یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


زنبور قرمز کز کرده‌


زنبور قرمز کز کرده‌
اواخر دهه‌ ۲۰ روزنامه‌یی‌ که‌ در شکل‌ و محتوا با معیارهای‌ رایج‌ روز، یکسره‌ متفاوت‌ و مغایر بود،منتشر شد. این‌ روزنامه‌ که‌ چلنگر نام‌ داشت‌ توسط‌ محمدعلی‌ افراشته‌ تاسیس‌ شد. از شاخصه‌های‌ این‌ روزنامه‌، علاوه‌ بر پیروی‌ کامل‌ از سیاست‌های‌ حزب‌ توده‌، حتی‌ نوسانات‌ روز به‌ روز آن‌، زبان‌ و نگرش‌ متفاوت‌ و مخصوصا کاریکاتورهای‌ محکم‌ آن‌ بود. در این‌ کاریکاتورها، سمبل‌ ملت‌ ایران‌ که‌ تا آن‌ موقع‌ در روزنامه‌های‌ فکاهی‌ و حتی‌ جدی‌، دهقانی‌ بود با ریش‌ توپی‌ و کلاه‌ نمدی‌ و تنبان‌ سیاه‌ و بند تنبان‌ آویزان‌، چپق‌ به‌ دست‌ و گیوه‌ به‌ پا، تغییر کرد و به‌ هیات‌ کارگر جوانی‌ درآمد که‌ موی‌ براق‌ سرش‌ را به‌ سویی‌ شانه‌ کرده‌، آستین‌های‌ پیراهن‌ را روی‌ بازوان‌ ستبرش‌ بالا زده‌، رکاب‌های‌ شلوار کار خوش‌دوختش‌ را به‌ صورت‌ ضربدر از شانه‌ها گذرانده‌ و در جلو سینه‌ به‌ وسیله‌ دو عدد سگک‌ قفل‌ کرده‌ و لب‌ پای‌ آن‌ را بر روی‌ یک‌ جفت‌ پوتین‌ براق‌ برگردان‌ کرده‌ بود. طبیعی‌ بود که‌ این‌ «ملت‌» گهگاهی‌ هم‌ آچار یا چکشی‌ در دست‌ داشته‌ باشد.
زبان‌ چلنگر ساده‌، جدی‌ و کاملا به‌ دور از شوخی‌های‌ لفظی‌ رایج‌ در سایر مطبوعات‌ بود و طنز آن‌ در محتوا و موقعیت‌هایی‌ که‌ در بطن‌ مطلب‌ جریان‌ داشت‌، ظاهر می‌شد. مطالب‌ آن‌ جز یک‌ داستان‌ که‌ به‌ قلم‌ خود افراشته‌ بود یا محمدی‌، تماما شعر بود.
چلنگر در عمر نزدیک‌ به‌ دو ساله‌ خود، دو دوره‌ مشخص داشت‌، هر چند خود افراشته‌ از اعضای‌ فعال‌ حزب‌ توده‌ بود، اما روزنامه‌ چلنگر به‌ خود او تعلق‌ داشت‌ و در اداره‌ و تعیین‌ خط‌ مشی‌ آن‌ کسی‌ دخالت‌ نداشت‌.
در این‌ دوره‌ با وجود آمد و رفت‌های‌ اعضای‌ برجسته‌ به‌ دفتر چلنگر، هیات‌ تحریریه‌ جمع‌ و جور آن‌، مسئول‌ تهیه‌ مطالب‌ هفتگی‌، بعدها هفته‌یی‌ دوبار بودند . هیات‌ تحریریه‌ چلنگر در این‌ دوران‌، عبارت‌ بودند از: محمدعلی‌ افراشته‌، ممتاز میثاقی‌ (م‌.م‌.سنگسری)، ابوتراب‌ جلی‌ (خفی)، محمد امین‌ محمدی‌ (طوطی) و مرتضی‌ معتضدی‌ (م‌.شبنم).
از اواخر سال‌ ۱۳۳۱، حزب‌ توده‌ اداره‌ و کنترل‌ روزنامه‌ را از دست‌ افراشته‌ گرفت‌ و با گماشتن‌ سردبیر و هیات‌ تحریریه‌یی‌ از کادرهای‌ حزبی‌، آن‌ را به‌ صورت‌ یکی‌ دیگر از نشریات‌ حزبی‌ خود درآورد. از این‌ پس‌، هر چند چلنگر در قطع‌ بزرگتر و در سه‌ رنگ‌ چاپ‌ می‌شد، ولی‌ به‌ تصدیق‌ همه‌ صاحبنظران‌، دیگر آن‌ شیرینی‌ و سرزندگی‌ را نداشت‌.
در مورد انتخاب‌ نام‌ چلنگر خود افراشته‌ می‌گوید: وقتی‌ می‌خواستم‌ روزنامه‌ را منتشر کنم‌، روی‌ انتخاب‌ نام‌ روزنامه‌ خیلی‌ فکر کردم‌ و با دوستان‌ هم‌ مشورت‌ کردم‌، هر کسی‌ نامی‌ را به‌ ذوق‌ و سلیقه‌ خود می‌گفت‌ و در این‌ میان‌ مرحوم‌ صادق‌ هدایت‌ نام‌ چلنگر را به‌ من‌ پیشنهاد کرد و من‌ آن‌ را پسندیدم‌ و روزنامه‌ را با این‌ نام‌ منتشر کردم‌.افراشته‌، چلنگرخانه‌ را در خیابان‌ نواب‌ جنب‌ مسجد لولاگر سابق‌ دایر کرد، در واقع‌ هم‌ محل‌ زندگی‌ او بود و هم‌ دفتر مجله‌. بعدها این‌ نشانی‌ تغییر پیدا کرد و شد خیابان‌ فردوسی‌، روبروی‌ صندوق‌ پس‌انداز ملی‌. در دوران‌ توقیف‌ چلنگر، همه‌ نشریه‌هایی‌ که‌ به‌ جای‌ آن‌ درمی‌آمدند، همین‌ نشانی‌ را داشتند! اولین‌ شماره‌ چلنگر در چهار صفحه‌ در تاریخ‌ پنجشنبه‌ ۱۷ اسفندماه‌ ۱۳۲۹ به‌ قیمت‌ دو ریال‌ منتشر شد.
چلنگر به‌ زبان‌ فارسی‌ منتشر می‌شد، اما از همان‌ شماره‌ اول‌ صفحه‌یی‌ را به‌ ادبیات‌ محلی‌ اختصاص‌ داد. در این‌ صفحه‌، اشعاری‌ چاپ‌ می‌شد به‌ زبان‌ گیلکی‌، آذربایجانی‌، کردی‌، ترکمنی‌، لری‌، مازندرانی‌، ولی‌ سهم‌ اشعار گیلکی‌ آن‌ بیشتر بود، چرا که‌ افراشته‌ خود در شعر گیلکی‌ سرآمد بود.
در این‌ صفحه‌، اشعاری‌ از «مختومقلی‌ فراغی‌»، بزرگترین‌ شاعر ترکمن‌ و نیز اشعاری‌ به‌ آذربایجانی‌ از «شیخ‌ نجفی‌» و «محزون‌» چاپ‌ شده‌ است‌. بعدها انتشار این‌ صفحه‌ تعطیل‌ می‌شود و چلنگر اعلام‌ می‌کند که‌ شهربانی‌ از انتشار ادبیات‌ جلوگیری‌ کرده‌ است‌.
در این‌ میان‌ افراشته‌ دست‌ به‌ ابتکار جالبی‌ می‌زند، از آن‌ پس‌ به‌ جای‌ ادبیات‌ محلی‌، عکس‌ لباس‌های‌ محلی‌ را چاپ‌ می‌کند.
ستون‌های‌ ثابت‌ چلنگر خیلی‌ کم‌ بود. صفحه‌ اول‌ تقریبا شکلش‌ ثابت‌ بود، کاریکاتوری‌ دارد درباره‌ مسائل‌ روز که‌ مستقل‌ نیست‌، یعنی‌ مربوط‌ می‌شد به‌ شعری‌ که‌ اغلب‌ افراشته‌ می‌گفت‌ یا ابوتراب‌ جلی‌، یا سنگسری‌ و یا شبنم‌. کاریکاتورها بیشتر از آن‌ بیوک‌ احمری‌ بود. پایین‌ صفحه‌ داستان‌ «طوطی‌» شروع‌ می‌شد که‌ نام‌ مستعار محمد امین‌ محمدی‌ بود. او تنها نویسنده‌ خالص چلنگر بود و هیچ‌ وقت‌ با شعر و شاعری‌ سر و کاری‌ نداشت‌، چرا که‌ همه‌ در چلنگر شاعر بودند.
چلنگر به‌ جای‌ ستون‌های‌ ثابت‌، اغلب‌ سروده‌ها و نوشته‌های‌ دنباله‌دار داشت‌ مثل‌ «کتاب‌ ابراهیم‌» و «کتاب‌ موسی‌» از استاد ابوتراب‌ جلی‌ که‌ در زمان‌ خود مورد توجه‌ قرار گرفت‌ و نیز «عروسی‌ عباس‌آقا» از «م‌.شبنم‌» و نیز «خانه‌ به‌ دوش‌» از «دردکشیده‌»و نیز «کتاب‌ هرکسی‌»از «م‌.م‌.سنگسری‌» و نیز نوشته‌های‌ دنباله‌دار افراشته‌ مثل‌ «پاقاپون‌ لندن‌»و غیره‌.
یکی‌ از ستون‌های‌ ثابت‌، مسابقه‌ شعری‌ است‌ که‌ شاعران‌ باید خودشان‌ ادامه‌ مصراعی‌ را بنویسند،مانند «یک‌ شبی‌ مجنون‌ به‌ خلوتگاه‌ راز» و «این‌ حکایت‌ شنو که‌ در بغداد». «غزلیات‌ صلح‌» نیز جزو مسابقات‌ شعری‌ چلنگر بود.
یکی‌ از ستون‌های‌ نه‌ چندان‌ ثابت‌ چلنگر «پاسخ‌ به‌ انتقادات‌ واصله‌» بود که‌ در این‌ ستون‌ به‌ پرسش‌های‌ خوانندگان‌ به‌ شیوه‌ طنزآمیزی‌ افراشته‌ پاسخ‌ می‌داد.وقتی‌ اولین‌ شماره‌ چلنگر منتشر شد، افراشته‌ دل‌ تو دلش‌ نبود و نمی‌دانست‌ نتیجه‌ کارش‌ چه‌ خواهد شد.خودش‌ در این‌ مورد می‌گوید: «به‌ خیابان‌ رفتم‌ و دست‌ مردمی‌ که‌ روزنامه‌ را می‌خریدند نگاه‌ می‌کردم‌ تا ببینم‌ روزنامه‌ را چقدر می‌خرند. غروب‌ همان‌ روز به‌ کافه‌ فردوسی‌ واقع‌ در خیابان‌ فردوسی‌ که‌ پاتوق‌ صادق‌ هدایت‌ و سایر دوستان‌ بود، رفتم‌. با دیدن‌ من‌ هر کدام‌ به‌ نوعی‌ اظهارنظر کردند، ولی‌ اکثریت‌ این‌ گروه‌، روزنامه‌ را نپسندیده‌ بودند و می‌گفتند سوژه‌ها و مطالب‌ آن‌ پیش‌ پا افتاده‌ است‌. من‌ هم‌ مثل‌ بچه‌های‌ یتیم‌ و کتک‌خورده‌ پشت‌ میز کز کرده‌ بودم‌ که‌ صادق‌ هدایت‌ آمد. از دور به‌ طرفم‌ آمد و مرا بوسید و انتشار چلنگر را به‌ من‌ تبریک‌ گفت‌. پس‌ از چند لحظه‌ گفتم‌: آقای‌ هدایت‌، این‌ بر و بچه‌ها از روزنامه‌ من‌ خوششان‌ نیامده‌. خنده‌یی‌ کرد و گفت‌: شانس‌ آوردی‌، اگر اینها از روزنامه‌ تو تعریف‌ می‌کردند، من‌ ناامید می‌شدم‌. روزنامه‌ تو مال‌ اینها نیست‌،مال‌ مردم‌ جنوب‌ شهر و زاغه‌نشینان‌ است‌ که‌ فقط‌ دو کلاس‌ اکابر سواد دارند.»
بعد از انتشار چلنگر، ادبای‌ ریش‌ و سبیل‌دار به‌ افراشته‌ ایراد گرفتند که‌ شعرش‌ آراسته‌ و پیراسته‌ نیست‌. از جمله‌ «محمدعلی‌ ناصح‌» رییس‌ انجمن‌ ادبی‌ ایران‌.
روز پنجشنبه‌، چهاردهم‌ آذرماه‌ سال‌ ۱۳۳۰ در ساعت‌ ۵/۳ بعد از ظهر، اراذل‌ و اوباش‌، با چوب‌ و چماق‌ به‌ چلنگرخانه‌ حمله‌ کردند. آن‌ موقع‌ آقایان‌ اراذل‌، ابزار کار احزاب‌ و گروه‌های‌ سیاسی‌ بودند که‌ از همه‌ معروف‌تر «شعبان‌ بی‌مخ‌» بود که‌ در کودتای‌ ۲۸ مرداد نقش‌ تعیین‌کننده‌یی‌ داشت‌.
چماقداران‌ در این‌ حمله‌، اسباب‌ و اثاثیه‌ خانه‌ افراشته‌ را نیز غارت‌ کردند.
بعد از کودتای‌ ۲۸ مرداد، زندگی‌ مخفی‌ افراشته‌ آغاز شد. افراشته‌ بعد از مدت‌ها سرگردانی‌ و مخفی‌ زندگی‌ کردن‌ در سال‌ ۱۳۳۴ با تغییر در صورت‌ ظاهری‌ خود با نام‌ حسن‌ شریفی‌ از طریق‌ فرودگاه‌ تهران‌، ایران‌ را ترک‌ کرد و عازم‌ صوفیه‌ در بلغارستان‌ شد. علت‌ انتخاب‌ صوفیه‌ شباهتی‌ بود که‌ آب‌ و هوای‌ آن‌ با گیلان‌ داشت‌.
افراشته‌ مدت‌ دو سال‌ به‌ معالجه‌ اعصاب‌ و درد پای‌ خود پرداخت‌ و در این‌ مدت‌ برای‌ آموختن‌ بلغاری‌ هم‌ تلاش‌ می‌کرد. او در آنجا با یک‌ طنزنویس‌ بلغاری‌ به‌ نام‌ «دیمتر بلاگوئف‌» که‌ زبان‌ ترکی‌ می‌دانست‌ دوست‌ شد و کارهایش‌ را به‌ ترکی‌ برای‌ او ترجمه‌ می‌کرد و او آثار وی‌ را به‌ زبان‌ بلغاری‌ ترجمه‌ می‌کرد و در نشریات‌ بلغارستان‌ به‌ چاپ‌ می‌رساند.
از سال‌ ۱۳۳۶ همکاری‌ خود را با هفته‌نامه‌ «استرشل‌» (زنبور قرمز) آغاز کرد و تا آخرین‌ روزهای‌ حیاتش‌ با این‌ هفته‌نامه‌ همکاری‌ داشت‌.
محمدعلی‌ افراشته‌ سرانجام‌ در روز ۱۹ اردیبهشت‌ ماه‌ ۱۳۳۸ در ۵۱ سالگی‌ بر اثر سکته‌ در صوفیه‌ چشم‌ از جهان‌ فرو بست‌ و در همان‌ جا به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. در مراسم‌ خاکسپاری‌ او، گروه‌ زیادی‌ از نویسندگان‌، شاعران‌ و روزنامه‌نگاران‌ بلغاری‌ از جمله‌ سردبیر هفته‌نامه‌ فکاهی‌ «استرشل‌» حضور داشتند و از او تجلیل‌ کردند. بر سنگ‌ مزار افراشته‌، این‌ شعار معروف‌ چلنگر دیده‌ می‌شود:
بشکنی‌ ای‌ قلم‌، ای‌ دست‌، اگر
پیچی‌ از خدمت‌ محرومان‌ سر
بعد از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌،جمعی‌ از همکاران‌ و همراهان‌ افراشته‌ تصمیم‌ گرفتند راه‌ او را در طنز ادامه‌ دهند و دست‌ به‌ انتشار هفته‌نامه‌یی‌ به‌ نام‌ چلنگر زدند. آنها با انتخاب‌ این‌ نام‌، به‌ قول‌ خودشان‌ دچار «اشکالات‌ غیرفنی‌» شدند. از یک‌ طرف‌ حزب‌ توده‌ اعتراض‌ کرد که‌ آنان‌ بی‌اجازه‌ و استحقاق‌ از نام‌ چلنگر و تصویر افراشته‌ استفاده‌ کرده‌اند و از طرف‌ دیگر مخالفان‌ این‌ حزب‌ اعتقاد داشتند که‌ این‌ چلنگر هم‌ در سیاست‌ دنباله‌رو همان‌ چلنگر سال‌های‌ ۳۲۱۳۳۱ است‌ که‌ با دکتر مصدق‌ مخالفت‌ می‌کرد و تابع‌ خط‌ مشی‌ حزب‌ توده‌ بود. این‌ اعتراض‌ها باعث‌ شد تا پیروان‌ افراشته‌، نشریه‌ خود را به‌ نام‌ «آهنگر» منتشر کنند و تصویر افراشته‌ را از سردر آهنگرخانه‌ بردارند و بنویسند: «عجبا، این‌ گروه‌ حاضر نیستند بنشینند با هم‌ بحث‌ کنند و بالاخره‌ معلوم‌ کنند که‌ از نظر آنها، ما چه‌ کاره‌ایم‌.»
آرم‌ نشریه‌ چلنگر، ستاره‌یی‌ بود پنج‌ پر. بیتی‌ از افراشته‌، شعار همیشگی‌ چلنگر بود که‌ بالای‌ این‌ ستاره‌ چاپ‌ می‌شد:
بشکنی‌ ای‌ قلم‌، ای‌ دست‌، اگر
پیچی‌ از خدمت‌ محرومان‌ سر
وسط‌ ستاره‌، تصویر دستی‌ بود و قلمی‌، سمت‌ چپ‌ ستاره‌، نام‌ چلنگر بود که‌ بعدها کبوتری‌ به‌ نشانه‌ صلح‌ به‌ روی‌ آن‌ نشست‌.
چلنگر هنگام‌ توقیف‌، با نام‌ و امتیاز نشریه‌های‌ دیگر منتشر می‌شد. آن‌ موقع‌ اعضای‌ حزب‌ توده‌ در حدود سی‌، چهل‌ امتیاز روزنامه‌ داشتند که‌ بعضی‌ از آنها مثل‌ راه‌چاره‌، شطرنج‌ سیاسی‌، پیشتازان‌، منطق‌ امروز، بوته‌ زر و... که‌ هنگام‌ توقیف‌ چلنگر در حکم‌ زاپاس‌ بودند.
در این‌ جور مواقع‌، آرم‌ چلنگر با خبر توقیف‌ آن‌، پایین‌ صفحه‌ اول‌ این‌ نشریه‌ها چاپ‌ می‌شد، بطوری‌ که‌ خواننده‌ از سبک‌ و سیاق‌ آن‌ می‌فهمید این‌ همان‌ چلنگر است‌.
منبع : روزنامه اعتماد