دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


جهان سوم و اقتدارگرایی


جهان سوم و اقتدارگرایی
جهان سوم، محیطی به شدت متفاوت و متمایز است. این واقعیت در قلمرو فرهنگی به شدتی فزاینده تر و برجسته تر در مقام مقایسه با دیگر حیطه ها جلوه گری می كند. از نظر فرهنگی، جهان سوم به روشن ترین گونه ای از غرب قابل تمایز است. هویتی متفاوت را در جغرافیای غیرغربی نظاره گر هستیم كه آن را در مسیری غیرهمسو و غیرموازی با همتای خود قرار می دهد. شباهت های ظاهری بین دو جغرافیا با در نظر گرفتن این نكته نباید این ذهنیت را به وجود آورد كه دگرگونی در بنیان های حیات دهنده فرهنگ در جهان سوم به وقوع پیوسته است، چرا كه تغییرات شكلی را نباید با تحولات ماهوی یكسان قلمداد ساخت. در دو جغرافیای متفاوت ما با دو فرهنگ غیرمشابه كه دو مسیر كاملاً دور از یكدیگر را طی می كنند روبه رو هستیم.
● فرهنگ دستوری
محیط فرهنگی در هر جامعه ای بازتاب چشم اندازهای تاریخی، جغرافیا، سیستم اقتصادی و مجموعه سنت های ذهنی و ایده ها است. تجارب تاریخی همیشه همراه افراد هستند و نادیده انگاشتن آنها غیرممكن است همان طور كه ویژگی های جغرافیایی تقریباً در طول زمان ثابت هستند. سیستم ها و ایده ها متاثر از محیط هستند و به همین روی استعداد برای تحول را دارا هستند. با در نظر گرفتن این واقعیات است كه درمی یابیم چرا فرهنگ غالب در كشورهای جهان سوم عمودی و امری است. در تمامی جنبه های زندگی این ویژگی را شاهد هستیم. منبع هر حقیقتی، اساس هر رابطه ای و علت وجودی هر پدیده ای نمایانگر حضور رابطه ای عمودی است.
به همین روی است كه ارزش های حاكم فرهنگی آمرانه و «بالا منبع» هستند. بده وبستان فرصتی برای تبلور نمی یابند و همه چیز در خدمت ایده ها و افرادی است كه در صدر هستند. همه چیز در قالب ها و چارچوب ها باید ترسیم شوند. شیوه زندگی تعیین می شود و افراد باید به گونه ای زندگی كنند كه برای آنها معین شده است. دنیای درونی و بیرونی باید به گونه ای تعریف شوند كه گفته شده است. فرد فاقد هویت است چرا كه جهت حركت، نحوه بیان و چگونگی نگرش برای او از بالا تعیین می شود. هویت ها شكل می گیرند و تعاریف حیات می یابند به گونه ای كه گفته شده اند. تعاملات نیستند كه حدود و ثغور را معین می كنند بلكه ظرفیت ها و تمایلات افراد و ساختارهایی است كه در موضع مرجع قرار گرفته اند. به لحاظ وجود یك رابطه از بالا به پایین و آمرانه است كه ارزش ها و نگرش ها به شدت یك سونگر و در تعارض با نوآوری هستند. در بطن چنین فرهنگی است كه نقاط ماخذ به عوامل كنترل كننده تبدیل می شوند و نقش صافی را بازی می كنند. آنها هستند كه معیارها را تدوین می كنند.
معیارها در بستر حركت جامعه شكل نمی گیرد بلكه از بالا به جامعه تحمیل می شود و گریزی جز پذیرش آنها نیست چون كه رویارویی به مفهوم حذف است. پذیرش یك ارزش است كه در تمامی رفتارها و دیدگاه های حضورش محسوس است. برجستگی فراوان اقتدارگرایی در جوامع جهان سوم برآمده از كیفیت امری فرهنگ است. اقتدارگرایی تنها در محیطی شكل می گیرد كه افراد پذیرفته اند كه شیوه زندگی باید برای آنها ترسیم شود و زاویه دید آنها باید برای آنها تنظیم شود. اقتدارگرایی تداوم یافته است چون كه طبیعی جلوه می كند. پذیرش اقتدارگرایی به عنوان واقعیتی طبیعی رابطه مستقیم با حاكمیت فرهنگ امری و دستوری دارد. در قلمرو سیاسی به همان میزان شاهد اقتدارگرایی هستیم كه در قلمرو اجتماعی. پس اینكه چرا غالباً نظاره گر روابط اجتماعی اقتدارگرا، تصمیمات سیاسی اقتدارگرا، رفتارهای اقتصادی اقتدارگر هستیم بدین روی است كه فرهنگی به شدت اقتدارگرا و از بالا به پایین فضای روانی و ذهنی افراد را حیات داده است. رابطه بین دو سویه بین فرهنگ و اقتصاد برقرار است و هر دو از یكدیگر متاثر می شوند اما این فرهنگ است كه تداوم، تاثیر و حضورش قاطع تر است.
● فرهنگ تبادلی
در غرب با فرهنگی روبه رو هستیم كه مختصات خاص خود را دارد. هر چند كه كشورهای غربی كاملاً یكسان نباید تصویر گردند ولیكن تفاوت ها در میزان ها است و از نظر بنیادی، همشكلی را باید وجه غالب و برتر در نظر گرفت. چارچوب های ارزشی و معیارهای رفتاری در غرب بر مبنای فرهنگ تبادلی حیات یافته و تداوم دارد. با توجه به اینكه یك مبنای واحد برای شیوه زندگی و قرائت گیتی وجود ندارد، به ضرورت شاهد صورت های گونه گون نگرشی و كنشی هستیم. تعاملات در تمام سطوح زندگی به جهت تنوع، مبتنی بر حركت از افق های غیرواحد است. چون حركت ها افقی هستند، فی النفسه بری از رابطه بالادست و پایین دست است. برای رسیدن به یك تعریف ارجح و در جهت دستیابی به یك الگوی برتر رفتاری می بایستی توافق حاصل شود. به دلیل اینكه نقطه آغازین حركت به سوی این دو نیاز از نقطه نظر جایگاهی، درخور بالا و پایین را متجلی نمی سازند، این الزام وجود دارد كه تمامی نقطه نظرات، نگرش ها و شیوه ها به صحنه آورده شوند و بده و بستان مشروعیت هنجاری و عملیاتی یابد.
در غرب چون فرهنگ تبادلی حاكمیت دارد امكان شكل گیری اقتدارگرایی وجود ندارد چون كه چنین كیفیتی به شدت غیرطبیعی جلوه خواهد كرد. فرهنگ تبادلی در تمامی حیطه رفتار متناسب با ویژگی های خاص خود را شكل می دهد. این شاید دلیل اصلی باشد كه چرا نوآوری و ابداع از حیطه سیاست گرفته تا مقوله اجتماع گسترده و فراوان است. محوریت با چارچوب ها نیست بلكه فرد است كه اساس و مبنای حركت قرار می گیرد. در چنین فضایی برای رسیدن به یك نقطه مورد توافق نیاز به این است كه یك حقیقت واحد مبنا قرار نگیرد و فرصت های یكسان برای افكار غیرهمسو و افراد غیرمشابه حیات یابد.
دكتر حسین دهشیار
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید