سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا
مردن و تولدی دوباره
«آمده بودیم به شهرشما، تهران! هنوز نمیدیدم. » شروع رمانی است که «شب ایوب» نام دارد.
شب ایوب با ۳۵ بخش کوتاه حکایت انسانهای جنگ است. انسانهایی که دغدغه روزمرگی جنگ، به درونشان رسوخ کرده است.
جنگ بخشی از زندگی آنهاست که بیبروبرگرد کلیت داستان را در برگرفته است. داستان در کمال غیرمنتظرگی از زبان شخصیت اول روایت میشود. اودر واقع با یک بازگشت به گذشته به روایت میپردازد. نکته قابل توجه حضور او در زمان حال است. درست وقتی که در بیمارستان معاینه میشود. در واقع بخش شب ایوب یک جور تیتراژ برای معرفی داستان و اتفاقاتی که قرار است در آن بیفتد میشود. طوری که خود راوی دربخش ۲ اشاره میکند؛ برای خیز برداشتن باید چند قدم به عقبتر بروم و برسم به آنجایی که ایستاده بودم وسط رود. . . .
روال طبیعی یک زندگی در جریان است. همه چیزبه خوبی و خوشی میگذرد. زندگی سیر عادی خود را میگذراند که یکباره همه چیز شکل دیگری بهخود میگیرد. اما در این میان راوی اشاره نمیکند به اینکه چند وقتی از جنگ گذشته است. او با دادن فضاهایی از جنگ مثل اشاره به بچهها، چادرها و... میرساند که داستان درست زمانی اتفاق میافتد که پیش از این جنگی در میان بوده و هنوز هم هست.
نویسنده بیآنکه ذهن خواننده را درگیر شخصیتی بیرونی چون خودکند او را درگیر با راوی میکند. پسری که به خوبی از پس تعریف اوضاع و احوال و بیان آنچه پیرامونش میگذرد بر میآید.
شخصیتهای شب ایوب خوب معرفی میشوند. از همان ابتدا خواننده آنها را با خصوصیات اخلاقی منحصر به فردشان میشناسد.
از جاسم گرفته که بچههای همسن وسال او را به این نام صدا میزنند، تا جلیل که صدای خوبش بیشتر از خودش، بچههای همسن و سالش را درگیر کرده است و عیسی که تا همیشه حضورش چون سایهای بر گستره داستان افتاده است.
جنگ ساختار اصلی شب ایوب را در برگرفته است و به نوعی ادبیات جنگ را پیش گرفته است. داستان در دل جنگ میگذرد، با آدمهایی دوست داشتنی که همگی از نسل جنگ هستند و مبارز.
داوود غفارزادگان درگیریهای ذهنی شخص اولش را با دردی که میکشد و از جنگ با خود به یادگار داشته، به نمایش میگذارد.
شب ایوب؛ داستان انسانهایی است که هر خوانندهای با همذاتپنداری با یکی از آنها، به ادامه خوانی میپردازد.
کلمات، اسیر نویسنده است و بدون هیچ سختیای در خدمت کلیت داستان قرار میگیرد؛ به نرمی و به سادگی.
نویسنده آنقدر ساده حرف میزند که خواننده به اجبار هم که شده پذیرنده جو، فضا و محیط داستان میشود و گاه خود را در عرصه داستان میبیندو گاه با آن همگام میشود و برای شخصیتها دل میسوزاند. طوری که ابتدای داستان دلش برای راوی که نه میتواند بخندد و نه دیگر میتواند گریه کند، میسوزد.
انسانهای او، انسانهای روزمرگیاند که با توجه به شرایط محیطی و جوی که در آن قرار گرفته اند، شرایط زندگیشان عوض میشود.
اما در پس زمینه تمامی اینها و بهخصوص جنگ، عشق عنصری است که هرگز فراموش نمیشود. نگار یکی از عناصر عشق محور است. عشقی که پاک و بیآلایش در پناه قلبی مهربان میتپد.
همه آنچه در جنگ اتفاق میافتد، در شب ایوب مو به مو از زبان راوی، گزارش داده میشود.
نقطه عطف شکل نوشتاری شب ایوب اشارههای مستقیم و ساده به شرایط موجود است و این زیبایی سطر به سطر داستان را بیشتر میکند. نویسنده به جای اینکه مستقیم گویی کند به شرح جزء جزء اتفاقات میپردازد و این مهمترین ویژگی شب ایوب است.
آدمهای شب ایوب کاملا واقعیاند. آنها زندگی میکنند، مبارزه میکنند، عاشق میشوند و حتی شهید میشوند، میمیرند و این یعنی همان فضا و موقعیت که ساخته ذهن خلاق نویسنده بوده و به تحریر در آمده است.
اگرچه در طول داستان، بخشهای یک تا۳۵، هریک به شکل جداگانه، روایت میشوند و هر یک به شکلی کاملا مجزا شخصیت داستان گونه خود را دارند اما نهایتا مثل زنجیری با حلقههای خود پیوند دارد. هر حلقه بخشی از زنجیره داستان است که نهایتا منجر به یک روایت غیرخطی میشود.
راوی روایت خاطرات خود را دارد. او خاطراتی را بیان میکند که در عین سادگی، پیچیدگیهای خاص خود را دارد. خاطراتی که مثل یک فیلم زنده، از جلوی چشمان خواننده میگذرد اما خواننده همچنان با این توجیه که مشغول خواندن داستان است، روبهرو میشود.
شکل روایی داستان از زبان راوی به گونهای است که به هر شاخه هم که بپرد و به معرفی شخصیتها ، مکان و. . بپردازد، باز به همان سمت و سویی که بوده، یعنی به سمت راوی
بر میگردد. این جریان تا جایی ادامه مییابد که در شهر ویران شده و خمپاره خورده، به انتهای لمس جنگ میرسد. به جایی که بوی گوشت سوخته مجروحان را حس میکند و خودش هم با موج انفجار به سینه خاکریز کوبیده میشود و... چشمهایش سیاهی میرود و...
او طوری از دردی که میکشد، میگوید که گویی خواننده این درد را میفهمد؛ درد توی گوشهایم زوزه میکشید و گفتم الان است که تخم چشمهایم از کاسه بپرند بیرون. برخاستم و تابهخودم بیایم گلوله توپی آمد و زمین را شخم زد. سوزش شدیدی در گردنم حس کردم و دیدم دستم پر از خون است و... و حالا او روبهروی دکتر ایستاده و به حرفهای او گوش میکند: نباید زیاد هیجان زده بشوی، گریه و خنده، هر دو به یک اندازه برایت مضر است. . .
این که راوی از اینجای داستان به بعد را چگونه زندگی کند، میخندد، گریه میکند و یا... همان هدف اصلی نویسنده است که برای باز گذاشتن ذهن مخاطب! هر چند ساده، در عین حال پیچیده و پر ابهام، که در واقع یار اصلی مشخصه داستان را بههمراه دارد.
شب ایوب محصول ترکیبی از علایق، نفرت، کینه، جنگ و حتی انسان دوستی و. . . است و نهایت شب ایوب دغدغه جنگی انسانهای مسئولی است که خود را در برابر همه اتفاقات مسئول میدانند.
شب ایوب، مردن و دوباره متولد شدن است.
لیلا رضایی
منبع : روزنامه همشهری
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران خلیج فارس مجلس شورای اسلامی مجلس روز معلم حجاب شورای نگهبان دولت بودجه دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران مجلس یازدهم
تهران شهرداری تهران فضای مجازی سیل قتل گرد و غبار شورای شهر شورای شهر تهران پلیس وزارت بهداشت سازمان هواشناسی پایتخت
خودرو ایران خودرو سایپا قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو دلار مالیات بانک مرکزی قیمت طلا مسکن تورم
تلویزیون سریال رسانه سینمای ایران تئاتر مقام معظم رهبری فیلم موسیقی کتاب سینما سریال پایتخت رسانه ملی
سازمان سنجش انتخاب رشته
غزه رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین آمریکا جنگ غزه روسیه حماس عربستان اوکراین ترکیه نوار غزه
فوتبال استقلال پرسپولیس سپاهان تیم ملی فوتسال ایران تراکتور فوتسال بازی باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس وحید شمسایی لیگ برتر
هوش مصنوعی اینستاگرام گوگل همراه اول فناوری امارات اپل تبلیغات ایرانسل روزنامه آیفون سامسونگ
ویتامین مواد غذایی سازمان غذا و دارو طول عمر دیابت سلامت روان بارداری آلزایمر پرستار دندانپزشکی