یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا


دنبال نسخه‌ای از کتاب خودم می‌گردم


دنبال نسخه‌ای از کتاب خودم می‌گردم
شما در اکثر فیلم‌هایتان بازی هم کرده‌اید، این علاقه شما به بازیگری از کجا می‌آید، آیا برایتان سخت نیست که هم بازی کنید و هم کارگردانی؟
من کار هنری‌ام را از تئاتر شروع کردم. فقط هفت سال داشتم که در تئاتر شیر و خورشید سرخ تبریز در پیسی به نام ”کاوه آهنگر“ نقش پسر ”کاوه“ را بازی کردم. ”کاوه“ یک شورشی بود که علیه پادشاه ظالم آن دوره ”ضحاک“ برمی‌خاست و من نقش پسربچه‌ای را داشتم که در مورد آزادی، دکلماسیون می‌کردم (حرف می‌زدم). با اینکه خیلی کوچک بودم ولی از همان موقع که در آن تئاتر بازی کردم احساس کردم که خط‌مشی زندگی‌ام تقریباً تعیین شده و هیچ‌وقت نمی‌توانم این حرفه را کنار بگذارم. بعد از ‌آن حدود ۱۳ـ۱۲ ساله بودم که به تهران آمدیم و من زیر نظر مرحوم صمد صباحی که از اساتید تئاتر بودند کار کردم. آن‌موقع ایشان به نوعی انقلاب تئاتری کرده بودند و پیس‌های ”مولیر“، ”چخوف“ و پوشکین را ترجمه کرده و به روی صحنه آورده بودند. من مدتی را زیردست ایشان کار کردم و بعد شروع کردم به نوشتن سناریو و در پارس‌فیلم با مرحوم دکتر کوشان به فعالیت‌های سینمائی پرداختم و بعد از آن با مرحوم ساموئل خاچیکیان کار کردم و ایشان من را تشویق کردند و گفتند که استعداد خوبی در سینما دارم و حیف است که آن را هدر بدهم. من یک کتابی نوشته بودم به نام ”از یاد رفتگان“ که این رمان را آقای ساموئل خوانده بودند و خیلی تعجب کردند که من چطور توانسته‌ام در آن سن کم چنین کتابی را بنویسم. چون من آن‌موقع ۱۵ سال بیشتر نداشتم و کتاب را خودم نوشتم، خودم تصحیح کردم، خودم حروفچینی کردم و در نهایت خودم آن‌را چاپ کردم و بعد از چاپ هم در خانه‌های مردم را می‌زدم و به زور آن را می‌فروختم. (می‌خندد) حالا هم دنبال یک نسخه از کتاب خودم می‌گردم. مرحوم خاچیکیان خیلی من را تشویق کردند که حتماً پی‌گیر کار فیلنامه‌نویسی و کارگردانی بشوم و استعدادم را هدر ندهم. البته در آن دوره فیلمسازان دیگری هم به عرصه آمده بودند همانند بهرام بیضائی، مسعود کیمیائی، داریوش مهرجوئی و مرحوم خاچیکیان که آثار خوب و موفقی را ساخته بودند و سینمای موج نو را پدید آورده بودند، اما هیچ‌کدام از ساخته‌های آنها شانس فروش یا نمایش در خارج از ایران را نداشتند. ولی من برای اولین‌بار سینمای ایران را در خارج از مرزها هم مطرح کردم. در همان سال‌ها من به امریکا رفتم و باز هم دوره تئار را گذراندم و نقش ”هملت“ را به انگلیسی بازی کردم. در حالی‌که بازیگری بلد بودم و کار کرده بودم، علاقه داشتم که به کارگردانی هم بپردازم. چون سناریست هم بودم، اولین سناریوئی که نوشتم ”سرنوشت“ نام داشت که به ”سام ول“ فروختم و با پول همان سناریو به ایران برگشتم. چون دوست داشتم در ایران کار کنم.
برادر شما ”آقای علیرضا زرین‌دست“ هم جزء فیلمبرداران با سابقه و معتبر سینمائی ایران هستند، کمی درباره خوانواده خودتان و فضائی که در آن بزرگ شده‌اید بگوئید؟
به خاطر دارم در بچگی خانه ما شبیه یک کتابخانه بود و من به همراه خواهران و برادرانم از همان دوره کودکی با کتاب و فیلم سروکار داشتیم. ما سه تا خواهر و پنج‌تا برادر در سن‌های مختلف بودیم که دور و برمان پر بود از کتاب‌های ادبیات کلاسیک و رمان و شعر و آثار نویسندگان روسی مثل ”داستایوفسکی“، ”تولستوی“، ”پوشکین“، ”چخوف“، ”تورگینف“ و آثار نویسندگان فرانسوی مثل ”بالزاک“ و ”ژان ژاک روسو“، آثار ”ویکتور هوگو“ و خلاصه آثار اکثر مشاهیر و نوابع دنیا را داشتیم و آنها را می‌خواندیم. من رمان ”بینوایان“ ویکتور هوگو را وقتی دوازده ساله بودم خواندم و یک‌سال طول کشید که این رمان را تمام کنم. ولی آنقدر عاشق ادبیات بودم که به درس‌های دیگرم توجهی نمی‌کردم، خصوصاً درس ریاضی را اصلاً دوست نداشتم و همیشه نمره‌های ریاضی‌ام پائین بود. هنوز هم ریاضی‌ام ضعیف است. ولی ادبیات به جانم بسته شده بود. البته برخلاف برخی از کارگردان‌ها من آنچنان اصرار ندارم که حتماً باید فیلم‌نامه‌های خودم را کارگردانی کنم، یعنی اگر فیلم‌نامه دیگری را بخوانم که خوب باشد و از آن خوشم بیاید آن‌را می‌سازم. در این مدت دو، سه سالی که به ایران آمدم پیشنهادهای متعددی به من شد. حتی از طرف آقای کیمیائی برای بازیگری دعوت شدم ولی دلم می‌خواست اولین کارم در ایران برای خودم باشد و دوست داشتم که حتماً ”سرگیجه“ را جلوی دوربین ببرم. چون چیزی است که به آن اعتقاد داشتم، هم از نظر داستان و هم از نظر فروش در خارج از ایران.
شما چرا فقط در فیلم‌های خودتان بازی می‌کنید؟
در مورد بازیگر شدنم باید بگویم که یکی از دلایلش این بود که تیپ خوبی داشتم (می‌خندد). در غیر این‌صورت شاید هیچ‌وقت وسوسه بازیگری به سرم نمی‌زد. با این‌حال فقط در فیلم‌های خودم بازی کرده‌ام. در امریکا هم اینطور بود. من سیزده تا فیلم تهیه و کارگردانی کردم و در هفت تا از این فیلم‌هایم خودم بازی کردم و در بقیه فقط سمت تهیه‌کننده و کارگردان را داشتم. به‌نظر من کارگردانی و بازیگری همزمان کار هر کسی نیست و خیلی سخت است. در سینمای جهان هم فقط چندنفر هستند که علاوه بر کارگردانی در فیلم‌هایشان بازی هم می‌کنند. ”کلینت ایستوود“، ”کوین کاستنر“، ”مل گیبسون“ و ”روبرتو بنینی“ از معدود کارگردانانی هستند که در فیلم‌های خود بازی هم می‌کنند و اکثرشان علاوه بر دریافت جوایز کارگردانی در زمینه بازیگری هم کاندیدا یا برنده جوایز مطرح جهانی و اسکار شده‌اند. به هر حال همانطور که گفتم بازیگری و کارگردانی همزمان کار هرکس نیست و باید واقعاً یک دانش کامل از بازیگری، از موسیقی، از ادبیات، از علوم اجتماعی و فلسفی و بسیاری از مباحث تکنیکی و هنری سینما داشته باشیم تا بتوانیم یک کارگردان ـ هنرپیشه‌ای باشیم که همانند یک کاپیتان کشتی به‌خوبی آن را هدایت کرده و سالم به ساحل برسانیم. از این‌روست که معتقدم کار خیلی دشواری است و نیاز به تمرکز فراوانی دارد. مثلاً در فیلم ”دختر یک‌میلیون دلاری“ ”کلینت ایستوود“ علاوه بر کارگردانی، بازی هم کرده بود و در هر دو رشته بازیگری و کارگردانی کاندیدای جایزه اسکار شده بود که برای کارگردانی آن‌را دریافت کرد یا برای فیلم ”نابخشوده“ هم کاندیدای اسکار کارگردانی و بازیگری شد و فکر می‌کنم هر دو جایزه را هم گرفت. ”کوین کاستنر“ هم برای کارگردانی و بازیگری فیلم ”رقصنده با گرگ‌ها“ جایزه اسکار گرفت. ”وارن بیتی“ هنرپیشه‌ای بود که برای کارگردانی فیلم ”ریب“ جایزه اسکار گرفت. البته به‌نظر من هنرپیشه‌هائی که کارگردان می‌شوند زیاد نمی‌مانند، یکی دو تا فیلم می‌سازند و بعد وقتی می‌بینند چه کار سختی است کنار می‌روند. ولی برای من که یک‌عمر کارگردانی کرده‌ام سخت نیست و این حرفه را با جان و دل دوست دارم و در کنار آن بازی هم می‌کنم.
منبع : روزنامه اعتماد