چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


از دو نسلیم، اما آموخته‌ایم که با هم کار کنیم


از دو نسلیم، اما آموخته‌ایم که با هم کار کنیم
کیخسرو پورناظری را با قطعاتی می‌شناسیم که نسل‌های میانسال و اندکی پایین‌تر و حتی برخی پا به سن گذاشتگان خاطرات فراوانی از آن دارند؛ از صدای سخن عشق، مردان خدا که هم توسط شهرام ناظری خوانده شد و هم توسط جلا‌ل محمدیان و مطرب مهتاب‌رو که باز هر دوی این خوانندگان آن را خواندند. در دهه ۶۰ زندگی خود پورناظری نگاه امروزی‌تری به موسیقی دارد و شاید تنها پدری باشد که در قامت یک آهنگساز و نوازنده در کنار دو فرزند آهنگساز و نوازنده‌اش به فضاهای تازه‌ای سرک می‌کشد تا بتواند هویت موسیقی ایرانی و به‌خصوص منطقه کرمانشاه را که میراث موسیقی گذشته‌های بسیار دور (تا ۳ هزار سال قبل) را در خود دارد، به امروزیان بشناساند. کیخسرو برای دو فرزندش همانند گنجینه‌ای عظیم است که هر ازگاهی از انبان ملودی‌های کهن نکته‌ای نویافته را برمی‌کشد. گفت‌وگوی ما را با وی بخوانید.
▪ نگاهی به روند موسیقی گروه شمس نشان می‌دهد که این گروه در دهه اخیر با نوآوری‌هایی خواسته پا از دایره همیشگی بیرون بگذارد. این نوآوری‌ها که هر دفعه شکل دیگری به خود می‌گیرد، ریشه در کجا دارد؟
ـ من با کلمه نوآوری زیاد موافق نیستم چون اگر موسیقی تکرار باشد هنر نیست و اگر یک خلا‌قیت باشد، نوآوری یک الزام و ضرورت در موسیقی است. بنابراین وقتی خلا‌قیت لا‌زمه به‌وجود آوردن یک اثر است، چرا ما باید از نوآوری صحبت کنیم. خیلی‌ها از این کلمه سوءاستفاده کرده‌اند.
▪ با این وجود نمی‌توان منکر تغییر در نوع موسیقی گروه شمس شد؟
ـ به هر حال این یک پروسه تجربی است. این نیست که ما به یک موسیقی تکیه کنیم و نخواهیم مسیر‌های تازه‌تری را تجربه کنیم. ما ابعاد مختلف را تجربه می‌کنیم و بدون اینکه بخواهیم توقف بیهوده کنیم از کنارش می‌گذریم. یک زمان با ارکستر هستیم، یک زمان خود گروه و این‌بار هم که دیدید با ترکیبی متفاوت از نوازندگان خارجی روی صحنه آمدیم. البته این نکته را فراموش نکنید چون پسرهایم جوان هستند آزمون و خطای بیشتری نسبت به من دارند.
▪ اتقاقا برخی از اهالی موسیقی معتقدند این تغییرات به دلیل حضور پسران شما (سهراب و تهمورث) در گروه است؟
ـ بی‌شک این مساله یکی از دلا‌یل عمده پشت سرگذاشتن این پروسه تجربی است. شاید اگر به تنهایی در گروه شمس حضور داشتم دیرتر به این نوع تجربه دست می‌زدم یا اصلا‌ دست نمی‌زدم. در واقع جوان‌هایی مثل سهراب و تهمورث پلی هستند میان نسل ما و نسل خودشان. فراموش نکنید که اندیشه‌های نسل افرادی چون من با اندیشه‌های نسل امروز چندان همخوان نیست.
▪ اتفاقا می‌خواستم به این موضوع اشاره کنم و بپرسم که حضور دو تفکر متفاوت از دو نسل در کنار یکدیگر شما را دچار چالش نمی‌کند؟
ـ فراموش نکنید که تجربه کردن برای ما اهمیت بسیاری دارد. اگر من با پیشنهادها و تجربه‌های بچه‌ها زیاد موافق نباشم، مخالفت نیز نمی‌کنم. در نهایت خودم هم یک پای قضیه می‌شوم و کار را انجام می‌دهیم.
▪ آیا شده تا به حال این اختلا‌ف‌نظر شما را دچار مساله کند؟
ـ اگر چیزی نباید انجام شود، هیچ کدام‌مان آن را انجام نمی‌دهیم. خود من در حوزه تنبورنوازی کارهایی کرده‌ام که قبل از من انجام نشده بود. در واقع سنت‌شکنی‌هایی اتفاق افتاد که وجود نداشت. منتها چون مال من است نمی‌توانم زیاد درباره آن صحبت کنم. بنابراین همان عنوان تجربه، صفت خوبی برای تعامل من با پسرانم به‌شمار می‌آید.
▪ این نگاه تجربی در ساز زدن شما کاملا‌ مشخص است. به دیگر نوازندگان تنبور که‌ نگاه می‌کنیم می‌بینیم خیلی زیاد به اصول سنتی تنبورنوازی پایبند هستند اما شما شیوه‌ای کاملا‌ نو و متفاوت دارید که در آن با انگشت‌گذاری‌ها، تک‌سیم‌ها و جملا‌ت منقطع موسیقایی مواجه می‌شویم.
ـ کاملا‌ درست است. من در عرصه موسیقی ردیف دستگاهی هم این نگاه تجربی را پیگیری می‌کنم. در حقیقت با این جمله می‌خواهم بگویم که گرایش به تجربه و علا‌قه به چنین پروسه‌هایی یک امر تقریبا ذاتی در من است.
▪ ضرورت حضور گروه سماع‌گران در این کنسرت چه بود؟
ـ سه نوع موسیقی در دستور کار گروه شمس هست که موسیقی عرفانی یکی از آنها است و آهنگ‌هایش اغلب روی اشعار مولا‌ناست. ما برای سنخیت شعرخوانی زمان مولا‌نا و شیوه‌اش که سماع بوده، تلا‌ش کردیم این تبادرهای ذهنی اتفاق بیفتد چون حضرت مولوی در مطلع یکی از غزل‌هایش می‌گوید: <ای آسمان این چرخ را زان ماهرو آموختم.> یعنی از شمس تبریزی سماع را آموخته است. در حقیقت تمام تلا‌ش‌های ما برای این است که پیوند فرهنگی و موسیقایی ما با عصر مولا‌نا قطع نشود زیرا اگر شما به سیر تاریخی این روند - به‌خصوص در ترکیه - توجه کنید می‌بینید به‌جز دوره‌ای کوتاه و چند ساله این فرهنگ موسیقی و سماع ادامه داشته که گویای قدرت این فرهنگ است. از طرف دیگر تلفیق موسیقی، سماع و شعر می‌توانست ما را در دریافت اندیشه‌های متعالی حضرت مولا‌نا کمک کند و تداعی‌بخش آن دوره باشد.
▪‌ از زاویه دید یک موزیسین با مطالعات و علا‌یق عرفانی، مولا‌نا کیست و علا‌قه شما ریشه در کجا دارد؟
ـ خاستگاه همه اینها خانواده من است. پدر، مادر و خواهرم اهل فضل و ادب و آیین و عرفان بودند. در نوجوانی عاشق مولا‌نا شدم، با این بیت از او که خواهرم برایم خواند:
شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم
این اولین آگاهی من نسبت به مولا‌نا بود. این علا‌قه ادامه پیدا کرد. کشش و جذبه عجیبی پیدا کردم به مولا‌نا و رابطه‌اش با شمس.
▪ این رابطه برای شما جالب بود؟
ـ خیلی زیاد. هزار بار این داستان را خوانده‌ام. چیز عجیبی است. به هر صورت اینها زیبایی‌های زندگی هنری من را تشکیل می‌دهند.
● تهمورث پورناظری ‌آهنگساز و مدیر گروه شمس ‌
اگر چه مغز گروه پورناظری با کیخسرو پورناظری پیش می‌رود، اما قلب تپنده این گروه تهمورث است که با تلا‌ش و کار پیگیر و به اتفاق سهراب پورناظری توانسته فضایی جدای از کارهای پدر را برای گروه شمس بیافریند. در واقع اگر بخواهیم آن ضرب‌المثل معروف موجود در فرهنگ فارسی را که می‌گوید شاگرد موفق کسی است که از استاد خود جلو بزند و مهر خود را هم بر تاریخ و زمان بر جای بگذارد، تهمورث و سهراب این گونه‌اند و آدمی به عینه می‌تواند دریابد که پدر، استاد کیخسرو،‌ با چه حس و عشقی کار فرزندان را می‌نگرد و چگونه سعی می‌کند در هر جایی دست آنها را بگیرد و گام‌هایی به پیش ببرد. پدرتان در پایان نشست مطبوعاتی قبل از کنسرت ابراز کردند که هیچ ممانعت و مشکلی برای همکاری با شهرام ناظری وجود ندارد. پس چرا با این وجود و ضمن داشتن یک گروه حرفه‌ای و رپرتواری منسجم و پخته، با ایشان همکاری نکردید؟ البته بد نیست توضیح دهم که علت مطرح کردن نام شهرام ناظری به دلیل همکاری‌های درخشان ایشان با پدرتان و رابطه متقابل میان صدای او و آثار زیبای کیخسرو پورناظری در سال‌های گذشته است؟
حقیقت این است که ما در گروه مولفه‌ها و اصولی داریم که برای انجام کارهایمان از آنها استفاده می‌کنیم؛ یکی از شاخصه‌ها عنوان گروه است که شمس نام دارد. پس هر خواننده‌ای که قرار باشد با این گروه همکاری کند، باید در فضای ذهنی و فکری آن حرکت کند. گروه شمس تعریف خودش را دارد. همانطور که خودتان اشاره کردید آقای ناظری دوره درخشانی با گروه تنبور شمس سپری کرده و همینطور گروه تنبور شمس سال‌های خوبی را با ایشان پشت سر گذاشته است. فراموش نکنید که واقعا هیچ مشکلی وجود ندارد اما امروز دیگر تفکر و روش ما با روش آقای ناظری که پیش از این با گروه تنبور شمس داشت خیلی مشترک نیست.اما شکی نیست که اگر آن فصول مشترک ایجاد شود دوباره ما، شهرام ناظری و گروه شمس در کنار هم روی صحنه خواهیم رفت. من معتقدم اگر آدم‌های موفق با هم کار نکنند خیلی جفا کرده‌اند.
▪ منظورتان چیست؟ به کی یا به چی جفا کرده‌اند؟
ـ هم به خودشان، هم به هنر و هم به مخاطب جفا کرده‌اند. این موضوع خطرناکی است که موسیقی را تهدید می‌کند. به نظرم یکی از باید‌های موسیقی حال حاضر ما این است که هنرمندان درجه یک ما کنار هم بنشینند و کنسرت بدهند. چه لزومی دارد که همیشه مستقل کار کنند، گاهی هم باید با هم کار کنند. در اغلب نقاط دنیا- به جز ایران- معمولا‌ ستاره‌ها کنار یکدیگر هنرنمایی می‌کنند. اما هرگز این اتفاق در ایران نیفتاده است. البته بماند که گاهی یک استاد، شاگرد یا شاگرد‌های مطرح خودش را دور خودش جمع می‌کند و کنسرت می‌دهد. آن یک حمایت است.
‌ این است که ما می‌گوییم مشکلی برای همکاری با هیچ خواننده‌ای نداریم. اگر شرایط‌مان با یکدیگر همخوانی پیدا کنند ما دوست داریم با بهترین‌ها برنامه داشته باشیم. آقای ناظری که جای خودشان را دارند و خیلی هنرمند خوبی است. ایشان جزو معدود خواننده‌هایی است که به معنای واقعی هنرمندند.
▪ فکر می‌کنید اضافه شدن شما و همکاری‌تان با پدر باعث شد <گروه تنبور شمس> حال و هوایش تغییر کند و در نهایت به <گروه شمس> برسد؟
ـ ببینید، ساز خانوادگی ما تار است. پدربزرگم شاگرد کلنل وزیری بوده و پدر هم نوازنده تار است. ایشان در اواسط دهه ۵۰ با تنبور آشنا شدند. پس سابقه موسیقی ردیف دستگاهی در خانواده ما خیلی قدیمی‌تر از سابقه موسیقی مقامی و تنبور است. گروه تنبور شمس نخستین گروهی بود که همنوازی تنبور را به‌وجود آورد و سال‌ها با این فرم ادامه داد. بعد‌ها در چند تور کنسرت اروپا و آمریکا بخش کردی هم اضافه شد که در آن برنامه‌ها پدر تار می‌زد و بقیه اعضای گروه ساز‌های کوبه‌ای می‌نواختند. آقای ناظری هم اتفاقا خواننده بود. من هم که اضافه شدم تار می‌زدم و تنبور، سهراب هم کمانچه و تنبور. می‌بینید که روند تنبور ادامه پیدا کرده است. الا‌ن هم اغلب بچه‌های گروه چند ساز می‌زنند که برای ما یک نقطه قوت است. طوری که دو نوع موسیقی، با دو ترکیب سازبندی توسط افراد ثابت اجرا می‌شود. این خودش نمونه‌ای است که مشابه‌اش را خیلی سراغ ندارم. درباره حضور خودم بگویم که اصولا‌ آدم پرانرژی‌ای هستم و موسیقی را عاشقانه دنبال می‌کنم؛ بدون هیچ محدودیت فکری.
▪ از سوالمان دور نشویم. فکر می‌کنید حضور شما موجب تغییر نگرش و تغییر شیوه گروه تنبور شمس شد؟
ـ به نظرم اصلا‌ تغییر نگرشی‌ای در کار نبوده است.
▪ چطور تغییری در کار نیست وقتی گروه تنبور شمس با آن ترکیب و آن طرز اجرا و آهنگسازی بعد از حضور شما و افزوده شدن چند نفر که سازهای دیگری می‌زنند به آلبومی مثل <مستان سلا‌مت می‌کنند> رسید؟
ـ بالا‌خره افزوده شدن من به گروه بی‌تاثیر نبود. با وجود اینکه فکر من تداوم یافته فکر پدرم است، اما هنگامی که گروه شمس کارهای من را اجرا کرد، مسلما با فضای جدیدتری کارش را ادامه داد. چون فرد دیگری به گروه اضافه شد که آهنگ‌هایش توسط این گروه اجرا می‌شد. خیلی‌ها فکر می‌کنند من نوگرا هستم و پدرم سنتی است. اصلا‌ اینطور نیست. می‌خواهم بگویم اندیشه‌های پدر در موسیقی اصلا‌ سنتی نیست. کسی که تنبور را از روستاهای کرمانشاه به بزرگ‌ترین صحنه‌های جهانی ببرد و به وسیله آن آهنگسازی کند، بی‌شک تفکرش یک تفکر پیشرو است. خیلی دوست ندارم از واژه نوآوری استفاده کنم اما پدر با تکیه بر اصول تنبور کارهایی کرد که سابقه‌ای قبل از خودش نداشت.
▪ شما هم مثل پدرتان با کلمه <نوآوری> اصلا‌ موافق نیستند. دلیل این مخالفت و اصرار بر استفاده نکردن از این کلمه چیست؟
ـ برای اینکه دیگر <نوآوری> یک واژه مستهلک است.
▪ ترجیح می‌دهید به جای این کلمه که گاهی جایگزین کارهای شما می‌شود از چه کلمه‌ای استفاده شود؟
ـ ما به موسیقی‌ای که مرده نباشد، می‌گوییم پرانرژی و سعی ما این است که موسیقی‌مان پرانرژی باشد.
▪ پس استفاده بی‌حد و حصر شما از ادوات و سازهای ریتمیک و کوبه‌ای در کنسرت بر آفتاب خلیج پارس به دلیل انتقال انرژی به مخاطب بود؟
ـ این انرژی فقط از طریق ریتم و سازهای کوبه‌ای و ریتمیک منتقل نمی‌شود. شاید شما یک تکنوازی سنتور در این کنسرت شنیدید که انرژی داشت. همانطور که اشاره کردم در این کنسرت سازهای کوبه‌ای و ریتمیک نقش بسزایی داشتند. ‌
▪ اصرارتان بر استفاده از ادوات و سازهای کوبه‌ای فرهنگ‌های مختلف چه بود؟
ـ ریتم، نیمی از موسیقی است. با این وجود تعداد سازهای ملودیک از سازهای کوبه‌ای در گروه ما بیشتر است. ما به سازهای کوبه‌ای نقش زیادی می‌دهیم. برای آنکه موسیقی وقتی ریتم پیدا می‌کند، جانش سازهای کوبه‌ای است. مخصوصا که دف در سال‌های اخیر خیلی بدون تامل و تدبیر مورد استفاده قرار گرفت. در واقع خیلی‌ها با این استفاده بد جایگاه دف را خراب کردند و صدای افسانه‌ای آن را به یک صدای کلیشه‌ای بدل کردند.
▪ معمولا‌ شنونده ایرانی با ذهنیت سراغ هنرمند می‌رود. از آنجایی که گروه شمس سابق بر این گروه تنبور شمس بوده است و حال و هوایی کاملا‌ عرفانی و به اعتباری مولا‌نایی داشته، وقتی به کنسرت شما می‌آید و می‌بینید علا‌وه بر شعرهای عرفانی از اشعاری کاملا‌ تغزلی و عاشقانه استفاده کرده‌اید دچار دوگانگی می‌شود. به تعبیری دیگر تغییر ساختار کلا‌می شما موجب می‌شود که به نوعی عدم وحدت موضوع در کلیت رپراتور شما شنیده شود. به‌خصوص در کنسرت که از خاصیتی زنده و ممتد برخوردار است؟
ـ با این قسمت از صحبت‌های شما که این رپرتوار ذهن مخاطب را دچار دوگانگی می‌کند، مخالفم.
پس اجازه بدهید با مصادیق پیش برویم. بعد از دور اول آثار گروه تنبور شمس (صدای سخن عشق، مطرب مهتاب‌رو، حیرانی و افسانه تنبور) با انتشار <مستان سلا‌مت می‌کنند> فاز کاری گروه شمس تغییر پیدا کرد. این تغییر آرام و خوشایند اتفاق افتاد و یکی دو اثر در این حال و هوا تولید کردید. اما با کنسرت مشترک با ارکستر فیلا‌رمونیک اوکراینی و انتشار آلبوم <پنهان چو دل> شنونده آثار شما ناگهان در فضایی دیگر پرتاب شد، یعنی این تغییر خیلی ناگهانی و خارج از چارچوب شما بود.
پنهان چو دل روایت دیگری از موسیقی گروه شمس است. فرم‌های آهنگسازی در این رپرتوار با تمام آثار قبلی گروه شمس فرق می‌کند. البته تا حدودی به کارهای خودم نزدیک است اما به آثار پدر اصلا‌. شاید <پنهان چو دل> کمی به <دیار مهر> نزدیک باشد.
▪ اتفاقا در این اثر که شما آن را فصل جدیدی برای گروه شمس خطاب می‌کنید. آن ناهمگونی رپرتوار بیشتر دیده می‌شود. مثلا‌ هم تصنیف <مرا مگذار و مگذر> را داریم هم تصنیف <پنهان چو دل.> هر کدام از این تصنیف‌ها حال و هوایی خاص خودشان را دارند.
ـ اتفاقا تلا‌ش کردیم انتخاب قطعات در مجموعه <پنهان چو دل> یک روند ممتد داشته باشد. ابتدا با این شعر شروع می‌شود: <دلگیر دلگیرم مرا مگذار و مگذر> و شعری بعدی این است: <رفت عمرم بر سر سودای دل> که از مولا‌نا است. اینجا هنوز موضوع عاشقانه است. با شعر <من آن نقش‌آفرین نقاش پیرم>، طیف عشق گسترده‌تر می‌شود. با یک شعر که شاعرش معاصر و هم روزگار است این روند به‌تدریج می‌رسد به <پنهان چو دل> که صعود معنوی کلا‌م انسانی است.
▪ پس شما معتقدید وحدت موضوع در رپراتوارتان رعایت شده است؟
ـ نمی‌گویم صد درصد. شاید شبیه <حیرانی> یا <مطرب مهتاب‌رو> نباشد اما معنا از روندی منطقی و خاص پیروی می‌کند. در آلبوم <دیار مهر> هم عطار و مولا‌نا هستند، هم حمید مصدق. ممکن است در کارهای آینده ما، عشق خیلی ملموس باشد.
▪ البته این عدم وحدت موضوع در کنسرت بیشتر به گوش می‌خورد.
ـ کنسرت مشترک ما با آقای نوربخش و ارکستر فیلا‌رمونیک اوکراین، حرکتی بود که سابقه‌ای نداشت. دو نوع موسیقی آنجا اجرا شد. موسیقی تنبور و ارکستر و موسیقی سازهای ملی و ارکستر. شبیه حرکتی بود که در گل‌ها انجام شد، منتها کمی امروزی‌تر. سال گذشته در کنسرت مولا‌نا تمام اشعار از مولا‌نا بود. اگر چه ساز‌ها تغییر کرده بود اما فرهنگ موسیقایی مدنظر ما اصلا‌ عوض نشده بود. به هرحال رعایت وحدت موضوع امری دلخواه است که ضرورتی در بودن و نبودن آن وجود ندارد. قالب نابودکننده‌ترین اتفاق است. پایبندی به اصول خیلی خوب است، اما اندازه دارد. خیلی‌ها الا‌ن به خاطر اینکه میز داشته باشند، صاحب موسیقی سنتی شده‌اند، در حالی‌که موسیقی سنتی، جدیدترین و واپسین نوع موسیقی ایرانی و در واقع کم‌سابقه‌ترین موسیقی ایرانی است. اصلا‌ به چه دلیل این موسیقی، اسمش موسیقی سنتی است، سنت امری است که ریشه در گذشته و قرون دور داشته باشد. موسیقی ردیفی ما که از آن تحت عنوان موسیقی سنتی یاد می‌شود، ۳۰۰ سال قدمت دارد.
▪ با این وجود موسیقی شما در چه ژانری قرار می‌گیرد و با چه عنوانی باید آن را مورد خطاب قرار داد؟
ـ فعلا‌ می‌گوییم موسیقی ملی ایران.
▪ چه دلیلی برای انتخاب این عنوان دارید. وقتی این همه نوازنده خارجی با سازهایی از فرهنگ‌های دیگر نیز در گروه شما حضور دارند؟
ـ طبیعی است که گروه ما نه صرفا موسیقی مقامی تنبور ارائه می‌دهد و نه موسیقی ردیفی محض. از سوی دیگر وقتی ارکستر موسیقی ملی ایران از سازهای غربی استفاده می‌کند، مگر کسی چیزی می‌گوید؟ ضمن آنکه هویت یک موسیقی به استفاده از ساز داخلی یا خارجی نیست، بلکه به تفکری باز می‌گردد که پشت این رپرتوارها قرار دارد وآن بو و رنگی که طعم و مزه موسیقی ایرانی در آن هویداتر از هر چیزی است.
▪ پس شما می‌خواهید نوعی دیگر را رواج بدهید؟
ـ به هر حال ما تلا‌ش می‌کنیم، مسیر خودمان را برویم. الا‌ن بسیاری از کارها تحت‌عنوان اولین ارائه می‌شود و هرکس هم <پدر> یک شیوه و یک کار است. مثل لغت استاد که واقعا دیگر خجالت‌آور است. اولین بار در ۱۹ سالگی رفتم سر کلا‌س و در تبلیغ نوشته بود استاد تهمورث پورناظری. به قدری خجالت کشیدم که خدا می‌داند. یک نفر وقتی به استادی می‌رسد که در موسیقی یک فرهنگ یا در موسیقی جهان تاثیرات فراوانی گذاشته باشد. این کلمه به‌قدری بد به کار رفته که من ترجیح می‌دهم استادان واقعی را استاد خطاب نکنم. متاسفانه باید قبول کرد نداشتن معیار در همه چیز بزرگ‌ترین لطمه‌ها را به ما زد.
▪ بی‌شک هماهنگی و جا انداختن روح این قطعات- که مختص موسیقی ایرانی است- برای نوازندگان خارجی بسیار دشوار بود. چگونه از پس این کار بر آمدید؟
ـ موسیقی در تمام دنیا- به جز ایران- بالا‌ترین جایگاه مادی معنوی و اجتماعی را دارد و آموزش موسیقی آکادمیک است. در واقع استانداردهای خوبی وجود دارد. این است که موزیسین‌های آماتور غیرایرانی در سطح موزیسین‌های حرفه‌ای ایرانی هستند یعنی شور و شعور را توام دارند. هم ملودی را خوب درک می‌کنند هم ریتم را. شاید ما یکی دو نوازنده در حد عرضه به جهان داشته باشیم. همیشه به پدرم می‌گویم اگر موسیقی ایرانی مال غربی‌ها بود حتما آدم از تار زدن آنها کیف می‌کرد. به‌قدری در کارشان حرفه‌ای‌ هستند که به آن رونق می‌دهند. ریتم در وجودشان شعله‌ور است در حالی‌که ۷۰-۶۰ درصد موزیسین‌های ایرانی از شناخت ریتم عاجزند. موسیقی ایرانی یکی از قدرتمندترین و برجسته‌ترین موسیقی‌های دنیا است. تنوع، عمق، معنویت، شور و فلسفه در موسیقی ایرانی عجیب و غریب است، اما به‌نحو شایسته‌ای از آن استفاده نشده و به هدر رفته است.
● سهراب پورناظری آهنگساز و نوازنده و خواننده گروه شمس
سهراب پورناظری جوان‌ترین عضو گروه است و طبیعی است که به قول مولا‌نا سودای سربالا‌ داشته باشد. وی اگرچه نوازنده‌ای چیره‌دست است، اما آهنگسازی را هم خوب می‌داند و در شناخت و درک سازها و به کاربردن‌شان در ساختار یک قطعه، استعدادی شگفت‌انگیز دارد. قطعه <پنهان چو دل> با آن ارکستر بزرگ و تنوع ریتمیک و ملودیک گوشه‌‌ای از توانایی‌های این نوازنده چیره‌دست سازهای زخمه‌ای و کششی است که اینک با تازه‌ترین فضاشکنی وی به‌عنوان خواننده همراه شده است. باید منتظر ماند و دید دنیای تازه‌ای که شهرت‌های افسانه‌ای برای برخی خوانندگان به ارمغان آورده است،‌چگونه درش را به روی این نوازنده سرسخت می‌گشاید.
▪ فکر می‌کنید سیر تغییر و تحول <گروه تنبور شمس> و رسیدن آن به <گروه شمس> چگونه سپری شد؟
ـ به نظرم تغییری در گروه ایجاد نشده که شما از آن با این عنوان یاد می‌کنید. گروه تنبور شمس سرجایش هست و یک بخش دیگر به آن اضافه شده است. گروه تنبور شمس ابتدا فقط یک گروه همنوازی تنبور بوده است که از سال ۱۳۵۷ دف هم به آن اضافه شد. حالا‌ هم سازهای دیگری به آن اضافه شده است. در واقع دف را پدرم به تنبورنوازی اضافه کرد و ما مسیر او را ادامه می‌دهیم.
▪ یعنی این گروه در سال‌های دور ساز‌های کوبه‌ای نداشت؟
ـ در موسیقی تنبور اصلا‌ ساز کوبه‌ای به کار نمی‌رود، در منطقه ما تنبور به تنهایی معنا ندارد و با آن ساز کوبه‌ای نمی‌زنند. تنبور و دف را پدرم کنار هم نشاند و خوشبختانه ترکیب خوبی هم شد. ما هم در زمینه کوبه‌ای، سازهایی را اضافه کردیم که جالب شد.
▪ در زمینه استفاده از سازهای کششی به‌خصوص کمانچه و ویولنسل چطور؟
ـ کمانچه تنها ساز آرشه‌ای موسیقی ردیف است که نقشی کاملا‌ کلیدی دارد. طبیعتا در کارهای ما نیز نقش مهم و برجسته‌ای ایفا می‌کند. من دوست ندارم سازها را از یکدیگر تفکیک کنم و جایگاه ویژه‌ای برایشان قائل شوم. به نظرم موسیقی گروه شمس را باید گوش داد و بررسی کرد. چون موسیقی خاص خودش را دارد. نه موسیقی تنبور ما شبیه به چیزی است که از قبل وجود داشته و نه موسیقی سنتی ما.
▪ نقش ویولنسل‌ها و علت دعوت این نوازندگان ارمنی چه بود؟
ـ ببینید این ویولنسل‌ها به هیچ‌وجه نقش ملودیک نداشتند. در چند قسمت که آوازهایی اجرا شد این ویولنسل‌ها در فضاسازی به ما کمک کردند. در واقع برای رنگ‌آمیزی پس‌زمینه در ارکستر و ایجاد زمینه موردنظر از این صداها استفاده شد.
▪ امکان دارد بعد از تجربه آواز بخواهید آن را به نسبت کمانچه پررنگ‌تر کنید؟
ـ حتما موسیقی آوازی را جدی‌تر دنبال خواهم کرد. می‌خواهم به‌عنوان خواننده در عرصه موسیقی حضور داشته باشم. البته کمانچه هم در زندگی موسیقایی من حضور خواهد داشت. یک خواننده با مخاطب ارتباط بیشتری برقرار می‌کند تا نوازنده. به هر حال من توانایی خواندن آواز در کنار نوازندگی را دارم، پس بهتر است برای دیده‌شدن از دریچه خوانندگی وارد شوم. شاید در ادامه، نوازندگی من هم مورد توجه قرار بگیرد. این طبیعت جامعه است. نه فقط جامعه ایرانی بلکه جامعه جهانی هم اینگونه می‌اندیشد.
▪ خیلی جالب است که در مجموع به نظر می‌رسد گروه شمس میل زیادی به جهانی شدن دارد؟
ـ جهانی شدن و دیده‌شدن و مطرح‌شدن همیشه مطلوب اهالی هنر بوده است و ما هم به‌عنوان بخشی از جامعه هنری این موضوع برایمان مطلوب است. در واقع اینگونه اندیشیدن لا‌زمه کار حرفه‌ای است و اگر کسی آن را رد می‌کند به نوعی شکسته‌نفسی و فروتنی بیش از حد است که البته طبیعی است هر کسی این نوع شکسته‌نفسی را متوجه می‌شود. همه دوست دارند کارشان مطرح شود.
▪ چرا این کنسرت را در یک سالن- مثلا‌ وزارت کشور- برگزار نکردید.
ـ این سالن، سالن موسیقی نیست و آکوستیک ندارد.
▪ مگر فضای باز کاخ سعدآباد آکوستیک دارد که شما آنجا را ترجیح دادید؟
ـ نه، آنجا هم ندارد اما آکوستیک فضای باز را بیشتر می‌توان کنترل کرد. علا‌وه بر آن طبیعت کاخ سعدآباد باعث می‌شود آدم کیف کند وقتی ساز می‌زند. حال آدم را خوب می‌کند. چرا برویم در فضایی که هیچ انگیزه‌ای در هنرمند و مخاطب به‌وجود نمی‌آورد.
▪ در نشست مطبوعاتی پیدا بود خیلی نسبت به جریانات موجود در فضای موسیقی کشور انتقاد دارید؟ دلیلش چه بود؟
ـ باور کنید ما از جان مایه می‌گذاریم. نه از حمایت بخش‌های دولتی برخورداریم نه حتی از حمایت بخش‌های خصوصی. هیچ تضمینی برای اجرای موسیقی وجود ندارد. از کجا معلوم که بتوان با ثبات به فعالیت‌های ادامه داد.
▪ پس چرا با وجود چنین مشکل بزرگی به کار و موسیقی ادامه می‌دهید؟
ـ به خاطر اینکه اگر این کار را نکنیم موسیقی می‌میرد در ضمن این کار ما است.
▪ یعنی اگر شما به نوعی دیگر تامین شوید، موسیقی و اجرای کنسرت را رها نخواهید کرد؟
ـ نه به هیچ‌وجه. امکان ندارد. اتفاقا اگر چنین اتفاقی بیفتد و من صد درصد تامین باشم، روی موسیقی بیشتر مایه می‌گذارم. ما ۸۰-۷۰ درصد درآمدمان را برای بهتر برگزار شدن کنسرت خرج می‌کنیم. کمتر کسی این کار را می‌کند که بیاید و ۲۰ میلیون برای دکور و ۵۰ میلیون تومان برای فیلمبرداری خرج کند تا در نهایت یک اثر هنری به‌وجود بیاید.
▪ چقدر با پدر و تهمورث در بحث تفکر موسیقایی تفاوت دارید؟
ـ فکر می‌کنم ۵۰، ۶۰ درصدی باشد. تفاوت عقاید ما در عمل خیلی ناچیز است. امکان دارد در ورود به یک بحث، فکرها با هم فرق کند، اما در نهایت به تفاهم می‌رسیم. نسبت به پدر اگر تفاوتی یا اختلا‌فی وجود داشته باشد، بی‌شک خامی و ناپختگی من است.
▪ و در نهایت کدام اندیشه پایان‌بخش این تفاوت و رسیدن به یکپارچگی است؟
ـ در نهایت حرف پدر را گوش می‌کنیم. به هر حال تلا‌ش می‌کنم ضمن رعایت بسیاری از اصول هنری و اخلا‌قی به‌تدریج به یک استقلا‌ل در تفکر، نوازندگی و آواز برسم.
▪ در کمانچه و آواز به کدامیک از مکاتب یا افراد گرایش دارید؟
ـ در کمانچه شاگرد آقای کامکار بودم و بی‌شک ردپای هنری ایشان در ساز من وجود دارد اما فکر می‌کنم در حال دستیابی به لحن شخصی‌تری هستم. در آواز هم به مکتب خانواده ناظری گرایش دارم.
▪ به نظر شما حضور سماع‌گران ترکیه‌ای چه تاثیری در موسیقی اجرا شده توسط گروه شما داشت؟
ـ به نظرم فلسفه گروه شمس به فلسفه سماع صد درصد گره خورده است. اصلا‌ وقتی شما به اسم گروه توجه کنید، این رابطه را می‌فهمید. حال و هوای کارهای ما مولا‌نایی و شمسی است. در واقع حضور سماع‌گران ترکیه‌ای در امتداد اهداف موسیقایی و فلسفی گروه شمس است. وگرنه نبودن‌شان لطمه‌ای به موسیقی ما نمی‌زند
محمود توسلیان
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید