پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بدل - The Front


بدل - The Front
سال تولید : ۱۹۷۶
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : مارتین ریت
کارگردان : ریت
فیلمنامه‌نویس : والتر برنستاین
فیلمبردار : مایکل چاپمن
آهنگساز(موسیقی متن) : دیو گروسین.
هنرپیشگان : وودی آلن، زیرو موستل، هرشل برناردی، مایکل مورفی، آندره‌آ مارکوویچی، ریماک رمزی، دیوید مارگولیس، لوید گوگ و ماروین لیچترمن.


نیویورک، اوایل دهه 1950. «هوارد پرینس» (آلن)، یک صندوق‌دار رستوران است که اوقاتش را به شرط‌بندی در مسابقات اسب‌دوانی می‌گذراند. روزی «هوارد»، «آلفرد میلر» (مورفی)، دوست دوران مدرسه‌اش و نویسنده‌ای تلویزیونی را می‌بیند که به خاطر جانب‌داری‌های سیاسی‌اش در لیست سیاه قرار دارد. او از «هوارد» می‌خواهد که بدلش بشود به این معنی که پای فیلم‌نامه‌های او برای تلویزیون را به نام خودش امضا کند. «هوارد» دریافت ده درصد کمیسیون روی هر فیلم‌نامه کار را قبول می‌کند. «فیل سوسمَنِ» تهیه‌کننده (برناردی) و ویراستار داستان، «فلورنس بارت» (مارکوویچی) به شدت مجذوب نخستین طرح او می‌شوند. «هوارد» در حالی که برای دیگر نویسندگان لیست سیاه، «دلانی» (گوگ) و «فلپس» (مارگولیس) نیز بدل شده، رابطه‌ای محتاطانه را با «فلورنس» آغاز می‌کند. به‌زودی کمدینی به نام «هکی براون» (موستل) که پیشتر در مورد کژروی‌های گذشته سیاسی‌اش مورد بازجوئی قرار گرفته، از سوی شبکه احضار می‌شود. او را اخراج می‌کنند اما فرصتی برای گذشت به کار نیز پیش پایش می‌گذارند: پیدا کردن شواهدی علیه «هوارد». «هوارد»، «هکیِ» افسرده را در یک برنامه یک شبه در یک تفریحگاه کوهستانی همراهی می‌کند. در آنجا «هکی» که بر سر مبلغ دست‌مزدش قریب خورده، با سرمایه‌گذار برنامه دعوایش می‌شود و بعدتر به جای جاسوسی درباره «هوارد»، خودکشی می‌کند. در اینجا به «هوارد» دستور می‌دهند تا خود را به کمیته بررسی فعالیت‌های ضد آمریکائی معرفی کند. «هوارد» با «میلر» بحث می‌کند که می‌تواند بدون اینکه در جایگاه متهم قرار بگیرد، خود را از شر این مشکل خلاص کند. اما در برابر کمیته، کوشش‌های او برای طفره رفتن از لو دادن ماجرا نقش بر آب می‌شود و در نهایت مجبور می‌شود عدم همکاری خود را با کمیته اعلام کند. در بازداشت، او و «فلورنس» دوباره به هم می‌پیوندند.
* فیلم، برداشتی از وقایع جنجالی مربوط به دوران «مکارتیسم» است و در نگاه اول در زمره آثار سیاسی قرار می‌گیرد. اما لحن آرام و صمیمی آنان و نیز دفاع نکردن یا طرفداری از یک جناح خاص، باعث شده تا بیشتر به یک بیانیه اخلاقی شبیه باشد. به‌ویژه که استفاده از دو کمدین مشهور برای ایفای نقش‌های اصلی فیلم، آن را از تبدیل شدن به اثری تند و تعصب آمیز باز می‌دارد. این دو کمدین، توانائی‌های‌شان را بیشتر از آنچه اقتضای فیلم است و در جهت مقاصد خود به نمایش می‌گذارند. اما شاید فیلم‌های خبری مستند، که در صحنه اول فیلم گنجانیده شده‌اند، از همان ابتدا تماشاگر را راهنمائی کنند و ذهنیتی مشخص را در او به‌وجود بیاورند. برنستاین، ریت، موستل، برناردی، شلی و گوگ در زندگی واقعی نیز جزو لیست سیاه مکارتی بودند.
بدل
1
بدل، فیلم «مهم»ی‌ست. دقیقاً به‌خاطر موضوعش فیلم مهمی‌ست و به خاطر جانبداری مستقیم و واضحی که فیلمساز و فیلم (و در نگاه کلی‌تر، هالیوود) نسبت به این موضوع و این موضع گرفته‌اند.
به خاطر موضوعش، مسأله‌ی ظاهراً کهنه و فراموش شده‌ی قضیه‌ی مک‌کارتی [مکارتی] و «لیست سیاه» در هالیوود، در اواخر دهه‌ی 40 و اوایل دهه‌ی 50 میلادی، که در همان سال‌ها از یک بحران صنفی در می‌گذرد و به سؤالی (و تردیدی) در آزادی عقیده و بیان و کلی‌تر، دموکراسی در ایالات متحده می‌رسد، که ما حالا می‌بینیم فراموش و کهنه نشدهف و مانده است و سالها بعد، یعنی دقیقاً 25 سال بعد، در بدل به جوابی (و انتقامی) می‌رسد که هنرمند(ان) آمریکائی سال‌ها بود وسوسه‌ی دادنش را داشت و حالا در بدل می‌دهد. جوابی که موقع می‌خواست و زمان مناسبش، ظاهراً هالیوود همین سال‌ها بود: هالیوود بعد از بحبوحه‌ی ویتنام، بعد از «واترگیت»، بعد از آخرین روزهای نیکسون که «یک جامعه بسوی کشف و بازیافت ارزش‌های از دست رفته‌اش می‌رود» * و هالیوود همیشه آماده، قبل‌تر از بدل، با دو سه گامی خود را آماده‌ی پرداختنش کرده بود: با آنگونه که بودیم [آن‌طور که بودیم] (از سیدنی پولاک) و همه مردان رئیس‌جمهور (از آلن جی پاکولا) و با همه‌ی مظاهر و نشانه‌های دیگر در وسایل ارتباط جمعی.
* از مقاله‌ و گفتگوی آلدن وایتمن با گروه سازندگان فیلم در فیلم ایلاستریتد. ژانویه‌ی 77.‌
در حقیقت آنگونه که بودیم به فضای اجتماعی و سیاسی کمی قبل از دوره‌ی مک‌کارتی برمی‌گشت و همه مردان رئیس‌جمهور نوعی آزادی بیان و صراحتی را عرضه می‌کرد. (البته کمی هالیوودی) که بدل به‌عنوان زمینه‌ی اصلی کارش به ان نیاز داشت، مضاف به اینکه «بیشتر درباره‌ی روزنامه‌نگاری بود تا سیاست و فضای اجتماعی و سیاسی روز آمریکا» (از گفتگوی ریت با رکس رید که من آنرا از بولتن شماره‌ی 13 پنجمین جشنواره‌ی تهران گرفته‌ام - بدون ذکر مأخذ اصلی). و البته به این صورت فیلم‌ها، می‌توان چندین فیلم دیگر از لنی گرفته تا پرواز بر فراز... [دیوانه‌ای از قفس پرید] را هم افزود و بعد از بدل هم که هالیوود مستند بلند هالیوود پای میز محاکمه را می‌سازد که ظاهراً مستقیم‌ترین، بلندترین و کاملترین مستند درباره‌ی فیلم بدل و فیلم دیگر و درباره‌ی تاریخچه و اصل دوره‌ی مک‌کارتی و همه‌ی داستان «لیست سیاه». و اما اهمیت فیلم بیشتر از آنجاست که هالیوود و سینما بارها همه‌ی مسأله را در قالب مستندهای سینمائی و تلویزیونی مطرح کرده‌اند، اما به قول خود مارتین ریت: «این اولین بارست که یک فیلم داستانی سینمائی درباره‌ی این قضیه در هالیوود ساخته می‌شود و پخش جهانی می‌یابد»... (در دو گفتگو، با فیلم ایلاستریتد، ژانویه‌ی 77 و با فیلمز اند فیلمینگ. شماره‌ی مارچ 77 (که ترجمه‌اش را در آیندگان خوانده‌ایم).با یک جایزه از جشنواره‌ی پنجم تهران، تحسین‌های بسیار و حتی افسوسی از سوی جئوف براون، منتقد مجله‌ی سایت‌اندساوند (شماره‌ی زمستان 77 - 76)، که البته بعد از تعریف‌های فراوان از بازی‌ها و کارگردانی، می‌انگارد که فیلم در دست‌های قادر پاکولا فیلم بهتری می‌شد، و نظیریه‌ئی بسیار افراطی‌تر (و دست راستی‌تر)، البته در قالب یک شوخی، از چارلز فیلیپس رایلی در فیلمز این رویو (شماره‌ی نوامبر 76) که کاش الکساندر سولژنیت‌سین مطلبی درباره‌ی این فیلم بنویسد!
به همه‌ی اینها باید مطلب بلند فیلم ایلاستریتد (از مقاله و گفتگوی آلدن وایتمن با گروه سازندگان فیلم در فیلم ایلاستریتد. ژانویه‌ی 77) درباره‌ی فعالیت‌های «کمیته‌ی [بررسی] فعالیت‌های ضد آمریکائی» و لیست سیاه مک‌کارتی را افزود (حالا دیگر پرداختن به این قضیه رسم روز شده است، حتی شماره‌های آخر فیلمز اند فیلمینگ و فتوپلی فیلم مانتلی - و طبعاً برای هالیوود هم فرصتی‌ست تا یک رشته فیلم آزادی‌گرا بسازد) و چند گفتگو با ریت - که دنبال فرصتی برای مهم شدن می‌گشت و یافت - از ماکس رید - از الکساندر استیوارت (در فیلمز اند فیلمین، مارچ 77) و فیلم ایلاستریتد با توضیحات مفصل درباره‌ی علل پیدایش بحران مک‌کارتی و مسأله‌ی نیکسون... با یادآوری استیوارت از وجود نیکسون جوان به‌عنوان یکی از اعضای کمیته در سال‌های 49 و 50 و داستان واترگیت در زمان ریاست جمهوری‌اش، چیزی حدود 25 سال بعد از مک‌کارتی (در نقد این فیلم در فیلمز اند فیلمینگ، شماره‌ی فوریه‌ی 77).
مارتین ریت پا را از این هم فراتر می‌گذار: در گفتگویش با هر دو مجله فیلم را «یک فیلم سیاسی» و «تنها و اولین فیلم واقعاً سیاسی سینمای آمریکا» می‌نامد، حتی همه‌ی جواب‌هائی را که باید در مقابل کمیته، در سال 1950 می‌داد (و نداد) حالا بعد از 25 سال می‌دهد، با صراحت و با تأکید بر اعتقادات و ایدئولوژی گذشته و حالایش.
این نکته، یعنی «مهم» بودن فیلم هست که همه را، در اکثر نشریات سینمائی واداشته است تا درباره‌ی فیلم، نقش آن و تأثیری که در هالیوود و تقلیدهائی از بدل در آینده، خواهد داشت قلمفرسائی کنند و در حقیقت مشکلی را که فیلم در مواجه‌اش با تماشاگر پیدا می‌کند به نوعی حل کنند.‌‌
2
و فیلم، فیلمی بسیار «شخصی»ست. «شخصی» به مفهومی که سینما و تماشاگران روشنفکرش از «سینمای شخصی» در مفهوم اروپائی‌اش دارند و هم از این سوی سکه که فیلم درباره‌ی واقعیت زندگی والتر برنشتاین [برنستاین]، فیلمنامه‌نویس فیلم است در گفتگویش با آلدن وایتمن با آلدن وایتمن (از مقاله و گفتگوی آلدن وایتمن با گروه سازندگان فیلم در فیلم ایلاستریتد. ژانویه‌ی 77)، و درباره‌ی زندگی (نزدیک به) واقعیت زرو [زیرو] موستل، بازیگر فیلم (از مقاله و گفتگوی آلدن وایتمن با گروه سازندگان فیلم در فیلم ایلاستریتد. ژانویه‌ی 77) و عقده‌ی قدیمی ریت، که خود به سال 1951 نامش در لیست یاه مک‌کارتی می‌رود و از صحنه به مدت 7 سال حذف می‌شود. هر سه گفته‌اند که داستان کار فیلمنامه‌نویس‌ها و بازیگرهای ان روزهای هالیوود، دقیقاً همین است که در بدل می‌بینیم و حتی برنشتاین چند واقعه و شوخی از آن سال‌ها می‌گوید، حوادثی که مایه‌ی اصلی حوادث فیلم است، از «سال‌های طلائی برنامه‌های زنده‌ی تلویزیونی» و... از بدل‌های جور واجور و بازیگرانی که به کاباره‌ها و هتل‌ها می‌رفتند و «حتی یکی از آشناها که خودکشی کرد». ام در یک نگاه کلی فیلم داستانی واقعی (واقعیت فیلم شده‌ی) (شماره‌ی زمستان 77 - 76). آدم است: ریت، برنشتاین، موستل و هرشل برناردی، بازیگر دیگر فیلم که او هم در سال‌های 50 و 51 به خاطر لیست سیاه از سینما و تلویزیون اخراج می‌شود، و داستان همه‌ی آدم‌های شبیه به اینها (دیگر داستان جایزه‌ی اسکار بدل دالتون ترومبو را همه می‌دانند). حتی ریت و برنشتاین که اساساً در 1950 در تلویزیون، در سریال مشترکی به نام خطر کار می‌کردند.
و «شخصی» از آن جهت که هر 4 آدم اصلی فیلم، کمی بیش از 25 سال توانسته‌اند ایدئولوژی خود را - و واکنش‌شان را نسبت به اتهامی که جامعه و هالیوود به آنها می‌زند - بیان کنند و دیدگاه‌شان را نسبت به آزادی عقیده و بیان در جامعه، نقش هنرمند در جامعه، مسئولیت فرد در مقابل جامعه و فشارهای اجتماعی بیان کنند و حتی آینده‌نگری کنند. مارتین ریت وقوع دوباره‌ی مک‌کارتیسم را امروزه هم ممکن می‌بیند. (از مقاله و گفتگوی آلدن وایتمن با گروه سازندگان فیلم در فیلم ایلاستریتد. ژانویه‌ی 77). و زرو موستل، واترگیت را تظاهر مشابهی از مک‌کارتیسم می‌داند و هر دو اینرا دلیل اصلی تهیه‌ی بدل می‌دانند (از مقاله و گفتگوی آلدن وایتمن با گروه سازندگان فیلم در فیلم ایلاستریتد. ژانویه‌ی 77). مارتین ریت، قهرمان فیلم را «قهرمان جدید آمریکائی» می‌داند و معتقدست که فیلم یک رشته تقلید هم خواهد داشت. در عین حال بدل را «شخصی‌ترین فیلم خود تا امروز» (در دو گفتگو، با فیلم ایلالستریتد، ژانویه‌ی 77 و با فیلمز اند فیلمینگ، شماره‌ی مارچ 77 (که ترجمه‌اش را در آیندگان خوانده‌ایم). می‌داند و داستان همه‌ی 25 سالی را می‌گوید که در کمپانی‌ها کوشش می‌کرد، تا فیلم را بسازد و بیانیه‌اش را اعلام کند: در قبال جامعه و مملکتی که به آن تعلق دارد و مردمی که دوست دارد و می‌ترسد که دوباره در مواجهه با رویدادی این چنین، خطای گذشته را تکرار کنند و در نهایتش، فیلم را هشداری به جامعه و مردم می‌داند، اما بیش از همه، آنرا جوابیه‌ی خود می‌داند در پیش‌روی کمیسیون تحقیق. خب، اما دانستن همه‌ی این توضیحات - که در فیلم نیست و نباید هم باشد - از خود فیلم واجب‌ترست چرا که بدون اینها فیلم نه تنها جذابیتی ندارد، بلکه حتی اهمیتی ندارد، مثل هزاران فیلم معمولی و کم‌ارزشی‌ست که اینروزها ساخته می‌شود و خود ریت، 10 - 15 تائی از آنها را در دوره‌ی کار سینمائی‌اش دارد.
3
پس بدل در نهایتش یک فیلم روشنفکرانه و برای «روشنفکر»هاست. مقصود از روشنفکرها دقیقاً یعنی همه‌ی آنها که اطلاعی از تاریخچه‌ی هالیوود، مک‌کارتی و همه‌ی عواقب و نتایج آن دارند یا رویداد و فضای آمریکای آغاز دهه‌ی عواقب و نتایج آن دارند یا رویداد و فضای آمریکای آغاز دهه‌ی 50 را می‌دانند و حاد بودن مسأله را، بیش از آنچه فیلم می‌کوشد با زخمت و حاشیه رفتن توضیح دهد، درک می‌کنند: مسأله را، بیش از آنچه فیلم می‌کوشد با زحمت و حاشیه رفتن توضیح دهد، درک می‌کنند: مسأله‌ی کشف تمایلات چپ‌گرا در هنرمندان سینما و وسایل ارتباطی. جذابتر اینکه منتقد مجله‌ی فیلم ایلاستریتد برای آنکه فیلم را توصیف کند، در جذابتر اینکه منتقد مجله ایلاستریتد برای آنکه فیلم را توصیف کند، در حقیقت شرح می‌دهد که فیلم از کدام دسته فیلم‌ها نیست (طفلک منتقد اروپائی که مسأله‌ی «نوع» را خودش ابداع کرده و حالا خودش در چاهش سقوط می‌کند): که کاملاً سیاسی نیست اما چشمی به سیاست دارد - که یک کمدی وودی‌آلن‌ی نیست اما مختصری مایه‌های کمدی دارد که...
روشن است (و البته توضیح هم می‌دهند) که وجود وودی آلن باعث تضمین نهائی ساختن فیلم بوده است و زرو موستل هم که باید در فیلم بازی می‌کرد چون برای او، فیلم اصلاً یک گره‌ی شخصی‌ست. ریت به ماکس رید گفته است که فیلم کمدی نیست، اما در مفهوم کلی و کلاسیک کلمه، می‌توان آنرا یک کمدی دانست و در عین حال اینکه فیلم مثل کمدی‌های کاپراست (از گفتگوی ریت با رکس رید که من آنرا از بولتن شماره‌ی 13 پنجمین ایلاستریتد. ژانویه 77)، که بعد برای زدودن لکه‌ی ننگ موضوع‌های خیلی آمریکائی کاپرا، فوراً توضیح می‌دهد که «من یک حیوان سیاسی هستم» و فیلم «یک فیلم سیاسی‌ست».
4
اما مشکل فیلم درست از همه‌ی این مقدمه‌ی طولانی می‌آید - یعنی همه‌ی توضیحاتی که می‌کوشند تا بر این نظر که فیلم اهمیتی بیشتر از یک «فیلم سرگرم کننده»ی آمریکائی دارد، صحه بگذارند. مشکل اصلی فیلم در مسأله‌ی ارتباط تماشاگر با موضوع فیلم است و مسأله‌ی درکش از موضوع و امکانی که ریت باید در اختیار تماشاگر می‌گذاشت و نمی‌گذارد.
اگر حتی روی تماشاگران ایرانی فیلم هم حساب نکنیم، نمی‌توان دریافت که چند درصد از تماشاگران آمریکائی فیلم، موضوع آنرا - درصد حاد بودنش - را در می‌یابند. خود ریت که در همان جامعه زندگی می‌کند، بلافاصله توضیح &#