یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


خدا شما را رحمت کند آقای ونه گات


خدا شما را رحمت کند آقای ونه گات
عبارت «رسم روزگار چنین است» بی شك از زمانی كه كرت ونه گات، نویسنده آمریكایی از آن در رمان «سلاخ خانه شماره ۵» خود استفاده كرده بود و تكرار آن خبر از وقوع مرگ تازه ای می داد، كاربردی نمادین و استعاری یافت.
این عبارت كه تكیه كلام ترالفا مادوریانها- یكی از شخصیت های رمان سلاخ خانه شماره ۵- بود، بوی مرگ می داد و نقل آن، دال بر مرگ كسی یا چیزی بود. این عبارت به نوعی پوچی مقاومت در برابر جبر مرگ را به خواننده یادآوری می كرد؛ چیزی كه چگونه مردن ونه گات در سن ۸۴ سالگی، كه نه در اثر مرگ طبیعی بلكه به وسیله صدمه دیدن مغزش بخاطر افتادن در خانه اش بود آن را به همه دوستدارانش ثابت كرد. او كه عمر بلندش را سوژه طنز های مختلفی كرده بود، سال گذشته در مصاحبه ای با نشریه رونینگ استونز گفت: «از وقتی ۱۲ یا ۱۴ ساله بودم سیگارهای بدون فیلتر «پال مال» می كشیدم و می خواهم از كمپانی سازنده آنها شكایت كنم. می دانید چرا؟
چون ۸۳ سال سن دارم و هنوز هم زنده ام. ای دروغ گوهای كثیف! آنها روی پاكت های سیگارشان به من قول دادند كه مرا بكشند!»
كرت ونه گات كه طنز تلخ آثارش و نگاه آنها به اخلاقیات رمان هایی همچون «سلاخ خانه شماره ۵»، «گهواره گربه» انعكاس بخش حال و هوای زمانه و تخیلات خام نسلش بود، در سن ۸۴ سالگی دار فانی را وداع گفت. او نمایشنامه، مقاله و داستان های كوتاه بسیاری از خود به جا گذاشت اما بی شك رمان های او بود كه از او بخصوص برای دانشجویان دهه ۶۰ و ۷۰ یك بت ادبی ساخت.
همچون مارك تواین، ونه گات از طنز برای پاسخ و یا رویارویی با بعضی پرسش های اساسی زندگی بشر همچون «چرا ما در این دنیا بسر می بریم؟» استفاده می كرد و حتی با او در داشتن یك بدبینی عمیق به ماهیت همه چیز شریك بود. او در یكی از كتاب های خود در سال ۱۹۹۱ به نام «سرنوشت هایی بدتراز مرگ: یك كلاژ شرح حال گونه» درباره تواین نوشت: «او سرانجام از خندیدن به زجر و تألم خود و اطرافیانش دست كشید. او زندگی در این كره خاكی را مزخرف خواند. او مرد.»
البته موضوع همه آثار ونه گات این چنین فلسفی و متافیزیكی نبود. او با تركیب رگه هایی از ادبیات علمی- تخیلی، فلسفه و طنز، از مسائل دیگری همچون ابتذال فرهنگ مصرف یا تخریب محیط زیست نیز می نوشت. رمان های او كه در مجموع ۱۴ اثر بودند، جهان بینی های متفاوتی را ترسیم می كردند در حالی كه آكنده از تصاویر دردناك تاریخ بشر و شخصیت هایی زاده تخیلات خودش همچون ترالفامادوریان ها و مركوریان ها رمونیوم ها بودند.
بی شك یكی از نقاط عطف و سرنوشت ساز زندگی ونه گات، فاجعه حمله هوایی به شهر درسدن آلمان بود كه در سال ۱۹۴۵ به عنوان یك اسیر جوان جنگی از نزدیك شاهد آن بود. در جریان این حمله، هزاران شهروند كشته شدند و زنده زنده در آتش باران ها سوختند یا از دود آن خفه شدند. ونه گات در جایی می نویسد: « آتش باران درسدن یك اثر هنری بود. برجی از دود شعله درگرامیداشت خشم و دلشكستگی بسیاری ها كه زندگی شان به دست آز و وحشیگری آلمان متلاشی شده بود.
تجربیات شخصی ونه گات در درسدن دستمایه معروف ترین رمان او «سلاخ خانه شماره ۵» قرار گرفت كه در سال ۱۹۶۹ در فضای جنگ ویتنام، تلاطمات اجتماعی و فرهنگی و تعصبات نژادی منتشر شد. این رمان به گفته منتقدی به نام «ژرومه كلینكو ویتز» آنچنان با مهارت اوضاع و احوال متحول آمریكا را به تصویر می كشید كه داستان و ساختار آن یكی از پرفروش ترین استعاره های عصر نوین شد.»
برای ونه گات تنها راه رستگاری از پوچی به ظاهر حاكم بر زندگی، عطوفت بشری بود. شخصیت اصلی یكی از رمان های او در سال ۱۹۶۵ میلادی «خدا شما را رحمت كند آقای رزواتر» فلسفه و بینش او را خلاصه می كرد. «سلام كوچولو، به كره زمین خوش آمدید، تابستان هایش گرم و زمستان هایش سرد است، گرد و خیس و پرجمعیت هم هست. این بیرون كوچولو ها صد سالی فرصت دارید، من فقط یك قانون را می شناسم كوچولوها- آه،باید مهربان باشید.»
ونه گات در نوشته های خود از ساختار و قید و بندهای سنتی و حتی نقطه گذاری اجتناب می كرد. كتاب های او تركیبی از داستان و اتوبیوگرافی با صدایی خودمانی، عبارات یك جمله ای و علامت های تعجب و حروف ایتالیك بودند. گراهام گرین او را یكی از قابل ترین نویسندگان معاصر آمریكا خوانده بود و بعضی دیگر از منتقدان معتقد بودند كه او سبك ادبی جدیدی را بدعت نهاده بود كه ما حصل همنشینی و همزیستی داستان های علمی- تخیلی با طنز و اخلاقیاتی بود كه آنها را تا حد آثار ادبی سنگین و وزین ارتقا می بخشید.
ونه گات همچنین به تكرار خود و استفاده مجدد از شخصیت ها و موضوعات واحد متهم شده بود و بعضی خوانندگان آثارش را غیر منسجم می یافتند. سرسخت ترین منتقدانش او را تنها یك سفسطه باز كتاب های كمیك كه چیزی جز اندرزهای پوشالی برای عرضه ندارد، می خواندند.
با موهای فروجوگندمی، چشم های گودرفته و لباس های نه چندان مرتب و اتوكشیده؛ او اغلب به اساتید بازنشسته فلسفه شبیه می شد كه برای یك لحظه هم سیگار از دستش رها نمی شد و صدای سرفه و عطسه، ریتم ثابت گفت وگوهایش بود. با این حال او موفق شده بود در طول همه این سال ها وجهه و اعتبار مردمی مشاهیر را برای خود كسب كند و عضو و میهمان ثابت محافل و گردهمایی های ادبی و دوستانه در منهتن و لانگ آیلند بود؛ جایی كه خود نیز در كنار دوست و هم قطار قدیمی اش در جنگ ژوزف لكر زندگی می كرد.
كرت ونه گات به سال ۱۹۲۲ در ایندیاناپولیس به دنیا آمد و كوچك ترین فرزند خانواده بود. پدرش كرت ونه گارت سنیور یك معمار بود و مادرش ادیت برخاسته از دل خانواده ای متمول. در دوران ركود اقتصادی آمریكا برادر بزرگ تر ونه گات، اغلب ماه های متوالی را بدون كار سپری می كرد و ونه گات جوان از تلاطمات و افسردگی های روحی رنج می برد.
تصویر زنی كه ونه گات از مادر خود ارائه می دهد، سایه سنگین انسانی دردمند و روانپریش است كه سرانجام در روز مادر خودكشی كرد و با این كار كابوسی را برای یك عمر برای ونه گات به واقعیت بدل كرد. او به واسطه این كابوس محقق یافته، همواره در همه عمرش در برقراری ارتباط با جنس زن دچار مشكل بود و به یاد می آورد كه یكی از عمه هایش زمانی به او گفته بود «همه مردان خانواده ونه گات تا سر حد مرگ از زنان می ترسند.»
ونه گات برای تحصیل در دانشگاه كرنل به شرق رفت اما پیش از آن كه بتواند مدركی را از این دانشگاه بگیرد وارد ارتش شد. در ارتش او را برای تحصیل مهندسی مكانیك به انستیوتكنولوژی كارنگی در پیتسبورگ سپس دانشگاه شی فرستادند. او در سال ۱۹۴۴میلادی به همراه لشكر پیاده نظام ۱۰۶ به جبهه جنگ فرستاده شد و خیلی زود خود را در كارزار واقعی زندگی یافت و به اسارت نیروهای آلمانی درآمد.
ونه گات براساس عهد نامه ژنو باید برای تأمین هزینه های خود به عنوان یك اسیر كار كند، از همین رو به همراه دیگر اسرا به شهر درسدن منتقل شد و در آنجا بود كه با چشم خود فاجعه حمله هوایی و آتشباران این شهر را دید و بسیاری از آن صحنه های تكان دهنده را در «سرنوشت هایی بدتر از مرگ» روایت كرد.
پس از جنگ ونه گات با یكی از دوستان دوران دبیرستانش جین ماری ازدواج كرد و در سال ۱۹۴۵میلادی خانواده آنها به همراه ۳ فرزندانش مقیم شیكاگو شدند. در شیكاگو ونه گات به عنوان خبرنگار بخش حوادث مشغول كار شد اما دیری نپایید كه در قسمت روابط عمومی شركت جنرال الكتریك كاری برای خود پیدا كرد. ۳ سال بعد او نخستین داستان خود به نام «Report on the Barn house Effect» را به یك نشریه فروخت و به همراه خانواده اش به ماساچوست نقل مكان كرد. او در آنجا به نوشتن داستان و مقاله برای نشریات ادبی ادامه داد و برای ارتقای درآمد خود به مشاغل حاشیه ای نظیر كار در یك شركت تبلیغاتی و ... روی آورد.
نخستین رمان ونه گات با نام «نوازنده پیانو» در سال ۱۹۵۲میلادی منتشر شد كه هجوی بر فعالیت های شركتی و زندگی در میان جلسه ها، قرار های كاری ، رؤسا، زیر دستان و طبقات كاری بود. به دنبال این رمان او در سال ۱۹۵۹ یك اثر علمی تخیلی به نام «The Sirens of Titan» را به بازار ارائه داد و در سال ۱۹۶۱ رمان «شب مادر» را نوشت. داستان این اثر درباره محاكمه یك نویسنده آمریكایی به اتهام جنایت جنگی در آلمان نازی بود.
این رمان ها همچون بسیاری دیگر از رمان های بعدی ونه گات در جلد های كاغذی به چاپ رسیدند و بعضی از آنها همچون «سلاخ خانه شماره ۵» یا «شب مادر» تبدیل به فیلم شدند. در سال ۱۹۶۳ ونه گات رمان «گهواره گربه» را به چاپ رساند و باوجود تیراژ محدود آن در آن زمان (۵۰۰ نسخه) این رمان در حال حاضر یكی از آثار مرجع و پر خواننده در كلاس های ادبیات انگلیسی مقطع دبیرستان در آمریكاست. این اثر كه عنوان آن برگرفته از یك بازی كودكانه اسكیموهاست رمانی شرح حال گونه درباره خانواده ای به نام «هونیكر» است.
راوی داستان در حال نوشتن كتابی درباره بمب گذاری هیروشیما است و شاهد تخریب دنیا به وسیله چیزی به نام «Nine- Ice» است كه در تماس موجب انجماد همه آبها در دمای اتاق می شود. ونه گات با رمان بعدی خود كه شاهكاری به نام «سلاخ خانه شماره ۵» بود، از ژانر علمی- تخیلی فاصله گرفت. این رمان كه به نوعی درباره مصائب و دهشت جنگ است با استقبال مواجه شد و در همین رمان بود كه به معرفی یكی از شخصیت های رمان آتی خود «كیگورترو» كه از آن در رمان «خداشما را رحمت كند آقای رزواتر» می پردازد.
او در رمان «سلاخ خانه شماره ۵» به نقل از یك سرهنگ انگلیسی می نویسد: «ما فراموش كردیم كه «بچه ها» در جنگ می جنگند. وقتی آن صورت های اصلاح كرده را دیدم یك شوك واقعی بود. خدای من! خدای من! با خودم گفتم این نهضت كودكان است همچنین در این رمان بود كه از عبارت «رسم روزگار چنین است» استفاده ای كلیشه ای و استعاری شد.» ونه گات می نویسد: «رابرت كندی كه ویلای تابستانی اش ۸ مایل دورتر از خانه من در سرتاسر سال داشت دوماه پیش با گلوله كشته شد. او دیشب مرد. رسم روزگار چنین است. مارتین لوتركینگ یك ماه پیش كشته شد. او هم مرد. رسم روزگار چنین است و هر روز دولت من یك مشت جنازه از ویتنام تحویل من می دهد. رسم روزگار چنین است.»
و این عبارت یعنی «رسم روزگار چنین است» ورد زبان همه مخالفان جنگ ویتنام بود. «سلاخ خانه شماره ۵» بر صدر فهرست رمان هایی پر فروش قرار گرفت و از ونه گات یك قهرمان ملی ساخت با این حال بعضی مدارس و كتابخانه ها آن را به دلیل زبان خشن و صحنه های خشونت آن ممنوع كردند. پس از چاپ این كتاب ونه گات وارد مقطعی بحرانی از زندگیش شد كه با افسردگی شدید دست به گریبان بود و سوگند خورد كه دیگر رمانی ننویسد.
او در جایی نوشته بود كه فكر خودكشی همواره او را وسوسه می كرد. در سال ۱۹۸۴ بود كه تصمیم گرفت با مصرف قرص های خواب آور زندگیش را نابود كند. چندی بعد ونه گات تصمیم گرفت در عرصه نمایشنامه نویسی قلم برد. اولین تلاش او با نام «تولدت مبارك وانداجون» در سال ۱۹۷۰ خارج از برادوی بر روی صحنه رفت و باواكنش های متفاوت مواجه شود.
ونه گات با نگارش «صبحانه قهرمانان یا خداحافظ دوشنبه آبی» (۱۹۷۳) رمان نویسی را از سر گرفت.در سال ۱۹۹۷ او رمان «زمان لرزه» كه به قول خودش خلاصه ای از پلات های پراكنده و نوشته های اتوبیوگرافی محور بود را منتشر كرد. او در این رمان از شخصیت تكراری رمان قبلی خود استفاده كرده بود و در توجیه آن گفت: «اگر این كار را نمی كردم موفق نمی شدم توجه مردم را به چیزهایی كه واقعاً مهم هستند جلب كنم.»
این اثر اگر چه پر فروش بود اما در میان منتقدان واكنش های متفاوتی را برانگیخت. ونه گات در مقدمه ای بر این كتاب از «زمان لرزه» به عنوان آخرین رمان خود یاد كرد كه همین طور نیز بود. آخرین كتاب او كه در سال ۲۰۰۵ منتشر شد كه مجموعه ای از مقالات بیوگرافی محور بود با نام «مردی بی سرزمین» به چاپ رسید.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید