شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

«انسان» در مکتب اصالت ساخت


«انسان» در مکتب اصالت ساخت
● تأملی بر آراء و اندیشه های كلودلوی اشتروس
كلودلوی اشتروس ازجمله اندیشمندان مردم شناسی است كه توانست تغییرات عمیق و ریشه داری در مبانی مكتب اصالت ساخت به وجود آورد، وی با رئالیسم موجود در مفهوم ساخت موافقت نداشت و معتقد بود :«ساخت عبارت است از نظامی كه از طریق پیوند داخلی موجودیت پیدا می كند و این پیوند با این كه هنگام مشاهده یك نظام منزوی دست نایافتنی می نماید ولی به هنگام بررسی در تغییر شكل ها خود را آشكار می كند و از این جهت است كه می توان ویژگی های مشابهی را میان نظام های به ظاهر متفاوت پیدا نمود».
دراین مقاله تلاش بر آن است كه با اندیشه های مردم شناسانه و ساختگرایانه لوی اشتروس به عنوان یكی از اندیشمندان بسیار مؤثر و تأثیرگذار بر دیدگاه های ساختگرایان آشنا شویم، ضمن آن كه كلیت مكتب ساختگرایی نیز مورد توجه قرار خواهد گرفت.
كلود لوی اشتروس در سال ۱۹۰۸ میلادی در بلژیك به دنیا آمد و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه به فرانسه رفت و در دانشگاه پاریس در رشته فلسفه به كسب علم مشغول شد، در همین دوره بود كه با آثار سن سیمون، آگوست كنت، امیل دوركیم و مارسل موس آشنا شد و این چنین بنیان های اندیشه اشتروس شكل گرفت.
او با خواندن كتاب «جامعه ابتدایی» اثر «لووی» تأثیر عمیقی از آن پذیرفت ، به طوری كه با مطالعه این كتاب به سمت مطالعات انسان شناختی سوق پیدا كرد. لوی اشتروس در سال ۱۹۵۳ به مقام دبیركلی شورای بین المللی علوم اجتماعی برگزیده شد و در این دوران دست به انتشار كتب و مقالات متعددی زد كه از جمله مهمترین آنها می توان به این عناوین اشاره كرد؛ ـ «مطالعه ساختی اسطوره» ـ «گرمسیریان اندوهگین» « انسان شناسی ساختی» ـ «داستان اسدیوال» ـ «توتمیسم» و «اندیشه وحشی» و «از عسل تا خاكستر و منشأ آداب میز غذاخوری». اشتروس در سال ۱۹۶۸ بزرگترین و عالی ترین نشان و امتیاز علمی در كشور فرانسه یعنی نشان طلای مركز ملی تحقیق علمی را به خود اختصاص داد.
▪ بن مایه های فكری اشتروس:
اشتروس انسان شناس و جامعه شناس فرانسوی از بنیانگذاران مكتب اصالت ساخت در علم انسان شناسی محسوب می شود.
وی از مهمترین مدعیان حوزه تحلیل فرهنگ ها است، كه به خاستگاه جامعه ای توجه دارد و فرهنگ را از دید بازیابی قوانین بنیادی اندیشه موجود در آن مورد بررسی قرار می دهد و معتقد است: «فرهنگ به مثابه ساخت زیر بنایی ذهن انسانی به شمار می رود و رفتار انسان در قالب یك متن فرهنگی، چیزی نیست جز بازتاب بیرونی ساختارها و ایده های مكنون ذهنی و فردی». وی فرهنگها را به عنوان یك نظام پیچیده از تخلف ها تبیین می كند. در ارتباط با ساخت وی معتقد است: «ساخت یك سیستم است كه
۱) تغییر شكل هر عنصر، تغییر عناصر دیگر را به همراه خواهد داشت.
۲) تغییر هر عنصر، به گروه تغییراتی متعلق است كه در چارچوب و مدل مجموعه سیستم است.
۳) در نتیجه این موارد می توان پیش بینی كرد كه در صورت تغییر شكل یكی از عناصر، مدل به چه نحو عكس العمل نشان خواهد داد»
لوی اشتروس به عنوان متفكری ساختگرا و معتقد به اصالت ساخت ضمن دوستی با ژان پل سارتر در مواردی به مكتب اصالت وجود نیز دلبستگی نشان می داد. پیروان مكتب اصالت ساخت چندان بر محوریت انسان تكیه ندارند و در ارتباط باتاریخ معتقدند تاریخ تصاویری از جوامع گذشته به دست می دهد و آن جوامع صورت های دگرگون شده ساخت جوامعی است كه ما آنها را می شناسیم و نه بهتر از آن هستند و نه بدتر از آن، مقصود اینكه به اعتقاد مكتب اصالت ساخت جوامع گذشته با جوامع حال تفاوت ذاتی ندارند، بلكه اختلافشان صوری است و از این رو تحولات تاریخی الزاماً دلیل بركمال و پیشرفت جامعه انسانی نیست. در مجموع مبانی تفكر اشتروس را می توان در سه محور خلاصه كرد:
۱) او مطالعه تاریخ بر حسب توالی زمانی و مطالعه انسان شناختی در فرهنگ های مختلف اما به طور همزمان را دوشیوه متفاوت (نه كه متناوب) انجام یك كار می دانست، به اعتقاد وی گرچه مردم شناسی برای تاریخ اهمیت قائل است و بدان احترام می گذارد اما ارزشی خاص و منحصر به فرد برای آن قائل نیست، بلكه مطالعه تاریخی را جزیی می داند كه مكمل كار خود است، زیرا تاریخ فقط قادر است گستره جوامع انسانی را از بعد زمانی روشن كند در حالی كه انسان شناسی آن را در مكان مشخص، كند و كاو می كند و گرچه در یك دیدگذرا می گوییم كه فرق میان این دو بسیار اندك است ولی باید با تعمق و ژرف نگری بیشتری به این مفاهیم بیندیشیم.
۲) لوی اشتروس براین فرض تأكید دارد كه وقتی تاریخ به شكل یادآوری رویدادهای گذشته درآید می توان آن را جزیی از زمان حال اندیشیده دانست و نه گذشته آن. زیرا هر اندیشنده ای كه آزموده های قبل را به یاد آورد برایش همه این آزموده ها همزمان هستند.
۳) اشتروس همواره از به كارگیری اسلوب های اصالت ساخت در تجزیه و تحلیل مراحل پی در پی زمانی پرهیز دارد و معتقد است رویدادهای تاریخ گذشته فقط به عنوان اسطوره در وجدان ما پایدار می مانند و یكی از خصوصیت های فطری اسطوره آن است كه با توالی زمانی رویدادها سروكار ندارد و در همین رابطه است كه اعتقاد وی به زمین شناسی معنا می یابد زیرا مفهوم وی از زمان به زمین شناسی معطوف می شود و اگر چه همانند تایلور و فریزر فقط از این رو به عادات قوم های ابتدایی معاصر علاقه دارد كه آنها را به یك معنی وابسته به ادوار اولیه تاریخ منسوب می كند اما برخلاف فریزر معتقد نیست كه آنچه به ادوار آغازین وابسته اند پست تر از آنچه است كه بعد ها پدید آمده اند، چون به اعتقاد وی منظور تاریخ بیشتر نمایش دادن برخی از خصلت های اساسی جهان مادی و روانی از دیدگاه زمانی است و نه تصویر كردن آنها بدان گونه كه مورخان می گویند.
▪ جایگاه اشتروس در مكتب اصالت ساخت:
نمی توان مدعی شد كه بنیانگذار مكتب اصالت ساخت به تنهایی لوی اشتروس ، آلتوس، فوكو و یا لاكان بوده اند ولی اینكه هر كدام نقش بسزایی در شكل گیری این مكتب داشته اند شكی نیست، در این میان سهم عمده لوی اشتروس جدی گرفتن روش تحلیل ساختی و كوشش در یافتن پایه های عینی و تجربی برای آن است، اشتروس برای بیان سهم خود در این مورد با تواضعی عالمانه به نقل از «ژان پولون» می گوید: لوی اشتروس نخستین و تنها كسی نیست كه بر مشخصه ساختی پدیده های اجتماعی تأكید كرده است، بلكه اصالت كار وی در جدی گرفتن این خصیصه و استخراج نتایج آشكار آن است، ولی نمی توان و نباید به تأثیرات لوی اشتروس در انسان شناسی كم بها داد زیرا او پرچمدار جریانی است كه موافقان و مخالفان بسیاری دارد و این نشانگر اهمیت نقش او است به طوری كه عده ای در ستایش از او كار را به مبالغه كشانده اند، از جمله «جرج استاینر» می گوید: «لوی اشتروس اكنون در رشته انسان شناسی و مردم شناسی همان نقشی را دارد كه فروید در تجدید ارزیا بی روان شناسی جدید داشت» و یا «استیورات هیوز» در كتاب راه فروبسته ضمن تجلیل های كافی و وافی از اشتروس، وی را یكی از دوران ساز ترین اندیشه وران قرن بیستم محسوب می كند و می گوید: هدف نهایی اشتروس به عنوان دانشمند علوم اجتماعی، كاوش عمیق تر هرسطحی از سطوح نظری كشف شده و رسیدن به ساختار بنیادی ذهن و روان آدمی بود.
▪ انسان شناسی ساختی:
بدون تردید اشتروس پایه گذار حوزه انسان شناسی ساختی «AntropologyStracturale» است زیرا او بود كه با استفاده از تدقیقات زبان شناسی و نظریه مجموعه های بزرگ در ریاضیات مفهوم ساختمان یا بنیان اجتماعی را اساس روش خود قرار داد كه هدف اصلی آن كشف خصوصیات كلی و عمومی حیات اجتماعی است، اشتروس معتقد بود با یك مطالعه تطبیقی قادریم قوانین و سنن و اصول حاكم بر ذهن و فكر بشر را بشناسیم. او می گوید: «انسان شناسی می كوشد تا انسان را به نحو همه جانبه بشناسد و بحث انسان شناسی به سراسركره ارض و تمامی تاریخ بشریت مربوط است و غرض از آن دسترسی به یك معرف قابل انطباق با هر گونه تحول و تغییر انسانی است، خواه در یك شهر بزرگ اروپایی و خواه در یك طایفه كوچك از جزایر اقیانوس كبیر.»
▪ زبان، فرهنگ
اشتروس سعی كرد با ارائه نظریه ای بدیع و با تكیه بر زبان شناسی ساختی از طرفی و بهره برداری از ریاضیات از سوی دیگر، در زمینه ساخت ارتباطات در جامعه های ابتدایی، نوعی انسان شناسی ساختگرا را طراحی كند. اشتروس در طرح مقولات زبان شناسی و فرهنگ و ساخت از یك سو به ماركس و از سمت دیگر به فروید نظر داشت.
وی معتقد است مجموعه آداب و رسوم یك ملت دارای شكل خاص و نظام هایی است كه نامحدود نیستند و جوامع انسانی همانند افراد، چیزی را به طور مطلق نمی آفرینند، بلكه از بین همه امكانات كه برای تركیب عناصر دارند به انتخاب می پردازند، در بین پدیده های فرهنگی، مهمترین آنها زبان است و زبان شناسی قادر است كه روش های اساسی را برای بررسی چگونگی تركیب عوامل مختلف كه موجب پیدایش نظام فرهنگی می شود، بیابد. (در این ارتباط دست آویز عمده اشتروس اندیشه های فردینان دو سوسور بوده است) زبان پدیده ای است كه حاوی یك نظام ذاتی، مستقل و حتی نا آگاه از افراد انسانی است كه به آن سخن می گویند، بنا به اعتقاد لوی اشتروس بهره برداری از زبان در علوم اجتماعی را می توان منوط به دودلیل عمده دانست:
۱) اینكه دستگاه صوتی انسان به او امكان می دهد كه تعداد زیادی صدا را به كار گیرد.
۲) آن كه حیات اجتماعی اساساً بر مبنای یك دستگاه نمادی گسترده بنا شده و زبان تنها یكی از این نظام های نمادین است كه انسان در مبادلات و ارتباطات خود با دیگری به كار می گیرد.
وی استدلال می كند داده های انسان شناسی مشابه داده های زبان شناسی و به همان پیچیدگی هستند و باید با روش واحدی بررسی شوند؛ زبان شناسی، اقتصاد و انسان شناسی باید منحصراً به مطالعه قواعد بسنده كنند و خود را با سرشت عوامل یعنی افراد و یا گروه ها كه ارتباط آنها تحت این قواعد به نظم درآمده اند مشغول نكنند، بلكه مسأله مهم این است كه معلوم شود چه هنگام یك فرد یا گروه می تواند انتخاب كند و چه زمانی نمی تواند .
نظریه ارتباطات نیز به انسان شناسی اشتروس این امكان را می دهد كه بین اجزای تحلیل خود وحدتی فراهم آورد و در همین زمینه یكی از دلمشغولی های ساختگرایانه او این بود كه انواع متفاوت داده ها را در نظر گرفته تا روابط متغیر میان آنها را باز سازی كند كه همین امر منجر به بینش میان رشته ای وی شد و او را از جامعه شناسان و انسان شناسان دیگر جدا كرد. چرا كه هدف غایی وی در مورد به كار گرفتن روش های زبان شناسی این بود كه ساخت اجتماعی را به عمقی برساند كه انواع دیگر ساخت های ذهنی بویژه ساخت زبانی به آن رسیده اند.
▪ پندار گرایی
اشتروس در كتاب «گرمسیریان اندوهگین» ضمن تقسیم بندی تعهدات یك انسان شناس می گوید: «و تعهد بعدی ما آنكه ضمن عدم پایبندی به عناصر جامعه ای خاص اما باید از همه این عناصر جهت بازشناختن اصول زندگی اجتماعی جامعه مورد نظر سود جست و این بهره گیری نه به خاطر اصلاح عادات بیگانه از خودمان كه برای اصلاح عادات خودمان بسیار مفید است.» سپس می گوید: جامعه خود ما تنها جامعه ای است كه قادر به دگرگون كردن شكلش هستیم، بی آن كه درصدد از میان بردن آن بر آییم زیرا دگرگونی هایی كه باید در آن رواداریم خود از درون آن سر خواهد زد.
چنانچه از این گفتار برمی آید شناخت چیزهای آشكاری كه ما پیرامون خود می بینیم برای لوی اشتروس دشوار است و این نیست جز آرمانخواهی پندارپرستی (visionary) كه در اندیشه های او لانه دارد و برهمین اساس است كه سعی در پیگیری موضوعات انسان شناسی دارد، زیرا وی بدین سبب پیگیر موضوعات انسان شناسی بود كه به اعتقادش اقوام ابتدائی، نمونه های مبدل (reduced models) جوهر انسانیت هستند.▪ سیاست
اشتروس اندیشه های سیاسی خود را از ژان ژاك روسو اقتباس كرده بود و از كسانی همچون ارسطو، توماس هابز و یا ویكو نیز مواردی را به عاریت گرفته بود، در ارتباط با دیدگاه های سیاسی روسو، بدان نحوی كه توسط اشتروس مطرح شد این است كه انسان فقط آن زمانی خودآگاه می شود كه توانایی آن را داشته باشد تا استعاره ای در بیان همانندی و ناهمانندی به كار ببرد و به همین دلیل می گوید: آدمی یعنی زبان و زبان یعنی جامعه، زبان یعنی انتقال از حیوانیت به انسانیت، از طبیعت به فرهنگ، از حالت های صرف عاطفی (affectivity) به وضعیت تعقل (reasoniny). درست همانگونه كه روسو می گفت: نخستین گفتار همه شعر بود و آدمی مدت ها بعد به اندیشه تعقل فروشد.
▪ ساخت و تحلیل اسطوره:
اسطوره واژه ای است كه تعریف آن روشن نیست، برخی آن را به معنای افسانه و رؤیا و تاریخ كاذب (تاریخی كه هرگز روی نداده است) تعریف كرده اند و عده ای دیگر معتقدند اسطوره وسیله ضبط رموز دینی و نشان دادن حقایق نادیدنی به صورت موارد دیدنی است، و این همان است كه مردم شناسان آن را داستانی مقدس می نامند و لوی اشتروس بویژه در بحث ساخت اسطوره (به عنوان یكی از صاحب نظران اصلی در این زمینه) معتقد است كه: اسطوره در زمان متناوب جایی ندارد یعنی تاریخی برای آن متصور نیست هرچند پاره ای از ویژگی های آن با رؤیا و افسانه مشترك است و بویژه فرق میان طبیعت و فرهنگ حاكم بر تجارب عادی انسان در آن ناپدید شده است.
به اعتقاد وی كار ویژه و وظیفه اساطیر آن است كه تناقض ها و معانی خارق اجتماع و معمولاً ناآگاهانه ای از این گونه را برای عامه نشان دهند. اشتروس در تحلیل اسطوره از آنجایی كه منكر ایده آلیست است و به وجدان جمعی نظام خاصی باور ندارد شوق او بیشتر آن است كه وجدان ناآگاه جمع یا روح انسانی را كشف كند، كه این جست وجو باید نه تنها درباره گویندگان یك زبان كه در مورد گویندگان همه زبان ها انجام شود.
▪ انسان چیست؟
پرسش از «چیستی انسان»، صرفاً یك سؤال نیست، بلكه مشغله اساسی و بنیانی تفكر لوی اشتروس است، موضوعی كه در هر لحظه ذهنیت اشتروس را انباشه و او را به مداقه در این امور مجبور می كند. وی معتقد است فرق میان انسان و دیگر جانداران همانند، تقابل مابین فرهنگ و طبیعت است كه همیشه به نحوی بریده بریده در بینش ها و رفتارهای روزمره آدمیان وجود دارد، هرچند به صراحت بیان نشود.
«خود» انسان هیچگاه به صورت منفرد وجود نداشته و ندارد و هیچ «منی» نیست كه جزء «مائی» نباشد و این جمع من هاست كه همه افراد و چیزها را دربرمی گیرند و بدین طریق بی پایان می شوند، و در همین زمینه می گوید: «آدمی در كائنات تنها نیست، همچنانكه فرد در گروه یا هر جامعه ای میان جوامع دیگر تنها نیست»، مسأله اساسی اشتروس كاوش در انسانیت انسان و این نكته است كه آن جریان دیالكتیكی كه بر اثرش ما خود را به مقام انسانی و مافوق حیوانی بالا می بریم به چه نحوی شكل می گیرد؟ چگونه تغییر شكل می یابد؟
در چه شرایط و مواردی به اصلش بازمی گردد؟ وی در كتاب «گرمسیریان اندوهگین» می نویسد؛ برای كشف سرشت آدمی باید به گذشته بازگردیم و بنگریم كه انسان به چه صورت با طبیعت پیوند می یابد، و در كتاب «منطق اساطیر» معتقد است كه: به ما اروپائیان از كودكی آموخته اند كه خود را مركز كائنات تصور كنیم و از آلودگی به چیزهای بیگانه بترسیم، در حالی كه اسطوره اقوام ابتدایی متضمن اصل اخلاقی مخالف آن است.
وی معتقد است در قرنی كه بشر مصمم به نابود كردن صور بی شمار زندگیست باید همچنان كه در اسطوره ها آمده است اصرار ورزید كه انسانیت درست كردار نمی تواند به خودی خود آغاز شود بلكه باید جهان را بر زندگی، زندگی را بر آدمی و احترام به دیگران را بر خودپرستی رجحان داد.
سیدمسعود مدنی
منابع و مأخذ در دفتر روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید