یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نخستین‌ انحطاط‌ در جهان‌ اسلام‌


نخستین‌ انحطاط‌ در جهان‌ اسلام‌
●نظر ذبیح‌الله‌ صفا و ادوارد براون‌ در مورد ریشه‌های‌ نخستن‌ انحطاط‌
۱۴-۱- مطالعات‌ تاریخی‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ جهان‌ اسلام‌ در دو دوره‌ متوالی‌ مواجه‌ با افت‌ شدید ظرفیت‌ سازی‌ تمدنی‌ گردید و به‌ انحطاط‌ كشانده‌ شد. نخستین‌ انحطاط‌ را در قرن‌ ششم‌ هجری‌ (۱۲ میلادی‌) شاهد هستیم‌ و دومین‌ انحطاط‌ را (كه‌ به‌ آغاز عصر تاریكی‌ معرفت‌ است‌) از ابتدای‌ قرن‌ ۱۸ میلادی‌ شاهد می‌باشیم‌.
ذبیح‌ الله‌ صفا می‌گوید:
«در مدتی‌ بیش‌ از یك‌ قرن‌ كه‌ حكومت‌ و سیاست‌ و سیادت‌ در دست‌ عرب‌ بود، نه‌ تنها توجه‌ و اقبالی‌ اساسی‌ به‌ علم‌ صورت‌ نگرفت‌ بلكه‌ عرب‌ اشتغال‌ به‌ علم‌ را مهنه‌ موالی‌ و شغل‌ بندگان‌ می‌دانست‌ و از آن‌ كار ننگ‌ داشت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ تا آن‌ روز كه‌ جز نژاد عرب‌ حكومت‌ نمی‌كرد اثری‌ از روشنی‌ علم‌ در عالم‌ اسلامی‌ مشهود نبود و پس‌ از آنكه‌ با غلبه‌ عنصر ایرانی‌ و برانداختن‌ حكومت‌ اموی‌ و تشكیل‌ دولت‌ عباسی‌ نفوذ ملل‌ غیرعرب‌ در دستگاه‌ خلفا شروع‌ شد توجه‌ به‌ علوم‌ نیز آغاز گشت‌. ابن‌ خلدون‌ می‌گوید كه‌ از امور غریب‌ یكی‌ این‌ است‌ كه‌ حاملان‌ علم‌ در اسلام‌ غالباً از عجم‌ بودند خواه‌ در علوم‌ شرعی‌ و خواه‌ در علم‌ عقلی‌» (۱)
و ادوارد براون‌ می‌گوید:
«اگر از علومی‌ كه‌ عموماً به‌ اسم‌ عرب‌ معروف‌ است‌ اعم‌ از حدیث‌، تفسیر، الهیات‌، فلسفه‌، طب‌، لغت‌، تاریخ‌ و حتی‌ صرف‌ و نحو زبان‌ عربی‌ آنچه‌ را كه‌ ایرانیان‌ در این‌ قسمت‌ نوشته‌اند جدا كنیم‌، بهترین‌ قسمت‌ آن‌ علوم‌ از بین‌ می‌رود.» (۲)
●نخستین‌ انحطاط‌ مسلمین‌ از منظر سیستمی‌
۱۴-۲- از قرن‌ ۶ هجری‌ (دوازدهم‌ میلادی‌)، نوعی‌ زوال‌ علمی‌ در جهان‌ اسلامی‌ آن‌ روز پدیدار گشت‌. مشخصه‌ این‌ افول‌ كاهش‌ تعداد دانشمندان‌ و اندیشمندان‌، كاهش‌ تعداد كتب‌ و رساله‌های‌ جدید حاوی‌ نوآوری‌ و نیز ابداع‌ و یكسان‌شدن‌ اندیشه‌ها است‌. به‌ موجب‌ نظریه‌ تركیبی‌ ارگانیسمی‌ - سیستمی‌: بر مبنای‌ این‌ نظریه‌، هر تمدن‌ بعد از پیدایش‌ شروع‌ به‌ رشد می‌كند و اگر به‌ صورت‌ یك‌ «سیستم‌ بسته‌» درآید راكد شده‌ و سپس‌ رو به‌ زوال‌ و انحطاط‌ می‌گذارد به‌ عقیده‌ مهدی‌ فرشاد، تمدن‌ اسلامی‌ چنین‌ سرنوشتی‌ داشته‌ است‌:
«سیستم‌ حكمت‌ طبیعی‌ برای‌ ادامه‌ حیات‌ و احیاناً رشد خود نیاز به‌ منابع‌ جدید اطلاعات‌، نظریه‌ها و روشهای‌ موثرتر و مناسب‌تر از سیستم‌ فكری‌ قبلی‌ داشت‌ و این‌ خواسته‌ها در آن‌ عصر به‌ علت‌ تأثیرات‌ منفی‌ عوامل‌ محیطی‌ موجود نبودند. علم‌ و حكمت‌ از سده‌ ششم‌ هجری‌ (دوازدهم‌ میلادی‌) به‌ بعد به‌ یك‌ سیستم‌ بسته‌ تبدیل‌ شده‌ بود، سیستمی‌ كه‌ از محیط‌ بیرونش‌ جز مایه‌های‌ زهرآگین‌ به‌ درونش‌ راه‌ نمی‌یافت‌.
این‌ سیستم‌ بسته‌ پس‌ از آنكه‌ قوایش‌ به‌ پایان‌ رسید و قدرت‌ ادامه‌ حیات‌ و مقابله‌ با عوامل‌ مخالف‌ را از دست‌ داد همانند بسیاری‌ از سیستمهای‌ دیگر رو به‌ پیری‌ رفت‌ و حركت‌ آن‌ به‌ سكون‌ و ركود مبدل‌ گردید و به‌ این‌ ترتیب‌ موجودیت‌ حكمت‌ طبیعی‌ از جامعه‌ شرقی‌ آن‌ روز رخت‌ بر بست‌ و از میان‌ رفت‌ و تنها ساقه‌هایی‌ از آن‌ به‌ صورت‌ تك‌ متفكرانی‌ چون‌ طوسی‌، سهروردی‌ و ملاصدرا را به‌ جای‌ ماندند.»
●نظر صادق‌ زیبا كلام‌
۱۴-۳- صادق‌ زیبا كلام‌ به‌ عنوان‌ مهم‌ترین‌ خصوصیت‌ عصر طلایی‌ می‌گوید:
«رونق‌ علمی‌ كه‌ در قرن‌ اولیه‌ حكومت‌ عباسی‌ به‌ وجود آمد یك‌ جریان‌ طبیعی‌ و خود جوش‌ نبود، بلكه‌ پدیده‌ای‌ بود كه‌ از بیرون‌ وارد مركز امپراطوری‌ اسلام‌ در بغداد شده‌ بود. آنچه‌ كه‌ بدنه‌ علوم‌ اسلامی‌ را تشكیل‌ می‌داد برگرفته‌ از تمدنهای‌ دیگر بود... نهضت‌ علمی‌ در زمان‌ مأمون‌ و دیگر خلفای‌ علم‌گرای‌ در حقیقت‌ یك‌ نهضت‌ طبیعی‌ خود جوش‌ نبود بلكه‌ یك‌ نهضت‌ ترجمه‌ بود. دارالحكمه‌ نیز یك‌ دانشگاه‌ نبود بلكه‌ بیشتر یك‌ دارالترجمه‌ بزرگ‌ بود... آنچه‌ كه‌ به‌ نام‌ عصر طلایی‌ اسلام‌ در زمان‌ بنی‌عباس‌ درخشید پدیده‌ای‌ نبود كه‌ به‌ تدریج‌ و مرحله‌ به‌ مرحله‌ و در طی‌ چندین‌ قرن‌ افت‌ و خیز در بغداد شكل‌ گرفته‌ بوده‌ باشد و بنابراین‌ به‌ آسانی‌ و در نتیجه‌ رفتن‌ یك‌ خلیفه‌ و آمدن‌ یكی‌ دیگر از بین‌ نرود، بلكه‌ وصله‌ای‌ بود كه‌ همزمان‌ با پیشرفت‌ فتوحات‌ مسلمین‌ در سرزمینهایی‌ كه‌ علوم‌ در آنها وجود داشت‌ دفعتاً وارد مركز امپراطوری‌ بنی‌عباس‌ در بغداد شده‌ بود درختی‌ نبود كه‌ به‌ صورت‌نهایی‌ كاشته‌ شده‌ و به‌ تدریج‌ ریشه‌ دوانیده‌ و رشد كرده‌ باشد بلكه‌ درختی‌ بود كه‌ با ریشه‌ از جای‌ دیگر كنده‌ شده‌ و به‌ بغداد آورده‌ شده‌ و در آنجا كاشته‌ شده‌ بود، ممكن‌ بود در شرایط‌ مناسبی‌ قرار بگیرد (كه‌ در عمل‌ هم‌ در مقطعی‌ این‌گونه‌ شد و این‌ درخت‌ ریشه‌ گرفت‌ و میوه‌ زیادی‌ هم‌ به‌ بار آورد) اما این‌ احتمال‌ هم‌ وجود داشت‌ كه‌ شرایط‌ جدید چندان‌ مناسب‌ برای‌ رشدش‌ نباشد و نهایتاً خشك‌ شود. امری‌ كه‌ پس‌ از گذشتن‌ عصر طلایی‌ پیش‌ آمد.» (۳)
●فجایع‌ دینداران‌ متعصب‌ و متصلب‌
۱۴-۴- بسته‌شدن‌ باب‌ اجتهاد در میان‌ فرق‌ سنی‌ كه‌ به‌ علت‌ اعتقاد به‌ بسنده‌بودن‌ فقه‌ موجود و جلوگیری‌ از التفاط‌ در دین‌ روی‌ داد، موجب‌ تعطیل‌شدن‌ تحقیق‌ و نوآوری‌ در مسائل‌ دینی‌ از زمان‌ متوكل‌ عباسی‌ (نیمه‌ دوم‌ قرن‌ سوم‌ هجری‌ قمری‌) شده‌ و به‌ علاوه‌ این‌ شیوه‌ برخورد با آراء و نظریات‌ جدید به‌ حوزه‌های‌ دیگر تفكر مانند فلسفه‌، حكمت‌ و علوم‌ طبیعی‌ تعمیم‌ داده‌ شد زیرا به‌ قول‌ رنان‌ در كتاب‌ تاریخ‌ علم‌ كمبریج‌ «مسلمانان‌ هرگز حساب‌ علم‌ و مذهب‌ را از یكدیگر جدا نكردند». روش‌ نقادی‌ تضعیف‌ گردید و یك‌ نوع‌ فضای‌ پذیرش‌ منفعلانه‌ به‌ وجود آمد.
در نیمه‌ دوم‌ قرن‌ اول‌ هجری‌ قمری‌ فرقه‌ای‌ به‌ نام‌ معتزله‌ ظهور كرد كه‌ پیروان‌ آن‌ به‌ علت‌ اعتقاد به‌ اختیار در برابر جبر و خلق‌ قرآن‌، برای‌ عقل‌ جایگاه‌ بلندی‌ در نظر گرفتند. اینان‌ بر خلاف‌ متعصبین‌ سنت‌ و حدیث‌ (كه‌ نص‌ حدیث‌ و سنت‌ را تنها تكیه‌گاه‌ خود قرار داده‌ بودند و بعضی‌ از آنها حتی‌ اثبات‌ عقلی‌ را حرام‌ می‌دانستند)، «در تعارض‌ حدیث‌ با عقل‌ را مقدم‌ داشتند» (۴) و اجازه‌ دادند كه‌ تا عمق‌ ایمان‌ مذهبی‌ نفوذ نماید. اولین‌ خلفای‌ عباسی‌ از جریان‌ معتزله‌ حمایت‌ كردند اما با شروع‌ خلافت‌ متوكل‌ متعصبین‌ حدیث‌ و سنت‌ قدرت‌ یافتند و با ظهور فرقه‌ اشعری‌ و تحریم‌ بدعت‌ (جهت‌ جلوگیری‌ از تحریف‌ دین‌) توسط‌ آنان‌، تقلید بر تفكر مستولی‌ شد. ذبیح‌ا... صفا در این‌ مورد می‌گوید:
«زیانهایی‌ كه‌ جلوگیری‌ از بحث‌ و نظر و اعتقاد و به‌ تسلیم‌ و تقلید بر اندیشه‌ مسلمین‌ كه‌ تازه‌ در حال‌ تكوین‌ و ترقی‌ بود وارد آورد بی‌شمار و از همه‌ آنها سخت‌تر آن‌ است‌ كه‌ با ظهور این‌ دسته‌ در میان‌ مسلمین‌، مخالفت‌ با علم‌ و علما و عناد با تأمل‌ و تدبر در امور علمی‌ و تحقیق‌ در حقایق‌ و انتقاد آراء علمای‌ سلف‌، آغاز شد زیرا طبیعت‌ محدثین‌ متوجه‌ به‌ وقوف‌ در برابر نصوص‌ و احترام‌ آنها و محدودكردن‌ دایره‌ عقل‌ و احترام‌ روایت‌ به‌ حد اعلی‌ و منحصر ساختن‌ بحثها در حدود الفاظ‌ است‌. این‌ امور سبب‌ عمده‌ ضعف‌ تفكر و تفضیل‌ نقل‌ بر عقل‌ و تقلید بدون‌ اجتهاد و تمسك‌ به‌ نصوص‌ بدون‌ تعمق‌ در مقاصد آن‌ و بغض‌ و كراهت‌ نسبت‌ به‌ فلسفه‌ و اجزاء آن‌ و درآوردن‌ متفكرین‌ در شمار ملحدین‌ و زنادقه‌ گردید . اینها نتایجی‌ بود كه‌ بعد از اختناق‌ بر عقلهای‌، مسلمین‌ چیره‌ گردید و آنچه‌ در كتب‌ بود بر آنچه‌ در عقل‌ محترم‌ است‌ برتری‌ یافت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ عالمی‌ كه‌ از نصوص‌ دینیه‌ و لغویه‌ مطلب‌ بسیار در حفظ‌ داشت‌ بر عالمی‌ كه‌ قلیل‌ الحفظ‌ و كثیر التفكر بود رجحان‌ یافت‌ و عالم‌ مقلد از عالم‌ مجتهد برتر شمرده‌ شد و اكرام‌ محدث‌ و فقیه‌ بر بزرگ‌ داشت‌ فیلسوف‌ و متفكر فزونی‌ یافت‌ و در نتیجه‌ فلسفه‌ و سایر علوم‌ عقلی‌ روز به‌ روز از رونق‌ و رواج‌ افتاد تا جایی‌ كه‌ نظایر محمدبن‌زكریا، ابونصر، ابوریحان‌ و ابوعلی‌ حكم‌ سیمرغ‌ و كیمیا یافتند.» (۵)
●وقتی‌ ابوریحان‌ هم‌ تكفیر می‌شود!
۱۴-۵- مخالفت‌ متعصبین‌ در مقابل‌ تفكر علمی‌ در قرن‌ پنجم‌ هجری‌ (یازدهم‌ میلادی‌) بسیار نیرومند شده‌ بود به‌ طوری‌ كه‌ به‌ قول‌ عبدالسلام‌ در كتاب‌ آرمانها و واقعیتها، ابوریحان‌ بیرونی‌ به‌ خاطر استفاده‌ از تقویم‌ شمسی‌ بیزانسی‌ برای‌ ابزاری‌ كه‌ به‌ منظور تعیین‌ اوقات‌ نماز اختراع‌ كرده‌ بود از سوی‌ بعضی‌ از علمای‌ دینی‌ هم‌ عصر خود به‌ بدعت‌ و فساد عقیده‌ متهم‌ شد. او در رد كسی‌ كه‌ از به‌ كار بردن‌ این‌ وسیله‌ ابا داشت‌ در رساله‌ افراد المقال‌ فی‌امرالظلال‌ می‌نویسد:
«پس‌ جهل‌ او وی‌ را بر آن‌ داشت‌ كه‌ چیزی‌ را كه‌ مبتنی‌ بر ماههای‌ رومی‌ است‌ نپذیرد و اجازه‌ دخول‌ آن‌ به‌ مسجد را ندهد زیرا آنان‌ مسلمان‌ نیستند. پس‌ به‌ وی‌ گفتم‌: مردم‌ روم‌ نیز غذا می‌خورند و در بازارها راه‌ می‌روند. پس‌ در این‌ دو امر نیز از آنها تبعیت‌ مكن‌.» (۶)
●گذشته‌گرایی‌ ساده‌لوحانه‌
۱۴-۶- قائلان‌ به‌ این‌ تفكر، به‌ شرح‌ كارهای‌ گذشته‌ و تفسیر آنها، تلخیص‌ این‌ شرحها، تعدیل‌ مختصرها و حاشیه‌نویسی‌ بر اینها پرداختند، بدون‌ اینكه‌ مطلب‌ تازه‌ای‌ آورده‌ شود، تحقیق‌ و جستاری‌ صورت‌ پذیرد (تنها فایده‌ این‌ كارها حفظ‌ سنتهای‌ فرهنگی‌ و ادبی‌ بود). به‌ علاوه‌ تكیه‌ بر ترجمه‌ كتب‌ و رساله‌های‌ یونانی‌، هندی‌ و... و پرورش‌ روحیه‌ تقلید و پیروی‌ كوركورانه‌ به‌ همراه‌ مقهور شهرت‌ بیگانگان‌ (خصوصاً یونانیان‌) شدن‌ موجب‌ گردید روحیه‌ نقادی‌، كنكاش‌ و خلاقیت‌ از جامعه‌ اسلامی‌ رخت‌ بربندد. هموت‌ ریتر می‌پرسد: «وظیفه‌ یك‌ دانشمند مسلمان‌ چیست‌؟» و پاسخ‌ آن‌: «عبارت‌ است‌ از نقل‌ آنچه‌ استادش‌ به‌ او آموخته‌ به‌ نسل‌ آینده‌ به‌ كامل‌ترین‌ صورت‌ از درستی‌ و امانتداری‌» (۷)
آیین‌ مدرسی‌ (اسكولاستیك‌) و تفكیك‌ علوم‌ به‌ علوم‌ اوایل‌ (یا عقلیه‌) و علوم‌ شرعیه‌ و ارج‌ غیر ضروری‌ بر الهیات‌ در برابر طبیعیات‌.
۱۴-۷- مهدی‌ فرشاد این‌ عامل‌ را به‌ صورت‌ زیر توضیح‌ می‌دهد:
«در آیین‌ مدرسی‌ علم‌ دنیا می‌باید كه‌ در خدمت‌ الهیات‌ درآید و شناخت‌ پدیدارهای‌ جهان‌ می‌باید كه‌ معطوف‌ به‌ شناخت‌ منبع‌ الهی‌ باشد. علوم‌ عقلی‌ در این‌ آیین‌ مكمل‌ باورهای‌ منقول‌ دینی‌ است‌ و تعقل‌ و اندیشه‌ علمی‌ در مسیر كلی‌ اعتقادات‌ مذهبی‌ جریان‌ پیدا می‌كند. در آیین‌ مدرسی‌ آن‌طور كه‌ در ازنای‌ تاریخ‌ تمدن‌ بشر پدید آمده‌اند تفكر آزاد و پرسشهای‌ بنیادی‌ در باب‌ مسائل‌ دینی‌ و به‌ سوال‌ گذاشتن‌ اصولی‌ كه‌ مبانی‌ دین‌ را تشكیل‌ می‌دهند مطرود است‌ در همین‌ جاست‌ كه‌ تفلسف‌ به‌ عنوان‌ گرایش‌ مستقل‌ و غیروابسته‌ به‌ اعتقادی‌ خاص‌ مطرود واقع‌ می‌گردد و در نظر یك‌ معتقد به‌ آیین‌ مدرسی‌ گمراه‌كننده‌ شمرده‌ می‌شود. در جهان‌ اسلام‌ خاصه‌ از سده‌های‌ یازدهم‌ میلادی‌ (پنجم‌ هجری‌) به‌ بعد آیین‌ مدرسی‌ رونق‌ بیشتری‌ یافت‌ و این‌ رونق‌ به‌ تدریج‌ به‌ اشراف‌ كامل‌ الهیات‌ بر طبیعیات‌ انجامید.»●عقل‌ ستیزی‌ خلفاء و شاهان‌
۱۴-۸- خلیفه‌ نهم‌ عباسی‌، متوكل‌، نخستین‌ حامی‌ متعصبین‌ حدیث‌، سنت‌ و فقه‌ بود. «او جهل‌ و مناظره‌ در آراء را ممنوع‌ ساخت‌ و هر كه‌ را بدین‌ كار دست‌ زد مجازات‌ نمود و امر به‌ تقلید داد و روایت‌ و حدیث‌ را آشكار كرد (۸) «بر اهل‌ ذمه‌ (یهودی‌، مسیحی‌ و زرتشتی‌) سخت‌گیری‌ نمود و درس‌ خواندن‌ فرزندان‌ آنان‌ را در مدارس‌ مسلمانان‌ ممنوع‌ ساخت‌. این‌ اعمال‌ متعصبانه‌ باعث‌ شد كه‌ فقها و محدثین‌، دشمنان‌ خود یعنی‌ فلاسفه‌ و متكلمین‌ معتزله‌ را كه‌ به‌ الحاد و زندقه‌ متهم‌ شده‌ بودند از میدان‌ بیرون‌ كنند و نیز دانشمندان‌ اصل‌ ذمه‌ دست‌ به‌ مهاجرت‌ بزنند یا لااقل‌ از فعالیت‌ علمی‌ آنان‌ كاسته‌ شود.
جریان‌ مبارزه‌ با خردگرایی‌ با روی‌ كار آمدن‌ غزنویان‌ و سپس‌ سلجوقیان‌ كه‌ از خوی‌ بیابانگردی‌ سادگی‌ ذهن‌ و تعصب‌ نسبت‌ به‌ اهل‌ سنت‌ و حدیث‌ برخوردار بودند از قرن‌ پنجم‌ هجری‌ قمری‌ به‌ بعد شكل‌ رسمی‌ و حكومتی‌ گرفت‌ به‌ طوری‌ كه‌ هرگونه‌ بحث‌ راجع‌ به‌ علوم‌ طبیعی‌ ممنوع‌ شد. خواجه‌ نظام‌الملك‌ با تأسیس‌ مدارس‌ نظامیه‌ در بغداد، ری‌، بصره‌، نیشابور و... به‌ شدت‌ به‌ گسترش‌ سنت‌گرایی‌ و جزم‌اندیشی‌ پرداخت‌. در این‌ مدارس‌ فقط‌ به‌ فقه‌ و اصول‌ توجه‌ می‌شد و فقط‌ شرح‌ و تحشیه‌ بر آثار گذشتگان‌ رونق‌ داشت‌ ولی‌ جایی‌ برای‌ فلسفه‌ و علوم‌ عقلی‌ نبود: «با ظهور تعصب‌ مذهبی‌ و رواج‌ سیاست‌ دینی‌ در جانب‌ ایران‌ از قرن‌ پنجم‌ هجری‌ به‌ بعد، آن‌ آزادی‌ عقاید كه‌ تا اواخر قرن‌ چهارم‌ وجود داشت‌ از میان‌ رفت‌ و جای‌ خود را به‌ خشكی‌ و سبك‌ مغزی‌ داد و از اینجاست‌ كه‌ می‌بینیم‌ از این‌ پس‌ یا صاحبان‌ آراء فلسفی‌ به‌ سختی‌ مورد تعقیب‌ واقع‌ شدند و یا ناچار گردیدند كه‌ عقاید خویش‌ را به‌ شدت‌ و بیشتر از سابق‌ به‌ آراء اهل‌ مذاهب‌ بیامیزند و فلسفه‌ را در همان‌ طریق‌ به‌ كار برند كه‌ علم‌ كلام‌ را به‌ كار می‌بردند. در مدارسی‌ كه‌ از قرن‌ پنجم‌ هجری‌ به‌ بعد در خراسان‌ و سپس‌ در عراق‌ و سایر نواحی‌ ممالك‌ اسلامی‌ ایجاد شد تعلیم‌ و تعلم‌ علوم‌ عقلی‌ ممنوع‌ بود و جز ادبیات‌ و علوم‌ دینی‌ چیزی‌ تدریس‌ نمی‌شد و این‌ امر طبعاً از رونق‌ و رواج‌ علوم‌ عقلی‌ و توجه‌ طلاب‌ به‌ آنها می‌كاست‌.» (۹)
تكفیركردن‌ متقابل‌ یكدیگر، از بین‌ رفتن‌ محیط‌ باز برای‌ بحث‌ و تبادل‌نظر و پذیرش‌ ایده‌های‌ جدید و بالاخره‌ ترویج‌ این‌ فكر كه‌ علوم‌ غیر مذهبی‌ موجب‌ كم‌ شدن‌ ایمان‌ و خروج‌ از صراط‌ مستقیم‌ می‌گردد
۱۴-۹- محمد غزالی‌ یكی‌ از مدرسین‌ بزرگ‌ نظامیه‌ بود كه‌ با فلسفه‌ به‌ سختی‌ مبارزه‌ نمود ولی‌ البته‌ با علوم‌ طبیعی‌ فقط‌ از سر پیامدهای‌ آن‌ مخالف‌ بود.
«وی‌ در رد اندیشه‌های‌ فلسفی‌ تا جایی‌ پیش‌ رفت‌ كه‌ فارابی‌ و ابن‌سینا را «المتفلسفهٔ‌ الاسلامیه‌»، فیلسوف‌ نمایان‌ اسلامی‌، نامید و برخی‌ از سخنان‌ آنان‌ را «الكفر الصریح‌» خواند و موضوع‌ «تكفیر» آن‌ فیلسوفان‌ اسلامی‌ را در «اعترافات‌» خود یادآوری‌ كرد.» (۱۰)
غزالی‌ معتقد است‌ كه‌ «چیزی‌ از علوم‌ ریاضی‌ كه‌ ذاتاً مفید است‌ نفیاً و اثباتاً به‌ امور دینی‌ ارتباطی‌ ندارد بلكه‌ در آنها مسائل‌ برهانی‌ و استدلالی‌ هست‌ كه‌ انكار آن‌ میسر نمی‌باشد اما در عین‌ حال‌ دو آفت‌ از آن‌ منبعث‌ می‌گردد و آن‌ چنان‌ است‌ كه‌ هر كس‌ در آن‌ نظر كند از نكات‌ دقیق‌ و براهین‌ و دلایل‌ آن‌ به‌ عجب‌ می‌افتد و به‌ سبب‌ این‌ اعجاب‌نظر خوب‌ به‌ فلاسفه‌ پیدا می‌كند و می‌پندارد كه‌ همه‌ علوم‌ آنان‌ در وضوح‌ و استواری‌ برهان‌ مثل‌ این‌ علم‌ ریاضی‌ است‌ آن‌گاه‌ از كفر و تعطیل‌ و سستی‌ ایشان‌ در امور شرع‌ با خبر می‌شود و از راه‌ تقلید طریق‌ كفر می‌سپارد» (۱۱)
●حكمتی‌ كفر آلود!
۱۴-۱۰- اساساً متعصبین‌ سنت‌ و حدیث‌ هر كس‌ را كه‌ به‌ علوم‌ اوایل‌ (طبیعی‌) توجهی‌ داشت‌ زندیق‌ و ملحد می‌دانستند چنان‌ كه‌ مأمون‌ را زندیق‌ و حتی‌ امیرالكافرین‌ می‌خواندند. «ایشان‌ لفظ‌ علم‌ را جز بر علم‌ موروث‌ از نبی‌ اطلاق‌ نمی‌كردند و یا جز آن‌ را علم‌ نافع‌ نمی‌شمردند و علمی‌ را كه‌ نفع‌ آن‌ برای‌ اعمال‌ دینی‌ ظاهر و آشكار نبود عدیم‌ الفایده‌ می‌پنداشتند و می‌گفتند كه‌ به‌ تجربه‌ دریافته‌ شده‌ كه‌ چنین‌ علمی‌ به‌ خروج‌ از صراط‌ مستقیم‌ منتهی‌ خواهد شد. علوم‌ اوایل‌ را «علوم‌ مهجوره‌» یا «حكمهٔ‌ مشوبهٔ‌ بكفر» می‌شمردند.» (۱۲)
گروه‌ اخوان‌ الصفا كه‌ در قرن‌ چهارم‌ هجری‌ می‌زیستند در رسائل‌ خود نظر متكلمین‌ و متعصبین‌ سنت‌ و حدیث‌ را نسبت‌ به‌ علوم‌ اوایل‌ چنین‌ بیان‌ داشته‌اند: «ان‌ علم‌ الطب‌ لا منفعهٔ‌ فیه‌ و ان‌ علم‌ الهندسیهٔ‌ لا حقیقهٔ‌ لها و ان‌ علم‌ المنطق‌ و الطبیعیات‌ كفر و زندقهٔ‌ و ان‌ اهلها ملحدون‌». (۱۳) همچنین‌ سوزانیدن‌ كتابهای‌ فلسفی‌ و آزار فیلسوفان‌ در قرن‌ پنجم‌ و ششم‌ هجری‌ قمری‌ رایج‌ بود.
●تحجر حتی‌ نزد ابن‌ خلدون‌!
۱۴-۱۱- ابن‌خلدون‌ مورخ‌ مشهور و مسلمان‌ تونسی‌ قرن‌ هشتم‌ هجری‌ قمری‌ نیز با تعصب‌ و تنگ‌نظری‌، مسلمانان‌ را از نزدیك‌شدن‌ به‌ فلسفه‌ و علوم‌ اوائل‌ می‌ترساند: «از این‌ علوم‌ و دانندگان‌ آن‌ تباهی‌ خرد به‌ ملت‌ اسلام‌ روی‌ آورده‌ است‌ و بسیاری‌ از مردم‌ به‌ سبب‌ شیفتگی‌ به‌ آنها و تقلید از عقاید ایشان‌، عقل‌ خویش‌ را از دست‌ داده‌اند و گناه‌ آن‌ به‌ عهده‌ كسانی‌ است‌ كه‌ مرتكب‌ این‌گونه‌ امور می‌شوند... سزاست‌ كه‌ از اندیشیدن‌ و توجه‌ در آنها اعراض‌ كنیم‌. چه‌ اعراض‌ از نگریستن‌ در علم‌ طبیعی‌ از قبیل‌ این‌ است‌ كه‌ فرد مسلمان‌ اموری‌ را كه‌ برای‌ او سودمند نیست‌ فرو گذارد زیرا مسائل‌ طبیعیات‌ نه‌ در دین‌ و نه‌ در معاش‌ به‌ كارمان‌ نمی‌آید و از این‌رو لازم‌ است‌ آنها را فرو گذاریم‌.» (۱۴)
●حمله‌ مغولان‌ و یورش‌ تیمور
۱۴-۱۲- این‌ هجومها باعث‌ از بین‌ رفتن‌ كتابخانه‌ها و منابع‌ فكری‌، قتل‌ عام‌ دانشمندان‌ و ادبا و نیز به‌ وجود آمدن‌ روحیه‌ یاس‌ و ناامیدی‌، گسترش‌ خرافات‌ و جادوگری‌ و نیز تن‌پروری‌ و تجمل‌پرستی‌ گردید. همچنین‌ سبك‌ نگارش‌، مبهم‌، مرموز و پر تكلف‌ و به‌ دور از استدلال‌ منطقی‌ شد و مغلق‌نویسی‌، هنر محسوب‌ گردید.
یاقوت‌ حموی‌ سیاح‌ و جغرافی‌نویس‌ قرن‌ هفتم‌ هجری‌ قمری‌ در مورد كتابخانه‌های‌ مرو كه‌ به‌ دست‌ مغولان‌ نابود گردید چنین‌ نوشته‌ است‌:
«متأسفم‌ از اینكه‌ از شهر مرو جدا شدم‌. در مرو ده‌ كتابخانه‌ وجود داشت‌ كه‌ مانند آنها را از لحاظ‌ داشتن‌ تعداد كتاب‌ و نفاست‌ و ارزش‌ در جهان‌ ندیده‌ام‌. امانت‌ گرفتن‌ كتاب‌ از این‌ كتابخانه‌های‌ دهگانه‌ مرو بسیار سهل‌الحصول‌ و آسان‌ و بدون‌ تشریفات‌ بود. كتابهای‌ آن‌ پیوسته‌ در دسترش‌ عموم‌ قرار می‌گرفت‌ و... من‌ همه‌ وقت‌ در خانه‌ام‌ حدود دویست‌ جلد از كتابهای‌ این‌ كتابخانه‌ها را در امانت‌ داشتم‌ و بیشتر كتابهایی‌ كه‌ برای‌ مطالعه‌ می‌خواستم‌، بدون‌ سپردن‌ وجه‌الضمان‌ و یا دادن‌ گروی‌ در اختیارم‌ می‌گذاشتند. از كتابهای‌ این‌ كتابخانه‌ بسیار استفاده‌ بردم‌ و باید بگویم‌ بیشتر اطلاعاتی‌ كه‌ در كتاب‌ معجم‌ البلدان‌ و دیگر تألیفاتم‌ آورده‌ام‌ از پرتو مطالعه‌ این‌ كتب‌ بوده‌ است‌. یقین‌ اگر مغول‌ (تاتار) به‌ مرو نزدیك‌ نمی‌شد هرگز از مرو بیرون‌ نمی‌شدم‌.» (۱۵) البته‌ حمله‌ مغولان‌ در دوره‌ای‌ به‌ وقوع‌ پیوست‌ كه‌ بی‌كفایتی‌ شاهان‌ ایرانی‌ موجب‌ به‌ اصطلاح‌ «فرار مغزها» شده‌ بود. در كتاب‌ جنگهای‌ صلیبی‌ جلد سوم‌ آمده‌ است‌: «مردم‌، حكومت‌ مغولان‌ بر خود را بهتر از حكومت‌ پادشاهان‌ ایران‌ می‌دانستند.»
پانوشتها
۱- صفا، تاریخ‌ علوم‌ عقلی‌ در تمدن‌ اسلامی‌ (جلد اول‌)، انتشارات‌ دانشگاه‌ تهران‌، چاپ‌ پنجم‌، تهران‌، ۱۳۷۴، ص‌ ۳۴.
۲- براون‌، ادوارد، تاریخ‌ ادبی‌ ایران‌ (جلد اول‌)، ترجمه‌ علی‌ اصغر حكمت‌، ص‌ ۳۰۳.
۳- زیبا كلام‌، صادق‌، ما چگونه‌ ما شدیم‌ ، انتشارات‌ روزنه‌، چاپ‌ سوم‌، ۱۳۷۶، ص‌ ۲۲۳-۲۲۵.
۴- مطهری‌، مرتضی‌، آشنایی‌ با علوم‌ اسلامی‌ ، دفتر انتشارات‌ اسلامی‌، ۱۳۵۸، ص‌ ۱۶۳.
۵- صفا، پیشین‌، ص‌ ۱۳۵-۱۳۶.
۶- به‌ نقل‌ از گلشنی‌، مهدی‌، از علم‌ سكولار تا علم‌ دینی‌، پژوهشگاه‌ علوم‌ انسانی‌ و مطالعات‌ فرهنگی‌، ۱۳۷۷، ص‌ ۱۰۰
۷- سزگین‌، فواد، گفتارهایی‌ پیرامون‌ تاریخ‌ علوم‌ عربی‌ و اسلامی‌، ترجمه‌ اعطایی‌.
۸- مروج‌ الذهب‌، جلد ۴، ص‌ ۲۴۶، به‌ نقل‌ از ذبیح‌ا... صفا، ص‌ ۱۳۴.
۹- صفا، پیشین‌، ص‌ ۱۳۶-۱۳۷.
۱۰- حائری‌، عبدالهادی‌، نخستین‌ رویاروییهای‌ اندیشه‌گران‌ ایران‌ با دو رویه‌ تمدن‌ بورژووازی‌ غرب‌ ، انتشارات‌ امیركبیر،تهران‌،۱۳۷۲،ص‌۱۳۱
۱۱- غزالی‌، المنقذ من‌ الضلال‌، ص‌ ۹، به‌ نقل‌ از ذبیح‌ا... صفا، ص‌ ۱۴۸.
۱۲- صفا، پیشین‌، ص‌ ۱۳۹.
۱۳- رسائل‌ اخوان‌ الصفا، ج‌ ۴، ص‌ ۹۵، به‌ نقل‌ از ذبیح‌ا... صفا، ص‌ ۱۴۶-۱۴۷.
۱۴- ابن‌ خلدون‌، عبدالرحمن‌، مقدمه‌ ابن‌ خلدون‌ ، ترجمه‌ محمدپروین‌ گنابادی‌، ص‌ ۱۰۰۵ و ۱۰۹۲.
۱۵- حقیقت‌، عبدالرفیع‌، تاریخ‌ علوم‌ و فلسفه‌ ایرانی‌ از جاماسب‌ حكیم‌ تا حكیم‌ سبزواری‌، انتشارات‌ كومش‌، چاپ‌ اول‌، ۱۳۷۲، ص‌ ۲۴۵-۲۴۶.
منبع:كانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حكمت http://www.iptra.ir
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید