شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

جهان پس از ۱۱ سپتامبر


جهان پس از ۱۱ سپتامبر
آدم های معمولی وقتی اراده کارهای بزرگ به سرشان بزند، مثلاً کاری به بزرگی رهبری جهان، احتمالاً دست به کارهای نامعمول خواهند زد، گاه در حد و اندازه به وجود آوردن یک فاجعه جهانی، برای خودشان و برای دیگران. ۱۱ سپتامبر شاید بزرگترین نمونه از این قبیل سوداگری ها در تاریخ معاصر روابط بین الملل باشد. اینکه چه کسانی آن بساط را در نیویورک به راه انداختند هنوز برای هیچ کس روشن نیست، حتی خود غربی ها هم که هر روز صبح تا شام به وسیله انواع و اقسام رسانه ها با کلیشه هایی از این دست که «جهان آزاد در خطر است»، «بن لادن در راه است» و امثال اینها بمباران می شوند هنوز می گویند که به اصل قضیه مشکوکند.
بن لادن غارنشین چگونه توانست دور از چشم سرویس های امنیتی عریض و طویل آمریکا، مقدمات چنین عملیات بزرگی را مهیا کند، چرا سر و کله او درست زمانی پیدا شد که بوش کوچک با داعیه رسالت جهانی آمریکا برای سرکوب دیکتاتوری و بسط آزادی تازه بر سرکار آمده بود و برای آغاز این به اصطلاح مأموریت دنبال بهانه می گشت (انگار با هم هماهنگ شده باشند، این بهانه به وجود بیاورد و آن جنگ راه بیاندازد)، آن برج های مستحکم چطور با انفجار بنزین موجود در باک یک هواپیمای مسافربری فرو ریختند و صدها و هزاران سؤال دیگر از این دست.
ظرف این ۶ سال انبوهی از مردم جهان از شهروندان عادی بگیرد تا فیلسوفان و روزنامه نگاران و متخصصان مسایل امنیتی و مهندسان مکانیک و کارشناسان ناوبری هواپیما هر کدام به روش خود گفته اند یک جای این کار می لنگد و ابتدا و انتهای قصه را نمی توان عاقلانه جمع و جور کرد. با این حال هیچ جواب قاطعی در دست نیست. این پرسش ها همچنان گشوده است و لابد بالاخره زمانی حقیقت آشکار خواهد شد. اما مهم تر از اینکه آن روز صبح در نیویورک چه اتفاقی افتاد این است که دنیای ما پس از آن روز به چه شکلی درآمده و در این شکل بندی جدید ما چه جایگاهی داریم.
ما نمی دانیم چه کسانی ۱۱ سپتامبر را به وجود آوردند اما کم و بیش می دانیم جهانی که پس از ۱۱ سپتامبر ساخته شد چه مشخصاتی دارد، یعنی می دانیم چه می خواستند و چه شد. مرور پیام هایی که بوش کوچک از فردای ۱۱ سپتامبر -تحت تأثیر مشاور و نطق نویس پرنفوذ خود «کارل راو» که به تازگی از ترس رسوایی های مالی استعفا داده- شروع به بسط و ترویج آنها کرد چندان سخت نیست. به یاد بیاورید: یک دشمن جهانی به نام تروریسم وجود دارد که مقابله با آن وظیفه همه است، این صحنه بازیگر بی طرف نمی شناسد یا با ما هستید یا برما، آمریکا دیگر صبر نخواهد کرد تا دشمنانش آن را به انفعال بکشانند و به واکنش وادارند، جنگ پیش دستانه الگوی رفتار نظامی آمریکا درآینده خواهد بود. یک جنگ صلیبی آغاز شده است، نبرد با تروریست هایی که جملگی در خاورمیانه (بر سر چاه های نفت!) گرد آمده اند، پیروزی در این نبرد به تولد یک خاورمیانه جدید خواهد انجامید و شکست در آن کل تمدن بشری را به اضمحلال خواهد برد چنانکه روم باستان خطر اقوام بدوی را دست کم گرفت و آخر کار خود به پریشانی و زوال افتاد.
اکنون دیگر از این حرف ها مطلقاً خبری نیست. آن رویاهای بزرگ همه در یک جمله ساده و کوچک، خلاصه شده است: «چگونه می توان با موفقیت از عراق فرار کرد»؟
جنگ علیه ترور پس از ۱۱ سپتامبر قرار بود دنیا را امن تر کند، اکنون هیچ کس- حتی خود کاخ سفید- در این تردید ندارد که جهان به مراتب ناامن تر شده است. جنگ علیه ترور قرار بود تصویری فرشته آسا و نجاتبخش از آمریکا به نمایش بگذارد، حالا مسئله کل دنیا این شده که این زنگی مست تیغ در دست را چگونه باید مهار کرد. جنگ علیه ترور بنا بود به زاده شدن خاورمیانه ای جدید- «جدید» یعنی امن تر برای آمریکا و اسرائیل- بینجامد، خاورمیانه جدید البته متولد شده است اما از هر زمان دیگری برای آمریکا و اسرائیل خطرناک تر است. جنگ علیه ترور قرار بود افغانستان را آباد کند اما حالا سرعت صعود منحنی تولید و ترانزیت مواد مخدر از حد محاسبه فراتر رفته است بماند، رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا را در کنفرانس امنیتی مونیخ به عجز و لابه انداخته است که ناتو دارد در افغانستان شکست می خورد، به داد برسید. جنگ علیه ترور قرار بود «عراقی نو» برای مردمان دردکشیده آن بسازد، حالا عراقی ها در آستانه یازده سپتامبر با لحنی آکنده از استهزا در روزنامه هایشان می نویسند: «هر روز ما عراقی ها یازده سپتامبر است». جنگ علیه ترور وعده می داد آمریکایی جدید خواهد ساخت که در آن هرگز دیگر چنین حوادثی مجال ظهور نیابد حالا آمریکایی ها در مجلات انتقادی شان از «جهان سومیزه شدن» داخل آمریکا به موازات لشگرکشی های آقای بوش در این سو و آن سوی جهان خبر می دهند، جنگ علیه ترور قرار بود اسرائیل را تقویت کند، کاملا بر عکس آن را به وضعیتی افکنده است که سران آن رویارو شدن با چند هزار چریک را «بزرگترین کابوس زندگی خود» بنامند.
این فهرست را می توان صفحه ها ادامه داد. جنگ علیه ترور برای آمریکا چه به ارمغان آورده است؟ دیروز نیویورک تایمز نوشت کاخ سفید باید ۲۰۰۰ میلیارد دلار خرج کند تا ارتش آمریکا به وضعیت قبل از جنگ افغانستان برگردد.
این یکی از آن مواردی است که با پول می توان اصلاحش کرد، حیثیت و آبرو و اقتدار از دست رفته را چطور (تازه، اگر چنین چیزهایی اساساً در کار بوده باشد).
۱۱ سپتامبر بزرگترین اشتباه محاسبه آمریکایی ها در چند دهه اخیر بوده است. اگر نگوییم به راه انداختن و ترتیب دادن خود این حادثه، جنگ و جنایتی که پس از آن برای رسیدن به امید رسیدن به اهدافی موهوم به راه انداختند، بی گمان مصداق تام و تمام این توصیف است. حالا آمریکایی ها ته چاهی قرار دارند که برای دیگران کنده بودند و برای بیرون آمدن از آن تا حد التماس و دریوزگی از بزرگترین دشمن خود هم پیش رفته اند. از این سو خاورمیانه ای ظهور کرده است که یک ایران هسته ای، ایرانی با نفوذ بی مانند در گوشه گوشه آن و یک ایران الهام بخش آن را راهبری می کند. آمریکایی ها هراسان و مضطرب برای ایستادن در مقابل این ابرقدرت نوظهور خود را به این در و آن در می زنند. آن همه داد و قال و کف بر دهان آوردن جای خود را به ائتلافی از مورچه ها و دختربچه ها داده است.
آمریکا قرار است با استفاده از کسانی مثل عبدالمالک ریگی و پژاک و چند خشک مغز سلفی-بعثی به انضمام دختر دیک چنی و هاله اسفندیاری نظام جمهوری اسلامی را ساقط کند! اینجا آخر خط است، جایی که باید ایستاد و پشت سر را نگریست، اگر چیزی پس سر باقی مانده باشد.
مهدی محمدی
منبع : روزنامه کیهان