پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


وقتی موسیقی ته می کشد


وقتی موسیقی ته می کشد
«هر چیزی که قابلیت ساخته شدن داشته باشد، ساخته می شود.» (چارلز دوول، مامور اداره دولتی اعطای امتیاز به آثار موسیقی- ۱۸۹۹) «امروزه کودکان حاکم مطلق هستند، با والدینشان مخالفت می کنند، تندتند غذا می خورند و معلمان خود را اذیت می کنند.» (سقراط)
چرا امروزه موسیقی عامه پسند اینقدر بد شده است؟ من آنقدرها هم کهنه پرست نیستم، ولی موسیقی های امروزی به جز چند استثنا واقعاً بد هستند. به نوعی شاید بتوان گفت که پس از پایان آخرین شب سال ۱۹۷۹ ما وارد یک دوره فلج موسیقی شدیم که هنوز هم نتوانستیم از آن فرار کنیم. من در دهه ۱۹۸۰ بزرگ شدم و خاطرات آن زمانم را با گوش کردن مدام به موسیقی بیتلز، جان لنون، سیمون و گارفانکل، راجر واترز، پینک فلوید، رولینگ استونز، باب مارلی، دیوید بووی و... به یاد می آورم.
خوانندگان و گروه هایی که نام آنها را اغلب از برادر و پدرم می شنیدم. آلبوم های موسیقی که بر روی تخت خواب برادرم پخش بود و من گاهی ساعت ها به جلد آنها نگاه می کردم. آلبوم هایی که مثل سی دی های امروز نبودند و عکس های رنگی هم نداشتند.
بسیاری معتقدند که دهه ۱۹۶۰ دوره یاغی گری در امریکا و کل جهان بود و از این رو بود که فضا و فرهنگی منحصربه فرد برای ایجاد موسیقی های خلاقانه و آشوبگر به وجود آمد. البته امروز هم موسیقی های یاغی و آشوبگر وجود دارد، ولی تبدیل به موسیقی های آشفته شده اند تا اینکه یاغی و معترض باشند. Crosby, Still, Nash and Young کجاست تا درباره درگیری های خونبار عراق بخواند؟ و پل سیمون امروز کیست تا صدای منتقد و معترض خود را در جامعه نسبت به کارهای حکومت سر دهد؟ تمام چیزی که امروز داریم سی دی های جدید پاریس هیلتون است. سی دی هایی که نقدهای خوبی هم درباره اش نوشته می شود. آیا واقعاً او آنقدر که معروف شده، معروف هست؟
پیش از اینکه کسی بخواهد مرا به خاطر کلی گویی و انتقاد از موسیقی های بعد از دهه ۱۹۷۰ سرزنش کند، همین جا اقرار می کنم که گروه های خوبی مثل ۱Phish یا ۲Midnite یا گروه هایی که در امور سیاسی منتقدانه شرکت کنند مانند U۲ داشته و داریم، ولی به هیچ وجه تعداد و اعتبار آنها قابل مقایسه با گذشته نیست.
به یاد می آورم، زمانی که دیکسی چیکس در مقابل جورج بوش و جنگ عراق ایستادگی کرد گرچه آنها چندان گروه بدی هم نیستند، ولی به سختی توانستند موقعیتی معترض و مستقل برای خود کسب کنند و همچنین مجبور شدند که با عقد قراردادهای سنگین با آژانس های تبلیغاتی حرف خود را در جامعه منتشر کنند و ببینید که این اعتراض چقدر با روزهای فستیوال وودستاک و خوانندگان معترض آن روز که باعث تغییرات گسترده و اعتراضات گسترده می شدند، فاصله دارد.
اگر خوب دقت کنید، متوجه می شوید که امروزه تعداد کمی از خوانندگان و گروه های موسیقی هستند که می توانند مقدار خیلی زیادی از کارهای خود را بفروشند، هنرمندانی که متعلق به پیش از دهه ۱۹۸۰ هستند. در فاصله زمانی تابستان سال گذشته و امسال، پرمخاطب ترین کنسرت های برگزار شده متعلق به رولینگ استونز، راجر واترز و پینک فلوید، پل مک کارتنی، باربارا استریسند، اریک کلپتون و ایگلز بوده است.
چندی پیش مقاله ای می خواندم که در خصوص نگرانی شدید برگزارکنندگان کنسرت ها و کمپانی های بازاریابی و فروش بلیت از افت شدید میزان فروش صحبت می کرد. افتی که حدوداً مقارن با زمان مورد اشاره من در خصوص نزول کیفیت موسیقی های ارائه شده در جامعه بوده است. به راستی که امروزه یکی از دشوارترین کارها برای برگزاری کنسرت بازاریابی و فروش بلیت است (با کمی دقت متوجه می شویم که به چه میزان برگزارکنندگان، برای افرادی که حاضر به تهیه بلیت کنسرت هستند، مزیت های تشویقی قائل می شوند). نگرانی که به هیچ وجه در سابق وجود نداشت و به راستی چه کسی امروز می خواهد به جایگاهی همچون خوانندگان و گروه هایی که در بالا بدان اشاره شد، دست پیدا کند؟
«جو والش» در یکی از مصاحبه های اخیرش می گوید که دیگر در موسیقی راک بداهه نوازی صورت نمی گیرد. من هم با او کاملاً موافقم و وقتی از او سوال شد که به نظرش امروزه چه گروهی از همه بهتر است؟ پس از کمی مکث و تامل پاسخ داد، فکر می کنم «گو گو دالز» ۳ بد نیست. این مدل پرداختن به گروه های امروزی موسیقی توسط من ممکن است کمی خسیسانه به نظر برسد، ولی اگر لیست ۴۰ تایی بهترین ها را نگاه کنیم، می بینیم که آنها آنقدر که باید خوب نیستند. آیا «کوین فدرلاین»۴ واقعاً بااستعداد است؟
من تازگی ها فهمیده ام که او اسم مستعاری هم برای خودش انتخاب کرده؛ «کی- فد». به نظر شما او کی می خواهد دست از سر موسیقی بردارد؟ من قویاً به «کی فد»، جیلو (لقب جنیفر لوپز)، «ایکس تینا» (اصلاً شوخی نمی کنم، این لقب کریستینا آگیولرا است) و « ای رول» پیشنهاد می کنم تا هر چه سریع تر دور هم جمع شوند و به حال این اسامی مستعاری که برای خودشان انتخاب کرده اند فکری کنند. در ادامه و در تبیین هر چه بیشتر بحث خود می خواهم به چند مقایسه دست بزنم.
▪ به ۵ آهنگ برتر تابستان ۲۰۰۶ نگاه کنید:
۱) فرگی۵- پل لندن
۲) نارلز بارکلی۶- دیوانه
۳) نلی فورتادو۷ و تیمبلند۸- لاابالی
۴) پوسی کت دالز و اسنوپی داگز- شاگرد
۵) ترس، در دیسکو۹- گناهان را ثبت می کنم، نه تراژدی ها را
▪ به ۵ آلبوم برتر سال ۲۰۰۵ نگاه کنید
۱) ماریا کری- رهایی میمی
۲) ۵۰ سنت- کشتار
۳) کلی کلارکسون- استعفا
۴) گرین دی- احمق امریکایی
۵) The Black Eyed Peas ۱۰- تجارت میمونی
▪ حالا به ۵ آلبوم برتر سال ۱۹۷۶ نگاه کنید
۱) پیتر فرمپتن ۱۱- فرمپتن بیدار می شود
۲) فیلیت وود مک ۱۲- فیلیت وود مک
۳) وینگز ۱۳ - Wings At The Speed Of Sound
۴) ایگلز- بهترین های ایگلز بین سال های ۱۹۷۵-۱۹۷۱
۵) شیکاگو ۱۴- بهترین های شیکاگو
▪ و حالا ۵ آلبوم برتر سال ۱۹۶۶
۱) موسیقی فیلم «نوای موسیقی» (در ایران اشک ها و لبخندها)
۲) بیتلز- هفت تیر
۳) بیتلز- روح لاستیکی
۴) رولینگ استونز- نتایج
۵) The Beach Boys - صداهای حیوان خانگی
خودتان مشاهده کنید. آیا این فقط منم که اینگونه فکر می کنم؟ یا واقعاً اختلاف خیره کننده ای میان دو لیست نمونه برترین های قرن بیستم و دو لیست نمونه برترین های قرن بیست و یکم وجود ندارد؟ اگر بخواهم منصفانه قضاوت کنم، اقرار می کنم که من خودم آلبوم «تجارت میمونی» را دارم و به نظرم گروه گرین دی هم گروه قابل احترامی است.
گرچه مک کارتنی هنوز همان سر پل بود ولی مسلماً گروه وینگز بهترین گروهی نبود که پل مک کارتنی در آن فعالیت می کرد و از گروه شیکاگو و The Beach Boys کمی ضعیف تر بود. با این حال هنوز هم معتقدم که دو لیست مورد اشاره به هیچ وجه قابل مقایسه نیستند. صنعت موسیقی در این سال ها شدیداً تغییر کرده است و یکی از عمده ترین دلایل آن شکاف عمیق میان موسیقی امروز و آفرینش های دیروز است.
موسیقی نیز همانند ورزش و پزشکی یکی از صنایعی است که بر اثر سرمایه داری امریکایی دچار لطمه های زیادی شده است. امروزه موسیقی صرفاً تبدیل به نوعی صنعت شده است که میزان فروش در آن از همه چیز مهم تر شده و کمپانی های ضبط موسیقی که غالباً در تصاحب افراد متمول قرار دارد به عنوان مثال بیشتر به دنبال فروش موسیقی های بد به جوانان هستند، لذا تمام هم و غم آنان تبلیغات گسترده، ایجاد مزایای تشویقی و فروش بیشتر با قیمت های پایین تر شده است. آنها دیگر به جای آنکه به موسیقی گوش دهند به صدای پول گوش می دهند.
در گذشته ای نه چندان دور این کیفیت موسیقی گروه ها بود که میزان موفقیت آنها را تعیین می کرد. اما امروزه کمپانی های سرگرمی هستند که به طرفداران موسیقی می گویند به چه نوع موسیقی گوش دهند و میزان موفقیت و شهرت گروه ها را تعیین می کنند، چرا که این کمپانی ها با قدرت زیادی که دارند هر گونه صدای مخالف را در گلو خفه کرده و اجازه رشد جریان های مخالف در حوزه مدیا را می گیرند.
ما در حال حاضر در خصوص انتخاب های خود صرفاً در توهمی بزرگ به سر می بریم. چرخه ای بی پایان آغاز شده است و تمام صنعت از روی سنگ دلی سلیقه مخاطبان را به بازی گرفته است و روز به روز در حال نزول است؛ به طوری که گاهی مخاطبان قدرت انتخاب و خرید آنچه را که دوست دارند از دست می دهند و در گردابی که کمپانی های بزرگ برایشان فراهم کرده اند گرفتار می شوند.
در این میان بعضی از گروه ها گه گاه می توانند خود را از این گرداب برهانند و با فرار از فرآیندهای رسمی ساخت و پخش موسیقی خود را در مکانی که باید حفظ کنند. Phish یکی از بهترین مثال ها است. آنها با وجود اینکه در مقابل این صنعت غول پیکر موسیقی ایستادگی کردند، توانستند موفقیت های بزرگی کسب کنند.
زیرا آنها بسیار بر روی اصول خود پافشاری می کردند و همچنین در اجرای کنسرت های موفق و باکیفیت و کار گروهی تاکید می کردند و توانسته بودند که طرفداران زیادی را هم جذب کنند. تعداد زیاد طرفداران چنان قدرت و روحیه ای به این گروه داده بود که کمتر گروهی از آن برخوردار بود. در حالی که اغلب گروه ها عملکرد خود را صرفاً با توجه به عواید مادی آن می سنجند که غالباً نیز منجر به تولید موسیقی های ضعیف می شود. متاسفانه Phish منحل شد، با این حال آنها یک گروه استثنایی و کمیاب پس از دوران پرفروغ موسیقی در دهه ۱۹۷۰ بودند که می شد در کارهایشان سراغی از بداهه نوازی و خلاقیت را گرفت.
دیگر مساله ای که باعث تولید موسیقی های ضعیف امروزی می شود، تکنولوژی است. امروزه حتی بازیگران هالیوود هم که هیچ استعدادی در خواندن ندارند، می توانند خواننده باشند. مهندسان تغییراتی در صدای آنها می دهند و از تمام امکانات صداهای دیجیتالی استفاده می کنند تا صدا به یک حداقل قابل قبول ارتقا پیدا کند، همانند کاری که قلمرو نرم افزاری های گرافیکی مجلات بر روی چهره مدل ها و بازیگران انجام می دهد.
سال های بزک کردن، توهم ما را تکمیل می کند. توهمی که بر اثر تخصص مهندسانی است که با روش های متعدد باعث ایجاد تغییراتی در صدای افراد چه در استودیو و چه در اجراهای زنده، می شود. «اشلی سیمپسون» مثال خوبی است.
ابتدا، او را در اجرای «زنده چهارشنبه شب» دیدیم که به سختی می توانستیم لب هایش را هنگام خواندن مشاهده کنیم. سپس در مصاحبه ای با دختر جو والش، لوسی والش، که کیبوردیست او در کنسرت بود، فهمیدیم که همیشه در کنسرت هایش دو صدا وجود داشته است، به طوری که مردم صدای همان لحظه او را نمی شنیدند.
می دانم که در تمام دوره ها، موسیقی های احمقانه ای نظیر کارهای اشلی سیمپسون، کوین فدرلاین و پاریس هیلتون وجود داشته است. همچنین درک می کنم که حتی در دوره باب دیلن هم تعداد زیادی از گروه ها و خوانندگان ضعیف وجود داشته اند. اما شکایت من از آنجا است که در تمام دوره ها آنقدر گروه های خوب بودند که در مجموع می توانستیم به تعادلی قابل قبول میان آنها برسیم، تعادلی که امروزه به نفع خوانندگان و گروه های تجاری کاملاً از بین رفته است.
بیایید دوباره نگاهی به بالا بیندازیم. با نگاهی به بهترین های موسیقی پاپ در قرن ۲۱، حقیقتاً نمی توانیم حتی یک موسیقی ارژینال پیدا کنیم. در حالی که ممکن است بعضی ادعا کنند که در دوره «گرانج» (منظور سبک ترش متال است) دهه ۱۹۹۰ تعدادی موسیقی عالی و ارژینال تولید شد. ولی من باز در جواب خواهم گفت که حتی بهترین های آن دوره نیز بسیار متاثر از گروه های دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بودند و هیچ کدامشان کاملاً ارژینال نبودند.
موسیقی دهه ۱۹۸۰ با مدل مو و لباس آن دوره کاملاً منطبق شد. حضور سینتی سایزر ها نیز نتوانست در دهه ۱۹۸۰ کمکی به کیفیت موسیقی بکند. در حالی که اگر هنوز هم به موسیقی دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ نگاه کنیم موسیقی ای سرزنده، خلاقانه، ارژینال و مملو از بداهه نوازی را مشاهده می کنیم.
در سال ۱۸۹۹ مامور اداره دولتی اعطای امتیاز به آثار موسیقی گفت؛ «هر چیزی که قابلیت ساخته شدن داشته باشد، ساخته می شود.» شاید برای آن موقع کمی زیاده روی کرده باشد. اما امروزه مشاهده می کنیم که هر آنچه به عنوان کاری تازه و نو ارائه می شود، ترکیبی از کارهای گذشته است. موسیقی نیز مستثنا نیست. من قویاً امیدوارم که دوباره به روزهایی برگردیم که ترکیب ضربه ها، ریتم ها، هارمونی ها و ملودی ها همچون کارهای خلاقانه دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ شود.
منبع: وب سایت articlesofnote
جیم جیسون
مترجم: کامران معتمدی
پی نوشت ها
۱ - Phish، گروه راک و جز فیوژن امریکایی که محدوده فعالیت آنها بین سال های ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۴ بود و به خاطر بداهه نوازی در کارهایشان معروف بودند.
۲- Midnite، یکی از مهمترین گروه های امریکایی در سبک رگی.
۳ - Goo Goo Dolls، گروه آلترنیتیو راک امریکایی که در سال ۱۹۸۶ تشکیل شده است.
۴- Kevin Federline، متولد ۱۹۷۸، بازیگر، خواننده رپ.
۵- فرگی (استیسی فرگوسن)، متولد ۱۹۷۵، خواننده امریکایی پاپ، آر اند بی ذ و هیپ هاپ
۶- نارلز بارکلی (Gnarls Barkley) گروه دو نفره و امریکایی الکترونیک، آر اند بی و هیپ هاپ
۷- نلی فورتادو (Nelly Furtado)، متولد ۱۹۷۸، خواننده کانادایی پاپ، آر اند بی، تریپ هاپ و هیپ هاپ
۸- تیمبلند (Timbaland)، تیمثی مالای ملقب به تیمبلند، خواننده، تهیه کننده و آهنگساز رپ، هیپ هاپ.
۹- Panic! at the Disco، گروه امریکایی که در سال ۲۰۰۵ آغاز به کار کرده است و سبک کاری آن تلفیقی از سبک های پاپ، الکترونیک و راک است.
۱۰- The Black Eyed Peas، گروه هیپ هاپ و رپ امریکایی
۱۱- پیتر فرمپتن (Peter Frampton)، متولد ۱۹۵۰، نوازنده، آهنگساز و خواننده پاپ / راک انگلیسی
۱۲- فیلیت وود مک (Fleetwood Mac)، گروه تاثیرگذار و موفق انگلیسی امریکایی راک
۱۳- Wings، گروه راک انگلیسی که پس از انحلال گروه بیتلز در سال ۱۹۷۱توسط پل مک کارتنی پایه گذاری شد و تا سال ۱۹۸۱ به کار خود ادامه داد.
۱۴- Chicago، گروه سافت راک و جز فیوژن امریکایی که در سال ۱۹۶۷ تشکیل شده است.
منبع : روزنامه شرق