چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا


ارزش سنتها به پشتوانه دیروز است


ارزش سنتها به پشتوانه دیروز است
بی شک اعتبار و هویت هر تمدن و فرهنگی به پشتوانه اصالتها، سوابق و افتخارات تاریخی آن است. هیچ ارزشی فی البداهه بوجود نمی آید و هیچ افتخاری بدون تکیه بر باورها و آئینهای نهادینه شده در حافظه تاریخی جامعه جاودانه نمی گردد.
سنتهایی که نسل به نسل و سینه به سینه ، بستر ناملایم تاریخ را درنوردیده و به عنوان "یکی از ارکان عمدهء حیات فرهنگی ملتها"[۱] دست ما رسیده است. براساس تجربیاتی چند صد ساله و برپایهء پژوهش وآزمونهای اندیشمندان، هنرمندان، حکما و پدران ما کشف و خلق شده تا به امروز رسیده است.
بر همگان وظیفه است تا پاسدار این حرمت جاودانه و این هویت بازمانده از نیاکان خود باشیم، تا دست یافته ها و ابداعات ما نیز توسط آیندگان حفظ شود و افتخاری گردد برای فرزندان ما. تمامی سنتهای برجای مانده، نه تنها از نظر ارزش تاریخی و باستان شناسی، که از لحاظ اصول زیبایی شناسی، ساختار و اصول فکری و بنیادی، نگاه و بینش آئینی و عرفانی و همچنین قوانین و نظام زندگی اجتماعی، هدفمند بوده، دارای ساختاری ماهوی می باشند و اهمیت فوق العاده ای در زندگی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی تمامی جوامع و ملل دارد.
تفاوتی که هنرهای سنتی بابحث تکرارگرایی و کهنه ستایی دارند در این نکته است که سنت هنرهای سنتی، فلسفه و جوهره وجودی نهفته در پوسته غبار گرفته آثار است نه تولید مجدد و تکرار عینیت تاریخی آثار، هنرمندی که به معنا و ارزش نقشهای تذهیب و ساختار لاهوتی اسلیمی ها، ختایی ها پی نبرده باشد، کسی که ویژگیهای فلسفی و آئینی نقش و نگار و خطوط نشسته بر ظروف سفالین را درک نکرده است و از عرفان و روحانیت رنگهای لاکی، فیروزه ای و آبی لاجوردی کاشی مساجد و فرم محراب و قوس گنبد طرفی نبرده باشد و نداند طرح گل و باغی که بر فرشها و قالیها خودنمایی می کند جهان مثالی بهشت را به یادها می آورد، جز تکرار و تقلید و جز خستگی و رخوت از سنت، درکی نخواهد داشت.
نگاه اینگونه افراد برسنت ، نگاهی است که به دیروز دارند. این گروه؛ دروازه سنت را پشت سر خود می دانند و بازگشت به عقب را شکست قصور می کنند. حقیقت این است که سنت ، دروازه ای است برای ورود به آینده. ارزشهای نهفته در سنت، توشه ای پربها است برای سفر به آینده و سنت، باوری قلبی است برای ورود به آینده، سنت؛ اعتماد به نفس تاریخ است، هر چه این اعتماد و باور قویتر باشد، تداوم، بقا و جاودانگی تاریخ بیشتر و گذر آن در زمان با صلابت و اعتبار بیشتری اتفاق خواهد افتاد.
آنگاه که با جدیت و عمق ، به ارزش سنتها و ادامه روند حفظ و اعتلای آن بیاندیشیم و بپردازیم از پاسداری و استفاده آن نهراسیم، قدرتی به بزرگی تاریخ در درست و دلمان است و امیدی به سبزی آیند پیش رویمان و آنگاه با روحی سربلند و هویتی قابل دفاع قدم به سوی فرداها را تجربه خواهیم نمود.
متأسفانه در ذهن خام و ناآشنای برخی هنرجویان یا حتی بعضی به ظاهر روشنفکران عرصه های هنری چنین استنباط شده است که امروزی بودن و مدرن فکر کردن به معنای طرد و محکوم کردن تمامی ارزشها و سنتهای گذشته است . هرچیزی که رنگ و بویی از هویت تاریخی را در خود نمایان سازد، مهجور و مختوم است و برعکس هرچیزی که از هیچ پشتوانه، اصول، سابقه و هویت شناخته شده و ارزشمندی برخوردار نباشد، مدرن و امروزیست. این نگرش، هنر مدرن را در دید این افراد چنان نموده که فلسفه اصلی مدرنیسم را در این نسخه کلی پیچیده اند و می گویند "هر تفکر، تخیل و اثری که تاکنون تجلی نیافته باشد، نمادی از هنر نوین و مدرن است" چنین به نظر می رسد که شرط لازم و گامی برای تعریف اثر هنری مدرن تنها این است که تاکنون به ذهن کسی نرسیده و خلق نشده باشد.
دیگر معیارهایی که برای تعریف هنر از آنها یاد کرده بودیم و شناخته بودیم همچون بیان ارزشمند، پیروی از اصول زیبایی شناسی، هدفمندی و کمال طلبی، تأثیر و تعبیر مخاطب، بهره مندی از تجربیات و پشتوانه های تاریخی و حتی حضور و نقش اثر خلق شده در شکل گیری تاریخ یا فرهنگ بصری جامعه، ارزش و اعتبار خود را در فلسفه هنر مدرن اینگونه به ظاهر هنرمندان از دست داده است. هر نوع بازی و هرگونه تراوشات ذهنی و خلاقیت پرانی در این دیدگاه هنر فرض شده و ارزش ارائه و نمایش را دارد. بیشتر چنین به نظر می رسد که این قشر برای خلق آثار خود بیشتر از آنکه به ادراکات، دقت، حساسیت و همچنین مهارت و قدرت و اصولی پایبند باشد با تکیه بر جسارت و بی پروایی خود دست به آفرینش هنری می زنند. اما تاریخ این را اثبات نموده است که هیچ ارزشی بدون دارا بودن اصول اولیه ای همچون دقت، مهارت و سپس جسارت خلاقیت، ماندگاو و جاودانه نمی شوند.
مطالعه زندگینامه، بررسی و تحلیل روند رشد و پیشرفت هنری سردمداران و هنرمندانی که پدران هنر مدرن معرفی شده اند به روشنی و آشکارا این حقیقت را تأیید می کند که تمامی این هنرمندان مدرنگرا از ابتدا الفبای هنر را مشق کرده اند، پای درس اساتید و بزرگان خود نشسته و شاگردی کرده اند، درد چراغ خورده اند، تمامی سبکها و تجربیات پیشینیان و گذشتگان خود را ، تاریخ، سنت و ارزشهای خود را مرور کرده اند و آنگاه که پخته گشته و آبدیده شدند، زبان مشخصی و سبکهای ابداعی خود را بیان کرده و آثار متفاوتی را مطرح کردند و این سبک و بیان متفاوت تنها به لحاظ دارا بودن پشتوانه، اعتبار و توجیه فلسفی و تاریخی که در اصول و قواعد خود دارند . از سوی تاریخ پذیرفته و ماندگار شده است.
دیدن آلبوم آثار هنرمندانی چون موندریان، کاندینسکی، وازارلی، خوان میرو، پل کله، پیکاسو، براک، سزان و بسیاری دیگر از هنرمندان صاحب سبک و مدرنگرای تاریخ هنر غرب و یا حتی افرادی چون کمال الدین بهزاد، رضا عباسی، .... شأنی از ارزش و اعتلای فرهنگ و هنر سنتی است که در شکل گیری و اعتبار بخشیدن به سبکهای هنری مدرن تأثیر بسزائی دارد و تأیید بر ماندگاری آنها در حافظه تاریخ است.
نباید از این نکته غافل بود که هر هنری از جمله صنایع دستی و تمامی هنرهای سنتی در هر دوره باید همراهی و همگامی خود را با پیشرفت زمانه حفظ کرده و بازبان مورد استفاده جامعه، واژگان مشترکی را داشته باشد و "حقیقت متعالی هنر را با فنون و مهارتهای صنعتی متناسب، آمیخته و با قابلیت تکثیردر متن زندگی فردی و اجتماعی عرضه نماید"[۲]، چرا که حضور و درک مخاطب در ماندگاری و ارزش گذاری اثر و سبک هنری، امریست غیرقابل اجتناب و مسلماً شاید امروز دیگر تکرار همان طرح و نقشی که صدسال پیش بر فرشهای پدران و اجداد ما نشسته بود برای فرهنگ، زبان و تفکر فرزندان ما در عصر حاضر، وصله مناسبی نباشد.
همانگونه که ساختار معماری یک قرن پیش با آن هشتی ها، دالانها، بادگیرها، طاقی ها، حیاط ها و حوضهای خاص خود، امروزه و در این عصر آهن و ترافیک و با این سرعت و فشردگی نهفته در زمان و مکان جایگاه خود را و نه ارزش خود را از دست داده است. اما شاید هم اکنون هم بتوانیم همان ارزشها و اصول انسانگرایانه و معنویات را در ساختار و نگاهی دیگر در آپارتمانها ، برجها و دیوارهای بتونی و اسکلتهای فلزی جای داد و به نحوی دیگر آنها را حفظ نمود.
درست است که زبان و اصطلاحات و حتی معنی بسیاری از واژه ها و کلمات در گذر زمان، حتی در گفتارو گویش ما تغییر کرده و مدرن شده است اما ارزش ها و معنویات چیزی نیست که با گذر زمان دچار تغییر گشته و تبدیل شود.
گل سرخ همیشه تاریخ زیباست. نغمهء پرندگان ، سرسبزی و وسعت دشت و صحرا، افق دریا، غروب خورشید، لذت لبخند، صمیمیت و صفای دوستی و محبت، ارزش گذشت و ایثار، دلدادگی و عشق ورزیدن و نهایتأ انسانیت و آدم بودن همیشه زیباست و ربطی به زمان، سن و سال، ملیت، فرهنگ، تاریخ و جغرافیا ندارد. وظیفهء هنرمند (در هر زمان و مکانی) همین است که این ارزشها را متناسب با زبان زمانه و به زیباترین شکل ممکن و کاملترین معنای خود بیان کند و به جامعه یادآوری کرده و تذکر دهد که درست ببیند، بیاندیشد و رفتار کند. همین تعییر است که می گوید "سنت مدرنیسم امروزی بودن است"[۳]. اثر هنری هر چه باشد سنتی باشد یا مدرن، قدیمی باشد یا جدید، حتی زیبا باشد یا زشت، تنها یک وظیفه دارد و آن اینکه در چشم مخاطب دریچه ای گردد و پیش روی او پردهء هزار نقشی بگستراند تا از ورای آن کاستی های واقعیت را در افق نامحدود جهان هستی بنگرد.*
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چها می‌بینم (حافظ)
مهران هوشیار
[۱] - از مهمترین اهدافی که شورای جهانی صنایع دستی وابسته به یونسکوw.c.c دنبال می کند.
۱- بخشی از تعریف اعضای گروه هنرهای سنتی و صنایع دستی فرهنگستان هنر در سال ۱۳۷۹.
۲- برگرفته از کتاب سنت و پست مدرنیسم ، دکتر زهرا رهنورد.
* - با تشکر از اساتید عزیز و بزرگوارم: دکتر ریخته گران، بابک احمدی، بنی اردلان، زهرا رهنورد.
منبع : پایگاه خبری هنر ایران