دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا

زندگی آلبرت اینشتین نابغه قرن


زندگی آلبرت اینشتین نابغه قرن
سیمای منحصر به فرد او با آن موهای بلند و آشفته بلافاصله قابل تشخیص بود، نظیر «ولگرد كوچك» اثر ماندگار «چارلی چاپلین» كمدین مشهور سینمای جهان. چهره او به اندازه همان خانم های شیك پوشی كه در تالارهای مجلل برلین و هالیوود مثل پروانه دور او می چرخیدند شناخته شده بود. با این حال، او به طرز غیر قابل تصوری عمیق بود نابغه ای بین نوابغ دیگر كه صرفاً با اندیشیدن توانست دریابد كه جهان با آنچه به نظر می رسید تفاوت دارد. حتی اكنون دانشمندان در مواجهه با نظریات عالمانه او مثل نظریه «نسبیت عام» اظهار شگفتی می كنند. «ریچارد فینمن» كه خود در زمره دانشمندان برجسته معاصر بود در این باره گفته است: «من هنوز نمی توانم بفهمم كه او چطور به این موضوع می اندیشید.» اما فیزیكدان بزرگی كه ما در اینجا از او سخن می گوییم به طرز شگفت انگیزی ساده رفتار می كرد. مثلاً او عادت داشت كه كراوات ها و جوراب هایش را با عرقگیرها و زیرپیراهنی های پروانه ای عوض كند. او كلمات قصار پُرمغزی را بر زبان جاری می ساخت و به آسانی حل معادلات ریاضی قادر بود تا اشعار نامربوط بسراید. مثلاً او می گفت: «دانش چیز شگفت انگیزی است، مشروط بر آنكه كسی مجبور نباشد از طریق آن امرار معاش كند.» بازی پرتاب حلقه ها او را مشغول می كرد، ضمن اینكه او همواره تلاش می كرد تا به اشكال مختلف خود را به عنوان یك یهودی پاكدل یا یك هنرمند پُرآوازه بشناساند. هر كارتون سازی آرزو می كرد تا مدلی همانند او داشته باشد. ایده های او درست همانند ایده های «داروین» (دیرینه شناس برجسته) غوغایی در جهان دانش بر پا می كرد و عملاً فرهنگ معاصر، از نقاشی تا شعر، را تحت تأثیر قرار می داد. در آغاز، حتی بسیاری از دانشمندان مفهوم واقعی «نسبیت» را درك نمی كردند كه این یادآور سخن كنایه آمیز و بدیع «آرتور ادینگتون» متخصص بذله گوی فیزیك نجومی است كه وقتی از او پرسیده شد «آیا درست است كه فقط سه نفر مفهوم نسبیت را درك كرده اند» پاسخ داد «من دارم تلاش می كنم بفهمم كه نفر سوم كیست.» به طور كلی، نگاه جهانیان به مفهوم «نسبیت» نگاهی منتظرانه و خیره شونده بود. برای بسیاری از اندیشمندان بزرگ دهه ۱۹۲۰ از «دادائیست» ها تا «كوبیست» ها و حتی فرویدین ها (طرفداران نظریات زیگموند فروید)، اما قضیه تا حدی فرق می كرد. اینان «نسبیت» را منطبق بر واقعیت های امروز جهان یافته بودند و نگاه ایشان بازتاب دهنده چیزی بود كه «دیوید كاسیدی» مورخ برجسته حوزه دانش به اختصار آن را «چشم انداز معاصر» می نامید: «خزان حكومت های استبدادی، تحولات گسترده در قلمرو نظم اجتماعی و در واقع هر آنچه در قرن بیستم دچار آشوب و تلاطم می شد.»
• مردی برای تمام فصول
تأثیرات برانگیزاننده «اینشتین» نابغه علمی قرن بیستم بر پندارهای عمومی در سراسر زندگی او و پس از آن ادامه پیدا كرد. آرامگاه ترسناك او به آهن ربایی برای جذب پویندگان راه دانش و آگاهی تبدیل شد. قیم های «اینشتین» محرمانه خاكسترهای جسد او را در هوا پراكندند. اما آنها شكست خوردند، لااقل تا اندازه ای، توسط یك آسیب شناس زرنگ كه مغز «اینشتین» را بیرون كشید تا شاید در آینده بتواند رازهای نبوغ ذاتی او را كشف كند. همین چند سال پیش بود كه عده ای از محققان كانادایی با بررسی بقایای نمك سود شده مغز «اینشتین» دریافتند كه نرمه جانبی دیواره مغز او بزرگتر از حد معمول بوده است. گفتنی است كه این قسمت از مغز انسان به عنوان مركزی برای اندیشیدن پیرامون محاسبات و شبیه سازی های فضایی نقش حساسی را ایفا می كند. اما دانشمندان به همین اندازه بسنده نكرده اند و نامه ها و دستنوشته های قدیمی «اینشتین» را برای پی بردن به ابعاد واقعی نبوغ او مورد مطالعه قرار داده اند. این حقایق نامكشوف سرانجام پس از سال ها مقاومت قیم های «اینشتین» كه ظاهراً اشتیاق فراوانی به مخفی نگهداشتن نبوغ خالق نظریه «نسبیت» نشان داده اند در حال آشكار شدن است. بر خلاف كاریكاتور خنده آوری كه «اینشتین» را با موهایی ژولیده و بدون آرایش به تصویر كشیده و همواره دختركان محصل را در انجام تكالیف خانگی درس ریاضی و تحقق عینی هر هدف ارزشمندی یاری داده است، «آلبرت» آنگونه كه اسناد مربوطه نشان می دهند مردی بوده كه زندگی شخصی مغشوش اش تفاوت های بارزی با اندیشه های روشن او پیرامون جهان هستی داشته است. او قادر بود تا گاهی خونگرم و گاهی خونسرد باشد؛ او پدری بسیار مهربان و شیفته فرزندان خود بود اما معمولاً دور از محیط خانواده حضور داشت؛ او همسری فهمیده برای بانوی سختگیر خانه بود، اما گرم گرفتن با خانم های بدكاره را هم بلد بود. «فیلیپ فرانك» دوست و نگارنده زندگینامه «اینشتین» درباره این ویژگی نابغه دوران ما می نویسد: «آلبرت رفتار زننده و عجیبی را با زنان غریبه از خود بروز می داد. او خیلی سریع با این قبیل افراد گرم می گرفت، اما بلافاصله پس از صمیمی شدن روابط پا پس می كشید و به آن پایان می داد.» «اینشتین» خود در برابر هر خواسته ای برای كشف ویژگی های روحی و روانی اش مقاومت می كرد. به عنوان مثال، او پیشنهاد یك تحلیلگر فرویدی را برای دراز كشیدن روی تخت و تن دادن به آزمایش های روانكاوانه رد كرد. با وجود این، كنجكاوی پیرامون خصایل ذاتی او همچنان ادامه دارد، به طوری كه هم اكنون صدها عنوان كتاب با موضوعیت «اینشتین» در سایت جست وجوی اینترنتی Amazon.com یافت می شود.
•تربیت و سوابق خانوادگی
این نخستین فرزند خپله یك زوج بورژوای یهودی از جنوب آلمان قویاً تحت تأثیر مادر تحكم جوی خود قرار داشت كه استعداد نسبتاً خوبی در یاد گیری موسیقی داشت. همین اشتیاق مادر باعث شد تا «آلبرت» كه استعداد خوبی را در نواختن ویولن و آموختن هنرمندی های آهنگسازان كلاسیكی از قبیل «باخ»، «موتزارت» و «شوبرت» بروز داده بود تشویق به ادامه فعالیت شود. در سال های كودكی و نوجوانی، «اینشتین» رفتارهای مذهبی جالبی را به نمایش می گذاشت. به عنوان مثال، او همیشه اعضای خانواده اش را به خاطر مصرف گوشت خوك مورد سرزنش قرار می داد. اما بعدها این تعصب او ناپدید شد و جای خود را به جست وجوی متون اولیه علمی و مطالعه كتاب كوچكی داد كه آموزه های هندسی را در خود نهفته داشت و حكم یك كتاب مقدس را برای او پیدا كرده بود. بدین ترتیب، «اینشتین» در تمام عمر خود به هر نوع اتوریته یا قدرتی ظنین باقی ماند.
پدر «آلبرت» كه یك مهندس آسان گیر و مؤسس یك شركت ناموفق در صنعت نوظهور الكتروشیمیایی بود تأثیری كمتر از مادر بر شخصیت او گذاشت، هر چند این پدر بود كه با اهدای یك قطب نمای اسباب بازی به عنوان هدیه جشن تولد باعث شد تا «اینشتین» نخستین تجربه استدلالی خویش را از آن الهام بگیرد: «آلبرت» پنج ساله در شگفت مانده بود كه چه عاملی باعث می شود تا سوزن قطب نما همواره به طرف شمال نشانه رود؟ در ۱۵ سالگی، «آلبرت» نخستین طغیان جوانی بزرگ خود را تجربه كرد. او كه به واسطه مهاجرت خانواده اش به شمال ایتالیا پس از بروز یك ناكامی شغلی دیگر برای پدرش به تنهایی در مونیخ زندگی می كرد تصمیم گرفت مدرسه ابتدایی اش را ترك كند تا از شر تمایلات نظامی گردانندگان آن خلاص شود. «اینشتین» تابعیت آلمانی خود را انكار كرد و سرانجام برای ادامه تحصیل وارد «پلی تكنیك زوریخ» شد كه به ام ای تی سوئیس معروف بود. در آنجا او عاشق یكی از دانشجویان همكلاسی خود به نام «میله وا ماریچ» شد كه در رشته فیزیك تحصیل می كرد. اگرچه خانم «ماریچ» قدری از ناحیه پا می لنگید و سه سال هم بزرگتر از «آلبرت» بود، اما ظاهراً علاقه این دو به یكدیگر پایان ناپذیر بود. «اینشتین» علایق شخصی خود را در زمینه های فیزیك و موسیقی با «میله وا» سهیم می دانست، او را «عروسك» خطاب می كرد و حتی حاضر شد تا فرزند نامشروع او را كه دختری رنجور بود سرپرستی كند. این دو با وجود مخالفت های مادر «آلبرت» ازدواج كردند، اما وصلت آنها بعدها گسسته شد.•نابغه ای اسیر شهرت و محبوبیت
«اینشتین» در سال های جوانی به دلیل پایبند نبودن به تعهدات زناشویی حتی یك بار مجبور شد تا از شوهر معشوقه قدیمی اش پوزش بطلبد. «میله وا» دریافته بود كه رابطه شوهرش با آن خانم از سر گرفته شده است و به همین دلیل خواست تا مانع از تداوم آن شود. «آلبرت» بعدها دخالت همسرش را ناشی از حسادت ذاتی یك زن زشت نسبت به یك زن زیبا دانست و آن را سرزنش كرد. شاید از دست دادن دختر بیمار «میله وا» یا وابستگی درونی «آلبرت» به علایق شغلی یا اوج گیری شهرت او باعث شده بود تا بانوی خانه بیش از هر زمان دیگری احساس ناراحتی كند. در آستانه جنگ جهانی اول، «میله وا» بر خلاف میل درونی خویش «اینشتین» را در سفر به برلین (مهد فیزیك اروپا) همراهی كرد، اما محیط تحمل ناپذیر آنجا بلافاصله او را همراه دو فرزندش به زوریخ بازگرداند. در سال ۱۹۱۹ پس از سه سال بگو مگو و سپری كردن روابط نامتعادل، «آلبرت» و «میله وا» تصمیم به جدایی از یكدیگر گرفتند. «اینشتین» موافقت كرد كه پول جایزه نوبلی را كه او احساس اطمینان می كرد كه به او تعلق خواهد گرفت به خانم «ماریچ» بدهد. با این حال، آن دو بیشتر به خاطر فرزندان شان مجبور بودند به تماس های خویش ادامه دهند. فرزند بزرگتر كه «هانس آلبرت» نام داشت بعدها تا حد یك استاد برجسته هیدرولیك در دانشگاه بركلی كالیفرنیا ترقی كرد، اما فرزند كوچكتر كه استعداد خود را در زمینه موسیقی و ادبیات آزموده بود بعدها در یك بیمارستان روانپزشكی در سوئیس به دیار باقی شتافت. «میله وا» پس از جدایی از «آلبرت» تدریس خصوصی ریاضیات و فیزیك را پیشه ساخت تا از این راه بتواند هزینه های زندگی اش را تأمین كند. او برخلاف برخی تصورات كه «نسبیت خاص» را محصول فعالیت های مشترك او و «اینشتین» می دانند هیچگاه چنین ادعایی را مطرح نساخت. «اینشتین» طولی نكشید كه با عمو زاده مطلّقه خود «السا» طرح دوستی ریخت. این زن كه آشپزی و تیمارداری «آلبرت» را عهده دار شده بود طی ماه های پی در پی كه «اینشتین» غرق در افكار بزرگ بود تا سرانجام توانست نظریه «نسبیت عام» را ارائه دهد صبورانه در كنار او حضور داشت. بر خلاف «میله وا»، او (السا) فضای شخصی مساعدی را برای «آلبرت» فراهم ساخته بود تا او هرچه بهتر بتواند به فعالیت های علمی خود رسیدگی كند. اما هر چه بر شهرت «اینشتین» افزوده می شد، خانم های خوش سیمای بیشتری اطراف او را احاطه می كردند، درست مثل ماهواره هایی كه گرد یك سیاره می چرخند. اینگونه هوسرانی های «آلبرت» خشم «السا» را كه سرانجام به عقد او درآمد برانگیخته بود، اما همانطوری كه او خطاب به یك دوست گفته است نابغه ای در حد و اندازه های شوهرش چطور می توانست در برابر تبعات گریزناپذیر شهرت و محبوبیت دوام بیاورد.
• دشمنان از هر سو بر او می تاختند
اگرچه شاید همسران «اینشتین» با این ادعا مخالف باشند، اما شواهد تاریخی حكایت از وجود نوعی «حس اخلاقی عمیق» در باطن «آلبرت» دارند. مثلاً در اوج جنگ جهانی اول، «اینشتین» با امضای یك دادخواست ضد جنگ كه فقط سه دانشمند آلمانی دیگر به امضای آن تن داده بودند خشم «قیصر» را برانگیخت. با این حال، در اقدامی كاملاً متناقض، او به ساخت یك قطب نمای دقیق برای استفاده در زیردریایی های آلمانی كمك كرد. طی سال های پُرآشوب دهه ۱۹۲۰ كه خیزش تدریجی حزب نازی به رهبری «هیتلر» (در نتیجه شكست سنگین آلمان در جنگ جهانی اول و بروز مصایب عدیده اقتصادی) باعث انزوای یهودیان شده بود «اینشتین» به عنوان یك «فیزیكدان یهودی» هدف مطلوبی برای نشانه رفتن بود. با این حال، نازی ها تنها دشمنان او نبودند. استالینیست ها نظریه «نسبیت» او را نماینده فردگرایی شایع در تفكر «كاپیتالیسم» می دانستند؛ برخی اعضای كلیسا «نسبیت» را نظریه ای آمیخته با كفر و الحاد ارزیابی می كردند. اما خود «اینشتین» با اینكه نگرشی اسپینوزایی (غیر شخصی) به «خداوند» داشت، غالباً از تلاش خود برای درك ماهیت شكل گیری جهان توسط خدا سخن به میان می آورد. در واكنش به رشد تفكرات ضدسامی در آلمان، «اینشتین» به یك صهیونیست متعصب تبدیل شد، هر چند او دغدغه های خویش را پیرامون حقوق اعراب در هر كشور یهودی به طور آشكار بیان می كرد. «اینشتین» كه با به قدرت رسیدن نازی ها مجبور به ترك آلمان شده بود پذیرفت كه در مؤسسه جدید مطالعات پیشرفته در پرینستون، نیوجرسی، به فعالیت مشغول شود تا در سایه آن بتواند گوشه خلوتی را برای پیشبرد مهارت های علمی خود فراهم ببیند. (وقتی از او خواسته شد تا میزان مبلغ دریافتی اش را به پیشنهاد خود تعیین كند بدون هیچ چشمداشتی رقم سالانه سه هزار دلار را مطالبه كرد. اما «السا» با سرسختی خاصی آن را به ۱۶ هزار دلار افزایش داد). با اینكه «اینشتین» تمام فكر و ذكر خود را معطوف «یكی سازی مفاهیم جاذبه و الكترومغناطیسم در یك كالبد ریاضی واحد» كرده بود، اما وقتی صدای ترسناك ماشین نظامی آلمان را كه روز به روز بر پیشروی های خود در دو جبهه شرق و غرب می افزود شنید ترجیح داد چاره ای بیندیشد. برخلاف پرهیزهای اولیه در خصوص موضوع جنگ، «اینشتین» به نفع اقدام نظامی علیه «هیتلر» سخنرانی كرد. او بدون جنجال و هیاهو زمینه ورود گروه هایی از آوارگان یهودی را به ایالات متحده آمریكا فراهم ساخت كه در بین آنها عكاس جوانی به نام «فیلیپه هالسمن» حضور داشت كه بعدها معروف ترین عكس «اینشتین» را به ثبت رساند.
• تأسف بی فایده
وقتی «لئو سزیلارد» دانشمند مهاجر مجارستانی به «اینشتین» هشدار داد كه آلمان ها احتمالاً به بمب اتمی دسترسی پیدا كرده اند، او حتی با اینكه چیز زیادی درباره پیشرفت های جدید در فیزیك هسته ای نمی دانست خطر را با تمام وجود خویش احساس كرد. وقتی «سزیلارد» مطالبی را پیرامون واكنش های زنجیره ای به اطلاع «اینشتین» رساند او كاملاً شگفت زده شد و گفت: «من هرگز به طور جدی به این قضایا نیندیشیده بودم.» بعدها وقتی «اینشتین» خبر بمباران اتمی هیروشیما و ناكازاكی (شهرهای بزرگ ژاپن) را شنید آه سوزناكی كشید و تأسف عمیق خویش را ابراز كرد. پس از پایان جنگ جهانی دوم، «اینشتین» صراحت بیشتری را ضمیمه كلام خویش ساخت. علاوه بر تلاش وافر برای تصویب یك ممنوعیت بین المللی در زمینه استفاده از جنگ افزارهای هسته ای، او «مك كارتیسم» (سیاست مقابله با تفكرات ظاهراً چپگرایانه در داخل آمریكا) را محكوم كرد و برای پایان دادن به «تعصب و نژادپرستی» اقدام به ارائه دادخواستی به دادگاه كرد. در اوج دوران جنگ سرد، اظهارات صریح و شفاف «اینشتین» اگرچه احترام فراوانی را برمی انگیخت، اما بعضاً انگ «سادگی و ناپختگی» به آن چسبانده می شد. به عنوان مثال، مجله Life نام «آلبرت اینشتین» را به انتخاب خود در زمره ۵۰ شخصیت «ساده لوح و آلت دست» فهرست كرده بود. «كاسیدی» درباره ویژگی های ذاتی «اینشتین» می گوید: «او یك حس اخلاقی آشكار داشت كه دیگران، حتی اخلاق گرایان دیگر، همیشه نمی توانند آن را ببینند.» فیزیكدان و تاریخ نگار برجسته هاروارد «جرالد هولتون» در این باره می افزاید: «اگر اندیشه های اینشتین واقعاً خام و ناپخته باشند، شكل جهان نیز واقعاً چندان زیبا نخواهد بود.» اما هرچه باشد به نظر می رسد كه غرایز مهربانانه و دموكراتیك «اینشتین» می توانند «مدل سیاسی ایده آلی برای قرن بیست و یكم» باشند و ما را برای تجسم بخشیدن به بهترین رؤیاهای خویش در قرن حاضر یاری دهند. پس آیا ما باید انتظاری بیش از این از مردی داشته باشیم كه با تلاش های خود به ۱۰۰ سال گذشته هویت بخشید؟

منبع: Time, Jan.۳,۲۰۰۰
ترجمه: علی عبدالمحمدی
منبع : روزنامه شرق