پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فیلم معمولی دیوید فینچر


فیلم معمولی دیوید فینچر
وقتی از دیوید فینچر پرسیدند چرا فیلم‌هایش این قدر تلخ هستند گفته بود چون تا حالا فیلمنامه‌ای به دستش نرسیده که یک سکانس عاشقانه لب ساحل عالی داشته باشد. «مورد عجیب بنجامین باتن» اولین فیلم عاشقانه استاد است که لابد بعد از دیدن اسم غولی چون اریک راث (فیلمنامه‌نویس شاهکارهایی چون «فارست گامپ»، «افشاگر»، «مونیخ» و «چوپان خوب») زیر فیلمنامه‌اش به آن چیزی که منتظرش بوده رسیده و تصمیم به ساخت فیلم گرفته است. «مورد عجیب...» اولین رومانس فینچر است و من فکر می‌کنم که این فیلم در دنیای رومانس‌های سینمایی نقطه برجسته‌ای به حساب نمی‌آید.
مهم‌ترین تم عاشقانه «مورد عجیب...» که طبعا به بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف فیلم فینچر هم تبدیل می‌شود کلی فرض کردن مفهوم عشق است. به این معنا که در دنیای فیلم بنجامین باتن عشق یک مفهوم کلی فرض می‌شود که آدم‌های عاشق و معشوق افراد این مفهوم کلی به‌شمار می‌آیند. اما واقعیت مطلب این‌طوری نیست و اصلا این ماجرای نامکرر بودن داستان عشق از هر زبانی که می‌شنویم مهم‌ترین توصیف این مفهوم است. در دنیای فیلم، بنجامین در حالی به دنیا می‌آید که پیرمردی مثلا هشتاد ساله است (که از قضا خود این قضیه ورود کاراکتر بنجامین به داستان مهم‌ترین اختلاف فیلم فینچر و داستان کوتاه فیتزجرالد است. به این صورت که در داستان فیتزجرالد طرف پیرمرد وارد داستان می‌شود ولی در فیلم چون قرار است فرآیند زایمان طبیعی و از یک زن و شوهر عادی صورت گیرد بنجامین در قد و قواره یک نوزاد ولی با صورت و اندام یک پیرمرد متولد می‌شود). این پیرمرد بعد از چند سال شروع به حرکت و برقراری ارتباط با دنیای اطراف می‌کند و در همین اثنا با دختربچه هفت ساله همسایه یعنی دیزی آشنا می‌شود.
موضع فیلم در برابر این رابطه مشخص نیست و همین بزرگ‌ترین علامت سوال در مقابل تم عاشقانه فیلم است. اگر بنجامین در این سن عاشق دیزی کوچولو می‌شود و بعدها و زمانی که دیزی به زنی جوان تبدیل گردیده و بنجامین مردی میانسال شده، یادآور آن عشق قدیمی است که باعث شکل‌‌گیری رابطه می‌شود که خب، به یکی از مهم‌ترین مولفه‌های عشق یعنی سن دو طرف در زمان شکل‌گیری رابطه بی‌توجهی شده است. در واقع قضیه به یادآوردن رابطه‌ها و عشق‌های قدیمی‌ که یکی از جذاب‌ترین مایه‌های رومانس است در «مورد عجیب...» عملا کارکردش را از دست می‌دهد، چون روند گذر عمر برای دو طرف رابطه کاملا معکوس است. وقتی داستانی قرار است چنین دستمایه بکری برای فانتزی شدن داشته باشد (مردی که هرچه بر عمرش اضافه می‌شود جوان‌تر می‌شود) باید در کلیشه‌هایی که بر مبنای دنیای واقعی کلاسیک بنا شده‌اند انقلابی به‌پا کند. در حقیقت بزرگ‌ترین مشکل رومانس فینچر این است که «مورد عجیب...» می‌خواهد هم فیلمی فانتزی باشد و دنیای مخصوص به خودش را داشته باشد و هم می‌خواهد از همان موتیف‌های عاشقانه سنتی و عام استفاده کند. وقتی دنیا طوری است که آدم‌ها با گذر زمان جوان‌تر می‌شوند ولی نوع شکل‌گیری رابطه‌ها و نوع رفتارهای زن و مرد داستان شبیه آدم‌های معمولی است، نتیجه کار چیز دندان‌گیری از آب در نمی‌آید. شاید جذاب‌ترین لحظات فیلم همان دقایق شادی و عشق‌ورزی بنجامین و دیزی باشد که نمودار عمرشان بالاخره در نقطه‌ای به هم رسیده و دارند سعی می‌کنند از این تماس زودگذر نهایت استفاده را ببرند؛ والا مثلا اینکه رابطه عجیب بین بنجامین و الیزابت آبوت (تیلدا سوئینتون) اشراف‌زاده انگلیسی چه نقشی در دنیای رومانس فانتزی «مورد عجیب...» دارد به‌طور کلی پاسخی پیدا نمی‌کند.
از سوی دیگر پرداخت داستانی که می‌تواند مایه‌های فراوانی برای جذابیت داشته باشد آنقدر خسته‌کننده است که تقریبا از نیمه‌های فیلم آدم تمایلی برای تماشای ادامه فیلم ندارد. ریتم فیلم کند است و معلوم نبودن تکلیف فیلم با خودش (اینکه می‌خواهد فانتزی باشد یا واقع‌گرا) به انسجام نداشتن و خسته‌کننده بودن آن کمک می‌کند. آن ماجرای بنجامین و دریانوردی‌اش و رابطه‌اش با آن ملوان هم از چیزهایی است که به کندی ریتم فیلم کمک کرده است.
«مورد عجیب بنجامین باتن» فیلمی است که زیادی معمولی به نظر می‌رسد و هیچ‌چیز شوک‌آور درگیرکننده‌ای ندارد. از فیلمسازی چون دیوید فینچر با مدل فیلم‌هایی چون «هفت» و «زودیاک» بعید بود که اولین عاشقانه‌اش چنین اثر معمولی‌ای باشد؛ همان‌طور که از نویسنده‌ای مثل اریک راث نوشتن چنین فیلمنامه بی‌حس و حالی بعید بود.

امیر حسین جلالی
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی