دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا


رفیق بی کلک، مادر


رفیق بی کلک، مادر
ادبیات جهان طی هزاران سال زندگی آدم ها آنقدر مکتب های ادبی را تجربه کرده است که حتی شمردن آنها دشوار است. ولی از روزی که اتومبیل به عنوان یک وسیله همه گیر در ایران دوره زندگی خود را آغاز کرد با کمی تساهل نوعی ادبیات رشد کرد که «ادبیات کامیونی» نامیده می شود و واژه مورد علاقه ادیبان کامیونی چیزی نیست جز «مادر».
کامیون ها و وانت های باربری که رانندگانشان پشت فرمان نشسته سیگار دود می کنند و صدای ترانه های کوچه بازاری دهه چهل و پنجاه از ضبط های آنها پخش می شود، حامل پیامی هستند که پشت کامیون را به خود اختصاص داده است.
این پیام های شعرگونه که گاه از نازنین بی وفایی می گویند، گاه از غم غربت و گاه از نارفیقی روزگار، در نهایت به وفا و صمیمیت مادر و شاید تمنای آغوش گرم وی ختم می شود که آن پسران بزرگ هنوز بوی آن را در مشام خود حس می کنند. مادر در ادبیات کوچه بازاری و شعرهای کامیونی ایران نمادی از تمام خوبی هاست، آنجا که پشت نویسی وسیله تامین زندگی تبدیل به تنها رسانه در اختیار راننده می شود که به سراسر کشور سفر می کند و خواست و اشتیاق او را به رخ می کشد. او تلاش می کند تا زیباترین و متعالی ترین واژگان از دیدگاه خود را بر رسانه خود بنویسد که در نهایت به واژه «مادر» ختم می شود، در کنار شمعی و پروانه یی سوخته و یا اشک از گوشه چشم زیبارویی.
هنوز هم ترانه های موردعلاقه بسیاری از ایرانیان ترانه هایی است که به نوعی به مهربانی مادر اشاره دارد، به ویژه زمانی که مادر از جایگاه والای خود کنار کودکان می نشیند و بی آنکه اسیر مفاهیم شود ساده و بی آلایش دست های خود را روی گونه های کودکی که امروز از سختی روزگار و گذر عمر شکسته یا به سختی ریش و سبیل زبر شده می کشد حتی اگر آن کودک امروز راننده کامیون باشد که در جامعه ایران خود نماد و برجستگی خشونت مردانه است. «بیمه دعای خیر مادر»، «خاک پای مادر»، «این را از دعای مادر دارم» و از این دست نوشته های پشت کامیون چهره فروخورده مردانی است که شاید در تمام زندگی خود نتوانند چنین حرفی را رودررو در چشمان مادرانشان بازگو کنند.
محبت کلامی که در پشت غرور مردانه شان پنهان است در پشت کامیون هایشان متجلی می شود و صدای دورگه خش دارشان با صدای اگزوزهای دودخورده و سیاه کامیون ها همراه می شود و در جاده های پرپیچ و خم زندگی می رود تا رفیق تنهایی هایشان ترانه های «مادر» باشد. سنت ایرانی هرچند خانواده را کانون توجه و جلب مهربانی های اعضا معرفی می کند اما در همین خانواده این مادران هستند که رازدار، همراه و مرکز ثقل خانواده شناخته می شوند و پدران با همه هیبت مردانه شان که نشانی از اقتدار و ریاست دارند گاه تنهایی هایشان را در کنار مادران خود و جایی خارج از خانواده یی که خود تشکیل داده اند می جویند.
برهمین اساس است که ادبیات زمانی نشانگر تاملات فلسفی یا عارفانه شاعر و نویسنده است و گاه وقتی از دل توده های مردم بیرون می آید انگیزه های ساده تری مانند ابراز ارادت به مادر می یابد و این ابراز عشق هرچه ساده تر و به زبان مردم نزدیک تر باشد، توانایی اینکه بر روی گلگیر یک کامیون خوش نشینی کند را پیدا می کند. ترانه ها هم این توانایی را دارند که هر از چندگاهی شعرها را به ساز و آواز بیارایند و تا سال های سال در ذهن ها و خاطره ها بنشینند چنانچه هنوز مردهای تنهای شب، بی مادر تنها و غریبند و از دل و دیده خاک پای مادر می بویند که کجایی مادر خوبم، کجایی؟
برای همین است که در تمام آن قلب هایی که درد نان دارند و گاز و دنده و فرمان زیر دست هایشان جان می کند و تمام آنهایی که در کوچه ها و بازارهای شهرهای خاک گرفته و خاکستری و روستاهای سبز و خالی می روند و می آیند و در قلب هایشان مادران سلطنت می کنند و حتی آنان که عینک ها پنسی می زنند و به سبک غربی ها ژست روشنفکری می گیرند هنوز هم رفیق بی کلک مادر است.
حمیدرضا ابراهیم زاده
منبع : روزنامه اعتماد