیار می‌برد و رفتارهای آشکارا متناقض تکه‌های این بدنه و تعدد نسخه‌های تجویزی، حکایت از این درد کهنه دارد و پیش‌‌بینی جهت‌گیری در آینده را ناممکن می‌کند. در میانه این بحران، دایره‌ وسیعی نیز در اصالت اصلاح‌طلبی مدعی‌اند. اگر جبهه‌ اصلاحات محصول فرآیند دیالوگ و معطوف به خلق تعهد به شهروندان بود، شوربختانه، امروز، دوم خرداد ۷۶ را رخدادی سلبی، نمی‌خواندیم و روزی بود متفاوت با همه‌ روزهایی که در آن‌ها شگفت‌زده شده‌ایم. بازگشت به نقطه‌ صفر، ساخت دوباره‌ یک تجربه و گفت‌وگویی فراگیر برای بازیابی مفاهیم، به تلاشی مدنی خواهد انجامید که کمپین برای تغییر، نمونه‌ای از این دست است. تنها در مدلی مخاطب محور است که می‌توان به اعتمادی پایدارتر رسید.
دوم: بنیادگرایی یکی از محصولات نامداراگرایی در این مدرنیته‌ مثله شده‌ است. نکته‌ قابل تامل اینجاست که با چنگ زدن به ریسمان تسامح، ستیز با بنیادگرایان نیز جان تازه‌ای می‌گیرد. اگر تفکر مجموعه‌ حاکم بر دولت مستقر را نمایشی مبهم از بنیادگرایی بدانیم، انتخابات در پیش، چیزی بیش از رقابت معمول جریان‌های سیاسی می‌نمایاند.خاورمیانه‌ همیشه آبستن، نمونه‌ مناسبی است تا درک کنیم حیات بنیادگرایان چندان هم تابع تغییرات در ساخت قدرت سیاسی نخواهد بود. برای رفع تهدید بنیادگرایی، باید به شهروندسازی دست زد و با تقویت عرصه‌ عمومی، پایگاهی اجتماعی ساخت که قابل تفکیک از طبقه‌ لمپن پرولتاریا، مخاطب عمده‌ دولت نهم، باشد. این همه اما در زمانی دوردست یارای رخ دادن است.
«کمپینی برای تغییر» تلاشی مدنی است که می‌تواند با اتکا به دیالوگی مبتنی بر تسامح، پایگاهی موقتی باشد برای به میدان کشیدن سرمایه‌های اجتماعی در تقابل با توده‌گرایی دولت. در این‌صورت قسمتی از هویت اثباتی کمپین، زدودن بنیادگرایی خواهد بود. این نزاع، تمام عیار است و باید تمام‌قد به میدان آمد. تمام‌قد بودن در این نزاع تمام عیار، توصیفی جز در آغوش کشیدن جریان‌های تحول‌خواه در دیالوگی فراگیر و عزم تغییر در مرزبندی‌ها، نمی‌تواند داشته باشد. واقعیت این است که با سبک سیاست‌ورزی معمول و بدون تن دادن به دیالوگی انتقادی با جریان‌های مدنی، برنده‌ هر رقابتی، بنیادگرایان خواهند بود. حال اگر در خلاء برقراری دیالوگ انتقادی و با اتخاذ دیدگاهی سلبی، استراتژی اصلاح‌طلبان را دلسپردگی به اتحادی موقت با راست‌سنتی تعریف کنیم، می‌توان اینگونه به نکوهش پرداخت:
الف) استراتژی راست‌سنتی، رفتاری مبتنی بر حفظ وضع موجود است و طبعا از احتمال بازگشت به شرایط دولت پیشین استقبال نخواهدکرد.
ب) بنیادگرایان در جامعه‌ مخاطب جریان سنتی، متولد می‌شوند و در رقابت سیاسی، چون شهرآشوبانی جوان، در سبد رای جریان سنت‌گرا، سهیم خواهند شد. حال آنکه بنیادگرایان در ربودن آرای سرگردان نیز توفیقی دارند و سابقه‌ای، که البته جریان سنتی عاجز از آن است. این پرسش باقی است که با این ائتلاف بین اصلاح‌طلبان و سنت‌گرایان، کدام تکه از جامعه‌، مخاطب جدید اصلاح‌طلبان خواهد بود؟ و در برابر این جذب مخاطب فرضی، چه میزان از مخاطبان طبقه‌ متوسط از دست خواهند رفت؟ این دیدگاه، نمی‌تواند رویکردی مخاطب محور باشد.
پ) در صورت اقبال احتمالی جریان سنت‌گرا، امکان ایجاد بدیل برای دوقطبی هدف (دو قطبی نیروهای مدرن و بنیادگرا) شکل گرفته است که با توجه رفتار سیاسی مبتنی بر حفظ وضع موجود، فرآیند تثبیت، بدیل اصلاح خواهد شد. روشن است که بنیادگرایان گزینه‌های مناسبی برای تثبیت نیستند و این بدیل آفرینی، امکانی است که متعاقب این رویکرد، به حاکمیت داده خواهد شد. با خلق این بدیل، رویای بازگشت اصلاح‌طلبان، تاویلی در آینده‌ نزدیک نخواهد داشت.
آمد و رفت چند سیاستمدار در این روزهای ایران، نباید آنقدر هیجان‌آور باشد که بر آن شویم، راست‌سنتی همان قهرمان موعود داستان‌هاست. برای ستیز با بنیادگرایان باید مدرن بود.
خلاصه‌تر اینکه کمپین یک ظرفیت مدنی است که توان تضعیف بنیادگرایی را خواهد داشت و طبیعتا در فضایی که از تسامح و تکثر بی‌بهره نیست، همگون‌طلبان بنیادگرا، منزوی‌تر از پیش‌اند.
سوم: تکه‌ای از جامعه و حتی تحلیلگران آن، به منجی‌طلبی و زعیم‌گرایی یا نگاه به خارج که هر دو یک معصیت‌اند، مبتلا شده‌اند. مراد از منجی‌گرایی مطلقا اشاره به دیدگاهی مذهبی نیست بلکه به دنبال قهرمان دوباره و رهبری شجاع گشتن تعبیر مدنظر است. الگوهای کنش سیاسی که نشان از تکیه بر جامعه‌ مدنی باشد، به قهرمان‌طلبان فرصت زیست سیاسی نخواهد داد.
قهرمان، پیش از آنکه مولود دیالوگ باشد، فرزند اتفاق است. قهرمان نمی‌تواند متعهد باشد آنچنانکه از دیگر سو، با اکراه و اجبار آمدن نیز، تعهد را از ‌معنا خواهد انداخت. کمپینی برای تغییر، استوار بر خلق تعهد جریان‌های سیاسی نسبت به جامعه مدنی است پس هرگز نمی‌تواند قهرمان گرا باشد. در تقابل با این گزاره که توده‌ها مخاطب منجی خواهند بود، در ایده‌ کمپین و هر الگوی دیگر مدنی، این شهروند است که هویت می‌بخشد نه توده‌ها. حتی اگر بلندپروازانه از شهروند در جامعه‌ ایرانی یاد ‌کنیم، می‌شود از آرمان‌طلبی ما در برابر رویکرد دوری جستن از توده‌گرایی صرف، چشم‌پوشی کرد. در نهایت، گریزناپذیری مدل کنش سیاسی همچون کمپین برای تغییر، سه دلیل عمده را یادآوری می‌کند: بهره گرفتن از تنوع جریان‌های متمایل به تغییر، راهی جز کمپین متکثر باقی نمی‌گذارد و دو دلیل دیگر اینکه: هژمون شدن گفتمان کمپین برای تغییر در مقام راهکار عملی محصول دیالوگ، به تقابل با بنیادگرایی و منجی‌طلبی خواهد انجامید. هویت جریان‌های سیاسی را آرمان‌ها و خط قرمزهایشان خواهد ساخت. برای کنشگرانی چون ما که باختن برایشان اتفاقی است روزمره و سزاوار عبور، آرمان‌هایشان فرمان می‌دهد و برای رجال در قدرت، خط قرمزهاست که تدبیر کوک می‌کند. گفت‌وگوی ما، گفت‌وگویی بر سر این تفاوت‌هاست.
تکرار می‌کنیم: کمپین یک ایده‌ اخلاقی است. امروز ما به خوبی می‌دانیم هیچ کس به تنهایی مسوول اتفاقات گذشته نیست نه اصلاح‌طلبان و نه دانشگاه و نه... پس تفهیم اتهام نمی‌تواند مراد گفت‌وگوی در پیش باشد. رویکرد ما برای گفت‌وگو که فراتر از یک تاکتیک، یک استراتژی است، به نکات پیش‌رو خلاصه می‌شود:
الف) الگوی گفت‌وگوی محدود و ترسیم حداقل‌ها
نیازی به گفت‌وگوی نامحدود وجود ندارد، اگر با دیدی عملگرا، گفت‌وگو را عامل شکل‌دهنده‌ کمپین بدانیم، آنچه به کمپین هویت می‌دهد تلقی جریان‌های درون آن از فرداروزِ کامیابی در انتخابات است. همانطور که پیش‌تر هم گفته شد گفت‌وگو بر سر تفاوت‌هاست، تفاوتِ ایده‌آل‌های ترسیم شده. حال این ایده‌آل‌ها محصول آرمان‌گرایی‌اند یا تن دادن به خط قرمزها، چندان فرقی هم نمی‌کند. تعهد جریان‌های حاکم بر کمپین نسبت به حداقل‌های یکدیگر است که به کمپین هویت می‌بخشد و برای این خلق تعهد نیز ابزاری جز گفت‌وگوی پیگیر باقی نمی‌ماند. به دیگرسخن، حداقل‌های مطلوب جریان‌ها، همان تعریف کمپین خواهد بود. در مقام مثال در گستر‌ه‌ مسائل پیرامونی دانشگاه، تعهد به آزادی‌های آکادمیک، تکثر و تنوع تشکیلات سیاسی دانشجویان، استقلال دانشگاه و... می‌تواند حداقل‌های جریان تحول‌خواه برای حضور در کمپینی برای تغییر باشد.
ب) پرهیز از محاکمه‌ جریان‌های خواهان تغییر
دامنه‌ دیالوگ در شرایط فعلی ایران در برگیرنده‌ دامنه‌ وسیعی از منتقدان است. دانشگاه و نیروهای تحول‌خواه، اصلاح‌طلبان اعم از کارگزاران و مشارکت و نیروهای سیاسی اطراف محمد خاتمی، روشنفکران تحریمی و روشنفکران مدافع مشارکت و... حال با توجه به این گستردگی، ماهیت گفت‌وگو نمی‌تواند از واکاوی گذشته مصون باشد و از دیگر سو به دلیل هویت عملگرای این دیالوگ، نمی‌توان آن را به محاکمه‌ تاریخی تبدیل کرد. عملگرایی ایده‌ گفت‌وگو در تعارض با محاکمه‌ طرفین گفت‌وگو است چون هدف از گفت‌وگو چیزی جز این است. این گزاره ساده را می‌توان بزرگ‌ترین آسیب در کمپین گفت‌وگو دانست.
کوتاه سخن اینکه، زمانی که دیالوگ را فارغ از محاکمه تعریف می‌کنیم دیگر کسی یا جریانی پاسخگوی گذشته‌ دیگری نیست. به بیانی دیگر این تسامح در گفت‌وگو است که متضمن تکثر در عمل می‌شود. شکل‌گیری ایده‌ کمپین در چنین توصیفی از آن سهل‌‌تر و عملی‌تر به نظر می‌رسد.
پ) اقناع جریان‌های منتقد مشارکت سیاسی در شرایط حاضر
بی‌تردید نخستین مقصد برای گفت‌وگو، جریان‌های منتقد مشارکت سیاسی هستند. یقینا دانشگاه و نیروهای پراکنده در آن و همچنین کنشگران دانش‌آموخته‌ این چند سال که در روند تحریم انتخابات ریاست‌جمهوری گذشته دخیل بوده‌اند، مقصد این دیالوگ خواهند بود. دانشگاه و نیروهای اجتماعی یاد شده، مستعد تغییر رویکرد نسبت به انتخابات آتی هستند و این تغییر رویکرد نباید یک چرخش از مواضع مدنی گذشته تلقی شود و این تمام ماجراست. اقناع نیروهای تحول‌خواه با ارائه‌ مدل کمپین متکثر و عدم‌عدول از دغدغه‌ها، اتفاقی محتمل است. باید به اخلاق‌گرایی عمده‌ نیروهای تحول‌خواه در دانشگاه، عملگرایی را نیز افزود. معتقدیم حضور نیروهای تحول‌خواه در بدنه‌ کمپین برای تغییر به دو دلیل زیر، سرنوشت بازی را در ایران تغییر خواهد داد:
- نهاد دانشگاه، همپای اقتصاد و منزلت جهانی ایران، بیشترین آسیب را از مشی مدیریتی دولت نهم در ساختار آموزش عالی کشور، دیده‌است و انگیزه‌های بالقوه‌ آن برای تحول ساختاری در وضعیت موجود و تغییر دولت مستقر، نیاز به توضیح ندارد.
- در غیاب رسانه‌ای ‌فراگیر که رسانه‌ تغییر باشد، دانشگاه و شبکه‌ اجتماعی‌اش کارکرد این رسانه را خواهند داشت و این کارکرد دانشگاه در شرایط فعلی بی‌بدیل است. اما در راه این گفت‌وگو، موانعی اساسی وجود دارد. برخلاف انتخابات ۸۴، هیچ ساختار یکپارچه‌ای، دانشگاه و همچنین نیروهای تحول‌خواه را نمایندگی نمی‌کند و بیشتر اینکه دانشگاه در شرایط غیر سیاسی اما پرخاشگر به سر‌ می‌برد. پتانسیلی قابل هدایت که در صورت نداشتن ماهیتی سیاسی، وجهه‌ای سلبی به خود خواهد گرفت و از کیفیت رخدادهای احتمالی در آینده خواهد کاست. نمی‌توان و نمی‌شود به سادگی از کنار دانشگاه گذشت. در دیالوگ با دانشگاه و نیروهای تحول‌خواه باید با برخورد غیر سازمانی در برابر دانشگاه و بالاخص دفتر تحکیم وحدت، جریان گفت‌وگوی فراگیری را حول ایده‌ کمپین و مشارکت در انتخابات پایه‌ریزی کرد که نهایتا فعالان دانشجویی و دانشگاهی مجبور به رد یا قبول این ایده شوند. از دل این گفتمان‌سازی می‌توان به الگویی برای تصمیم‌گیری رسید که این مدل می‌تواند تحکیم باشد یا نباشد. در هر حال، دفتر تحکیم وحدت، هنوز مورد اعتمادترین چهره‌ دانشگاه امروز است و به یقین، جامعه‌ مخاطب هدف در ساختار آکادمیک خواهد بود. پیش‌بینی می‌کنیم دانشگاه در انتخابات آتی، واکنشی صریح و مشخص را دنبال کند. تعهد به تامین دغدغه‌های آکادمیک نیروهای سیاسی دانشگاه، راه را برای ورود نیروهای تحول‌خواه و آفرینش ائتلاف اجتماعی تازه، هموار‌تر خواهد کرد و این، نماد اراده‌گرایی «کمپین برای تغییر» خواهد بود. این اراده‌گرایی، خود تصویری از تعهد به شهروندان و دغدغه‌های آنهاست.
ورای اینکه نیروهای تحول‌خواه چه عایدی از تغییرات محتمل را خواهند برد یا میزان تاثیرگذاری ایشان بر اجتماع، چقدر سنگینی خواهد کرد، حضور تحول‌خواهان، آزمونی است میانه‌ عزم اراده‌گرایی یا انتزاعی بودن شعارهای حاکم بر فضای سیاسی. با توجه به الگوی گفت‌وگوی محدود و اصرار بر شکل‌گیری یک کنش مدنی عملگرا، ایده‌ «کمپین برای تغییر»، تنها می‌تواند به رخدادی معطوف به انتخابات بدل شود و نمی‌توان آن را یک جریان سیاسی یا ائتلافی که تاریخ مصرفش فراتر از اینهاست، باور داریم همه چیز از کوچه‌ انتخابات نمی‌گذرد که دودمان فدایش کنیم. محدود کردن تجربه‌ «کمپین برای تغییر» به انتخابات آتی ریاست‌جمهوری، مانع بدفرجامی تجربه‌ کنش سیاسی در شمایلی تکثرگرا خواهد شد. احتمال پایانی خوش برای کمپین، بر اساس گفت‌وگوی محدود و کارکردی محدود، بسیار بیشتر از این است که جبهه‌ای باز‌تر شکل دهیم و کارکردی فراتر از انتخابات را از آن طلب نماییم. در آغازین تجربه، نباید مانند کالایی فصلی با این الگوی مدنی برخورد کرد.
این گونه‌ دید به مسئله، نگاهی ابزاری به تجربه‌ کمپین نیست. با داشتن زمانی بیشتر برای گفت‌وگو و مورد بحث واقع شدن دامنه‌ گسترده‌تری از ارزش‌های مدنی، می‌توان این تجربه را در آینده‌ نزدیک ارتقا بخشید. کارکرد مطلوب الگوی کمپین در انتخابات آتی، در دوقطبی آشکار با بنیادگرایان (دوقطبی هدف)، تبلور خواهد یافت. با شکل‌گیری ساختار کمپین بر اساس گفت‌وگوی فراگیر، می‌توان از شرایط دوقطبی در ایران استقبال کرد چون فضایی اینچنین، نمی‌تواند فضایی سلبی باشد. شکل دادن به این دوقطبی به معنای چشم پوشیدن بر تکثر جریان‌های مدنی یا تنوع مطالبات نیست بلکه جبهه‌ای اجتماعی که در یک سوی این دوقطبی قرار می‌گیرد، پیش‌تر هویت خود را در تکثر خود یافته است. با توجه به مشی سیاسی دولت نهم و تحت شرایطی خاص، امکان وقوع دو قطبی در انتخابات ریاست جمهوری آینده، گریز ناپذیر می‌نمایاند و کمپین برای تغییر، کیفیت دوقطبی محتمل را بهبود می‌بخشد. باید در کیفیت این دوقطبی تامل کرد و در مقابل پرسش کدام دوقطبی؟ کیفیت دوقطبی هدف را ترسیم نمود.
بدون تردید فراهم آمدن شرایطی که سرمایه‌های اجتماعی افزون‌تر را به بازی بگیرد، کمپین را تاثیرگذارتر و دوقطبی را روشن‌تر خواهد ساخت. بی‌شک در فراهم آمدن دوقطبی غیر سلبی، آرای شهروندان سیاسی‌تر است و می‌توان به حمایت پایدارتر جامعه‌ مدنی، امید بست. کمپین برای تغییر، نه تلاشی برای نفی وضع موجود که اراده‌ای است برای نقد آنچه در وطن جریان دارد. الگویی که بر اساس گفت‌وگوی انتقادی شکل می‌گیرد، جنبشی برای رای‌دهندگان است. الگویی که در آن اقناع فردفرد شهروندان، به رای‌هایی که در صندوق ریخته می‌شود، هویت خواهد بخشید. کابوس آرای سلبی، حال چه در دامان بنیادگرایی ریخته شود و چه در انبان اصلاح‌طلبی ایرانی، جز سپیده‌ خمار بازگشت به چرخه‌ گذشته، طلوعی در پی نخواهد داشت. چاره‌ای جز گریختن از دوگانه‌ همیشگی بد و بدتر نیست. باید تا زمان یاری می‌کند به دنبال کیفیت دادن به رخدادهای محتمل بود. تصور‌ می‌کنیم که با شرایط پیش‌روی سرزمین مادری، الگوی «کمپین برای تغییر» نمی‌تواند پیشرو نباشد. از موضع شهروندی، پیشرو بودن وظیفه‌ای است که نمی‌توان شانه از آن خالی کرد.
یحیی صفی‌آریان
نوید لطیفی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید