شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


در مذمت دنیای زنده‌ها


در مذمت دنیای زنده‌ها
«آرامش در میان مردگان» از آن دست فیلم‌هایی است که می‌خواهند همه چیز را بگویند. جامع حرف زدن و پرداختن به همه آن مسائلی که فیلمساز نسبت به آنها احساس وظیفه کاذب دارد.گاهی اوقات این حرف‌ها این‌قدر از هم گسیخته‌اند که آد م بعد از شنیدن‌شان هیچ حس خاصی ندارد.
« آرامش در میان مردگان» یکی از این اوقات است. الگوی کلی فیلم به‌گونه‌ای طراحی شده است که بتواند محمل مناسبی برای این حرف‌ها پیدا کند. حرف‌هایی با محوریت اینکه دنیای زنده‌ها جای خوبی برای ماندن نیست.فیلم برای این کار شخصیتی لازم دارد که به نحوی با این دنیا بیگانه باشد، تا از غرابت میان او و فضای موجود به یک آشنایی‌زدایی برسیم. یک بازنگری به دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم و به روایت فیلم باید مرگ را به آن ترجیح داد.
پیرزنی که سال‌هاست در بهشت‌زهرا کار و زندگی می‌کند و به کل از این فضا دور بوده است، حالا به دعوت یک دوست تازه، به شهر پا می‌گذارد. دوستی که از دنیای ذهنی پیرزن آمده است. حالا وقت آن است که با این شخصیت همراه شویم و در این سفر ادیسه‌وار، مجموعه‌ای از پلیدی‌های شهر را ببینیم.
اما نحوه نزدیک‌شدن فیلم به این پدیده‌ها به سطحی‌ترین شکل ممکن است. نگاه فیلمساز به این موقعیت‌ها کاملاً نمونه‌ای و تیپیکال است. به چند نمونه از این موقعیت‌ها توجه کنید. زن جوانی که از ماشین چند مزاحم بیرون می‌پرد و دقیقاً جلوی پیرزن قصه ما سبز می‌شود.
پسر و دختری که در جوار پیرزن نشسته‌اند و مثل دو مرغ عشق، پاپ‌کورنشان را می‌خورند و با تذکر ارشادی مواجه می‌شوند. زن و شوهری که جلوی چشم او به همدیگر می‌پرند، جوان‌هایی که توی ماشین با موزیک شلوغ پلوغشان، هد می‌زنند و خبری از ارزش‌های اخلاقی موردنظر فیلم، در آنها نیست و البته«کودکان کار»، به مقدار لازم. فیلم عملا نمی‌تواند هیچ چیزی به آن تصویرهای همیشگی اضافه کند و اینها بر مخاطبی که یك دوجین کودک کار و زن خیابانی بی‌پناه در آرشیو ذهن دارد، به شکل معجزه‌آسایی بی‌اثر است.
از طرفی، کنار هم آمدن این موقعیت‌ها مبتنی بر یک ساختار هدفمند شکل نگرفته است. هر کدام از آنها قرار است نقبی بر یکی از پدیده‌های زندگی روزمره بزنند، اما این در نظرگرفته نشده است که چه توجیه دراماتیکی برای‌شان وجود دارد. در یکی از بدترین فصل‌های فیلم، پیرزن برای اینکه آدرس موردنظرش را بپرسد، به شکل اعجاب‌آوری سر از آسایشگاه سالمندان درمی‌آورد تا به این بهانه دوربین بتواند روی چهره غمبار آنان مانور بدهد.
در جای دیگری، پسربچه‌ای کیف پیرزن را می‌دزدد، ولی این ماجرا به یک گره داستانی منجر نمی‌شود، چون دقیقا در آن جا که جایی شبیه یک تپه حاشیه شهر است،پلیسی وظیفه‌شناس آماده است تا کیف را پس بگیرد. به این شکل فیلم توی این موقعیت هم گیر نمی‌کند تا در صورت نیاز بتواند حرف‌های دیگری را هم بزند.
رها کردن موقعیت‌ها این فکر را بیشتر به ذهن می‌آورد که آنها به فیلم سنجاق شده‌اند. «آرامش در میان مردگان» دچار یک سوءتفاهم نسبت به سینماست. اینکه یک فیلم قرار نیست همه چیز باشد و این‌گونه مخاطبش را از حرف‌های مختلف اشباع کند.
جدا از اینها، مشکلات دیگری هم گریبان فیلم را گرفته است. از جمله شخصیت‌پردازی آدمی‌که قرار است همه فیلم را با او باشیم؛ شخصیتی که بلاهت و نامانوس بودنش با مخاطب بعضا دافعه‌برانگیز شده است. از طرفی، این سفر قرار است به او بفهماند که دنیای زنده‌ها آش دهن‌سوزی هم نیست.
در حالی که این قضیه خاستگاهی در شخصیت او ندارد، یعنی او آدمی‌ نیست که نسبت به جهان بیرون عطش داشته باشد. حتی چند جا شاهد اصرار او برای ماندن در بهشت‌زهرا و تلاشش برای ترک نکردن دنیای فعلی‌اش هستیم. از طرفی دیگر فیلم گه گاه اوهام او را به تصویر می‌کشد.
این ذهنیات نه تنها برای شخصیتی مثل او زیادی توهم هستند، بلکه در اجرا هم بعضا مضحک از کار درآمده‌اند. آن چند کوتوله که قرار است فرشته‌های مرگ باشند و در پایان فیلم بر جسد او می‌رقصند، نمونه‌ای از این خام دستی در اجراست. ساده‌انگاری در بصری کردن پدیده‌های ذهنی، همیشه خطرناک بوده و کاریکاتورگونه شدن، آفت بزرگ این کار است.آفتی که «آرامش در میان مردگان» روی لبه آن حرکت می‌کند.
شاید بی‌رحمانه باشد که از یک فیلم اول، توقعات آنچنانی داشته باشیم، ولی وقتی در یک فیلم مجموعه نماهای فلو، بیش از نماهای فوكوس هستند، نمی‌شود آن را یادآور نشد. آن هم با وجود اینکه غلامرضا آزادی، فیلمبردار این فیلم، به انداز? کافی تجربه دارد. معمولا این نوشته‌ها باید اینگونه تمام شوند که مثلا تجربه خوبی بود یا به عنوان فیلم اول قابل‌قبول است.
اما بعید می‌دانم کسی فیلمش را صرفا برای «قابل‌قبول» بودن بسازد. قبول دارم که در این فیلم چیزهایی هست که می‌گوید مهرداد فرید، می‌تواند فیلم‌های بهتری هم بسازد؛ به شرطی که ابتدا، آن سوءتفاهم‌اش را با سینما حل کند.
مصطفی جوادی
منبع : روزنامه هم‌میهن


همچنین مشاهده کنید