پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

خداشناسی


خداشناسی
●شناخت صفات خداوند :
▪ خدای همه :
خدایی که اسلام معرفی کرده و مردم را بسوی او خوانده است ((رب العالمین )) است. یعنی پروردگار و آفریننده و صاحب اختیار همه جهانیان . بدین ترتیب تمام محدودیت هایی که پیرامون مکتب ها و فرقه ها و ادیان گوناگون درباره خدایان خودشان قائل بوده اند ازبین می رود. مثلاً قوم یهود، خدای قومی و ملی دارد، یعنی با اینکه اصولاً قوم یهود، دین خدا پرستی و توحید کامل بوده است، اما آنان یهود را مخصوص خودشان می دانستند و لطف و توجه مخصوص او را هم برای خودشان انتظار داشتند . پس نژاد ها و اقوام دیگر باید به دنبال خدایی دیگر باشند. یا در یونان باستان که مرکز علم وتمدن و فلسفه بوده و فلاسفه و دانشمندان آن سرزمین معروفیت جهانی دارند، باز خدایان متعدد گروهی و قومی وجود داشت. گرچه گاهی در بالای همه این خدایان از رب الارباب یا خدای خدایان به میان آمده است. اما خدای اسلام، جهانی، همگانی، همیشگی و برای همه ملتها و جهانیان است و تنها خدای آسمانی و زمینی یا متعلق به ملت سامی یا مردم آریایی و یا نژادهای دیگر نیست.
▪ خدای یکتا :
خدا یکی است، یعنی بر خلاف تمام آنان که خدایان متعدد قائل هستند و از ارباب انواع سخن می گویند، یعنی برای هر کاری خدایی و برای هر مقامی ربی قائل بوده اند : خدای قدرت، خدای برکت، رب دریا، رب صحرا، خدای جنگ، خدای قحطی و غیره، اسلام یک خدا برای همه چیز و همه کار معرفی می کند . و یا مذهب زرتشت که گرچه ممکن است اصولاً دین یکتا پرستس بوده است، اما رفته رفته در بین پیروان آن سخن از یزدان و اهرمن و دو خدای خیر و شر به میان آمده است. و یا مسیحیت کلیسایی که برای خدا فرزندی به نام عیسی قائل است و عظیم ترین مسئله علمی و فلسفی کلیسا بحث درباره ذات عیسی بوده که آیا عین خداست، یا از او جدا شده، یا پس از او پیدا شده است که بحث درمورد خدای پدر و پسر و روح القدس و مسئله تثلیت و سه گانه پرستی را در آن مذهب به وجود آورده است یا مثل اعراب جاهلی که از ملائکه به دختران خدا تعبیر می کرد.
اسلام می گوید: خدا یگانه است و فرزند دختر و پسر و یا پدر و مادر و شریک و همکاری ندارد و حتی شفیعانی هم که بدون اراده و اذن او بخواهند وساطت کنند برای او نیست. خدا شریکی ندارد، یعنی چیزی یا کسی در کارهای خدا با او همکاری ندارد. اما خود خدا ممکن است اراده کند که برای برخی کارها اسباب و علل و عواملی خاص بیافریند. مثلاً خورشید را برای گرم کردن و نور دادن و دیگر منافعی که دارد، یا غذا را برای سیر شدن و لذت بردن مردم .
پس خورشید و یا غذا شریک خدا نیستند که به خدا در کار گرم کردن و سیر کردن کمک کنند، بلکه آلت اجرای فرمان خدا و وسایلی هستند که خدا آنها را آفریده است. همین گونه در مسئله شفاعت می توان گفت: آن چنان که خورشید به اراده خدا نور و حرکت به خلق خدا می رساند، پیغمبر (ص) هم با اراده خدا مردم را به کارهای خیر و راه بهشت و سعادت رهنمایی می کند و آنجا که خدا صلاح بداند برای کسانی طلب آمورزش و رحمت از خدا می کند، نه اینکه خود گناه کسی را ببخشد و یا نظام پاداش و کیفر الهی را در هم بریزد و یا بدون صلاحیت اشخاص برای آنان از خدا چیزی درخواست کند .
بدین ترتیب مردم بر روی زمین هم، ولی و سرپرست و صاحب اختیار مطلقی جز خدا ندارند. ایشان همه، بندگان خدا هستند و ضعیف و نیازمند به فیض حق می باشند. یا مردم پست و فرومایه ای که در برابر اربابان و خدایان ساختگی زمینی پرستش و ستایش می کردند و آنان را دارای اراده ای مستقل می دانستند، یک نوع بت پرستانی هستند که برای خدا شریک گرفته اند. خداوند متعال مثل و مانند و شریک ندارد، اساساً محال است که خداوند مثل و مانند داشته باشد و در نتیجه به جای یک خدا ، دو خدایا بیشتر داشته باشیم ، زیرا دو تا سه تا و یا بیشتر بودن از خواص مخصوص موجودات محدود نسبی است . درباره موجود نامحدود و مطلق، تعدد و کثرت معنی ندارد. خداوند متعال وجود نامحدود و واقعیت مطلق است و بر همه اشیاء احاطه دارد و هیچ مکان و زمانی از او خالی نیست واز رگ گردن ما به ما نزدیکتر است، پس محال است که مثل و مانندی داشته باشد.
بلکه مثل و مانند برایش فرض هم نمی شود. به علاوه ما آثار عنایت و تدبیر و حکمت او را در همه موجودات می بینیم و در سراسر جهان یک اراده واحد و مشیت واحد و نظم واحد مشاهده می کنیم و آن خود نشان می دهد که جهان ما، یک کانونی است نه دو کانونی وچند کانونی . گذشته از اینها اگر دو خدا و یا بیشتر می بود الزاماً دو اراده و مشیت و یا بیشتر دخالت داشت و همه آن مشیت ها به نسبت واحد در کارها موثر بودند و هر موجودی که می بایست موجود شود باید در آن واحد دو موجود باشد تا بتواند به دو کانون منتسب باشد و باز هر یک از آن دو موجود نیز به نوبه خود دو موجود باشند و در نتیجه هیچ موجودی پدید نیاید و جهان نیست و نابود باشد .
▪ خدای حی :
خداوند زنده وحی است اما زندگانی و حیات او مثل زندگانی انسان و جانوران و گیاهان نیست که همراه با حرکت و رشد و تنفس و تغذیه و تولید مثل و غیره است. به تعبیر دیگر این موجودات در زنده بودن و ادامه حیات خویش محتاج عواملی چون تغذیه و تنفس و … هستند، حال آنکه خداوند، بی نیاز مطلق است. موجودی که از توانایی همراه با دانایی و اراده برخوردار باشد زنده است، آن هم زنده ای پیشرفته، در درجه ای از حیات و زندگی. به همین جهت ما معمولاً تلاش آگاهانه و هشیارانه را نشانه زنده بودن فرد و جامعه می دانیم. کدام ملت زنده تر است؟ ملتی که آثار و تلاش هشیارانه در سراسر میدان هستی اش نمایان تر باشد. در میان جانداران، انسان از مرحله بالاتری از حیات و زندگی برخوردار است، زیرا نقش تلاش آگاهانه در زندگی او وسیع تر و عمیق تر است. اینک کدام موجود است که فعالیت آگاهانه او در عالی ترین حد است و از همه موجودات آگاه و فعال دیگر عالی تر؟ خدا .
پس خدا حی و زنده است، آن هم با عالی ترین درجه حیات و زندگی، زندگی مطلق، زنده مطلق هم اوست، زنده ای که مرگ به او راه ندارد. و توکل علی الحی الذی لایموت و سبح بحمده … و بر آن زنده توکل کن که هرگز نمی میرد و به ستایش و نیایش او بپرداز …۱ زنده ای که همیشه سرپا و پا برجاست و هیچ گاه از کار و عمل و سرپا بودن خسته نمی شود، تا از پای بیفتد و بخوابد یا چرت بزند : الله لا اله الا هو الحی القیوم لا تاخذه سنه و لا نوم … خدا، جز او که زنده پا بر جاست ( یا همیشه بر پا ، یا همیشه بیدار ) است خدایی نیست، نه چرتش می گیرد نه خواب …۲
▪ خدای ابدی و ازلی :
خدا که اصل حیات و عین هستی است، جاودانی است، همیشه بوده و همیشه خواهد بود. اما باید دانست که اساساً زمان در خدا راه ندارد، برای خدا گذشته و آینده ، امروز و فردا نیست. ما که در حدود شصت هفتاد سال بیشتر عمر می کنیم در جوی قرار داریم و روی زمینی زندگی می کنیم که حرکت می کند و طلوع و غروب خورشیدی به خود می بیند و ما کوچک هستیم و رفته رفته رشد می کنیم . ما در سیر و حرکت و مرور زمان قرار گرفته ایم، اما خدا ما فوق زمان است . خود خالق زمان و خالق حرکت ها و سیر ها است. و برای او یک میلیون سال پیش و یک میلیون سال بعد و بالاخره ابد و ازل همه اش حاضر است.
▪ خدای محیط :
خدا به همه چیز تسلط و حاکمیت دارد. فوق همه است، نه به معنی فوق مکانی، بلکه بر همه چیز تفوق و تسلط دارد، محکوم و محدود موجودات عالم نیست، زمان برای او نمی گذرد، تحت تاثیر ۱- سوره فرقان – آیه ۵۸ ۲- سوره بقره آیه ۲۵۵ قرار نمی گیرد، فیض و لطف دیگران به او نمی رسد …
▪ خدای قادر :
خدا توانا است و برای توانایی او حد و مرز و شرط و قیدی نیست. چقدر می تواند ؟ کجا می تواند ؟ کی می تواند ؟ … این سو الها در مورد توانایی خدا وجود ندارد. هر آن، هر جا، هر نوع و هر چیز را که بخواهد به وجود می آورد و در او تصرف می کند و تغییر می دهد … آری توانایی خدا بی انتها است . و به طور کلی خدا از همه جهت بی انتها است و این خود یک بحث فلسفی عظیمی است. ما موجود هستیم اما هر یک بهره ای اندک از وجود داریم، اما وجود خدا بی انتها است، نه به آن معنی که وجودش کران تا به کران را پر کرده است . نه، او ماده نیست. اصولاً آفرینش برای دانستن قدرت خداست. خداوند هفت آسمان را آفرید و از زمین مثل آنها را .تقدیر را میان آنها فرستاد تا اینکه انسان بداند که خداوند بر هر چیزی توانا و به هر چیزی آگاه است. هدف آن است که بشر به علم برسد، یقین پیدا کند به قدرت بی پایان خداوند و علم نامتناهی پروردگار بنابر این هدف از خلقت انسان و همه اشیاء رسیدن به علم است، معرفت اجمالی فطری کافی نیست باید به کمال برسد که امیر المومنین فرمود : و کمال معرفته التصدیق به . باید از معرفت اجمالی به یقین برسد، تصدیق کتد.
▪ خدای دانا :
خدا دانا است، و از گذشته و آینده، آشکار و نهان، حتی از افکار و نیات همه آگاه است . و به همه چیز احاطه علمی دارد . ما اگر چند چیز را بدانیم در هر لحظه فقط می توانیم به یکی از آنها توجه کنیم، اما خدا در همه حال به همه چیز احاطه دارد و از چیزی غفلت نمی کند. خدا به هر چیز قبل از اینکه پیدا شود، دانا است و علمش را از جایی نمی گیرد، او که آفریننده همه چیز است جهان با همه قوانین و علوم آن را آفریده است. آفریدگار جهان همه چیز را می داند. جهان هستی برای ما دو بخش (( غیب )) یعنی (( نهان )) و (( شهادت )) یعنی (( آشکار ))‌ تقسیم می شود، ولی خدا غیب و شهادت، نهان و آشکار جهان را می داند و اصولاً برای او(( غیبی ))‌ وجود ندارد، در برابر او جهان یکسره (( شهادت ))‌است . علم خدا نسبت به موجودات و حوادث جهان را می توان از قبیل حضوری و مانند علم مهندس به طرح معماری و علم شاعر به مضمون شعر خود دانست با این فرق که علم خدا مساوی با وجود خارجی و حقیقی همان چیزهایی که خداوند به آنها دانا است و معنی آنچه که خداوند به آن علم ندارد آن نیست که آنها هستند و خدا از آنها آگاه نیست بلکه به این معناست که آنها وجود ندارد و وجود نخواهند داشت ( یعنی عدم مطلق هستند) برای علم خداوند، آینده و حال و گذشته معنی ندارد، زیرا او ابدی و ازلی است، به آینده آن گونه داناست که بر گذشته یا حاضر . فهم این مطلب بستگی به شناخت حقیقت زمان و مکان دارد.
▪ خدای شنوا و بینا :
خداوند سمیع (شنوا) و بصیر (بینا) است : ان الله سمیع بصیر۱ . خداوند هر نجوایی را می شنود ۱- سوره حج – آیه ۷۵ و هر چیزی را می بیند . اما شنیدن و دیدن او مثل شنیدن و دیدن ما با گوش و چشم و دستگاه اعصاب صورت نمی پذیرد. دیدن و شنیدن او همان علم وآگاهی است که بر هر چیزی و بر هر صدایی دارد. آری، خداوند صدای هر بنده ای را و صدای هر نیایشگری را می شنود، و دستی را که در خلوت برای کمک به دیگران از آستین بیرون می آید، میبیند. اوناله های یارب یارب بندگان دلسوخته خویش را در دل شبهای تار می شنود و به آن پاسخ اجابت می دهد.
▪ خدای قیوم :
خدا قیوم است یعنی خود به خود بر پا است و وجود و حیات و بقای موجودات دیگر با او و به دست اوست. هر چیز به خدا بر پاست و خدا خود به خویشتن پایدار است. خدا از همه بی نیاز است و همه به او نیازمندند، هیچ چیز دیگر به او فیض نمی رساند و به او کمکی نمی کند. او نیاز و نقصی ندارد، حالت انتظار و کمبود و ترمیم و تکامل در او نیست … بنابر این هر چیز به نیرو و اراده خدا بر پاست : الله لا اله الا هو الحی القیوم جز خداوند زنده و بر پا دارنده، خدایی نیست.۱ آنچه در نظام آفرینش وجود دارد وابسته به هستی اوست، اما او به هستی خویش قائم است . ۱- سوره بقره – آیه ۲۵۵ خدای قهار و رئوف : (( یهوه )) خدایی که تورات معرفی میکند، چهره ای خشن و جبروتی دارد. جبار متکبر است که فقط با عدلش عمل می کند، کوچکترین تجاوز و مسامحه ای را از حدودی که قرار داده است نمی بخشد . بزرگتر و جدی تر از آن است که انسان با او به راز و نیاز بپردازد. صلابت، قدرت، وحشت، اینها همه خاطراتی است که از یهوه به ذهن می آید. در برابر (( تئوس )) خدای مسیحیت، دوست، صمیمی، نزدیک خویشاوند، آن چنان که از آسمان به زیر می آید و با انسان می آمیزد . پدر انسان می شود و در چهره انسان ظاهر می شود . اما (( الله )) خدایی که اسلام معرفی می کند دارای هر دو وجهه است، یعنی در عین قهار و جبار بودن، رحمان و رحیم است . و در عین منتقم و مهیمن بودن، رئوف و مهربان است . از طرفی سیطره و قلمرو فرمانرواییش گوش تا گوش جهان را فراگرفته است و از طرف دیگر به هر انسانی از خود او نزدیکتر است . خداوند رحیم و رئوف است و برای رحمت و مهربانی او هیچ حد و مرزی نیست. او هزاران بار از پدر و مادر برای انسان مهربان تر و رئوف تر است. به هر انسانی از رگ گردنش نزدیکتر است. همه می توانند بدون واسطه با او رابطه بر قرار کنند و با او انس گیرند.
درد دل با او بگویند و از او طلب یاری کنند. او برتر و مهربان تر از آن است که تقاضای بندگانش را بی پاسخ گذارد و دستی را که به نشانه نیاز به درگاهش دراز می شود، خالی بر گرداند . اگر انسان روزی از سر خطا به معصیتی گرفتار شود با دلی آکنده از امید به رحمت او به سویش باز می گردد و پیمان شکسته را دیگر باره محکم می کند. از رحمتش هرگز مایوس و نومید نمی گردد که یاس از رحمت خدا از خصوصیات کسانی است که نسبت به اوکفر می ورزند. اما در عین حال قهار و منتقم و جبار است و آنان را که در سر کشی و طغیان مرزها را در هم شکنند و به مبارزه با حق بر خیزند و دست از ستمکاری بر ندارند، از رحمت خویش محروم و به عذابی خرد کننده و خواری آفرین گرفتار می گرداند .
▪ آنچه در خدا راه ندارد :
هر نقصی نوعی نیاز است و چون خداوند بی نیاز است از هر نقصی به دور است و لذا هر صفت و خصوصیتی که ناشی از نقص و نیاز باشد، نمی توان به او نسبت داد. چنین صفاتی را که در خدا راه ندارد ((‌صفات سلبیه ))‌می نامند. مثلاً جهل و ناتوانی رادر نظر بگیرید. جهل و ناتوانی از نبودن علم و آگاهی سر چشمه می گیرد و ناتوانی از نبودن قدرت و توانایی. پس جهل و ناتوانی نقص است و در خدا راه ندارد . بر همین اساس در ذات خداوند، محدودیت، تغییر و حرکت، مرکب بودن، ماده و جسم بودن و … راه ندارد، زیرا لازمه هر یک از این صفات نقص و نیاز است . خداوند موجودی مادی نیست، چون ماده محدود است و هر چند هم بزرگ باشد، باز پایان پذیر است.
عظی