سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا


شاید اگر آن آتش سوزی در آن کارگاه کوچک نمی شد امروز دنیا شکل دیگری داشت


شاید اگر آن آتش سوزی در آن کارگاه کوچک نمی شد امروز دنیا شکل دیگری داشت
در سال ١٨٩٩ "رنسام اولدز" (Ransom Olds) کارخانه اولدز موتور را در دیترویت براه انداخت. اولدز از نیمه دهه ١٨٨٠ در کار ساخت و طراحی اتوموبیل بود و اولین ماشین خود را که سه چرخه بود در همان سالهای ١٨٨٠ به بازار عرضه کرد. این ماشین با نیروی محرکه بخار کار می کرد. سالها بعد وی به اتوموبیل های بنزینی روی آورد و اوایل دهه ١٨٩٠ اولین اتوموبیل بنزینی خود را روانه بازار کرد. طرح با شکست روبرو شد و اولدز تقریبا هستی خود را از دست داد. اما او تسلیم نشد. فردی بنام "ساموئل اسمیت" (Samuel Smith) را که سرمایه دار بود با خود همراه کرد و از او خواست که کارخانه وی را فایننس (تامین مالی) کند. کارخانه باز شد اما با یک تفاوت نسبت به گذشته. اولدز این بار مرئوس بود و مانند گذشته نمی توانست هر چه که خواست وی بود اعمال کند. مدت زمان زیادی نگذشت که بین او و سمیت بر سر اینکه تولید کارخانه چه باشد اختلاف درگرفت. سمیت معتقد بود باید به سراغ ماشین های گران قیمت رفت و آنانرا در خط تولید قرار داد. اما اولدز نظرش این بود که کارخانه باید طبقه متوسط را هدف قرار داده و ماشین هائی مطابق بودجه آنان بسازد.
در سال ١٩٠٠ هنوز بازار اتوموبیل در آمریکا بسیار کوچک بود. در آن سال کمتر از ١۵٫٠٠٠ اتوموبیل که بر روی جاده بودند (امروز ٢٠٠ میلیون). اما ظاهرا منطقی بنظر می رسید که اگر ماشینی مطابق بودجه اکثریت جامعه ساخته شود خریداران و طرفداران بیشتری را به خود جلب کند. اولدز نمی توانست خود را به یک ایده خاص محدود کند بهمین سبب دست به تولید چندین نوع اتوموبیل زد. ماشین هائی که با نیروی برق، بخار و بنزین کار می کردند.
یک روز بهاری در مارچ سال ١٩٠١ در حالی که اولدز و خانواده اش از دیدار پدر خود که یک آهنگر قابل بازنشسته بود از کالیفرنیا به دیترویت بازمی گشتند در بین راه عنوان روزنامه ها او را بر جای خود میخکوب کرد. کارگاه وی دچار آتش سوزی شده بود و جز ویرانه ای چیزی از آن به جای باقی نمانده بود. تمام ماشین آلات بهمراه اتوموبیلهای نمونه ای که وی ساخته بود طعمه حریق شده بودند باستثناء یک مدل که نزدیک درب خروجی قرار گرفته بود و چون بسیار هم سبک بود یکی از کارگران توانسته بود آن را به بیرون هدایت کرده و به این ترتیب آن را از آتش در امان نگاه دارد .
این مدل نمونه از قضا نمونه ارزان قیمتی بود که اولدز فکر می کرد که بخش بزرگتری از بازار را بخود جلب خواهد کرد. چاره ای نبود، باید زود دست بکار می شد و تولید همان یک نوع باقیمانده را در سطح بزرگ آغاز می کرد. اتوموبیلی بود بی قواره، یک سیلندر که دو دنده جلو داشت و یک دنده عقب. ظرفیت آن دو سرنشین بود شامل راننده و فرد بغل دست او. قیمت ۶٠٠ دلار.
رقابت در آن دهه اول قرن بیستم بیداد می کرد. صدها کمپانی در آن سالها سعی بر ساختن اتوموبیل داشتند و چون هیچ قاعده ای برای شکل و کیفیت ماشین تعریف نشده بود تنوع عجیبی بر بازار حاکم بود. اشکال مختلف و موتورهای گوناگون. خلاصه هر سازنده ای ساز خود را می نواخت. پیروزی اتوموبیل های با موتور بنزینی اصلا چیزی نبود که از قبل از ذهن کسی خطور کرده باشد.
توماس ادیسون دست به اختراع ماشینی زده بود که با باطری کار می کرد و در سال ١٨٩٩ یکی از متخصصین پیش بینی کرد که ایستگاههای تعویض باطری در سراسر آمریکا بر پا خواهد شد که اتوموبیلها در صورت تخلیه باطری شان می توانند باطری شارژ شده را در آن ایستگاهها دریافت کنند.
در یک مقطع زمانی یک سوم اتوموبیل های موجود در آمریکا با باطری کار می کردند. از طرف دیگر عده ای شدیدا اعتقاد داشتند بدلیل موفقیت موتورهای با مولد بخار در کشتی و نیز قطار ها نهایتا این نوع از اتوموبیل ها بازار را در اختیار خواهند گرفت. یک نوع از اتوموبیل های با موتور بخار بنام "ستنلی ستیمر" (Stanley Steamer) توانست در ژانویه ١٩٠۶ رکورد سرعت حدود ٢٠۵ کیلومتر در ساعت را از خود برجای بگذارد در حالیکه نرم و روان نیز حرکت می کرد.
هم چنانکه دهه رو به پایان می گذاشت رقبا یک به یک صحنه را خالی می کردند. اتوموبیل های برقی نمی توانستند مسافت زیادی را طی کنند مگر اینکه دوباره شارژ می شدند. موتورهای بخار مدت زمانی نسبتا طولانی نیاز بود تا گرم شوند و ماشین به حرکت درآید. اما از همه مهمتر اینکه نبوغ اولدز سرمایه داران بسیاری را به سمت ماشین بنزینی اختراعی وی کشاند.
در همین اثنا نابغه تاریخ تجارت جهان یعنی هنری فورد(Henry Ford) با پدید آوردن مفهوم "خط تولید" نه تنها چهره صنعت اتوموبیل بلکه تولید انبوه و ارزان بطور عام را در اقتصاد سرمایه داری تغییر داد. با فرارسیدن جنگ اول جهانی هنوز بیش از یکصد کارخانه در آمریکا مشغول ساختن اتوموبیل بودند. (امروز تنها سه کارخانه در آمریکا مشغول بکارند) پیشاپیش حدود ۴٠٠ کارخانه ورشکست شده و یا بنحوی ناپدید گشته بودند.
اولدز نتوانست طعم موفقیت را آنگونه که باید بچشد زیرا که تنها چند سال پس از موفقیت اولیه با پسران سمیت درگیر شده و مجبور به ترک کارخانه گردید. پس از مدتی کارخانه جدیدی بنام "آر ای او" (REO) را براه انداخت اما متاسفانه دیگر زمانه تغییر کرده بود و اوضاع شکل دیگری بخود گرفته بود. کاری را که اولدز آغاز کرده بود هنری فورد به پایان رسانده بود.
با فرا رسیدن جنگ اول جهانی نیمی از اتوموبیل ها ساخت کمپانی فورد بود. دیگر بحثی از اتوموبیل با موتور بخار و یا برقی در میان نبود و از آنهمه تنوع در شکل و قیافه چیزی بر جای نمانده بود. وقتی می گفتید ماشین همه یک شکل و قیافه را در نظر خود مجسم می کردند. شکلی که شبیه حرف T بود.
اسم هنری فورد به عنوان مخترع اتوموبیل جاودانه شد در حالیکه نام رنسام اولدز از صفحات تاریخ حذف گردید.
اقتصاد وهم آلود دهه ٩٠ همراه با اوج گیری کمپانی های والافن (Hi-Tech) و اینترنتی فضای بی سابقه ای را در آمریکا فراهم آورد. سرمایه گذاران بازار بورس که هر روز به دلیل افزایش قیمت سهامی که در دست داشتند بر ثروتشان افزوده می شد بی محابا دست به مصرف زدند. جنون مصرف همه جا را گرفته بود.
اتوموبیل های SUV (شاسی بلند) با مصرف بنزین بالا ابتدا به آهستگی و سپس به حالت انفجاری بر روی جاده ها آفتابی شدند. اتوموبیل های غول پیکر هامر (Hummer) که برای شرایط جوّی سخت و مناطق صعب العبور، انحصارا برای ارتش آمریکا طراحی شده بودند به تعداد هزاران هزار بر روی خیابان های لوس آنجلس که حتی باران هم به سختی در آنجا می بارد ظاهر گشتند. (خواندن این مقاله کوتاه و جالب فارسی "زندگی به سبک آمریکائی" را به شما پیشنهاد می کنم).
آمریکا ٢١ میلیون بشکه نفت در روز مصرف می کند. از این میزان در حدود ۵/٩ میلیون بشکه در روز تنها صرف ٢٠٠ میلیون اتوموبیلی می شود که بر روی جاده های آمریکا در حال حرکتند. با نگاهی به این ارقام درمی یابیم که چیزی در حدود نیمی از میزان مصرف نفت آمریکا صرف پر کردن باک اتوموبیلها می شود. این مقدار نفت در حدود ۴ برابر صادرات نقتی ایران است که در رده چهارم جهان قرار دارد. به عبارت ساده چهار کشور در حد و اندازه ایران باید نفت تولید کنند تا اتوموبیل آمریکائی ها از حرکت نایستند.
دو غول اقتصادی در دنیا در حال سربرآوردن هستند. چین و هند با رشد اقتصادی معادل ٨ و ٩ درصد در سال هر روز نیازشان به نفت فزونی می گیرد. چین تا سال ٢٠٢۵ به ١۴ میلیون و هند به حدود ۶ میلیون بشکه (مجموعا به اندازه امروز آمریکا) نیاز خواهند داشت. در کنار رشد پرشتاب این دو اقتصاد ١۵ کشور در حال توسعه (از جمله ایران) تقاضای نفت شان بطور تصاعدی افزوده می شود. از سوی دیگر از ۴٨ کشور تولید کننده نفت در جهان در ٣٣ کشور تولید نفت رو به کاهش گذارده است.
در کنار مسائل فوق آنچه که بتازگی افکار را بخود جلب کرده قضیه وقوع پدیده "قله نفت" (Peak Oil) (رسیدن به حداکثر تولید) است. داستان از اینجا آغاز می شود که در دهه ۴٠ و ۵٠ میلادی زمین شناسی بنام "ام کینگ هابرت" (M.King Hubbert) اعلام کرد که تولید نفت در سطح جهان از منحنی "زنگ وار" (Bell Curve) (شبیه به زنگ زنگوله) تبعیت می کند. به این عبارت که تولید نفت در جهان رو به بالا می رود به نقطه حداکثر می رسد و بعد فرود می آید و کاهش پیدا می کند. در آن تاریخ شاید چندان توجهی به این امر نشد تا اینکه این بحث از آغاز این قرن رفته رفته داغ شد و از یکسال پیش به صورت یکی از جنجالی ترین مسائل اقتصادی درآمده است.
گفتنی در مورد آینده بدون نفت بسیار است اما ترجیح می دهم این بحث را با گوشه هایی از سخنان "راسکو بارتلت" (Roscoe Bartlett) نماینده کنگره آمریکا و رئیس کمیته "نیروهای دورنمای آینده" و یکی از سه تن از دانش پژوهان علوم در کنگره آمریکا به پایان برم. او می گوید:
"جمع ذخیره نفت جهان ١٠٠٠ گیگا بشکه است (یک تریلیون). بنظر می رسد این مقدار بطور وحشتناکی زیاد باشد اما با توجه به مصرف امروز جهان که در حدود ۵/٨٣ میلیون بشکه در روز است تنها ۴٠ سال به باقیمانده عمر نفت در جهان باقی مانده است. از سال ١٩۶٠ تا ١٩٨٠ ما هر سال به استثنای یک سال میزان نفتی که کشف کرده ایم بیش از میزانی بوده است که مصرف می کرده ایم. نهضت حفر چاههای نفت در زمان ریگان را بخاطر دارید؟ این امر درست به این دلیل بود که تصور می شد ما بالاخره در نقطه ای از زمان قرار خواهیم گرفت که ورق برگردد.
"مت ساوینار" (Matt Savinar) که دست به تحقیق کامل و گسترده ای در این زمینه زده است اینگونه سخن خود را آغاز می کند: خوانندگان عزیز، تمدن آنگونه که ما آنرا می شناسیم بزودی به انتهای خود خواهد رسید.
این سخنان یک فرقه خیالپرداز و معتقد به روز مکافات و یا سخنان معتقدان مذهبی به انجیل و روز قیامت نیست و نه سخنان آنانی که حامی "تز توطئه" اند. این نتیجه مطالعات علمی گران ترین زمین شناسان، فیزیکدانان و بانکداران و سرمایه گذاران جهان است. اینان انسانهائی حرفه ای، منطقی و افرادی بسیار محتاطند که از پدیده به "قله رسیدن نفت" (حداکثر سقف تولید) در جهان به وحشت آمده اند.
در این مملکت ما بدهی داریم که باید بپردازیم. در صورت نداشتن رشد اقتصادی عملا این امر غیرممکن خواهد بود. این دلیل وحشت این افراد است از رسیدن به قله نفت.
نفت است که صنایع پتروشیمی را می سازد، کودهای شیمیائی که برای رشد محصولات غذائی لازم اند، سموم دفع آفات همه از نفت مشتق می شوند. ما در جهان پلاستیک زندگی می کنیم، پلاستیکی که آنهم محصولی از نفت است.
آیا هیچ دلیلی وجود دارد که ما امیدوار و خوشبین باشیم؟ بگذارید دوباره به سخنان "مت ساوینار" بازگردم:
"اگر منظور شما اینست که توسط دانشمندان نابغه، تکنولوژی، مکانیزم بازار و یا برنامه های جامع دولتی ممکن است به چنان راه حلی برسیم که همین روند فعلی ادامه یابد و بیزینس طبق معمول به راه خود ادامه دهد پاسخ اینست..... نه. اما اگر منظورتان اینست که علیرغم این واقعیات زشت هنوز هم می توان زندگی سعادتمند و راضی کننده ای داشت پاسخ مثبت است. این امر محتاج کاری سنگین، تغییرات بسیار و شاید هم مقداری شانس است."
سخنان فردی مانند بارتلت، یکی از دانشمندان کنگره، بسیار قابل تامل است.
شاید اگر آن آتش سوزی در کارگاه رنسام اولدز اتفاق نیفتاده بود و اتوموبیل بنزینی نمونه ساخت وی از حریق نجات نیافته بود امروز ما با جهان دیگری روبرو بودیم. شاید آمریکا به عراق لشگرکشی نمی کرد و یک میلیون انسان بیگناه جان خود را از دست نمی دادند و ایران و آمریکا نیز روابطی این چنین پرتنش نداشتند.
www.shahirblog.com