دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

فیلسوف پیش‌بینی ناپذیر


فیلسوف پیش‌بینی ناپذیر
«این داستان، بی هیچ گزافه‌گویی زندگانی مردی خالق است...متفکری بزرگ در زی خودش-فیلسوف، ریاضیدان، عالم تربیتگر، سیاست پیشه- و نویسنده‌ای با وضوح و سبکی بی‌مانند که برای نظریات پیشرو و مترقی‌اش-در بسیاری از مسائل مورد اختلاف-نامبردار است.اندیشه و منش راسل، نشانه‌ای عمیق بر نسل‌های آینده بر جای خواهد گذارد؛ نظریاتی که به سبب آنها روزگاری از همه جا رانده شده بود، اکنون مقبول همگان است و آثارش همه گیر...»(مایکل فوت)
«...در گوتینگن به منطق نمادی لطف زیادی ابراز نمی‌شود. مطابق معمول، ریاضیدانان با هرچه به اندازه منطق، فلسفی باشد میانه‌ای ندارند و فیلسوفان با هر چه به اندازه ریاضی، نمادی [سمبلیک] باشد بی توجهند...وقتی بدانید حتی یک نفر که طرف صحبت شما باشد کلمه‌ای از آن چه می‌گویید نمی‌فهمد، کوشش برای انجام دادن کاری اصیل مایه دلزدگی است...» (از نامه نوربرت واینر، ریاضیدان شهیر آمریکایی به برتراند راسل)
۱) هر خواننده زیرکی که تنها برای یک بار زندگینامه خودنوشت راسل را بخواند (این اثر توسط زنده یاد احمد بی‌رشک و به همت انتشارات خوارزمی به فارسی ترجمه شده است)، بر خلاف خیل کثیری از بزرگان عرصه‌های گوناگون که زندگی خویش را در انتهای دوران حیات خود به رشته تحریر می‌کشند، بی‌تردید پس از بستن کتاب جست‌وجوی خود را برای دست یافتن به کنه زندگی این مرد عجیب و پیش‌بینی ناپذیر، از سر خواهد گرفت. به‌راستی این چه سری است که برتی(نام خودمانی برتراند راسل در حلقه دوستانش)، نه بسان یک ورزشکار محبوب و خوش اندام، نه هنرپیشه‌هالیوودی خوش‌پوش و نه حتی یک گوینده پرماجرای رسانه‌ها که از عمق منطق ریاضی، فلسفه تحلیلی و دفاع از استقراء گرایی به ادبیات، سیاست و جنگ و حتی امور زناشویی و اخلاقی کشیده می‌شود و شهره جهانیان می‌گردد؟
«برتراند آرتور ویلیام راسل» در مه‌۱۸۷۲در (rovenrscroft) و در خاندانی از تبار اشرافیت بریتانیا زاده شد.جد پدری اش، «اِرل راسل نخست»، دو بار از سوی ملکه ویکتوریا با سمت نخست وزیر مامور تشکیل کابینه حکومت انگلستان شده بود.پدر و مادر وی، جان راسل و کاترین لوییسا، هر دو از رادیکال‌های برجسته زمان خود بودند و به طرفداری از سیاست کنترل موالید که در جامعه مذهبی آن زمان انگلستان اندیشه‌ای رسوا و مذموم به شمار می‌رفت،اشتهار داشتند. اما برتی در عنفوان کودکی خود با حوادثی ناخوشایند و سخت تکان دهنده روبه‌رو گردید. مادر او در ژوئن ۱۸۷۴ بر اثر ابتلا به بیماری دیفتری درگذشت و پدرش هم به فاصله کوتاهی، دو سال پس از فوت مادر و پس از یک دوره طولانی افسردگی، دار فانی را وداع گفت.راسل و برادرش مدتی نزد پدربزرگ متنفذ خود به‌سر بردند و سرانجام، پس از مرگ وی حضانت آنها، به مادر بزرگشان سپرده شد. زنی مذهبی و سخت محافظه کار.
چنانچه از نوشته‌های خود راسل در مورد دوران کودکی خویش بر می‌آید، دوران نوباوگی وی غالبا همراه باتنهایی، سکوت و تفکر بوده است و بنا بر انتظار از مضرات اینگونه نیز بر حذر نماند؛چندین بار فکر خودکشی را در سر پروراند و مهم‌تر از آن حضور دختران خدمت کاری که ذهن کوشای وی را به خود و گاه عشق ورزی با خود مشغول می‌داشتند. برادر بزرگ وی هفت سال از او بزرگتر بود و تبعا نمی‌توانست همدم مناسبی برای وی باشد. خانه آنها پر بود از عمه‌ها، زنان و بیوه زنان مذهبی که بیشتر به قصه‌پردازی و برحذر نگاه داشتن کودکان از تجربه‌های خطیر نظر داشتند. چنانچه خود وی می‌گوید، جنسیت، ریاضیات و مذهب مهم‌ترین علایق وی را در آن زمان تشکیل می‌دادند. همین میل به دانستن بیشتر ریاضیات بود که به گفته خود وی، اندیشه خودکشی را کم‌رنگ‌تر کرد. راسل با هندسه اقلیدس و اصول موضوعه آن شروع کرده بود و از همان اوان که عشق خالصانه خود را نثار یادگیری آن نمود، به همان اندازه با مبادی آن نیز مشکل داشت تا جایی که زمانی در سی و هشت سالگی و با همکاری استاد خود «آلفرد وایتهد»، پرینکیپیا متمتیکا(اصول ریاضیات را نوشت)، این تلاطم‌ها و دگرگونی‌ها با وی بود و شاید در تمام جنبه‌های زندگانی وی اثر خود را گذارد. این که نمی‌توانست در یک نقطه بماند.چند اصل را قبول نموده و از آن پس با تکیه بر آنها به کار‌های خود بپردازد.
در نامه‌ای که راسل خطاب به آلیس نخستین نامزد خود می‌نویسد به نکته قابل توجهی برمی‌خوریم که در سال‌های بعد نیز اصول راهنمای زندگانی راسل گردیدند.وی در این نامه از فعالیت در باشگاه علوم اخلاقی کمبریج سخن می‌گوید و در انتها می‌نویسد:«مقاله‌ای درباره مهارکردن هوای نفسمان برایشان خواهم خواند و نشان خواهم داد که به این کار قادر نیستیم و هر چه این هوای نفس شدیدتر باشد، کمتر باید درصدد مهار کردن آن برآییم، هرچند آسان به این کار موفق می‌شویم» و در چند جمله بعد نامه خود را چنین به پایان می‌برد که: «من به فعالیت فکری پناه می‌برم که همیشه برایم در حکم انصراف خاطر و مسکنی بوده است...»
در کشور ما به گمانم راسلی که در ابتدای آخرین نقل قول (در مورد مهار کردن هوای نفس) سخن می‌گوید، بیشتر در انظار نمایانده شده است. در سال‌های پیش از انقلاب، که آثاری چون «اخلاق و زناشویی» یا «چرا من مسیحی نیستم» با ترجمه‌های متفاوتی به چاپ رسید، توجه بسیاری از فرهنگیان و اهالی مبارزه را به خود فرا خواند. لابه‌لای سطور کتاب‌های مرحوم مطهری و دیگر پیشگامان تفکر دینی می‌توان ارجاعاتی را به متن این آثار بازخواند.خصوصا این جمله مشهور راسل که در زمان تدریس منطق ریاضی در دانشگاه کمبریج در خاطرات خود از آن یاد کرده بود.در آن زمان راسل بشدت دچار پس‌گرایی عاطفی و احساسی شدیدی شده بود.کانتور دلیلی آورده بود مبنی بر این امر که بزرگ‌ترین عدد وجود ندارد و تعداد همه چیزهایی که در جهان است باید بزرگترین عدد ممکن باشد. همچنین «بورالی- فورتی» نیز تناقضی از جنس تناقض اپیمنیدیس موسوم به «پارادوکس دروغگو» یافته بود که شرح آن چنین است: فرض کنید که قطعه کاغذی به کسی داده شود و روی آن نوشته شده باشد «حکمی که بر آن روی کاغذ نوشته شده است، دروغ است». آن شخص کاغذ را بر می‌گرداند و در آن روی آن می‌خواند «حکمی که بر آن روی کاغذ نوشته شده است، راست است».حال چه باید کرد؟راسل حل این مساله را به بعد وا می‌گذارد و هنگامی که با خانواده وایتهد در «گرنچستر» زندگی می‌کرد، ضربه روحی شدیدتر خود را این گونه بیان می‌کند:«یک روز عصر برای دوچرخه‌سواری رفته بودم و ناگهان، همان طور که در راه‌های روستایی دوچرخه می‌راندم، متوجه شدم که دیگر آلیس [همسر خود] را دوست ندارم.تا آن لحظه حتی متوجه نشده بودم که محبتم به او کم شده است...»
۲) برتراند راسل در ترینیتی کالج دانشگاه کمبریج، ریاضیات خواند و در حین دوران تحصیلات خود با بزرگانی چون آلفرد وایتهد و جی.ای.مور آشنا شد.وی در سال ۱۸۹۳ در ریاضیات فارغ‌التحصیل شد و همراه استاد خود(وایتهد) به فعالیت در زمینه کارهای نظری باب طبع خود-ریاضیات و فلسفه-پرداخت. راسل در کنار فعالیت‌های سیاسی-اجتماعی خود، با جدیت به کارهای علمی نیز می‌پرداخت که از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به کشف پارادوکس (تناقض) مجموعه‌ها اشاره نمود.تا آن زمان و در پی کارهای امثال راسل، فرگه و... بسیاری بر آن بودند که ریاضیات قابل تحویل و نزول به منطق است و از این رو عنوان «اصالت منطق» را بر رویکرد ایشان نهادند.با این حال راسل در سال ۱۹۰۱ تناقضی را در دستگاه منطقی فرگه که در پی تحویل علم «حساب» به منطق بود، یافت و آن را پارادوکس مجموعه‌ها نام نهاد. به‌دور از جزئیات استدلالی فنی، پارادوکس مذکور را می‌توان چنین بیان داشت:مجموعه‌هایی را در نظر بگیرید که عضو خودشان نباشند.مثلا مجموعه انگشتان دست چپ که خود یک انگشت نیست. یا مجموعه تمام مردان که تبعا خود یک مرد نبوده و از این رو عضو خود نیست.این مجموعه‌ها به خودشان تعلق ندارند و عضوی از خود نیستند.از سویی برخی از مجموعه‌ها عضو خود هستند.مثلا مجموعه‌های اعداد در ریاضیات که هم مجموعه تهی و هم‌خودشان را در بر دارند.حال، مجموعه همه مجموعه‌هایی را در نظر بگیرید که عضو خود نباشند.آیا این مجموعه عضو خود هست یا خیر.اگر عضو خود باشد، عضو خودش نیست و اگر نباشد، عضو خودش هست.پس مجموعه تمام مجموعه‌ها وجود ندارد.
۳) راسل در زمان جنگ جهانی نخست به دلیل پیوستن به انجمن فعالان صلح و در پی حکم سلطنتی به مدت شش ماه به زندان افتاد و سپس در سپتامبر ۱۹۱۸ آزاد شد.در ۱۹۲۰ به روسیه سفر کرد و در آن سفر دیداری نیز با لنین داشت که از آن دیدار شرحی خواندنی به‌دست داده است.در همان دوران بود که با «دورا بلک » آشنا شد و دومین پیمان زناشویی خود را با وی بست.راسل در طول جنگ‌جهانی دوم کرسی استادی دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس را کسب کرد و در خلال برگزاری کلاس‌های درسی خود، درس-گفتارهای کوتاهی را نیز در باب اخلاق و خانواده و زناشویی برای عوام ایراد می‌کرد.از این رو بنا بر حکم صادره از سوی دادگاه به دلیل برگزاری چنین مجامعی عنصر اخلاقی نامطلوب خوانده شد و به ترک دانشگاه ناگزیر گشت.تمام این رویدادها در پی آغاز تظاهراتی بود که توسط مادر دانشجویی ترتیب داده شد که پسر وی را مستحق ورود به دوره فوق لیسانس ریاضی گرایش منطق ندانستند و هیات گزینش دانشجویان(شامل راسل) بر این تصمیم پافشاری کردند.راسل بعد‌ها، به تدریس فلسفه غرب در بنیاد بارن (barnes foundation) پرداخت که حاصل آن انتشار کتاب ارزنده «فلسفه غرب» بود.راسل در سال‌های بعد، دو بار دیگر ازدواج کرد، در مجامع عمومی، بنگاه سخن پراکنی بی.بی.سی و انجمن‌های غیر حاضر می‌شد و به بیان اظهاراتش پیرامون بشر و آینده آن می‌پرداخت. راسل در سال ۱۹۷۰ و درسن ۹۸ سالگی و پس از نوشتن بیانیه‌ای کوتاه در مذمت حمله اسرائیل به اراضی فلسطین و لزوم بازگشت اسرائیل به مرزهای تعیین شده در ۱۹۶۷ درگذشت.
منبع : روزنامه اعتماد ملی