جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

راهبردهای تحقق دموکراسی و عدالت طلبی


راهبردهای تحقق دموکراسی و عدالت طلبی
سخن بر سر این است كه راه حل مناسب برای تحقق دموكراسی و عدالـت خواهی چیست؟عده ای معتقدند این امر با «حضور نیروهای خارجی قدرتمند» و یا با «هماهنگی نیروهای طرفدار دموكراسی» ممكن خواهد شد. عده ای دیگر نیز بر تركیبی از راه حل های فوق معتقدند.شكافتن هر یك از این راهبردها مسئله مهمی پیش پای ما می گشاید.
●حضور نیروی خارجی قدرتمند برای تحقق دموكراسی و عدالت خواهی
تجربه آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم نشان دهنده تجربه مزبور است. دو كشوری كه با وجود داشتن شرایط بنیادین رشد و توسعه به دموكراسی پایدار نرسیده بودند. فاشیست اروپایی و فاشیست آسیایی به عنوان پدیده ای كه می توانستند دموكراسی را محدود سازند در دو كشور پا گرفتند و دموكراسی مستمر در این جوامع را به تعویق انداختند. با اشغال نیروهای خارجی، آلمان و ژاپن به دلیل داشتن زیرساخت های بنیادین توانستند به كمك نظمی كه خارجیان برقرار كردند به مدل های بومی دموكراسی نزدیك شوند اما این نگاه ظاهری به این قضیه است، چرا كه آلمان و ژاپن زیرساخت های اقتصادی قدرتمند توسعه یافته در اختیار داشتند و فرهنگ پذیرا برای تحقق دموكراسی در جامعه وجود داشت. باید توجه كرد كه بخشی از ساختارهای اجتماعی مانند طبقه اشراف و نظامیان و سرمایه داری بدون سازمان و كارگران بدون قدرت لازم، مانع تحقق دموكراسی بودند، ولی با ورود عنصر خارجی، نیروهای اشراف و نظامیان كه جریانات قبل از دموكراسی بودند، تضعیف شدند و زمینه تحقق دموكراسی از طریق غلبه بر حاكمیت توتالیتر و ایجاد شرایط فرهنگی و ساختاری مناسب برای تحقق دموكراسی فراهم شد. به عبارتی عنصر خارجی قدرتمند به عنوان كاتالیزور وارد عمل شد و به تحقق دموكراسی در این دو كشور یاری رساند. بی تردید مداخله خارجی در بعضی جوامع امكانی برای گشایش فضای سیاسی بوده، اما در همه جوامع منجر به تحقق دموكراسی نشده است.
اشغال نظامی افغانستان و عراق به قصد تحقق دموكراسی یا حداقل با سر دادن این شعار انجام گرفته است اما به گفته برژینسكی مشاور امنیت ملی دولت جیمی كارتر، آمریكا تجربه دولت - ملت سازی موفق نداشته است. وی به تجربه تشكیل حكومت های آمریكای جنوبی و لاتین كه با كمك آمریكا در مبارزات ضداستعماری علیه اسپانیا شكل گرفته، اشاره می كند كه حكومت های ملی این كشورها مستبد و خودكامه از كار درآمدند. از همین روی اشغال نظامی عراق و افغانستان با توجه به فقدان ساختارهای لازم برای دموكراسی به توافق ملی میان طبقات اجتماعی آن نیاز دارد، در غیر این صورت آمریكا بایستی روزگاری این سرزمین را ترك كند. اگر كشمكش قدرت میان اقوام عراقی یا اقوام افغانی ادامه یابد، آمریكا می باید با حمایت از یك طرف قدرتمند صورت مسئله را به نفع یك طرف حل كند تا مسئله خاتمه یابد. در شهریور ۱۳۲۰ هجری شمسی متفقین ایران را اشغال و رضاشاه را تبعید كردند و فضای سیاسی كشور به واسطه اشغال خارجی باز شد اما تا سال ها كشمكش جریانات سیاسی امكان استقرار دموكراسی را منتفی كرد و با وجود ایجاد نهضت ملی، اختلافات میان جریانات بسیار زود خود را نمایان كرد و نهضت ملی از ادامه راه بازماند و كم دستاوردتر از انتظار جامعه جلوه كرد و كامیابی نیافت. به عبارتی حتی با وجود دخالت عنصر خارجی به نیت تحقق دموكراسی در جوامع فاقد ساختار مناسب و فرهنگ پذیرای دموكراسی، نیاز به توافق های بنیادین میان نیروهای جامعه برای استفاده از شرایط ایجاد شده است كه باید به زمینه ایجاد این توافق بنیادین پرداخت.
● نقش كاریزما
كاریزما در جوامع كاركردهای مختلف داشته است. در جوامع در حال گذار كه ساختارهای جدید شكل نگرفته و ساختارهای گذشته نیز كارایی لازم را ندارند، نیاز به افراد یا جریان فراگیر وجود دارد تا جوامع مرحله ای را به وسیله ایشان سپری كنند. چنین شرایطی با هدایت مصلحی به شكل گیری دوران جدید ختم می شود. مانند رهبری پیامبر در ملت سازی و حكومت سازی برای اعراب تازه آیین. اما اگر در دوران مدرن سخن بگوییم دو نوع كاریزما را خواهیم یافت. در تاریخ صدساله ما چهره های كاریزماتیك ملی به طرف یك قشر سمت گیری كرده یا اینكه در میانه راه كاریزمای آنان خدشه برداشته است. مانند كاریزمای دكتر مصدق كه بعد از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ هجری شمسی دچار خدشه و اختلاف شد و آیت الله كاشانی نیز در رقابت با مصدق جانب جریان خاصی را گرفت. از سویی در جامعه كاریزمای جریانی یا سازمانی یا افراد فرهمند در میان محافل به كشمكش با یكدیگر رفته و توان رهایی بخشی خود را تقلیل داده اند. جالب آن است كه در میان این كاریزمای محفلی یا سازمانی، افراد اصولی و معتقد كه درد مردم و دموكراسی داشته اند، منزوی شده یا كمتر مورد اعتنا قرار گرفته اند. باید توجه داشت كه كاریزما شدن امری ساختگی نیست و به ضرورت شكل می گیرد.
● هماهنگی نیروهای طرفدار دموكراسی و توسعه و رفاه
در یك جامعه كه بر روی روال است، هر جریانی به اقتضای منافع و موقعیت خود اقدام می كند. نتیجه حاصله به دلیل بر روی ریل بودن جامعه، برآیندی قابل تحمل می شود. جوامع غربی معاصر این سان هستند. تمدن ایرانی - اسلامی قرون سوم تا ششم هجری قمری نیز این گونه بوده است. جوامع جهان سومی كه به شكلی كپی برداری از جوامع غربی می كنند، چنین نیستند. در چنین جوامعی جریانات، اقشار، طبقات صنفی و اقتصادی به خیال خود نقش واقعی بازی می كنند. اما در پایان كار مشخص می شود كه این روال كار بر وفق مراد نبوده، به عبارتی این جوامع بر روی ریل مطلوب پیشرفت قرار ندارند. پس لازم می آید كه تدبیر دیگری تدارك دید تا بتوان جامعه را وارد مدار و ریل مناسب كرد. در جوامعی كه در وضعیت مطلوب به سر می برند، لیبرال ها، دموكرات ها و رادیكال ها از منافع خود دفاع می كنند و در چهارچوب دولت- ملت مدرن با یكدیگر كشمكش و تعامل دارند، اما در همین جوامع زمانی علیه نیروهای غیردموكرات و برای شكست آنان، میان لیبرال ها، سوسیالیست ها توافق صورت می گیرد كه این توافق به دلیل پذیرش نظام حاكم مورد قبول افكار عمومی قرار می گیرد.
اما در جوامع جهان سومی هم اعتبار و آبروی سیاسی نیروهای دموكرات و لیبرال مهم است و هم این جریانات نیازمند درك شرایط جامعه خود هستند. یعنی این جریانات نمی توانند همانند جوامع پیشرفته با یكدیگر كشمكش و منازعه داشته باشند، چرا كه در آن جوامع دولت - ملت مدرن تحقق یافته و ساختار قدرت سیاسی، ساختار اجتماعی و باورهای فرهنگی جامعه، بر اساس تكثر و تنوع شكل گرفته و جریانات سیاسی طبقات و اقشار معینی را نمایندگی می كنند و در حوزه عمومی نهادهای مدنی قوی وجود دارند كه با احزاب تعامل می كنند. اما در جوامع جهان سومی یا پیرامونی نیروهای محافظه كار مخالف دموكراسی قدرتمند وجود دارند كه به قاعده دموكراسی تن نداده. بخشی از این نیروهای قبل از دموكراسی یا مخالف دموكراسی مانند نظامیان، بخشی از سنتی ها گرایش صاحب قدرت در جامعه هستند. در نتیجه اگر نیروهای طرفدار دموكراسی به قصد تحقق اهداف خود كه بدون رعایت دید كلان تر یعنی تحقق دولت - ملت مدرن باشد با یكدیگر رقابت حذفی كنند در نهایت فضا را برای نیروهای قبل از دموكراسی و مخالف دموكراسی فراهم می كنند.نیروهای قبل از دموكراسی و مخالف دموكراسی دارای تفاوت بینشی هستند، اما به دموكراسی تمایل و تعهد ندارند (به عنوان نمونه نظامیان و اشراف مخالف دموكراسی) اما نیروهای قبل از دموكراسی مانند سنتی ها و دربار و سلطنتی های سنت گرا با دموكراسی میانه ای ندارند. در كشمكش های میان آزادیخواهان دموكرات ها در صدر مشروطه، برنده اصلی رضاشاه سردار سپه بود. چرا كه كشمكش مستوفی الممالك با میرزاكوچك خان و میرزاده عشقی به نفع نظامیان بوده و چون سلطنت قاجار ضعیف بود عاقبت سلطنت پهلوی شكل گرفت كه از سلسله قاجار در برقراری استبداد خشن تر بود. این قاعده در تاریخ كشور به اشكال گوناگون رخ نموده است و جالب آن است كه تكرار این تجربه ناخوشایند قبل از این كه به مسئله عقیده و باور و یا مذهبی و غیرمذهبی بودن مربوط باشد، به حاكم شدن جریانات با گرایشات غیردموكرات مذهبی و غیرمذهبی ملی و چپ در دولت و رهبری سازمان های سیاسی مربوط می شود كه مدیریت ها را برای مدت طولانی تری در دست گرفته اند. با اندكی تسامح از پیروزی انقلاب مشروطه تا به امروز می توان صف بندی غیراصولی اما به ظاهر طبیعی آزادیخواهان را با دموكرات های رادیكال در قالب چپ و راست آزادیخواه را در برابر یكدیگر مشاهده كرد. جالب آن است كه این رقابت ها تا زمانی كه به نقطه بحرانی نرسیده قابل تحمل بوده اما زمانی كه این رقابت ها منجر شده كه این دو جریان متعلق به طبقه متوسط و طرفدار دموكراسی به حمایت از نیروهای قبل از دموكراسی یا مخالف دموكراسی بپردازند، دیگر پروسه شكل گیری دولت و ملت مدرن به خطر افتاده و باز مخالفان دموكراسی یا نیروهای قبل از دموكراسی به قدرت رسیدند. در این مورد می توان مثال های بارزتری زد. بعد از پیروزی مشروطیت در حزب دموكرات عامیون، اعتدالیون و اجتماعیون در قالب رادیكال و محافظه كار مشروطه با یكدیگر رقابت كردند، اما بعد از مدتی این دو جریان در مخالفت با یكدیگر به حمایت از نیروهای قبل از دموكراسی اقدام كردند و نتیجه كار فروپاشی تكوین روند دولت - ملت جدید بود كه مبنای آن حكومت پارلمان و انجمن های ایالتی و ولایتی بود. در نهایت پارلمان مشروطه به مجلس فرمایشی تنزل یافت و انجمن های ایالتی و ولایتی كه مبنایی برای تمركززدایی بود نیز تعطیل گردید.
در جریان نهضت ملی آیت الله كاشانی، دكتر مصدق و حزب توده در كشمكش با یكدیگر قرار گرفتند. آیت الله كاشانی به عنوان نماینده بخش سنتی مذهبی جامعه با دكتر مصدق كه به روشنفكران مرفه طبقه متوسط تمایل داشت در تضاد قرار گرفتند. تمایل آیت الله كاشانی برای كنترل مصدق به ضرر دموكراسی بود و همچنین بی اعتنایی مصدق به سازماندهی جنبش اجتماعی حزب توده به عنوان جریانی كه بخش جوان و رادیكال طبقه متوسط را رهبری می كرد در تعارض با نهضت ملی قرار گرفت و عملكرد مناسبی از خود در سال های حساس ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲ هجری شمسی نشان نداد.این قاعده در هر جامعه ای امكان تكرار دارد به نحوی كه نیروها و جریان های سیاسی طرفدار دموكراسی به دلایل مختلف در مقابل یكدیگر صف بندی كنند كه نتیجه آن به نفع نیروهای قبل از دموكراسی تمام می شود. در صف بندی «ارتجاع و لیبرال»، «انقلاب و ضدانقلاب»، «خلق و ضدخلق» ناگهان جریانات متعلق به دوره دموكراسی و عدالت در برابر یكدیگر صف بندی می كنند. نتیجه كشمكش در جامعه ای كه دولت - ملت براساس مردم سالاری شكل نگرفته به مثابه متوقف شدن پروسه مزبور است و حاكمیت نیروهای قبل از دموكراسی به كمك نیروهای مخالف دموكراسی را در پی خواهد داشت. در حالی كه بسیار بارز است كه با وجود جریان آزادیخواه میانه رو در حاكمیت، جریانات رادیكال امكان فعالیت خواهند داشت اما با برآمدن نیروهای سنتی همین امكان نیز از میان می رود.
مشكل بزرگ كشمكش میانه روها و رادیكال های آزادیخواه این است كه به دلیل عدم یكدست بودن حاكمیت، نیروهای میانه رو در قدرت مسئول همه سیاست های كل حاكمیت شناخته می شوند در حالی كه در طول تاریخ معاصر حاكمیت ها از نیروهای قبل از دموكراسی یا مخالف دموكراسی خالی نبوده و این نیروها قدرتمندتر از میانه روهای آزادیخواه بوده اند. مثال بارز این ادعا دولت نهضت ملی، دكتر مصدق به دلیل دموكرات بودن از مجلسی رأی اعتماد گرفت كه با گرایش غالب محافظه كارانه كه با نهضت ملی همدل نبود علاوه بر این دربار و سلطنت و نظامیان و اشراف و سرمایه داران قدرت (نه سرمایه داری ملی) با نهضت ملی مخالف بودند. در زمان مصدق، اعضای حزب توده و همچنین نیروهای فداییان اسلام آزار می دیدند. اما وجود نهضت ملی باعث آزار كمتر ایشان می شد. مصدق در مواردی می باید قانونی عمل می كرد و در مواردی نیروهای مخالف دموكراسی به نام دولت و حاكمیت با جریانات رادیكال برخورد تند می كردند. اما باید توجه داشت كه بعد از مصدق این نیروها به شدت سركوب شدند یا این كه به جوخه های اعدام سپرده شدند. همچنین مصدق و كاشانی و حزب توده بایستی می دانستند كه دربار و سلطنت با وجود این جریانات است كه آنها را تحمل می كند در غیر این صورت با حذف یكی، دیگری را نیز تاب نمی آورد.
بعد از كودتا علیه دولت ملی، نه كاشانی، نه حزب توده و نه نواب صفوی هیچكدام تحمل نشدند. درك چنین ویژگی و سرنوشتی برای نیروهای طرفدار دموكراسی كه در تاریخ معاصر ما بارها به اشكال گوناگون تكرار شده است، نشان از این واقعیت می دهد كه بایستی نیروهای طرفدار دموكراسی در دو گرایش آزادیخواه و دموكرات با اتحاد اصولی با یكدیگر بر سر اهداف مشترك، مانع از تحقق دور هرج و مرج در جامعه شوند و عاقبت بر این دور تكراری مهاری مثبت و دوران ساز بزنند. این توافق اصولی می تواند بر سر تحقق دولت - ملت مدرن صورت بگیرد كه لازمه آن حق انتخاب شدن و انتخاب كردن همه شهروندان جامعه است. در چارچوب حاكمیت فراگیر دولت ها را محل تغییر مسالمت آمیز می كند و به نهادهای مدنی در حوزه عمومی اهمیت فراوان می دهد و جریان های سیاسی قدرت واقعی را در حوزه عمومی می خواهد و محل استقرار خود را در حوزه عمومی قرار می دهد و در صورتی وارد دولت می شوند كه متكی به آرای مردم باشند و هیچگاه تصور تسخیر دائمی دولت را ندارند. اما این نیروها باید بدانند كه لازمه دولت شدن برای رادیكال ها بسیار سخت تر از آزادیخواهان لیبرال _ ملی است.
چرا كه دولت شدن نیز به ثروت مكفی، اعتبار و مشروعیت قابل ملاحظه و قدرت سازمان داده شده نیاز دارد. جریانات رادیكال در افكار عمومی جلوه می كنند و آزادیخواهان لیبرال - ملی در عرصه قدرت نیروی تواناتر از رادیكال ها هستند، اما در جوامع پیرامونی محافظه كاران قبل از دموكراسی از ایشان قدرتمندترند. اگر آزادیخواهان لیبرال ملی و رادیكال های دموكرات نیاز به یكدیگر را درك كنند، آنگاه است كه در صورت «اشغال نیروی خارجی» یا «پیدایش كاریزما» یا «در صورت ایجاد بحران در دولت شبه مدرن»، می توانند با توافق اصولی شرایط را برای تحقق دموكراسی فراهم كنند.
‌خاتمه
تجربه صد ساله جامعه ما نشان از این واقعیت دارد كه اشغال و حمایت نیروی خارجی طرفدار تحولات و رهبری كاریزماتیك به دلیل فقدان ساختار اجتماعی اقتصادی متكثر و شرایط فرهنگی نامناسب منجر به تحقق دموكراسی در جامعه نمی شود. از همین روی لازم است كه نیروهای طرفدار دموكراسی با توافق اصولی بر سر تحقق دولت - ملت مدرن بر اساس مردم سالاری با تقویت حوزه عمومی قوی، راهبرد مناسب برای تحقق دموكراسی را تدارك ببینند.
تقی رحمانی
منبع : روزنامه شرق