پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


فاصله اجتماعی


فاصله اجتماعی
گروهی از جامعه شناسان ترجیح می دهند به جای «شكاف اجتماعی» از «فاصله اجتماعی» بهره بگیرند.این اصطلاح اشاره دارد به احساسهایی كه در مورد جدایی یا فاصله میان گروه های اجتماعی به وسیله اشخاص به تصور در می آید.در حالی كه مفهوم نسل از نظرهای زیست شناختی و شجره شناختی معنای صریحی دارد.در جامعه شناسی، دشواری هایی ایجاد می كند. زیرا همواره و به طور پیوسته كودكانی در هر جامه متولد می شوند و نقطه مشخصی وجود ندارد كه به طور قطع یك نسل را از نسل دیگر جدا كند.بنابراین قائل شدن به تمایز بین «معاصران مسن» (كسانی كه در یك زمان به سر می برند) و «همسالان» (كسانی كه در یك سن قرار گرفته اند) دارای اهمیت است.نسل ها لزومآً حاصل و عامل شكاف نیستند، لكن ممكن است روی شكافهای موجود تأثیر بگذارند.شاید مهمترین عامل در ایجاد شكاف نسلی در ایران امروز را بتوان در سیمای جوان بدون این جامعه به تصویر و تحلیل كشید.جوانی آغاز رویارویی مستقیم و بی پشتوانه با اجتماع است و نیز آغاز حیات جدی اجتماعی با نیازمندیها و موانعش.
جوان با ارزشها، آرمانها و گمانهای جوانی كه هر چه هست پرداخته ذهن اوست، خود را در برابر واقعیات انگاره های اجتماعی تنها می بیند.
از آنجا كه زندگی اجتماعی دائماً دستخوش تحول است و نسل جوان نسلی است كه فراتر از قالبهای سنتی می اندیشد و عمل می كند، اینجاست كه تقابل بین نسل گذشته و نسل جوان شكل گرفته و تضاد كهنه و نو معنا می یابد و این وجود همزمان كهنه و نو است كه در مقام سیر تكامل در یك لحظه از زمان و مكان با یكدیگر شریك اند.جوانان همواره خود را مواجه با دنیای بزرگسالان یافته و در برابر ارزشهای اجتماعی خاص قرار گرفته اند كه كلاً مورد قبول آنان نیست.این همان داستان نزاع نسلهاست كه تقریباً تمام اجتماعات با آن آشنایی دارند.
عامل دیگری كه در جامعه امروز ما در ایجاد شكاف نسلی مؤثر است، نارسایی و انسداد در «انتقال ارزشها و هنجارها» به نسل جدید است.
به اعتقاد «پاسونز» ما در جامعه با مسأله ای به نام انتقال ارزشهای اساسی به افراد روبه رو هستیم و این ارزشها هستند كه كیفیت عمل افراد را تعیین می كنند و در بقاء نظم سهیم اند.به نظر او در هر جامعه، مجموعه قواعدی وجود دارد كه آنچه را كه هر فرد بایستی انجام دهد را تعیین می كند.شكاف میان گفتمان سنتی (پیر) و مدرن (جوان) نیز می تواند به عنوان یكی از عوامل فراق و شكاف نسلها باشد.شكاف نسل در جوامع سنتی كه همبستگی و یكسانی فرهنگی و پیروی فرزندان از پیران خود معمولاً مانع پیدایش شكاف در نگرش نسلها می شود، كمتر است.برعكس در جوامعی كه دستخوش تحولات اجتماعی و فرهنگی گسترده ای شده اند چنین شكافی محسوس تر است، متوجه خواهیم شد كه تحولات فرهنگی و اجتماعی سریع و گسترده می توانند نوعی شكاف و بیگانگی گفتمانی را موجب شوند.در اثر پیدایش این شكاف، نسل جدید نسبت به عناصر و دقایق گفتمانی نسل گذشته احساس نوعی بیگانگی و دلزدگی می كند. این بیگانگی به نوبه خود، نوعی گمگشتگی و سرگشتگی هویتی را به همراه دارد كه در زمانه ما به مثابه یكی از اساسی ترین علل زمینه ساز گسست نسلی است.
تحول شرایط اجتماعی، وضعیتی را پدید می آورد كه طی آن ارزشها نیز متحول می شوند و از آنجا كه پدر و مادر و فرزندان هر یك در شرایط خاصی زندگی می كنند، لذا نظام ارزشی نیز متفاوت خواهد بود.
یكی از مسائل اجتماعی امروز جامعه ما وجود اختلافهای ارزشی در روابط خانوادگی است.خانواده به عنوان یكی از نهادهای اولیه، بیشترین سهم را در فرآیند اجتماعی شدن فرزندان برعهده دارد.افلاطون در اثر (پنج رساله) خود اذعان می دارد كه: حقیقت این است كه بین ما و پدرانمان اختلاف زیادی هست و از این بابت شرمساریم. اما پدرانمان را سرزنش می كنیم كه وقتی ما جوان بودیم در تربیت ما كاهلی كردند و بیشتر به امور دیگران پرداختند تا به تربیت فرزندانشان.در جای دیگر او بالا رفتن سن را یكی از عوامل مؤثر در بیگانگی با جوانان می داند. با بالا رفتن میزان اختلاف سن فرزندان با والدینشان بر تفاوت ارزش های عملی آنها نیز افزوده می شود. این اختلاف سن مورد نظر آگاهان مسائل تربیتی و اجتماعی بوده است.مروری بر تضادهای ارزشی بین نسلی نشان می دهد كه تضاد بین ارزش های جوانان و بزرگسالان در زمینه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و دینی، در واقع تفاوت بین سیستم های ارزشی دو نسل است.
ارزش های اجتماعی و خانوادگی چگونه از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود؟
والدین در جامعه و دیگر پایگاههای اجتماعی ارزشها را به گونه ای مختلف در ذهن نوجوان جای می دهند. فرد در خانواده از بدو تولد هویت خود را نیز به تدریج كسب می كند.آنگاه كه پدر و مادر به كودك خود می آموزند كه به بزرگترهای خود احترام بگذارند، به آنها سلام كنند و از آنها حرف شنوی داشته باشند، در واقع ارزشهای اجتماعی را به آنها آموخته اند. كاك ووگال و لاسول معتقدند: آدمی برای دستیابی به ارزشهای اجتماعی از وسایل و منابع موجود در چارچوب فرهنگ و از طریق نهادهای اجتماعی استفاده می كند. نسل گذشته پایبند آداب و رسوم و باورهای مذهبی و ملی خود بوده و تغییر به راحتی در آنها شكل نمی گرفت و گاهی اوقات به شدت با هر نوع تحول مقابله می كردند.در مقابل، نسل جوان با ارزش های نه چندان پایدار اما جذاب و محرك قرار دارد. اگر در دوران جنگ تحمیلی شجاعت، فداكاری و شهامت و میهن پرستی برای نوجوان و جوانان ارزش زیادی داشت، بعد از یك دهه از جنگ اكنون برای عده ای از نوجوانان ارزشهای دیگری مثل كسب قدرت و ثروت، نوع لباس پوشیدن، آرایش، اتومبیل و ... مطرح است. اما این بدان معنا نیست كه آنها فداكاری ها و جانبازی های نوجوانان و جوانان گذشته را به فراموشی سپرده اند.جوانان شیفته ارزشهای فرهنگی اعم از دین، سیاسی، اجتماعی و ... هستند و بیشترین تضاد بین آنها و نسل قبل و یا شكاف بین نسلها از همین جا ناشی می شود.جوانان پایبند ارزشهای قدیمی و كهنه بزرگسالان نیستند و بزرگسالان هم با دیدگاه نوجوانان مخالف و از تغییر آنها هراسان اند.باید توجه كرد كه بین سنین ۱۲ تا ۱۵ سالگی اعتقادات مذهبی و باورهای دینی در نوجوانان شكل مستحكم تری به خود می گیرد و می توان از همین تحول جهت بارور نمودن ارزشهای اصیل در نسل جدید استفاده كرد.از طرفی مشاهده می شود كه برخی از سخت گیری ها و شدت عمل ها نوجوانان را از دین و مذهب گریزان و دور می كند. باید این را مدنظر داشت كه تخریب نمودن بسیار آسانترو كم هزینه تر از ساختن است.یكی از خطراتی كه استحكام خانواده را مورد تهدید قرار می دهد، وجود شكاف بین روابط اولیاء و فرزندان است.
انسانها موجوداتی هستند با نیازهای متنوع و فراوان.بعضی از این نیازها زیستی و بعضی عاطفی و روانی است.در این میان نكته قابل توجه این است كه نیازهای عاطفی به اندازه نیازهای زیستی برای بقا ضروری هستند.روانشناسان عقیده دارند كه یكی از مهمترین نیازهای انسان مورد توجه قرار گرفتن و مورد علاقه دیگران بودن است.
اگر این نیاز انسان در دوران كودكی و پس از آن مورد توجه قرار نگیرد، شخص نمی تواند در آینده به خوبی نقش ایفا كند.تمامی والدین قادر هستند كه ارتباطی گرم و صمیمانه با فرزندان خود برقرار كنند و در سایه همین ارتباط است كه كودكان می توانند پیشرفت كنند.فرزندان عاشق این هستند كه پدرو مادر و اطرافیان به آنها توجه كنند. نه تنها بچه ها بلكه بزرگترها هم احتیاج به توجه دارند. این نیازها خاص تمام افراد بشر است.این یك نیاز روانی- اجتماعی است و اگر تأمین نشود دچار مشكلات روانی- اجتماعی و عاطفی می شویم.اگر توجه پدر و مادر به فرزندان بیشتر از حد معقول باشد باعث خودخواهی فرزندشان می شود و اگر این توجه كمتر از حد معقول باشد، باعث می شود كه فرزند این خانواده سر خورده شود وبرای جلب توجه دیگران دست به كارهای خلاف عرف و عقل بزندنیاز توجه و جلب توجه پدر و مادر برای جوانان، نوجوانان و كودك به شكلهای گوناگون می تواند خود را نشان دهد. مثلاً: بعضی از كودكان هستند كه با كارهای غلط و منفی خودشان سعی می كنند كه توجه پدر و مادر را به خودشان معطوف كنند.به عنوان مثال، هر قدر بیشتر مادری برای كار اشتباه فرزندش عكس العمل نشان دهد و یا سر او داد بزند، بیشتر كودك آن كار اشتباه را تكرار می كند به این معنا كه مادر نگاه كن. در نتیجه بسیاری از كارهای نادرست و ناشایستی كه از طرف نوجوانان و كودكان سر می زند می تواند به معنای اعتراض به وضع موجود در خانواده، مدرسه و یا اجتماع باشد و این كه دیگران متوجه آنان شوند واز این طریق حرفهای خودشان را به دیگران بفهمانند.اگر توجه پدر و مادر به فرزندان بیشتر از حد معقول باشد باعث خودخواهی فرزندشان می شود و اگر این توجه كمتر از حد معقول باشد، باعث می شود كه فرزند این خانواده سرخورده شود وبرای جلب توجه دیگران دست به كارهای خلاف عرف و عقل بزند.اولین سنی كه نیاز به جلب توجه احساس می شود ۱ تا ۲ سالگی است.افراد از سنین پایین علاقه مند هستند كه توانایی های خودشان را به نمایش بگذارند و از این طریق مورد توجه و محبت دیگران قرار بگیرندو اگر پدر و مادری اعتماد به نفس زیادی داشته باشند و از خودشان خویشتن داری و كنجكاوی نشان دهند، بیشتر می توانند با فرزندانشان ارتباط برقرار كنند و آنها را درك كنند و اگر افرادی كه در سنین پایین مثلاً پیش دبستان قرار دارند نتوانند به خوبی ابراز وجود كنند در آینده با مشكل روبه رو می شوند.كودكانی كه ارتباط محبت آمیز و پرعاطفه ای با والدین خود ندارند، در آینده مضطرب كجرو و با عدم اعتماد به نفس روبه رو می گردند و بیشتر در معرض آسیب های اجتماعی قرار می گیرند.یك نوجوان ممكن است در دوران خاصی كه قرار می گیرد گاهی اوقات دچار افسردگی گردد و حالت خلق و خویش تغییر كند.وقتی فرزندی در خانواده نتواند ارتباط صمیمی با والدینشان برقرار كند، دچار افسردگی می شود. گاهی اوقات جوانان نمی توانند خوب با والدین، همسالان و بزرگسالان خود ارتباط برقرار كنند و یا اگردر زمینه تحصیلی و در رقابت با دوستان خودشان دچار ضعفی شوند، مثلاً آنها توانایی هایی داشته باشند كه فرد نداشته باشد، فرد در این زمان احساس شكست می كند كه در این گونه موارد، خانواده می تواند كمك قابل توجهی را به فرزندش ارائه دهد.
والدین می توانند فرزندانشان را درك كنند، با آنها كنار بیایند، آنها را در آغوش بگیرند و به آنها این فرصت را بدهند كه با تمام وجود حس كنند كه پدر و مادر دارند.گاهی اوقات پدر و مادر به جای این كه به رفع مشكل بپردازند بیشتر، فرزندانشان را تحقیر و سرزنش می كنند. آنها اگر ویژگی های سنی فرزندشان را بدانند و طرز برخورد با مراحل مختلف دوره رشد فرزندشان را بشناسند بهتر می توانند فرزندشان را درك كنند. بعضی از پدران و مادران هستند كه برای آموزش و تعلیم و تربیت فرزندانشان كمتر وقت صرف می كنند. در صورتی كه امكان دارد كه وقت زیادی را برای كلاس های مربوط به خودشان صرف كنند.
بسیاری از پدران و مادران دوست دارند كه فرزندشان هر چیزی را كه آنها می گویند را انجام دهند ولی باید بدانند كه داشتن بچه ای كه حرف شنو باشد جالب نیست.پدر و مادران برای تربیت فرزندانشان از شیوه های مختلفی استفاده می كنند. مثلاً تشویق و تنبیه. پدران و مادران می توانند با تشویق كردن فرزندانشان آنان را به توانایی هایی كه دارند، سوق دهند و این باور را در آنان تقویت كنند كه توانایی های بسیاری برای موفقیت و پیشرفت دارند و از این طریق خیلی به فرزندانشان نزدیك می شوند و در نتیجه بسیاری از مسائل و مشكلاتشان حل می شود. هیچ موجودی به غیر از انسان بچه اش را تنبیه نمی كند.مغز انسان به هیچ وجه با تنبیه و خشونت كاری ندارد و تنبیه نمی تواند یك ابزار تربیتی باشد و ارتباط والدین در تنبیه با فرزندشان كم می شود.بعضی از پدران و مادران هستند كه خواسته یا ناخواسته بین فرزندانشان تبعیض می گذارند و فرزندان از این موضوع ناراحت هستند و شكایت دارند.تبعیض ناشی از احساسات درونی است. فرزندان می توانند با ابراز درونی شان و نشان دادن توانایی ها و تیزهوشی هایشان این مسأله را كمر نگ تر كنند.یكی از مواردی كه باعث می شود كه پدر و مادر و فرزندان را به یكدیگر نزدیك كند این است كه فرزندان باید در خانه تكلیف داشته باشند و تقسیم وظایف وجود داشته باشد و فرزندان برای زندگی آینده هم آماده می شوند.نباید مثل گذشته باشد كه كارهای خانه فقط به دوش یك نفر باشد و باید این را دانست كه تغییر مسائل فرهنگی باید از جایی شروع شود.
روانشناسان عقیده دارند كه والدین باید مشاركت كودكان را در امور مختلف جلب كنند و این را ارزشمند بدانند و به فرزندانشان كمك كنند كه تصویری با ارزش در ذهن خود داشته باشند و در همین راستا فرزند هم می تواند علایق پدر و مادر را بفهمد و به آن عمل كند. گفت وگو در مسائل مختلف و در اختیار قرار دادن تجربه ها از طرف پدر و مادر به فرزندانشان نشان دهنده میزان علاقه پدر و مادر به فرزندشان است و اهمیت فرزند برای پدر و مادر مشخص می گردد. والدین باید بدانند كه به فرزندشان كارهایی را بدهند كه به او آموخته شده است. زیرا فرزندان از بدو تولد در حال یادگیری هستند.والدین نباید این توقع را داشته باشند كه رفتار و كارهایی را از فرزندانشان بخواهند كه به آنان برای این كارها و رفتارها هیچ آموزشی نداده اند.حتی محبت كردن فرزندان به پدر و مادرشان هم باید از طرف والدین آموزش داده شود، مثلاً فرزندی كه در یك خانواده قرار دارد كه خیلی اعضای این خانواده احساسات درونی شان را ابراز نمی كنند، فرزندی كه در این خانواده قرار دارد، او هم به خوبی نمی تواند محبت كند و پدر و مادر باید احساسات درونی شان را ابراز كنند تا فرزندانشان هم بتوانند. والدین گاهی اوقات باید خودشان را جای فرزندشان بگذارند. این كه در دوران كودكی و نوجوانی و جوانی خودشان از زندگی و خانواده چه می خواستند؟ در این حالت با فرزندانشان صلح می كنند.والدین می توانند محیط امنی را برای فرزندانشان مهیا كنند تا آنها در این محیط خیلی راحت صحبت كنند و یك توافقنامه ای را بین خودشان و فرزندانشان ایجاد كنند.و از فرزندانشان بخواهند كه چه چیزهایی می خواهند و از علاقه شان برایشان صحبت كنند و بعد تصمیم بگیرند و برنامه ریزی كنند و این صحبت های خانوادگی را ماهی یك بار انجام دهند. والدین در زمانی كه فرزندشان صحبت می كند و مسائل و مشكلات، علایق و خواسته هایش را بیان می كند، باید سكوت كنند و با سكوت خود رابطه ای صمیمی برقرار كنند و احساس اعتماد را در فرزندشان بوجود آورند تا آنان حرف هایشان را بدون اشكال در میان بگذارند.والدین باید سعی كنند كه رازدار خوبی برای فرزندانشان باشند و حرف های فرزندانشان را خواسته یا ناخواسته در جمع مطرح نكنند، چرا كه نوجوان حس اعتماد به پدر و مادرش را از دست می دهد و باعث می شود كه حرف هایش را به دیگران بگوید. باید پدران و مادران بدانند كه فرزندانشان تصویر خوانان بسیار قویی هستند.والدین، روحانیون و مربیان با سرمشق قرار دادن خود می توانند ارزش های اخلاقی را به نوجوانان انتقال دهند و اگر سرمشق و الگوی خوبی برای نوجوانان و جوانان نباشند و رفتار مناسب را ارائه ندهند، نوجوان را نسبت به ارزش های اخلاقی سست و بی تفاوت می كنند. آنان باید محكم و قاطع باشند و نوجوانان و جوانان را باور كنند. وجود نوجوان و جوان تضمین كننده آینده خانواده و جامعه است.نظام ارزشی هماهنگ بین پدر و مادر و فرزندان یكی از مؤلفه های اساسی تفاهم و توافق در خانواده است.تأثیر عوامل اجتماعی كننده مانند مدرسه، خانواده، گروه همسالان و وسایل ارتباط جمعی بر مسأله شكاف نسل ها می تواند راهكارهای مناسبی را در مواجهه با این پدیده اجتماعی فرا روی كارشناسان مسائل تربیتی قرار دهد.نسل جدید بر اثر شرایط تازه و فرآیند اجتماعی شدن كه مختص خود اوست، شكل تازه ای از ارزش ها را نظام بندی كرده و به آنها اولویت می دهد.رسالت نهادهایی چون آموزش و پرورش، وزارت ارشاد و صدا و سیما می تواند به عنوان نهادهای ارزش آفرین در جهت دهی و تقویت یا تضعیف ارزش های نوجوانان و جوانان گام بردارند.محدود كردن رشد جمعیت و كوچك شدن خانواده ها از نظر بعد خانوار، یكی از عوامل مهمی است كه می تواند در كاهش این فاصله دخیل باشد. زیرا فرصت پدران و مادران برای ایجاد تعلیمات مناسب و نیكو و تكالیف مذهبی و... را فراهم می آورد.از طرفی كاهش فاصله سنی والدین و فرزندان به وحدت و همسویی گرایش های ارزشی كمك می كند.برنامه ریزی برای گذران اوقات فراغت خانواده ها در مورد علاقه مشترك والدین و فرزندان،بالا بردن سطح كیفی تحصیلات پدران و مادران در جهت كاهش تفاوت ها در گرایش و علائق فرزندانشان وبالا بردن سطح كیفی تحصیلات و تدریس در مدارس، مانع از بروز شكاف در ارزش های اجتماعی- علمی والدین و فرزندانشان می شود و از نوجوان به اندازه توانایی و میزان خودشناسی و... می توان انتظار داشت.وجود یك رابطه سیال و پایدار اطمینان بخش میان آحاد مردم و گروه های مرجع می تواند تضمین كننده وفاق و اتصال نسلی باشد. چنانچه نسل جوان ایرانی در شرایط پرتلاطم و بحرانی خود، بتواند به انگیزه ها و انگیخته های گروه های مرجع سنتی خود اعتماد نماید، جامعه ما می تواند از بروز شكاف نسلی ژرف و توفنده مصون بماند. در غیر این صورت فروپاشی رابطه و وفاق نسلی را نیز به دنبال خواهد داشت.نسل جدید باید ضمن به وجود آوردن جاذبه و تدبیر و درایت و احترام به بزرگترها و احترام به سنت ها، اعتقادات و تجربیاتی كه پدران و مادران دارند مانع از این شوند كه این شكاف بیشتر شود و یا حتی صورت گیرد.جاذبه نسل فعلی از طریق احترام به دانسته های نسل قدیم، سنت ها، اصول، عقاید، فهم و كمالات و تجربیات آنها شكل می گیرد.و از این طریق نظر مساعد نسل قبل از خودش را می تواند جلب كند.نسل جدید باید تلفیقی از اعتقادات سنتی نسل گذشته و جامعه صنعتی امروز باشد؛ چرا كه هیچ كدام از اینها به تنهایی نمی توانند عامل موفقیت باشند و هر دوی اینها باید در جهت و در كنار یكدیگر باشند.فرزندان باید ضمن احترام و اعتقاد به نسل قبل از خودشان از تجربیات و كمالات آنها در جهت پیشبرد هدف خودشان به كوتاه كردن فاصله دو نسل بپردازند نه این كه نسل پیشین را رد كنند و جوان در این محیطی كه برای خودش ساخته می تواند هر بذری را بكارد.
تهیه و تنظیم سیده زهرا میراسماعیلی
منبع : روزنامه همشهری