شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا


پهلو زدن به شعر


پهلو زدن به شعر
ویلیام فاکنر در سال ۱۸۹۷، در منطقه ای به نام آکسفورد در می سی سی پی امریکا به دنیا آمد. ویلیام فاکنر نویسنده که در دوران مدرسه چیز خاصی از خود نشان نداده بود، زمان شروع جنگ جهانی اول از ارتش امریکا کنار گذاشته شد. پس از جنگ وارد دانشگاه می سی سی پی شد، مدتی را در آنجا گذراند و سپس به مدت چندین سال با انجام کارهای گوناگون و سطح پایین روزگار خود را گذراند. زمانی که در نیواورلئان کار می کرد، با شروود اندرسن ، نویسنده سرشناس امریکایی آشنا شد و اندرسن او را به نوشتن تشویق کرد. در این زمان اولین رمانش را با عنوان مزد سرباز در سال ۱۹۲۶نوشت. رمانهای بعد در پی این کتاب نوشته شد. فاکنر در سال ۱۹۴۹برنده جایزه نوبل ادبیات شد و کمی قبل از مرگ ، در سال ۱۹۶۲به مزرعه ای در ویرجینیا نقل مکان کرد و همان جا درگذشت.
آثار مهم او عبارتند از:
خشم و هیاهو (۱۹۳۱)، نخل های وحشی (۱۹۳۹)، برخیزای موسی (۱۹۴۲)، ناخوانده در غبار (۱۹۴۸)، مرثیه ای برای دایه ( ۱۹۵۰.)آنچه می خوانید ترجمه مقدمه ویراستار کتابهای کلاسیک انتشارات پنگوئن بر چاپ جدید معروف ترین رمان فاکنر، خشم و هیاهو، است. هنر انتزاعی دقیقا در همان زمانی متولد می شود که نویسنده می تواند از ساده ترین ، شفاف ترین و تنها روش ممکن ، تمام آنچه را که در ذهن دارد بر صفحه کاغذ بیاورد. به این ترتیب ، می توان گفت خشم و هیاهو نمونه عالی چنین هنری است.بنابراین تلاش من برای ارائه خلاصه داستان و بیان فشرده وقایع آن در چند سطر تلاشی از پیش شکست خورده خواهد بود.تنها کاری که در این مقدمه کوتاه از عهده من برمی آید، این است که مقدمات و شرایطی فراهم کنم تا موجب ترغیب خواننده شود. این کتاب برای اکثر خوانندگان ، رمان دشواری است و خواندن آن چندان آسان نخواهد بود. این کتاب نیاز به فعالیت خواننده دارد و مثل معدنی است که گنجینه اصلی آن در لایه های زیرینش نهفته باشند. هرچه خواننده بیشتر تلاش کند و به عمق بیشتری از متن نفوذ کند، نتیجه بهتری خواهد گرفت. هفتاد صفحه اول رمان از زبان بنجی روایت می شود، مردی ۳۳ساله که از زمان کودکی به بعد رشد ذهنی نداشته است. بنجی هیچ درکی از زمان ندارد، برای او همه چیز مبتنی بر تداعی ذهنی است. از نظر او وقایع امروز با دیروز فرقی ندارد، و همه چیز را با هم و در کنار هم به یاد می آورد. در واقع آنچه او از زندگی در ذهن دارد، در زمان واحدی اتفاق افتاده است. بنجی تمام وقایع ۳۳سال زندگی اش را مثل سیلی بی وقفه و یکنواخت به یاد می آورد. بنجی شخصیتی است که به نویسنده خود اجازه مانور زیادی می دهد، اما به همان اندازه هم می تواند سیر پیشرفت رمان را با مشکل مواجه کند و آن را از رمان به هذیان و ترشحات ذهنی بدل کند. یکی از تمهیدهای فاکنر برای جلوگیری از این آشفتگی ، استفاده از حروف ایتالیک در مواقعی است که تغییری ناگهانی در زمان اتفاق می افتد.ممکن است خواننده ای با دیدن این وضع گمان کند بهتر است بار اول بر شخصیت ها و سیر وقایع تمرکز نکند و صرفا زمان را مدنظر داشته باشد، اما هیچ نیازی به این کار نیست. اگر خواننده از این تلاشهای زائد دست بردارد، رمان او را به درون خود خواهد کشاند.مردمان عجیب و حوادث شگفت انگیز هر چند وقت یک بار از درون مه ای که رمان در آن فرورفته بیرون می آیند و دوباره در آن گم می شوند. درست است که همه چیز را یک احمق روایت می کند، اما هوشمندی فاکنر باعث شده تصاویر و خاطرات این عقب مانده ذهنی به فرم رمان بدل شود و تصویری لذت بخش از خود برجا بگذارد. برای بنجی زمان دیگر به شکل کلاسیک گذشته ، حال و آینده معنی ندارد.مفهومی که بنجی از زمان در ذهن دارد، کلی درهم ریخته و آشوب زده است که در آن هر سه این زمان ها در دل هم و در کنار هم حضور دارند. در واقع بنجی زندگی خود را به شکلی خطی دنبال نمی کند، از نظر او مراحل زمانی زندگی اش دایره وار طی شده اند.بنابراین ، می توان گفت بنجی در خارج از زمان زندگی می کند، و از مرزهای زمانی این جهان فراتر رفته است. اما در بخش دوم ، این مه آرام آرام کنار می رود. این بار راوی یکی از همان چهره هایی است که در بخش اول در دل مه حضور داشتند: برادر کوئنتین ، کسی که سال ۱۹۱۰در هاروارد خودکشی کرد. او به شیوه ای زیبا و دردناک تراژدی آمیخته به طنز آخرین روز زندگی خود را روایت می کند. فاکنر، هوشمندانه کوئنتین را، که تقدیرگراترین و سخت ترین شخصیت رمان است ، پس از بنجی بی زمان و بی خیال قرار داده است. کوئنتین بشدت درگیر زمان است و از نظم آن تبعیت می کند:
برای کارهای روزانه اش برنامه دارد، رابطه ای خاص و وسواس گونه با ساعتها دارد و بشدت به حوادثی که مرور زمان بر سر خانواده اش آورده واکنش نشان می دهد. شاید بیش از هر چیز همین وسواس نسبت به زمان و درگیری ذهنی اوست که برایش چاره ای جز خودکشی نمی گذارد. هر چند فصل روایت کوئنتین ساده تر از روایت بنجی است ، اما به همان اندازه خواننده را به واکنش وامی دارد و او را به چالش می کشد. کوئنتین در آخر خط است ، هیچ آینده ای در انتظارش نیست و فقط منتظر است زمان بگذرد تا راس موعد مقرر، خود را بکشد. برای کوئنتین ، انتخاب و کنش دیگر فاقد معناست ، تمام اعمال بشر در خدمت تحقق سرنوشتی ازپیش مقدر است. در بخشهای سوم و چهارم که اختصاص به زندگی در زمان ما دارد، مه کم کم کنار می رود، ابهام نیمه نخست از بین می رود و شخصیت ها و وقایع بی شکل ، فاقد ابعاد مشخص و سیال ، جای خود را به آدمهای زنده و معمولی می دهند. روایت سریع تر می شود، و اینجاست که رمان شکل نهایی خود را تثبیت می کند و خواننده می فهمد زحماتش برای درک پیچیدگی های بخشهای نخست بیهوده نبوده است. در بخشهای آخر وقایعی سریع برای شخصیت هایی اتفاق می افتد که این بار خواننده بخوبی می شناسدشان و با خصوصیاتشان آشناست. در استحاله از روایت بنجی به بخشهای آخر، در یک لحظه خاص داستان برای خواننده واقعی می شود. پس بار دیگر به نتیجه می رسم خواننده ای که با ادبیات آشنا باشد، این کتاب را براحتی دو بار خواهد خواند.کتابهای بزرگ این گونه اند: می توان بارها و بارها این آثار را خواند و خسته نشد، کتابهای بزرگ در هر بار خواندن چهره تازه ای به خود می گیرند، با هر بار خواندن گویی کتاب تازه ای در مقابل خواننده است.این کیفیتی است که البته ذاتی شعر خوب است ، و از این طریق می توان به شباهت های هر رمان بزرگی با شعر اشاره کرد.رمانهای بزرگ تاریخ ادبیات ، آن آثاری هستند که بیش از دیگر کتب هم عصر خود به شعر پهلو می زنند. وقتی خواننده برای بار دوم روایت بنجی را می خواند، همه چیز را می داند، اما آنچه او را برای بار دوم پای این کتاب می نشاند، لحظه های آن هستند، لحظه هایی ناب و کوتاه که شاید حذف آنها به روند کلی داستان آسیبی نرساند، امابخش قابل توجهی از اهمیت و اعتبار رمان مدیون این قبیل لحظه هاست.

مترجم:امیر احمدی منبع:نقد کتاب نیویورک / ۱۵اگوست
منبع : روزنامه جام‌جم