دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

باران که رفت


باران که رفت
● سه غزل از مجموعه شعر تازه منتشر شده محمد علی آبان (شفائی) با عنوان “پنج‌شنبه‌ها با تو
عمری برای زخم چپرها گریستم
بر چشم‌های رفته به یغما گریستم
باران که قهر کرد و برای همیشه رفت
هر روز بر یتیمی صحرا گریستم
چون ابر خشک، غربت خود را بغل زدم
یک قطره خنده کردم و دریا گریستم
بادی شدم که گم شده در ناکجای دشت
آواره در تمام زوایا گریستم
گفتم: خدا صدای مرا بشنود مگر!
رفتم به اوج قله دنیا گریستم
بر خنده‌های زشت خودم لب نمی‌گزم
شادم به این ترانه که زیبا گریستم

▪ وقتی که گوش شهر
فرصت نمانده است که خود را صدا کنم
فکری به حال این دل یک لا قبا کنم
دریا بیاورید که افتاده‌ام به خاک
تا کی به حوض خالی دل اکتفا کنم
وقتی که گوش شهر پر از پنبه می‌شود
با چه امید دست شما را صدا کنم
افسوس دست‌های مرا وا نمی‌کنند
تا من برای زخم گلوتان دعا کنم
آن کعبه‌ای که چشم شما می‌دهد نشان
باید نماز پشت به قبله ادا کنم

▪ تبسم، سلام‌
همدوش باد می‌گذرم کنارتان
تا گل کند برای همیشه بهارتان
دستم تهی است مثل کویر از صدای آب
لطف از شماست بر من و من شرمسارتان
زردم ولی دعای من این است تا ابد
پر میوه باد و سبزترین شاخسارتان
آهسته‌تر قدم بگذارید بر زمین
افتاده چشم تشنه من رهگذارتان
سرمایه‌ام به غیر تبسم، سلام، نیست
تا مرگ این دو نقل بهشتی نثارتان
این دل اگر نبود، نه، هرگز نداشتم
در عصر مرگ عاطفه، کاری به کارتان
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید