پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سیر تمدن غرب


سیر تمدن غرب
نویسنده : جکسون اشپیل فوکل / مترجم: دکتر محمود حائریان اردکانی ۱۲
آزادیخواهان آلمان هم از این کار شادمان شدند. آنها در آرزوی وحدت و آزادی بودند، ولی رسیدن به وحدت مهم‌تر از آن بود.یکی از آزادیخواهان قدیمی مدعی است:
هرچند که یادگار پیروزی در جنگ افسون سحرانگیزی را حتی برای فرزند صلح دارد، من احساس این لحظه را نمی‌توانم از خود دور کنم که من فدایی مارس نیستم، و بیشتر از آنچه به خدای جنگ دلبسته باشم به خدای زیبایی و مادر برکات وابسته هستم، یک نظر بی‌اختیار در بند است و روح دیگر با صف‌های بیکران مردان که خدای لحظه‌ها ـ موفقیت ـ را تحسین می‌کنند همراه است.
□□□
رهبری پروس در وحدت آلمان به معنی پیروزی استبداد، غلبه ارزش‌های نظامی بر احساسات آزادیخواهی، و قانونمداری در توسعه کشور جدید آلمان بود. این کشور جدید با توانایی نظامی و منابع اقتصادی خود تبدیل به بزرگترین قدرت قاره شد و ظهور یک موازنه قوای جدید، نزدیک بود.
● ملی‌گرایی و اصلاحات: یک کشور ملی در نیمه قرن
در حالی که امور اروپا متاثر از وحدت آلمان و ایتالیا بود، سایر کشورها نیز دستخوش تغییر بودند. جنگ برون‌مرزی و جنگ داخلی و تغییر در توازن سیاسی به عنوان راهی برای اصلاحات داخلی عمل کرد.
● امپراطوری اتریش
پس از آنکه خاندان هابسبورگ انقلاب سال ۱۸۴۹ ـ ۱۸۴۸ را درهم شکستند، آنها دولت را به شکل مرکزی و استبدادی بازگرداندند. تنها اثر بازمانده از انقلاب سال ۱۸۴۸ تصویب قانون آزادی بشر در ۷ سپتامبر ۱۸۴۸ بود که سرف‌ها را آزاد کرد و کار اجباری را از میان برداشت.
بهر حال، گسترش صنعتی شدن پس از سال ۱۸۵۰، خصوصاً در وین و ایالت بوهم و گالیسیا، باعث ایجاد برخی تغییرات اجتماعی و اقتصادی به شکل ناآرامی‌های کارگری و ظهور طبقه متوسط صنعتی شد.
در سال ۱۸۵۱، قوانین انقلابی منسوخ شدند و یک نظام متمرکز استبدادی برامپراطوری حاکم شد. امتیازات محلی تحت‌نظر یک نظام متحد اداری، قانونی، و مالیاتی تحت رهبری الکساندرفون باخ۱ (۱۸۹۳ ـ ۱۸۱۳) قرار گرفت که به وسیله مأموران آلمانی زبان اجرا می‌شد.
مجارستان تسلیم حکومت افسران نظامی شد، کلیسای کاتولیک هم به یک کلیسای دولتی تبدیل شد و کنترل آموزش را دردست گرفت.
رژیم باخ به عقیده یک منتقد، ترکیبی از یک ارتش دائمی از سربازان، ارتش افسران، ارتش زانو زده کشیشان، و ارتش خزنده خبرچینان بود. پس از سال ۱۷۸۹ در کشورهای اروپایی شکست در جنگ معمولاً دارای تبعات داخلی بود و اتریش هم از این قاعده مستثنی نبود.
پس از شکست اتریش در جنگ ایتالیا در سال ۱۸۵۹، امپراطور فرانسیس جوزف۲ (۱۹۱۶ـ۱۸۴۸) اقدام به ایجاد یک پارلمان سلطنتی کرد۳ که نمایندگان مجلس اعلا انتصابی و نمایندگان مجلس سفلی انتخابی بودند. هرچند هدف از تشکیل مجلس، تجمع نمایندگان قومیت‌های مختلف بود، ولی پیچیدگی فرمول انتخاب اعضا بیشتر انتخاب اکثریت اعضای آلمانی زبان را تضمین می‌کرد که باعث بیگانگی دوباره اقلیت‌های قومی و خصوصاً مجارستانی‌ها می‌شد.
تنها یک فاجعه نظامی بود که اتریش را با ملی‌گراهای خشن مجارستان روبرو کرد. نتیجه آن، مصالحه سال ۱۸۶۷ بود که باعث ایجاد یک پادشاهی دوگانه اتریش ـ مجارستان شد. اکنون هر دو قسمت امپراطوری دارای یک نظام قانون‌گذاری دومجلسی، دولتی برای اداره امور داخلی و پایتخت خود بودند (وین برای اتریش و بوداپست برای مجارستان). یک شاه واحد (فرانسیس جوزف امپراطور اتریش و شاه مجارستان بود)، ارتش، سیاست خارجی و نظام مالی مشترک دو کشور را به هم پیوند می‌داد.
هرچند مجارها در امور داخلی خود مستقل شده بودند، ولی مصالحه سال ۱۸۷۱ نتوانست سایر ملیت‌های موجود در امپراطوری اتریش ـ مجارستان را راضی کند.نظام پادشاهی دوگانه به اتریشی‌های آلمانی زبان و ماگیارهای۴ مجارستانی امکان غلبه برافراد اقلیت و خصوصاً اسلاوها را در سرزمین‌های خود می‌داد.همان طور که ملی‌گرای مجارستانی لوئیس کوسوت۵ می‌گوید: سیستم پادشاهی دوگانه اتحاد بین محافظه‌کاران، ارتجاعیون، و ظاهراً عوامل آزادیخواه مجارستان، با اتریشی‌ها و آلمانی‌هایی بود که آزادی را برای تحت ستم قرار دادن سایر ملیت‌ها و نژادها تحقیر می‌کنند. در آن شرایط، مسأله ملیت تا سقوط امپراطوری در پایان جنگ اول همچنان باقی ماند.



پی‌نویس‌ها:
۱- Alexander von Bach
۱. Francis Joseph
۲- Reichsrat
منبع : روزنامه اطلاعات