سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

آرزوهای بزرگ دل های بزرگ


آرزوهای بزرگ دل های بزرگ
شنبه، حدود ۱۲ ظهر
میدان ولی عصر
وسط هیاهو و شلوغی پیاده رو ایستاده است و كارد می فروشد . بسته ای ۳هزار تومان. چانه كه بزنی به ۲هزار تومان هم رضایت می دهد. بین آن همه ویترین رنگ و وارنگ به سختی دیده می شود. هم خودش ، هم جنسی كه می فروشد: «كارد میوه خوری، ۱۲تا ببر ۳هزار تومن، مفت!» مگر نباید مدرسه باشد؟ كدام «باید» كدام «نباید»؟
چندسالته؟
ـ ۱۵ سال
توی این شلوغی چی كار می كنی؟
كاسبی .
مدرسه نمی ری؟
ـ تا كلاس پنجم درس خوندم.
دوست نداری درس رو ادامه بدی؟
ـ نه، خوشم نمی آد. نمی خوام مدرسه برم. دوست ندارم.
تفریح و سرگرمی چی؟
ـ تفریح؟ می خوام چه كنم؟ دنیا رو بگردم؟ نه. تفریح می خوام چی كار؟
وقت بیكاری داری؟
ـ نه. وقت بیكاری ندارم. كار می كنم.
چی شد كه شروع كردی به كار؟
ـ پدرم به رحمت خدا رفت. خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه. تصمیم گرفتم كار كنم برای تأمین خرجی خانواده.
روزی چقدر كاسبی؟
ـ دو، سه هزار تومن، خالص برام می مونه . خدا بده بركت. خدارو شكر.
هیچ وقت فكر نكردی به این كه اگه وضع بهتر بود...
ـ نه. یك لقمه نان حلال كسب می كنم. همین برام كافیه.
خونه تون كجاست؟
ـ شوش.
بزرگترین آرزوت چیه؟
ـ آرزو؟... تا حالا فكر نكردم.
آرزویی نداری؟
ـ ...چرا. سایه مادرم همیشه روی سرم باشه، بزرگ ترین آرزوم اینه.
كارد می فروشد، برای قسمت كردن میوه ها . بخرید تا شاید سهمی از رنگ های زیبای دنیا ببرد، بخرید تا آرزویش رنگی بماند، بخرید نه برای این كه كارد میوه خوری لازم دارید، برای این كه بركت را قسمت كنید. كاردهای میوه خوری اش را بخرید برای این كه نگاه تان و حرف هاتان خدای نكرده كاردی نشود كه دلش را زخمی كند و بشكند.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید