جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

وقتی که گفتمان ناباب، باب می شود


وقتی که گفتمان ناباب، باب می شود
۱) درک این نکته چندان محتاج احتجاج نیست که آموزه ها و تحلیل های سیاسی به تبع زیرساخت های فلسفی علوم سیاسی ناگزیر باید از بنیه ها و بنیادهای مکاتب شناخته شده سیاسی بهره مند باشد. حتی طرح ایده یی نو و تلاش برای تبدیل آن به تئوری و سپس استراتژی - که پروسه یی سخت پیچیده و دشوار است - نیز از این پارادایم مستثنا و بیرون نیست. ظهور یک مکتب فکری از چارچوب نظریه پردازی های توانکاهی بیرون می آید که گاه ده ها متفکر سال ها شیره تن و جان خود را صرف تولید آن کرده اند. نمونه اش مارکسیسم.
بسیار ساده لوحانه است اگر کسی مدعی شود این مکتب سیاسی اقتصادی بدون نظریه پردازی هایی که از متافیزیک اسکولاستیکی ارسطویی شروع شده و به هگل رسیده بود و در متن افکار فیخته و فوئر باخ و پرودون شکل بسته بود و... صرفاً با تلاش منحصر به فرد کارل مارکس و همکارش فردریک انگلس شکل بست... چنین است مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم.۱ چنان که دانسته است در نضج گیری این مکتب فلسفی متفکران شاخصی پوست انداخته اند. از مارتین هایدگر و سورن کی یرکگور و گابریل مارسل تا ژان پل سارتر. با این همه و با وجود تمام تفاوت هایی که اگزیستانسیالیسم متافیزیکی هایدگر را از اگزیستانسیالیسم ابراهیمی کی یرکگور و اگزیستانسیالیسم مسیحی مارسل جدا می کند و خط ممتدی میان ایشان و اگزیستانسیالیسم ماتریالیستی سارتر می کشد، باز هم کسی تاکنون از این مکتب گسترده فلسفی به عنوان «هایدگریسم» یا «سارتریسم» یا... نام نبرده است. بچه بازی نیست که عزیزم، نمونه دیگر. مکتب فلسفی پست مدرنیسم را بنگرید با آن همه فیلسوف شاخص، از میشل فوکو و دریدا و لیوتار و ژیل دلوز و رولان بارت تا بودریار. اگر کسی را سراغ دارید که از اصطلاح نامانوس - مثلاً - دلوزیسم یا بارتیسم یا... نام برده باشد لطفاً نام و نشانی او را برای جناب آقای محمدرضا تاجیک ارسال فرمایید تا در استفاده از عبارات سیاسی کمی ملاحظه و تامل کنند. منظورم را در صدر و عنوان مقاله گفته ام و ضمن ارجاع ایشان و سایر عزیزان به دو مقاله دیگر در همین زمینه و به همین قلم تحت عناوین «خاتمی و لزوم عبور از خاتمی، حیات نو، ۱۸ اسفند ۱۳۷۹، ص ۳» و «نه عبور و نه توقف، حیات نو، ۱ آذر ۱۳۷۹) - که شامل تذکرهای دوستانه یی به جناب تاجیک عزیز به منظور استفاده صحیح از ادبیات سیاسی است - کوتاه یادآور می شوم. اگر قرار باشد از ترشحات فکری محمد خاتمی تحت عنوان «خاتمیسم» یاد شود، دیگران هم محق اند که مکاتب دیگری از جمله «کروبیسم»، «رفسنجانیسم»، «احمدی نژادیسم» و غیره را به ادبیات سیاسی و ایضاً ژورنالیستی ایران معاصر وارد کنند، به حوزه سیاست آب ببندند و آموز ه ها و مکاتب فکری را به بلبشو و هرج و مرج بکشند. نکنیم این کار غلط را،
۲) محمد خاتمی را از سال های دور می شناسم، از کیهان سال ۵۸ و کمی پیش تر از آن، از مرکز اسلامی هامبورگ، زمانی که جانشین شهید آیت الله محمدحسین بهشتی بود. او از خاندان بزرگ صدر و فرزند زنده یاد آیت الله روح الله خاتمی اردکانی است؛ مردی که به حق از او در مقام تالی فقیه عالی مقام شیخ حسن علی نخودکی یاد می شود. روش محمد خاتمی را زمانی که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود می پسندیدم و استعفایش را بهنگام دیدم و مطالب مطروحه در آن استعفا را تاریخی ارزیابی کردم. در دفاع از منش و کنش خاتمی - که شیوه یی متکی بر تعادل سیاسی و تسامح فرهنگی است - صدها یادداشت نوشته ام، نیز در نقد آنها، در تدوین یکی دو سخنرانی محمد خاتمی - نمونه اش سخنرانی در یونسکو - مشارکت مستقیم داشته ام، چند سالی را به همراه عطاءالله مهاجرانی، احمد نقیب زاده، سیدحسین سیف زاده، داوود هرمیداس باوند و زنده یاد داریوش اخوان زنجانی و... در گروه علوم سیاسی مرکز بین المللی گفت وگوی تمدن ها طی روزگار کرده ام و به تایید همین بزرگان بیشترین مقالات را - چه به لحاظ کیفی و چه از نظر کمی - در زمینه تبدیل ایده گفت وگوی تمدن ها به نظریه نوشته و منتشر کرده ام.
می دانم که شما هم می دانید طراح این ایده نه محمد خاتمی بود و نه صد سال پیش از او برنارد لوئیس و بعدها واسلاو هاول و...، با این حال من طی بیست و سه مقاله مبسوط و پنج سال تلاش پژوهشی کوشیده ام این ایده را - با تاکیدی که سازمان ملل متحد داشت - به عنوان مکملی برای منشور حقوق بشر ملل متحد به نظریه تبدیل کنم و به توفیق نسبی نیز رسیدم، اما... به دلایلی همه تلاش بی مزد و منت ما نیمه کاره ماند. این مورد را عرض کردم تا گفته باشم حتی در طرح ایده گفت وگوی تمدن ها نیز، باز هم با محمد خاتمی به عنوان یک متفکر - مثلاً از جنس هایدگر و سارتر - مواجه نیستیم. (تو را به خدا سطح تولید اندیشه را تنزل ندهید.)
۳) محمد خاتمی را دوست دارم اما معتقدم- او خود نیز بر این عقیده است- که او بنیانگذار هیچ مکتب فکری ویژه یی نبوده است که بتوان از آن به عنوان «خاتمیسم» یاد کرد. بدین سان تذکر چند نکته برای روشن شدن ذهنیت سازی های کاذب ضروری است.
الف) محمد خاتمی مولود جنبش اجتماعی دوم خداد ۷۶ است که همراه با امواج بلند مطالبات متراکم و معوقه ملت ایران قالبی سیاسی گرفته است.
ب) نه محمد خاتمی و نه هیچ فرد دیگری در جبهه اصلاح طلبان دولتی- و اپوزیسیون- نمی تواند مدعی شود که مولد این جنبش خودجوش بوده است.
پ) پیروزی خاتمی در انتخابات دوم خرداد ۷۶ از انطباق مجموعه یی از فرآیندهای مختلف شکل گرفته است (بنگرید به مقاله یی از همین قلم؛ «همه که نباید رئیس جمهور شوند»؛ همشهری ۲۴/ شهریور ۱۳۸۱).
ت) خاتمی در تمام طول و عرض عمر سیاسی و فکری خود نه طراح بنیادهای نظری جنبشی بوده است و نه مبدع ایده یا تفکری نو.
قصد ما- بی شک- نه تقلیل اندازه های واقعی خاتمی است و نه نادیده انگاشتن تلاش های او در پیشبرد جنبش سیاسی اصلاح طلبی دولتی. ما وظیفه داریم از طریق نقد گفتمان های ناباب (خاتمیسم) جلوی باب شدن تابوهای جدید را بگیریم. از آقای تاجیک که خود مدرس علوم سیاسی است و علاقه ویژه یی به کاربست بجا و بی جای واژه «گفتمان» دارد، انتظار می رود، در کاربرد واژه های سیاسی وسواس و وسوسه بیشتری خرج کند و اجازه ندهد گفتمان های حاشیه یی و ناباب در متن گفتمان سیاسی ایران معاصر باب شود.
محمد قراگوزلو
پی نوشت؛
۱- در این زمینه بنگرید به کتاب؛ قراگوزلو، محمد (۱۳۸۶) «درآمدی به اگزیستانسیالیسم و حکمت متعالیه»، تهران؛ قصیده سرا.
منبع : روزنامه اعتماد