چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

دغدغه های روسی در اوراسیا


دغدغه های روسی در اوراسیا
روسیه فهم چندان درستی نسبت به سیاست‎های آمریکا در منطقه و نسبت به همسایگانش ندارد. برای قرن‎ها روسیه به اوکراین هم چون برادر کوچک تر نگاه می کرد. روسیه تلاش بسیاری برای استقلال و توسعه زبان و فرهنگ اوکراین انجام داد. اما نخبگان روسی برداشت غلطی نسبت به فرهنگ و منافع طبقه حاکم اوکراین دارند.
مشاجرات روسیه و آمریکا، با فراز و نشیب هایی، هم چنان در فضای پس از جنگ سرد ادامه دارد. مواردی هم چون مسئله هسته ای ایران، استقرار سپر موشکی آمریکا در اروپای شرقی، سخنرانی تند پوتین در اجلاس مونیخ، رقابت بر سر قطب شمال و غیره نشان دهنده تداوم اختلافات و رقابت‎ها میان روسیه و آمریکا است. آن‎ها شبیه زوج‎های پیری شده اند که همواره دیگری را متهم می کنند و همین امر رسیدن به یک نقطه مشترک و تفاهم آمیز را سخت کرده است. آیا باید به مشاوره مراجعه کنند و یا این که باید از یکدیگر طلاق بگیرند؟
امروزه موضوعاتی همچون عراق، ایران، چین، جلوگیری از اشاعه سلاح‎های هسته ای، انرژی و دموکراسی جزو اولویت‎های دولت بوش است که در برخی موارد نیاز به رابطه نزدیک و هماهنگی با روسیه است. به همین دلیل روابط با مسکو جزو اولویت‎های اصلی واشنگتن است. البته اولویت‎های دیگر آمریکا از قبیل ایجاد دموکراسی در کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز منافع روسیه را تهدید می کند اما آمریکا باید در نظر داشته باشد که زیاده روی در بسیاری از موارد می تواند تأثیر منفی ای بر روابطش با روسیه در دیگر موضوعات داشته باشد. اما نکته مهم در زمینه حضور آمریکا در اوراسیا، اهمیت ژئوپلیتیکی منطقه است. هدف درازمدت و کلان آمریکا این است که با ورود به حیاط خلوت روسیه و حضور در منطقه از شکل گیری پیمان‎ها و اتحاد‎های نظامی با‎ ترکیب‎های متفاوتی از ایران، روسیه، هند و چین و برخی دولت‎های آسیای مرکزی جلوگیری نماید. از طرفی واشنگتن در تلاش است با استفاده از این منطقه نظم سیاسی مطلوب خود را پی گیری کند.
اما به این نکته نیز باید اشاره کرد که با توجه به نگرش‎های خاص کرملین و منافع آن در اوراسیا و دغدغه‎های امنیتی (هم چون تجزیه طلبی، افراط گری، ‎تروریسم و غیره) و اقتصادی، مسکو نیازمند همکاری با آمریکا است اما اختلافات اساسی در زمینه‎های مختلف، جدی‎ترین مانع در جهت گسترش روابط به شمار می رود. در مورد منافع روسیه در اوراسیا باید اشاره کرد که کرملین با استفاده از نفوذ سنتی خود و شرکت‎های نفتی قدرتمندش در پی تأمین منافع اقتصادی خود است و با حمایت از دولت‎های اقتدار گرا تلاش می کند حضور اقتصادی خود را تداوم ببخشد.
به هر حال در مورد روابط واشنگتن و کرملین دو نکته را باید از یکدیگر تفکیک کرد. نکته اول منافع و نگرش‎های متفاوت و نکته دیگر دغدغه‎ها و نگرانی‎های امنیتی مشترک دو طرف است. این امر جایگاه روسیه و آمریکا را در معاهدات امنیتی و نظامی مشخص می‎کند. همین امر روابط و همکاری میان دو کشور را سخت تر کرده اما غیر ممکن نساخته است. به همین دلیل زمینه‎های همکاری در عرصه‎های مختلف به رغم تمامی رقابت‎ها و اختلاف منافع و عقاید و استراتژی‎های کلان، هم چنان وجود دارد.
● نگرش و اهداف روسیه
روسیه فهم چندان درستی نسبت به سیاست‎های آمریکا در منطقه و نسبت به همسایگانش ندارد. برای قرن‎ها روسیه به اوکراین هم چون برادر کوچک تر نگاه می کرد. روسیه تلاش بسیاری برای استقلال و توسعه زبان و فرهنگ اوکراین انجام داد. اما نخبگان روسی برداشت غلطی نسبت به فرهنگ و منافع طبقه حاکم اوکراین دارند.
نخبگان روسی عمیقاً معتقدند که همسایگانشان باید نسبت به نفوذ و حضور روسیه در کشورهایشان متشکر باشند. علت این سپاس گذاری به دلیل "رسالت متمدن سازی" روسیه در این کشورها و دستاوردهای تاریخی اش از قبیل دفاع از گرجستان در برابر‎ ترک‎ها در اواخر قرن ۱۸ و حمایت از اوکراین در برابر لهستانی‎ها در قرن ۱۷ است؛ که اگر نه حیاتی بلکه مهم تلقی می گردد. به همین دلیل امروزه نگرانی‎های جدی ای در مورد حمایت از جدایی طلبان در "ترنس دنیستر"، آبخازیا، اوستیای جنوبی و قره باغ از سوی روسیه به دلیل همین تفکر وجود دارد(۱). از طرفی اغلب آمریکایی‎ها احساس می کنند نخبگان و سیاست گذاران کرملین معتقدند آمریکا هیچ گونه منفعت خاصی در CIS (کشورهای مشترک المنافع) ندارد. دستور کارهای سیاسی آمریکا از قبیل ارتقای دموکراسی و ایجاد پایگاه‎های نظامی برای مبارزه علیه‎ تروریسم به راحتی در این تفکر نادیده گرفته می شود.
روسیه اعلام کرده خواهان ثبات در فضای پس از شوروی است. پوتین ادعا می کند کشورش تفکرات خود را تغییر نداده بلکه خواهان ثبات بدون نقض قوانین است. اما مسکو سیاست‎هایی را علیه دولت‎هایی که مطلوبش نیستند (از قبیل اوکراین) به اجرا می گذارد و از سوی دیگر دولت‎هایی که اقتدار گرا و ناقض قوانین هستند (همچون ‎ترکمنستان، بلاروس و ازبکستان) مورد حمایت جدی روسیه قرار می گیرند.
اهداف نظامی روسیه در کشورهای CSTO – بلوک نظامیCIS – شامل کنترل مشترک مرزها و فضای هوایی این کشورها است. هم چنین روسیه نیروهای عکس العمل مشترک سریع را برای مبارزه با‎تروریسم ایجاد کرده و پایگاه‎هایی در قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان(۲) و ارمنستان نیز در این راستا در اختیار دارد. از طرف دیگر روسیه از نیروهای جدایی طلب همچون‎ ترنس دنیستر، آبخازیا، اوستیای شمالی و قره باغ حمایت می کند. هدف این حمایت‎ها ریشه در خواست روسیه برای ایجاد دولت‎های ضعیف پس از دوران شوروی در مولداوی، گرجستان و آذربایجان و البته حضور نظامی و تسلط در این منطقه است. اما روسیه این را در نظر نمی گیرد که جدایی طلبان ممکن است قسم خورده‎هایی دو جانبه باشند.
از طرفی روسیه نسبت به هر گونه تلاشی جهت تقویت نظامی چچن، دیگر گروه‎های قفقاز شمالی، تاتار، FENNO-UGRIC یا ملی گرایی یاکوت که در قلمرو روسیه وجود دارد، تعصب شدیدی دارد. به عبارت دیگر این‎ها کسانی هستند که در خانه ای شیشه ای زندگی می کنند و نباید کسی از دور به آنان سنگ بزند.
از طرفی نگاه روسیه به خودش به طور دقیق و درستی بر پایه موتور اقتصادی CIS استوار است. قیمت‎های بالای انرژی اغلب با تخفیف به همسایگان عرضه می شود. هم چنین لابی‎هایی برای فضای اقتصادی مشترک(CES)، یک منطقه تجاری آزاد و بازار مشترک برای روسیه، اوکراین، بلاروس و قزاقستان در جریان است. اما در همین رابطه روسیه معتقد است برقراری ارز مشترک برای این منطقه بسیار زود است و همچنین با الحاق این دسته از کشورها به WTO نیز مخالفت می کند.
منفعت اصلی روسیه در منطقه، در حوزه انرژی است. روسیه به دنبال تضمین مشارکت شرکت‎هایش در استخراج منابع انرژی منطقه و حمل و نقل نفت و گاز به بازارهای جهانی است. شرکت‎های روسی سرمایه گذاری‎های گسترده ای در زمینه انرژی در اوراسیا داشته است که از آن جمله می توان به توسعه میادین نفت قزاق و گاز ازبک برای تولید برق در تاجیکستان اشاره کرد. البته تلاش‎هایی هم که برای متنوع سازی انرژی از طرف غرب صورت گرفته اساساً چندان مثمر ثمر نبوده است.
آسیای مرکزی و قفقاز یک منبع کارگر ارزان قیمت هم برای بخش خصوصی و هم برای بخش دولتی روسیه است. با توجه به گرایش های فعلی جمعیت شناختی در روسیه، حکومت پوتین به درستی درک کرده که ورود مهاجرین خارجی برای حفظ جریان اقتصادی کشور ضروری خواهد بود. از طرفی این نکته را نیز فهمیده که برای مهاجرین گرفتن اقامت بسیار مهم است، به همین دلیل امکان شهروندی را در سال ۲۰۰۵ تسهیل ساخت(۳).
یک عنصر مهم در سیاست آسیای مرکزی روسیه حمایت از نژاد روس در منطقه است. این امر امروزه بسیار مورد توجه سیاست مداران روسی است. در اوایل دهه ۹۰ تعداد نژادهای روسی که در جمهوری‎های آسیای مرکزی زندگی می کردند حدود ۲۰ میلیون بود که تا سال ۲۰۰۵ به ۶ میلیون کاهش یافت. در این زمینه روسیه تلاش بسیاری برای ارتباط با این کشورها برای حمایت از حقوق نژاد روسی به عمل آورده است.
اما یکی از نگرانی‎های روسیه که بارها توسط مقامات نیز اظهار گردیده جلوگیری از تغییر رژیم در کشورهای منطقه در قالب انقلاب‎های رنگی است. وقوع انقلاب‎های رنگی در گرجستان، اوکراین و قرقیزستان، روسیه را در مورد فعالیت‎های آمریکا در منطقه بسیار مظنون ساخته و به همین علت خواهان محدود کردن نفوذ آمریکا در منطقه است.
از تهدیدات جدی ای که منافع روسیه را تهدید می‎کند، ترانزیت مواد مخدر و سلاح‎های کوچک از منطقه آسیای مرکزی و قفقاز است که بسیاری از این مواد و تسلیحات نیز به روسیه حمل می گردد. نکته دیگر وجود جریان‎های افراطی در کل منطقه است که می تواند روی گروه‎های اسلامی و دیگر گروه‎های افراطی در روسیه تأثیر منفی بگذارد. برای رفع اساسی این تهدیدات روسیه نیازمند دولت‎های باثبات در منطقه است تا از این طریق یک امنیت پایدار را تجربه کند؛ به همین دلیل بیش از پیش نیازمند روابط حسنه با دیگر بازیگران اصلی در منطقه است تا بتواند مشکلات امنیتی خود را تأمین کند.
آخرین و مهم ترین نکته در بخش معاهدات امنیتی و نظامی، تلاش کرملین برای حفظ تسلط در کشورهای منطقه و هم چنین تأمین منافع اقتصادی و سیاسی و البته جلوگیری از نفوذ دیگر قدرت‎ها در منطقه است.
● نگرش و اهداف واشنگتن
جنگ سرد هم چنان اثرات خود را بر روی واشنگتن نیز حفظ کرده است. به رغم دوری مقامات کرملین از نگرش‎های شوروی سابق و به رغم کاهش توانایی‎های روسیه نسبت به گذشته، هم چنان نگاه آمریکا به روسیه نگاهی ملهم از دوران جنگ سرد است. به همین دلیل رؤیای انحلال روسیه هم چنان در نظر بسیاری از تحلیل گران آمریکایی وجود دارد. آنان به تمسخر بیان می کنند که "ما عاشق روسیه هستیم و به همین دلیل چند تا از آن می خواهیم". این خواست که مبتنی بر تجزیه روسیه است نمی تواند خطر آشوبی که در نتیجه فروپاشی روسیه هسته ای امکان بروز دارد را مد نظر قرار دهد. این تجزیه به راحتی می تواند از منطقه بالتیک تا اقیانوس آرام، از قطب شمال تا دریای سیاه و البته به بقیه جهان نیز سرایت کند. اگر روسیه فرو بپاشد چرخه‎های اسلام گرایی افراطی فعال‎تر شده و شعله‎های جدایی طلبی در قفقاز شمالی شعله ور می گردد. از طرفی سلاح‎های هسته ای ممکن است در دستان شورشیان و یاغیان بیافتد. افراط گرایان و عناصر جنایی در حال حاضر به طور وسیعی در شمال قفقاز حضور دارند که در اثر چنین اتفاقی گسترش بیشتری خواهند یافت؛ و این امر اصلاً در راستای منافع آمریکا نیست(۴).
قاچاق مواد مخدر از طریق آسیای مرکزی نگرانی‎های آمریکا را افزایش داده است. در همین زمینه واشنگتن از حافظان مرزی تاجیک و نیروهای ضد مواد مخدر حمایت می کند. اما‎ ترانزیت مواد از طریق آسیای مرکزی آن قدری که روسیه و چین را تحت تأثیر قرار می دهد، آمریکا را متأثر نخواهد کرد. به همین دلیل مقامات امنیتی و دفاعی روسیه از آمریکا به دلیل آن چه "تلاش‎های ناکافی" در مبارزه با‎ترانزیت و تجارت مواد مخدر در منطقه می نامند انتقاد می کنند و اعلام کرده اند که آمریکا عمداً در راه حل مشکل مواد مخدر آسیای مرکزی، روسیه را یاری نمی کند.
نکته مهمی که بسیاری از تحلیل گران هم چون "جولیا نانای" بدان اشاره می کنند این است که اساساً حضور آمریکا در اوراسیا برای تأمین منافع اقتصادی گسترده و یا تأمین منافع انرژی نیست. به عنوان مثال تولید نفت در قزاقستان، که در حال حاضر یکی از بزرگ‎ترین تولید کننده‎های انرژی در منطقه به شمار می رود، حدود ۱ میلیون بشکه در روز است که زیر ۱ درصد تولید جهانی انرژی است. از طرفی کشورهایی هم چون قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان نیز منافع بسیار اندکی برای آمریکا در زمینه تجارت دارند. به همین دلیل نمی توان چندان انتظار متنوع سازی در زمینه انرژی و یا کسب منافع عظیم تجاری را داشت. به همین دلیل مهم‎ترین علت حضور آمریکا اهمیت استراتژیکی و ژئوپلیتیکی اوراسیا است.
در همین زمینه برژینسکی در کتاب "یک استراتژی برای اورآسیا" اهداف آمریکا برای حضور در منطقه را چنین بر می شمرد:
۱) هدف کوتاه مدت یا ۵ ساله: تثبیت تکثرگرائی ژئوپولیتیکی رایج در صحنه اورآسیا. این استراتژی یک مانور سیاسی در جهت جلوگیری از پیدایش ائتلافی خصومت آمیز است که بتواند پیش تازی آمریکا را به چالش بگیرد.
۲) هدف میان مدت یا ۲۰ ساله: جستجوی شرکای سازگار استراتژیک تا رهبری آمریکا در تأمین امنیت دلخواه از طریق هم کاری در دو سوی اورآسیا شکل گیرد.
۳) هدف درازمدت: ایجاد هسته جهانی مسئولیت و اشتراک سیاسی به نحوی که هیچ قدرتی توان رقابت چالش انگیز با آمریکا را نداشته باشد.
براساس آنچه برژینسکی در کتاب خود آورده، به عنوان مثال آمریکا از حضور در گرجستان تنها به دنبال تأمین انتقال نفت و یا مبارزه با ‎تروریسم نیست بلکه هدف درازمدت و کلان آمریکا این است که با ورود به حیاط خلوت روسیه و حضور در منطقه از شکل گیری پیمان‎ها و اتحاد‎های نظامی با حضور ایران، روسیه، هند و چین و برخی دولت‎های آسیای مرکزی جلوگیری نماید. نظریه قلب زمین (هارتلند) مکیندر نیز هنوز اعتبار دارد و آمریکا می داند تنها در صورت حضور در این منطقه است که می تواند با آرامش به پی ریزی نظم مورد نظر خود در جهان بپردازد.
در همین راستا است که آمریکا در منطقه به دنبال ایجاد پایگاه‎های نظامی است. از جمله این پایگاه‎ها می توان به پایگاه نظامی آمریکا در مرز غربی چین مخصوصاً نزدیک منطقه خودمختار ژین جیانگ - ایغور و هم چنین حفظ دسترسی به افغانستان در شکل پایگاه‎های نظامی هوایی (در قرقیزستان و حتی اخیراً در ازبکستان) و سرزمینی (از تاجیکستان و‎ ترکمنستان) است.
نکته دیگر در مورد سیاست‎های واشنگتن در منطقه استفاده از ابزار کمک‎های اقتصادی و مالی در جهت تأمین منافع سیاسی است. آمریکا ۲۰ میلیون دلار کمک را در سال ۲۰۰۴ برای تنبیه تاشکند قطع کرد و رایس نیز اعلام کرد کشورش کمک‎های بسیاری را در صورت رعایت حاکمیت قانون و برداشتن موانع مرزی بر سر راه تجارت اعطا خواهد داد. از این طریق آمریکا بهتر خواهد توانست منافع خود را در جهت تغییر رفتار کشورهای منطقه دنبال کند.
البته یکی از مناطقی که آمریکا از بی ثباتی سیاسی در آن جا چندان نگران نیست، اوراسیا است و به همین دلیل فرایند دموکراسی سازی را با قدرت در آن جا دنبال می کند و از عواقب بی ثبات ساز آن نیز نگرانی چندانی ندارد(۵). در همین زمینه است که اهمیت نسبی شراکت انرژی با آستانا مانع پی گیری جدی برای ایجاد یک حکومت دموکراتیک در این کشور می گردد.
● معاهدات امنیتی - نظامی
با توجه به نگرش‎ها و منافع متفاوت و بعضاً متضاد آمریکا و روسیه در اوراسیا، هر کدام از این دو کشور نگاه خاص خود را نسبت به معاهدات امنیتی و نظامی در منطقه دارند. این نگرش‎های متفاوت که هر کدام در منطقه و نسبت به همسایگانشان دارند جهت دهنده اصلی سیاست‎های آنان نسبت به معاهدات امنیتی و نظامی است. به عبارت دیگر با توجه دقیق‎تر به اهداف هر دو کشور می توان متوجه شد که چه سیاست‎ها و اهدافی را در ارتباط با معاهدات امنیتی و نظامی در پیش خواهند گرفت.
هسته‎های اولیه امنیت اروپایی و اوراسیایی انواع معاهداتی هستند که با معاهده ۱۹۷۵ هلسینکی آغاز شدند و در مسکو در سال ۱۹۹۱ گسترش یافتند. این معاهدات عبارتند از معاهده ۱۹۸۷ واشنگتن در مورد نیروهای هسته ای میانجی در اروپا (INF)، معاهده ۱۹۹۰ پاریس در مورد نیروهای متعارف در اروپا (CFE) که در سال ۱۹۹۹ نیز گسترش یافت و معاهدات پاریس و روم بین ناتو و روسیه در سال های ۱۹۹۷ و ۲۰۰۲. به هر حال اگر نه همه بلکه بیشتر آن‎ها در حال کم رنگ شدن و نابودی قرار دارند.
در سال ۲۰۰۵ وزیر دفاع روسیه "سرگئی ایوانف" به وزیر دفاع آمریکا "دونالد رامسفلد" اعلام کرد روسیه قصد انصراف از INF را دارد. اگر چه وی کار جدی ای در این زمینه انجام نداد، اما یک مقام رده پایین‎تر در اوایل سال ۲۰۰۶ آشکارا دوباره این ادعا را تکرار کرد. از طرفی ایوانف امروزه بیان می کند که روسیه ممکن است از CFE انصراف دهد(۶). روسیه ادعا می کند عدم ورود دولت‎های بالتیک برای تصویب این معاهده باعث می شود بالتیک به یک "منطقه خاکستری" – از لحاظ تهدیداتی که مورد توجه روسیه است – تبدیل گردد و البته از طرفی نیز اعلام می کند ناتو به سختی توان مقابله با تهدیدات فعلی در اوراسیا را دارد. البته غرب نیز در کنفرانس سازمان امنیت و همکاری در اروپا (استانبول، ۱۹۹۹) بیان کرد زمانی که روسیه نیروهایش را از مولداوی و گرجستان عقب بکشد، ملل بالتیک باید این معاهده را به تصویب برسانند. روسیه در این مقطع زمانی هم از خروج نیروهایش از مولداوی و گرجستان و هم از پذیرش هرگونه تعهد سیاسی و حقوقی که باید انجام گردد امتناع کرد و بدین ترتیب هرگونه توافقی به بن بست رسید.
به علاوه تلاش‎های روسیه برای انصراف از معاهدات INF و CFE نشانگر ‎ترس از این نکته است که فشار سیاسی و نظامی غرب برای عضویت دولت‎های شوروی سابق در ناتو و یا اتحادیه اروپا در راستای ایجاد اصلاحات دموکراتیزاسیون در روسیه و یا هر جای دیگر در دولت‎های CIS است که مسکو در آن جا از حکومت‎های اقتدار گرای سلطنتی حمایت می کند و منافع جدی ای دارد(۷).
از زمانی که روسیه رقابت نظامی با آمریکا و حتی ناتو را در توان خود نمی بیند و هم چنین منافع اش در CIS مورد تهدید است، مباحثی حول استفاده از سلاح‎های هسته ای استراتژیک را برای زدن ضربه اول مطرح کرده است. به واقع روسیه در گذشته بی جهت چتر هسته ای اش را بر روی CIS گسترش داده بود در حالی که هیچ کدام از این دولت‎ها از روسیه چنین درخواستی نکرده بودند. اما این چنین برنامه ریزی که به درستی شکل گرفته می تواند اوج یک تصمیم منطقی باشد، اگر مسکو از این دو معاهده موازی یعنی کنترل تسلیحات و امنیت در اروپا انصراف دهد و از منافعش در امنیت اروپا صرف نظر کند.
نکته عجیب آن که در واقع امنیت روسیه به محدودیت‎های تحمیلی که توسط اعضای ناتو و هم چنین واشنگتن ایجاد شده، بستگی دارد. به علاوه این وابستگی ‎ها به دلیل کمک‎های مالی ای که از طریق NUNN- LUGAR ACT یا برنامه کاهش تهدیدات جامع برای به دست آوردن کنترل بر ذخایر سلاح‎های شیمیایی، بیولوژیکی و هسته ای به دست می آید، تشدید گردیده است. بدون وجود این منابع مالی بازسازی‎های اخیر در نیروهای مسلح روسیه به طور جدی با مانع مواجه می شد به این دلیل که حداقل برخی از آن منابع مالی باید با حفظ یا تخریب سلاح‎های شیمیایی، بیولوژیکی و هسته ای تاریخ گذشته به دست بیاید. مسکو هم چنین به غرب، خصوصاً به آمریکا برای مبارزه علیه‎تروریسم و افراط گرایی و یا هسته ای شدن کره شمالی نیاز دارد. بنابراین این تلاش‎ها برای انصراف از معاهدات مطرح اشتباه است حتی اگر چه حق قانونی مسکو برای انصراف از این معاهدات قابل کتمان نیست. اما اگر واقعاً روسیه به تلاش‎های خود برای انصراف از معاهدات و یا تضعیف آنان ادامه دهد به چه میزان به اهداف خود نزدیک خواهد شد و یا این امر چه تأثیر جدی ای بر امنیت اروپا و اوراسیا خواهد داشت؟
به هر حال تا سال جاری و تغییر دولت‎ها در آمریکا و روسیه، همکاری خاصی برای کاهش سلاح‎های هسته ای استراتژیک، محدود کردن عملیات‎های نظامی ضد ثبات، توسعه مشترک موشک‎های دفاعی بالستیک و تقویت شفافیت با در نظر گرفتن سلاح‎های هسته ای تاکتیکی میان دو طرف صورت نگرفت. البته اکنون فرصت‎هایی در کوتاه مدت برای همکاری در حوزه‎هایی هم چون برنامه کاهش تهدیدات دو جانبه، منع گسترش سلاح‎های هسته ای طرف ثالث و همکاری نظامی دو جانبه به چشم می خورد.
نکته جالب در زمینه معاهدات نظامی بین روسیه و آمریکا آن است که بهبود نسبی در روابط روسیه و آمریکا باعث کاهش جنبه‎های مختلف توافقات رسمی دو جانبه برای کاهش ذخایر استراتژیک کشورها گردیده است. از طرفی و به رغم برخی منافع روسیه در مذاکرات در مورد دیگر توافقات کنترل تسلیحاتی، دولت بوش بارها اعلام کرد این معاهدات کنترل تسلیحاتی استراتژیکی جامع با نیاز‎های جامعه امروز مناسب نیست.
الف) موارد به بن بست رسیده
۱) کنترل تسلیحات هسته ای استراتژیک
پوتین در اواخر ژوئن سال ۲۰۰۶ اعلام کرد که خواهان احیای گفتگوهای دو جانبه با اولویت جایگزینی پیمان START(۹) است که از سال ۱۹۹۱ آغاز شده و در سال ۲۰۰۹ نیز به پایان می رسد(۱۰). در ژوئن سال ۲۰۰۶، سازوکار رسمی ای برای تداوم بخشیدن به گفتگوهای دو جانبه در سطح بالا بر روی مواردی هم چون ‎تروریسم، عدم گسترش سلاح‎های کشتار جمعی و هسته ای، کنترل تسلیحات و دیگر موارد امنیتی اساسی، میان روسیه و آمریکا شکل گرفت. اگرچه در نشست G۸ در سنت پترزبورگ هیچ طرح رسمی ای ارائه نشد، اما وزرای دفاع و خارجه مطالعات رسمی را برای یافتن راهی در جهت حل موارد موجود آغاز کردند.
اما آمریکایی‎ها در نهایت اعلام کردند این گونه معاهدات با جهان امروز و تهدیدات و‎ تروریست‎های فرا ملی آن، هماهنگی ندارد. به همین دلیل واشنگتن اعلام کرد خواهان تکمیل و گسترش پیمان SORT(۱۱) است؛ این پیمان در ماه می سال ۲۰۰۲ بین آمریکا و روسیه امضا شد. این پیمان مقرر کرده بود تا ۳۱ سپتامبر سال ۲۰۱۲ هر دو طرف باید بین ۱۷۰۰ تا ۲۲۰۰ کلاهک استراتژیک مستقر خود را نابود سازند. البته روسیه با این طرح مخالف کرد. یکی از دلایل اصلی برای مخالفت با SORT و کاهش سلاح‎های هسته ای تهاجمی در نظر مسکو، هزینه‎های بالای این طرح است.
در همین حال و به رغم درخواست‎های مکرر مسکو، واشنگتن از تصویب CTBT نیز امتناع و با هرگونه تلاش به وسیله روسیه و یا دیگر محدودیت‎های جامع بر روی فعالیت‎های نظامی در فضا مخالفت نمود.
۲) کاهش سلاح‎های هسته ای تاکتیکی TNW
در هماهنگی با PNI(۱۲) از سال های ۲- ۱۹۹۱، روسیه و ایالات متحده بسیاری از موارد TNW را حذف و سیستم‎های دیگری را از قبیل آرایش عملیاتی و انتقال کلاهک‎ها برای جدا کردن در یک انبار امن را جایگزین کردند(۱۳). به هر حال برخی تحلیل گران این رژیم غیر رسمی تنظیمی را ناکافی ارزیابی می کنند و خواهان توافقات رسمی طراحی شده برای ارتقای شفافیت بیشتر (از جمله تبادل اطلاعات الزام آور و رویه‎های تایید) با در نظر گرفتن تعداد و موقعیت هر دو طرف پیمان هستند. به هر حال واشنگتن اعلام کرد بسیار مشکل است که طرفین بتوانند بسیاری از مسایل و ناهماهنگی‎های خود را از این طریق حل کنند.
۳) همکاری دفاعی موشک‎های بالستیک BMD
BMD نمایانگر یک حوزه بالقوه همکاری هم بین روسیه و آمریکا و هم بین ناتو و روسیه است. هماهنگی‎های دو جانبه BMD بین روسیه و آمریکا اغلب در ارتباط با دفاع موشکی ملی NMD است که اساساً علیه موشک‎های دور برد بالستیک طراحی گردیده است. اما موانع جدی در همکاری روسیه و آمریکا در مورد BMD وجود دارد. بیشتر همکاری‎های ابتدایی در این مورد در "طرح‎هایی برای برنامه طرز کار تکنولوژی مشترک و ایستگاه نظارتی روسیه و آمریکا RAMOS" متمرکز شده بود. اگر چه هر دو کشور تکنولوژی‎های ضروری را برای توسعه این پروژه در نظر گرفته بودند اما اختلافاتی در مورد اصلاح معاهده ABM و همچنین افزایش خواست آمریکا برای آرایش واقعی سیستم‎های BMD، مانع اساسی پیشرفت این طرح است. به علاوه هر دو طرف دیگری را متهم می کنند که طرف مقابل به رغم سود بسیاری که از این طرح می برد در ظاهر از خود بی میلی نشان می دهند و اعلام می کنند که سود چندانی از این پیمان عایدش نخواهد شد. از طرفی روسیه و آمریکا هم چنان مخالف توجه به ماهیت تهدید موشک‎های بالستیک هستند. بیشتر تجزیه و تحلیل‎های دفاعی روسیه معمولاً تهدیدات موشک‎های بالستیکی را به نسبت دیگر چالش‎های امنیتی از قبیل دفاع در مقابل ‎تروریست‎هایی که ابزارهای متفاوتی برای حمله دارند، کم اهمیت‎تر تلقی می کنند.
ب) حوزه‎های فرصت برای همکاری در یک دوره کوتاه مدت
۱) برنامه‎های کاهش تهدید دو جانبه
فرایند کاهش تهدیدات مشترک (CTR) بین روسیه و آمریکا نمایانگر یکی از مثال‎های موفقیت آمیز هماهنگی‎های امنیتی صلح آمیز بین این دو کشور است. این پروژه در راستای جمع آوری سلاح‎های استراتژیک روسیه، تقویت امنیت در زمینه سلاح‎های کشتار جمعی WMD، از بین بردن قاچاق موارد مربوط به هسته ای در مجاورت مرزهای روسیه، و تغییر کاربری بنگاه‎های هسته ای و سوق دادن دانشمندان شوروی سابق به سمت دیگر مشاغل است.
۲) محدود کردن گسترش سلاح‎های کشتار جمعی طرف ثالث
فرصت‎های همکاری بین روسیه و آمریکا بر روی پروژه کاهش تهدیدات چند جانبه یا مشترک با کشورهای خارج از حوزه جغرافیایی شوروی سابق به طور جدی در ژوئن سال ۲۰۰۳، زمانی که دولت‎های عضو G۸ تصمیم به گسترش حوزه همکاری‎های جهانی برای جلوگیری از گسترش سلاح‎ها و مواد تخریب دسته جمعی گرفتند، افزایش یافت. این امر در ژوئن سال ۲۰۰۲ در نشست G۸ در کانادا شکل گرفت. در همین زمینه دولت بوش متعهد شد ۱۰ میلیارد دلار و روسیه ۲ میلیارد دلار ظرف ۱۰ سال در این زمینه سرمایه گذاری کنند(۱۴).
۳) تعمیق برنامه‎های نظامی دو جانبه
طی دو دهه اخیر، اعضای جامعه دفاعی آمریکا علاقه شدیدی به گسترش ارتباطات نظامی با بخش‎های مختلف دفاعی روسیه از خود نشان داده اند. اما مواردی هم چون استانداردهای دوگانه آمریکا در موارد امنیتی و هم چنین اتفاقات غیر قابل پیش بینی هم چون ۱۱ سپتامبر که نشان داد پتانسیل هدایت روابط نظامی را دارد، می تواند تأثیر منفی ای بر روابط دو کشور بگذارد. به هر حال تماس‎های متقابل بین دو کشور می تواند به فائق آمدن بر فهم غلط موجود در روابط بین دو کشور و هم چنین آشوب‎های حرفه ای که هنوز در نیروهای مسلح روسیه وجود دارد کمک کند. این همکاری‎ها باید به نهادینه سازی مشورت‎های معمول در میان فرماندهان برای تبادل اطلاعات کمک کند و به هدایت فعالیت‎های مشترک برای مبارزه با‎تروریسم و این که چگونه باید با بحران‎های شکل گرفته مواجه گردند، منجر شود.
● یافتن زمینه‎های مشترک
امروزه در سیاست خارجی آمریکا بحثی وجود دارد مبنی بر این که بیشتر اهداف آمریکا وابسته به همکاری با روسیه است. از جمله می توان به مورد ایران، جنگ علیه ‎تروریسم، عدم گسترش سلاح‎های هسته ای و افزایش قدرت چین اشاره کرد. روسیه و آمریکا نیازمند درک مشترک در این مورد هستند که در موارد و حوزه‎های مختلف دغدغه‎های مشترکی دارند و برای مرتفع ساختن آن باید با یکدیگر همکاری کنند. از جمله موارد بسیار جدی ای که امروزه روسیه و آمریکا به آن توجه دارند‎ تروریسم و مسئله چین است. اشتباه در محاسبات و هم چنین رقابت در این گونه موارد می تواند نتایج وخیمی به دنبال داشته باشد. به همین دلیل هر دو کشور ضمن توجه به ماهیت تهدیدات می باید سیاست‎های مناسبی را در این زمینه‎ها اتخاذ کنند تا ضمن استفاده از فرصت‎ها با تهدیدات موجود به مقابله بپردازند. در این بخش به دو مورد از مواردی که امکان همکاری بین روسیه و آمریکا وجود دارد اشاره خواهیم کرد.
۱) نیروهای مشترک در جنگ علیه‎ تروریسم
در آسیای مرکزی و قفقاز مدرسه‎های وهابی / سلفی و جماعت‎های اسلامی وجود دارند که اقتدار حکومت‎های سکولار را به رسمیت نمی شناسد. با فراهم شدن منابع مالی و ایدئولوژیک توسط رهبران دینی، مبلغان و رهبران نظامی که منابع مالی خود را از القاعده و دیگر سازمان‎های افراطی در اروپا و خاورمیانه و جاهای دیگر دریافت می کنند، امکان فعالیت‎های آنان افزایش یافته و روز به روز قدرت و توان بیشتری برای فعالیت پیدا می کنند. از طرفی سیاست گذاران آمریکایی باید این نکته را درک کنند که اگر سرزمین‎های بین چین و دریای سیاه بی ثبات شود و یا به دست افراط گرایان بیافتد، تهدیدی علیه منافع امنیت کشورشان است و تقاضای انرژی دریای خزر با خطر جدی مواجه خواهد شد و امکان دستیابی ‎تروریست‎ها به تکنولوژی WMD گسترش خواهد یافت.
در این زمینه همکاری‎های روسیه و آمریکا می تواند مانع جدی عبور جریان‎های مالی، تسلیحاتی، تعلیمات و آموزش‎های ضروری به گروه‎های افراطی و ‎تروریستی باشد. در این میان کمیته مشترک آمریکا روسیه (کیسلیاک – برنز) توسط معاونین وزرای امور خارجه دو کشور به منظور مشارکت سیاسی در امور مرزها و مبارزه علیه ‎تروریسم فراملی و همکاری‎های امنیتی تشکیل شد.
۲) برقراری توازن با کارت چین
برخی در مسکو بر این باورند که روسیه می تواند با کارت چین در مقابل آمریکا بازی کند؛ درست همان گونه که نیکسون و کسینجر با کارت چین علیه اتحاد جماهیر شوروی ۳۰ سال قبل بازی می کردند. با این وجود، یک کارت سفید از چین، خیلی زود فضای مانور روسیه را در شرق دور، سیبری و آسیای مرکزی محدود می کند.
روسیه می تواند با فرستادن نشانه‎هایی به پکن مبنی بر این که مهم‎ترین تأمین کننده انرژی چین است، خود را در موقعیتی برتر قرار دهد. با این نگرش، وقتی یک بازی توازن قدرت جدید در منطقه وجود دارد روسیه نباید ‎ از حضور آمریکا در اوراسیا ترسی داشته باشد. از طرفی روسیه می تواند خواسته اش مبنی بر عقب نشینی آمریکا از پایگاه‎های نظامی از قبیل کارشی – خان آباد در ازبکستان را رها سازد و با آمریکا و ناتو برای شکل دادن به یک ژئوگرافی جدید برای قرن ۲۱ همکاری کند.
مسکو می تواند با دعوت از آمریکا و احتمالاً هند و ژاپن برای گسترش سرمایه گذاری در شرق دور، با ملحق شدن به شرکت‎های آمریکایی، اروپایی و ژاپنی در سرمایه گذاری‎های گسترده در آسیای مرکزی، آزادی عمل خود را در برابر چین افزایش دهد.
و سرانجام این که با دعوت از آمریکا برای شرکت به عنوان عضو ناظر در سازمان همکاری شانگهای، این پیمان را از خصومت با آمریکا دور نگه داشته و از این طریق تنش‎های موجود در منطقه را کم رنگ‎تر سازد و از پتانسیل‎های آمریکا برای مدیریت منازعات و مشکلات در منطقه نیز استفاده کند.
● نتیجه گیری
با توجه به خواست‎ها و اهداف روسیه و هم چنین جایگاه کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز و اروپای شرقی، روسیه در صدد تأمین منافع امنیتی بر اساس سیاست‎های خاص خود در منطقه است. روسیه به دلیل نیازهای امنیتی فوری که بواسطه نزدیکی با این منطقه با آن مواجه است، نوع نگاه ویژه ای نسبت به معاهدات امنیتی و نظامی موجود در منطقه و در سطح جهانی دارد که با خواست‎ها و اهداف آمریکا در برخی موارد در تضاد است.
البته منفعت اصلی اوراسیا برای واشنگتن بیشتر ژئوپلیتیکی است. منطقه اوراسیا منافع اقتصادی و انرژی چندانی برای آمریکا در بر ندارد. اما آمریکا برای مبارزه با‎ تروریسم و دست یابی به مطلوبیت‎های سیاسی خود به حضور در این منطقه نیاز مبرمی دارد.
از طرفی نگرش‎های امنیتی ویژه روسیه و دغدغه‎های بعضاً متفاوت با آمریکا، همکاری را در برخی از حوزه‎ها سخت و دشوار کرده است. اما این امر به معنای غیر ممکن بودن همکاری‎های روسیه و آمریکا نیست و به همین دلیل شاهد هستیم که به دلیل وجود دغدغه‎های امنیتی مشترک در برخی از حوزه‎ها، همکاری برای دو طرف تسهیل گشته و به همین دلیل همکاری‎های خوبی در این زمینه قابل مشاهده است.
بسیاری از رقابت‎ها و مخالفت‎ها در مورد قراردادهای امنیتی و نظامی ریشه در اختلافات و تفکرات متفاوت روسیه و آمریکا دارد که بسیاری از این تفکرات اساساً ریشه در تفکرات دوران جنگ سرد دارد. اما در حال حاضر بسیاری از متفکرین و سیاست مداران روسی و آمریکایی به اهمیت بسیار این هماهنگی‎ها در گسترش روابط واقف شده اند و به همین دلیل خواهان همکاری نزدیک‎تر دو کشور در چارچوب نهادها و پیمان‎های جدید هستند تا از این طریق به تأمین منافع و اهداف خود دست یابند. از طرفی بسیاری از متفکرین لیبرال تأکید می کنند زمانی که بازیگران در قالب یک سری نهادها و سازمان‎های بین المللی به فعالیت می پردازند، امکان هماهنگی در تفکرات و رفتارها و نگرش‎های آنان به وجود خواهد آمد و به همین دلیل امکان همکاری در بلند مدت و نزدیکی نظرات و نگرش‎ها شکل خواهد گرفت که همین امر هماهنگی‎های بیشتری در موضع گیری‎ها و البته نزدیکی سیاست‎ها به وجود خواهد آورد.
به هر حال آمریکا و روسیه بهتر خواهند توانست منافع و دغدغه‎های امنیتی خود را بر طرف سازند، اگر همکاری‎های خود را گسترش داده و به گفتگو و مذاکره در حوزه‎های مختلف بپردازند تا از این طریق همکاری بیشتری بین دو طرف ایجاد گردد و آنان بهتر بتوانند مشکلات خود را مرتفع سازند. به هر حال کرملین باید در نظر داشته باشد که برای رسیدن به منافع خود نیازمند روابط با غرب است و به همین دلیل باید به همان حرف‎های سال ۲۰۰۰ خود برگردد، در کارهای آمریکا چندان دخالت نکند و روابطش را بهبود دهد. روسیه هم چنین باید به جای گله مندی از قواعد بازی و حتی داوری‎های متعصبانه، اگر می خواهد با قواعدی که موجود است و در نظام بین الملل وجود دارد به موفقیت برسد، باید در قواعد آینده نظام مشارکت کند.
نویسنده: امیر محمد - سوری
پی نوشت:
۱).Ariel Cohen ,"Competition over Eurasia: Are the US and Russia on a Collision Course", Heritage Lectures, October ۲۴, ۲۰۰۵.p:۱.۲
۲). به عنوان مثال در تاجیکستان که روسیه در زمان جنگ داخلی نیرو فرستاده بود هنوز نیروهای خود را از این کشور خارج نکرده است.
۳). در یک تقسیم بندی کلی می توان علائق و منافع روسیه در منطقه را در سه سطح اقتصادی، اجتماعی – فرهنگی و سیاسی – امنیتی به شرح ذیل بر شمرد:
الف) علائق اقتصادی – تجاری:
۱- حفظ انحصارات باقی مانده از زمان شوروی در منطقه که وابستگی آنها را به روسیه حفظ می نماید.
۲- استفاده از منابع اولیه و مواد خام کشورهای منطقه.
۳- ترانزیت بخشی از کالاها و تولیدات منطقه به سمت شمال اروپا مخصوصاٌ برای جمهور آذربایجان و ارمنستان که به آبهای آزاد راه ندارند.
۴- استفاده از مسیر روسیه برای انتقال انرژی منطقه خزر
۵- استفاده از مسیر منطقه قفقاز برای ارتباط تجاری با ایران و کشورهای جنوب آسیا (شبه قاره هند و...).
۶- حفظ بازار مصرف منطقه برای تامین بخشی از نیازمندی‎های اقتصادی و تجاری این کشورها.
۷- حفظ انحصار موجود برای تامین انرژی مورد نیاز منطقه.
۸- جلوگیری از ایجاد خطوط انتقال انرژی از مسیر قفقاز که انحصار روسیه را در این زمینه با خطر مواجه می نماید.
ب) علائق فرهنگی – اجتماعی:
۱- حفظ همبستگی فرهنگی و تاریخی در بین ملت‎های منطقه با استفاده از گذشته مشترک تاریخی در دوران اتحاد شوروی.
۲- تلاش برای حفظ و تقویت زبان روسی در بین مردم و بهره گیری از این عنصر برای نفوذ در بین کشورهای منطقه.
۳- گسترش نفوذ از طریق تقویت و توسعه همکاری‎های اجتماعی و ارائه کمک به منظور رفع مشکلات انسانی این کشورها.
۴- تلاش برای بهره گیری از عنصر اشتراک مذهبی با مسیحیان منطقه مخصوصاً طرفدران ارتدوکس و ارامنه که روسیه را مهم‎ترین حامی تاریخی خود می دانند.
۵- حفظ نفوذ در بین نخبگان که‎تربیت شده دوران اتحاد شوروی می باشند و ارتباط با تحصیل کردگان جدید و ارائه تسهیلات برای تحصیل در دانشگاه‎های روسیه به منظور نفوذ و تاثیر گذاری بر روی آن‎ها.
پ) علائق سیاسی – امنیتی:
۱- حفظ انحصارات باقی مانده از اتحاد شوروی در منطقه از قبیل انحصار در انتقال انرژی، انحصار در تامین انرژی، خطوط ارتباطی و حمل و نقلی به منظور حفظ وابستگی آنها به روسیه و ممانعت از واگرائی از روسیه.
۲- تلاش برای حفظ و تقویت پایگاههای نظامی موجود در منطقه (پایگاه نظامی در ارمنستان، ایستگاه قبله در آذربایجان و پایگاه در قرقیزستان و....)
۳- تلاش برای جلوگیری از گسترش نفوذ و حضور نیروهای فرامنطقه ای از قبیل ناتو.
۴- بهره گیری از تنش‎ها و بحران‎های موجود در منطقه به منظور ایجاد توازن در آسیای مرکزی و قفقاز.
۵- ایجاد ‎ترتیبات امنیتی متناسب با تامین حداکثر منافع روسیه.
۶- مدیریت بحران‎های منطقه و جلوگیری از بهره گیری سایر بازیگران از این بحران‎ها برای نفوذ در منطقه.
۷- ممانعت از همکاری کشورهای قفقاز با جدائی طلبان چچنی.
۸- جلوگیری از تغییر مرزهای سیاسی برخلاف منافع روسیه.
۹- تلاش برای تضعیف محورهای مخالف روسیه در منطقه از راه گسترش مناسبات با کشورهای منطقه و همکاری با بازیگرانی منطقه ای که تقویت کننده مواضع روسیه هستند (ایران).
۴). Ibid. p:۳
۵). به دلیل آن که منافع فوری اقتصادی و یا سیاسی در منطقه ندارد.
۶). Stephen Blank, " Is Eurasia Security Order At Risk?" Strategic Studies Institute.
۷). ibid
۸). البته در این قسمت صرفا به اوراسیا اشاره نگردیده و به جز روابط بین روسیه و آمریکا و یا در اوراسیا به معاهدات و تعهدات دو کشور در سطح بین المللی نیز اشاره گردیده است
۹).معاهده کاهش تسلیحات استراتژیک
۱۰). Richard Weitz, "Russian-American Security Cooperation After St.Petersburg: Challenges and Opportunities" at: www.strategicstudiesinstitute.army.mil. April۲۰۰۷. p: ۲
۱۱).معاهده کاهش تسلیحات تهاجمی استراتژیک
۱۲).ابتکارات هسته ای ریاست جمهوری
۱۳). Ibid. p:۹
۱۴). Ibid. p:۳۲
منبع : باشگاه اندیشه