شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


روایت‌هایی کوچک از مردانی بزرگ


روایت‌هایی کوچک از مردانی بزرگ
● نگاهی گذرا به شخصیت های تاریخی سریال های تلویزیون
سال های سال است که قهرمانان تاریخ در رقابتی تنگاتنگ هرکدام در مقطعی تریبون تلویزیون را به دست گرفته و ما را با موج رویدادها، پیروزی ها و شکست های شان همراه خود می برند؛ شخصیت هایی که سازندگان شان هرجا آیین سخنوری و جایگاه مخاطب را شناخته اند، توان آن را نیز داشته اند که حرفی بزنند و شنیده شوند.
اما هرجا شعارهایی که قدرت تاثیرشان هرگز به ادعای آن نچربیده، خودش را به زور پشت این تریبون جای داده، بی آنکه در کنار ساختار و نیاز مخاطب، روح تاریخ را بشناسند، آنجا جز تکرارهای نخ نما شده و پس از کوتاه زمانی هم فراموشی، به راه دیگری نرفته است. واقعیت این است که مخاطب ما در هر دوره یی براساس شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوره، میل نزدیکی اش به نوعی از قهرمان ها است.
قهرمان هایی که گاه آنها را مثل اسطوره هایی در دنیای خودمان می سازیم که برخی شان را باور می کنیم و برخی دیگر هم از نردبان روایت و تخیل ما برای همیشه سقوط می کنند. در این میان اما گاه قصه ها راوی شخصیت هایی می شوند که زاییده نیاز دوران ما به الگو و قهرمان نیستند.
آنها قهرمانان تاریخ، سیاست، فرهنگ و مذهب در گذشته های ما بوده اند و بدیهی است که روایت داستان زندگی این قهرمانان به جهت استناد آن به واقعیت و تاریخ، هم از حیث تاثیرگذاری و قابل باور بودن و هم از حیث زنده نگاه داشتن آن قهرمانان اعتبار افزون تری دارد.اما همیشه این طور بوده است که وقتی کارگردانی قصد آن را داشته که یکی از این چهره ها را از زیر سایه بان تیره فراموشی تاریخ بیرون بکشد و در دوره و زمانه خود اعتبار و شناخت ببخشد، ما با دو اتفاق روبه رو بوده ایم.
یا تلاشش ختم به خیر می شود و آن برهه از تاریخ را در ذهن مخاطب دوباره زنده می کند یا آنکه اعتبار حقیقی این قهرمانان تاریخی را نیز در زیر سایه کارگردانی ضعیفش گم می کند. برای نگریستن به آنچه در این همه سال در سریال سازی ما و شکل گیری آن براساس شخصیت های مهم تاریخی روی داده، باید کمی به گذشته برگردیم. شاید به سال هایی از دهه ۵۰.
بعضی ها استاد به یادگار گذاشتن آدم ها در ذهن مخاطبند. مرحوم علی حاتمی یکی از آن بعضی ها بود که تعدادشان شاید به انگشت های یک دست هم نمی رسد. هنوز یادمان است ناصرالدین شاهش را در «سلطان صاحبقران» در دوران صدارت امیرکبیر و قتل او و چند سال پس از آن رضا خوشنویس و مفتش شش انگشتی و شعبان استخوانی را که ۸-۷ سال طول کشید تا از تنور حاتمی بیرون بیایند اما پس از آن هرگز در این سال ها در ذهن مان کپک نزدند.
در همان اواسط دهه ۵۰ و همزمان با سریال «سلطان صاحبقران»، همایون شهنواز هم دلیران تنگستان را ساخت که شرح مقاومت رئیسعلی دلواری بود علیه بیگانه و حمله انگلستان به بهانه محاصره هرات به جنوب ایران که اتفاقاً هم کار خوبی از آب درآمد و «روزهای به یادماندنی» در همین سال های قبل که قرار بود ادامه همان سریال باشد، به دلایل بسیاری آن موفقیت را به دست نیاورد.
یک دهه بعد، تیرهای انتخاب مجموعه سازان باز هم شخصیت هایی از تاریخ ایران را نشانه می رود. از جمله سریال ماندگار سربداران در سال ۱۳۶۲ که شرح قیام شیخ حسن جوری شاگرد وفادار شیخ خلیفه مازندرانی است.
با موسیقی به یادماندنی فرهاد فخرالدینی و پس از آن هم «شاه شکار» که روایت دیگری است از زندگی ناصرالدین شاه و سعید نیکپور آن را می سازد که علاقه اش به تاریخ را چند سال بعد هم با ساخت سریال «امیرکبیر» نشان می دهد. یکی دو سال بعد، امین تارخ لباس شیخ حسن جوری را از تن به در می آورد و جامه بوعلی سینا را می پوشد و یک گوشه دیگر از تاریخ به روایت کیهان رهگذار به تصویر کشیده می شود.
در همان سال ها است که بهروز افخمی کار نیمه تمام ناصر تقوایی را به آخر می رساند و سریال «کوچک جنگلی» که شرح نهضت نظامی هیات اتحاد اسلام یا همان نهضت جنگل است به کارنامه تاریخ نگاری تلویزیون اضافه می شود.
تلویزیون در دهه ۶۰ چهره دیگری نیز به یادگار می گذارد؛ چهره یی که شاید خیلی از موفقیت های تصویری اش را از قابلیت های بازیگری خسرو شکیبایی وام می گیرد. هوشنگ توکلی با ساخت سریال «مدرس» به نوعی نقش سیاسی و اهمیت سه نطق انتخاباتی او را در مجلس موردنظر قرار می دهد. در این سال ها آثار دیگری هم ساخته می شوند که تنها به اندازه دوران پخش خود در ذهن ماندگاری دارند. آثاری مثل «پیر وفا» به کارگردانی بیژن صمصام و تهیه کنندگی مهران رسام که داستان زندگی یکی از یاران امام حسین (ع) به نام هانی بن عروه را روایت می کند.
دهه ۷۰ در ابتدای آغاز خود یکی دیگر از دلبستگی های سعید نیک پور به آدم های تاریخ را به تلویزیون هدیه می کند. او در این سال ها «وزیر مختار» را می سازد و پس از آن و با گذشت چند سال از جنگ تحمیلی مجموعه یی به نام «سیمرغ» براساس زندگی شهیدان شیرودی و کشوری ساخته می شود که حسین قاسمی جامی در ساخت این سریال تلاش ناموفقی را رقم می زند، تلاشی که تا به امروز هم به تلاش دیگری در خصوص ساخت سریالی براساس قهرمانان واقعی دفاع مقدس منجر نمی شود به جز سریال «شهید رجایی» که آن هم به سرنوشت خوبی دچار نشد.
دهه ۷۰ با ساخت سریال «امام علی (ع)» توسط داوود میرباقری، شاید نقطه عطفی در تاریخ مجموعه سازی براساس شخصیت های مذهبی به شمار می رود. در این دهه آثار دیگری نظیر «شیخ مفید» هم به کارگردانی فریبرز صالح و سیروس مقدم ساخته می شود که البته چنین جایگاه درخوری پیدا نمی کند.
«صید در پی صیاد» روایتی متفاوت است از زندگی مولانا جلال الدین و آشنایی اش با شمس و این در واقع آغاز تازه یی برای سرگذشت مشاهیر ادبی و عرفانی به شمار می رود. اگرچه این آغاز تا سال های سال به انجامی منجر نمی شود تا اینکه کمال تبریزی اقدام به ساخت سریال «شهریار» می کند که در حال حاضر نیز آخرین مراحل پس از تولید خود را می گذراند.
در تب و تاب ساخت مجموعه های مذهبی و تاریخی، فرج الله سلحشور هم «مردان آنجلس» را ساخت که حتی دکورها و صحنه های فاخر آن هم نتوانست ضعف فیلنامه و کارگردانی اش را بپوشاند و جذابیت قصه به نوعی پایمال ساختار ضعیف خود شد.
و پس از آن دهه ۸۰ تا به امروز دهه کثرت سریال های مذهبی بوده است. سریال هایی که هر یک گویی قدرت نمایی کارگردانان شان بودند در برابر سریال «امام علی (ع)». مهدی فخیم زاده در این سال ها «تنهاترین سردار» و «ولایت عشق» را براساس شخصیت امام حسن (ع) و امام رضا (ع) ساخت که اگرچه دارای تکنیک قوی و عناصری جذاب بودند اما به نوعی فاقد روح تاریخی به نظر می رسیدند و انطباق پذیری شخصیت هایش با واقعیت هرگز به پای سریال «امام علی(ع)» نرسید.
به اینها می شود سریال «روشن تر از خاموشی» اثر حسن فتحی که شرح شخصیت سیاسی و فلسفی ملاصدرا است و آثار کم رنگ تری نظیر «حجربن عدی» را نیز اضافه کرد. اما این موج هنوز روزگار امروز ما را با خود می برد. داوود میرباقری با فیلمبرداری سریال «مختارنامه» در حال طی کردن ادامه همان مسیری است که از «امام علی(ع)» آغاز کرد.
فرج الله سلحشور هم پس از سریال های ناموفق «مردان آنجلس» و «ایوب» حالا «یوسف» را به آخر می رساند که باید امیدوار باشیم تا این زیباترین قصه قرآنی هم فدای ساختار ضعیف اثر نشده و بار جذابیت سریال را تنها زیبایی یوسف و زلیخا به دوش نکشند.کمال تبریزی هم قفسه خالی شخصیت های ادبی را با ساخت سریال «شهریار» پر کرده است و کیانوش عیاری با روایت زندگی «دکتر قریب» به نوعی با تاریخ معاصر ایران دست و پنجه نرم می کند.
به اینها اگر مجموعه در حال ساخت «شیخ بهایی» اثر شهرام اسدی را هم اضافه کنیم، شاید بتوان گفت که کفه سنگین ترازوی قهرمانان سریال ها را هنوز شخصیت های مذهبی و تاریخی پر کرده اند و جز تعدادی انگشت شمار، شخصیت های ادبی، فرهنگی و هنری هنوز مورد بی مهری اند.و شاید تلاش بهروز افخمی در مجموعه «فرزند صبح» برای به تصویر کشیدن زندگی امام خمینی هم با همه اهمیت خود نتواند کمبودهای مان را برای به تصویر کشیدن آدم های همین نزدیک تر جبران کند.
اما با همه اینها باید دید که سریال های مذهبی و تاریخی تصویر شده در این سال ها تا چه اندازه توانسته اند با تصویر کردن چهره حقیقی مردان بزرگ، الگوهای واقعی تری را برای آدم های امروز از دل تاریخ بیرون بکشند. متاسفانه مجموعه سازان گاه در این سال ها راه را به بیراهه رفته اند و اغلب این طور بوده است که شخصیت های ساختگی تاثیرات طولانی تری بر ذهن مخاطب ایجاد کرده اند.
در این میان شاید بتوان گفت که جای ساخت اثری براساس شخصیت زنان تاریخی و مذهبی هم جز سریال «مریم مقدس» اثر شهریار بحرانی، همچنان خالی است و در جایی که «نرگس» ها رکورددار کشاندن مخاطب به پای این جعبه جادویی هستند، هنوز تلویزیون دین خود را آنچنان که باید به شخصیت های جا مانده در دل تاریخ ادا نکرده است.
قطعاً روایت زندگی آدم هایی که به گذشته های دورتر تعلق دارند، برای درک جایگاه و دوران تاریخی شان توسط مخاطب، نیازمند تحقیق و پژوهش بسیاری است شاید به همین خاطر است که باید روایت این شخصیت های بزرگ را به اهلش بسپاریم و تنها به صرف کسب شهرت و اعتبار و با صرف هزینه های هنگفت دست به تولید مجموعه هایی نزنیم که در حد و اندازه آن شخصیت ها نیست و اگر نمی توانیم همان بهتر که اسطوره ها و قهرمان های امروزی خودمان را با همین جوان های چشم رنگی بسازیم. اگرچه بد نیست فتیله کنتراست تیره و روشن این قهرمانان را هم پایین تر بکشیم و اگر در تاریخ صداقت و مهارت به خرج نمی دهیم، لااقل در تخیلات مان کمی صادق تر باشیم.
آرزو شهبازی
منبع : روزنامه اعتماد