پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

هنر و انقلاب


« هركس سلسله مراتب را نپذیرد خواهد مرد . مگر نه اینكه بهترین هنرهای ما همیشه از آن مردگان است »
ارزش گذاری اثر هنری تنها در جامعه سوسیالیستی امكان پذیر است . سئوال این است كه ارزشگذاری اثر هنری بر چه مبنایی صورت می گیرد ؟ نظام توزیع كالا هر قدر عقب مانده تر باشد ، ارزش كالا نیز با مقدار هزینه و انرژی تولید شده و ارزش واقعی آن نامتناسب تر است . در مورد اقر هنری نیز وضع به همین منوال است . در نظام سرمایه داری ، ارزش كالا را روابط نا متعادل عرضه و تقاظا تعیین می كنند . نظام سرمایه داری باید اثر هنری را نیز مانند هر كالای دیگری عرضه ، معرفی و ارزشگذاری نماید ، اما مشكل آنجاست كه اثر هنری را نیم توان بر مبنای مقدار مبادلات بازار آزاد ارزشگذاری نمود . در واقع حجم تولید یا مقدار ارزش افزوده نقشی در ارزشگذاری اثر هنری ندارد . بنابراین در نظام توزیع عقب مانده سرمایه داری ، نقش ارزشگذاری را همانطور كه اتیكت كالا در پشت ویترین ها بر عهده می گرید ، برای اثر هنری نیز ، امضای مؤلف و یا قدرت نام مؤلف در گالری یا رسانه است كه اثر هنری را ارزشگذاری می كند . نظام توزیع سرمایه داری ، از آنجا كه برای توزیع به مجموعه ای از عوامل پراكنده و سودجو وابسته است ، قابلیت آنرا ندارد كه بتواند عقلانیت و خلاقیت تولیدی به كار رفته در اثر هنری را ارزشگذاری نماید. بنابراین نظام توزیع اثر هنری ، هرگز نمی تواند بازنماینده خلاقیت و شعور بكار رفته در اثر هنری باشد بنابراین تنها چیزی كه مایه ارزشگذاری اثر هنری می شود ۀ كاركرد نام مؤلف یا هنرمند است . در نظام سرمایه داری ، اثر هنری بر اساس قدرت و شهرت هنرمند است كه ارزشگذاری می شود . امضای كنار تابلوی نقاشی در یك گالری ، همان كاری را می كند كه اتیكت برای كالا در ویترین مغازه ها . در هر دو حالت یك مراسم اجرا می شود . مراسم بازدید و خرید . یكی برای عوام و توده ها و دیگری برای خواص و بورژوازی . بنابراین اثر هنری در نظام سرمایه داری صرفاً نوعی كالای سطح بالاست كه در مقیاس اندك برای مشتریان و مخاطبین خاص ارائه می شود . از این رو اثر هنری هرگز بر اساس عقلانیت و خلاقیت به كار رفته در خود اثر ، ارزشگذاری نمی شود .
حوزه فرهنگی بورژوازی همان بلایی را سر اثر هنری می آورد كه بازار آزاد بر سر كالاها . حق مالكیت خصوصی بر ابزار تولید سبب می شود كه ارزش افزوده به شكل سرمایه انباشت گردد . به همین سان سلطه و اتوریته نام مؤلف و هنرمند نخبه گرا سبب می شود كه ارزش افزوده به شكل سرمایه نمادین انباشت گردد یا به عبارتی هنر و فرهنگ مسلط در دستان بورژوازی به گردش درآید . اثر هنری یك هنرمند نخبه گرا و سلطه گر ، به سبب كاركرد نام مؤلف همیشه ارزشی بیش از ارزش واقعی خود اثر هنری دارد.
بنابراین آنچه گفته شد ، حوزه هنری بورژوازی هرگز فهم و شعور آنرا ندارد كه اثر هنری را ارزشگذاری كند چرا كه سرمایه داری از عقلانیت تولیدی محروم و بی بهره است از این رو به حوزه ای بسته و سلطه گر با مجموعه ای از نخبگان فرهنگی و هنری محدود می ماند . حوزه هنری در جامعه سرمایه داری یك حوزه سركوبگر ، فاسد و بی قابلیت است . حال سئوالی كه پیش می آید این است كه اگر در جامعه سرمایه داری ، ارزش اثر هنری همیشه تحت سلطه ارزش افزوده شده كاركرد نام مؤلف یا هنرمند است ، یك هنرمند مستقل چگونه می تواند اثر هنری خود و دیگران را ارزشگذاری و نقد نموده و بر منبای آن هنر خود را تولید كند ؟ گفتیم كه فضای نقد حوزه هنری بورژوازی به علت عقب ماندگی نظام توزیع و وابستگی اش به كاركرد نام هنرمند نخبه گرا ، بی مایه و مبتذل است ، از این رو هنر مستقل به خودی خود هرگز وجود خارجی ندارد چرا كه هنرمند مانند كارگر باید هنر خود را به همراه قدرت نام خود در اختیار حوزه فرهنگی قرار دهد . پس از آنجا كه هر اثر هنری نهایتاً به شكل كالای فرهنگی حوزه فرهنگ مسلط در می آید پس اثر هنری یا باید از كلایی شدن خود در سلسله مراتب فرهنگ نخبه گرا اجتناب كند و یا باید آنرا بپذیرد . بنابراین هنر انقلابی پدیدار می شود . هنر انقلابی ، هنری است كه سلسله مراتب نام مؤلف و ارزشگذاری نخبه گرایانه و یا ایدئولوژیك فرهنگ مسلط را نمی پذیرد بنابراین هنر یا وابسته است و یا انقلابی است . شكل دیگری وجود ندارد . هنرمند احمق به ظاهر مستقل می گوید من برای دل خودم كار می كنم . اما شاید چنین موجودی خرفتی نمی داند یا نمی خواهد بفهمد كه كاركرد نام او آثار هنری دیگر را سركوب می كند . نقد بسته ای كه نگاهش را صرفاً معطوف به چند هنر وابسته بورژوا می كند ، چیزی جز چرخش سرمایه نمادین برای حفظ كاركردهای نام مؤلف نیست. همانطوریكه چرخش سرمایه در دستان اقلیت سرمایه دار ، نظام طبقاتی را حفظ می كند .
ممكن است در نظریه مرگ مؤلف ، نقش ذهنیت مؤلف به صفر برسد اما حتی چنین نقدی نیز نمی تواند سلطه كاركرد گرایانه نام مؤلف را از بین ببرد چر كه فضای نقد زیر مجموعه ای از فضای فرهنگ مسلط است . در واقع فضای فرهنگی پیشتر سركوب خود را بر آثار هنری اعمال می كند حال دیگر اهمتی ندارد كه بعداً منتقدین در مورد نقد اثر هنری تا چه حد كاركردهای نام مؤلف را در نظر می گیرند . بنابراین تنها راه برون رفت از فضای فرهنگی مسلط ، هنر انقلابی است.
هنرمندی كه نخواهد نظام باز توزیع عقب مانده و ارتجاعی سرمایه داری را نابود كند در واقع هنرمند وابسته به سلسله مراتب فرهنگ مسلط است . یعنی چیزی بیش از یك نام مؤلف یك توهم ذهنیت نعوذواره مردانه نیست . یعنی كثافت محض . هنر مستقل وجود ندارد . هنر انقلابی ، هنری است متعهد به یك عامل انقلابی و یك حزب انقلابی. تا زمانی كه نظام باز توزیع عقب مانده و احمقانه سرمایه داری وجود داشته باشد آثار هنری در فرهنگی طبقاتی و متشكل از هنرمندان درباری و نخبه گرا و هنرمندان سركوب شده جای می گیرند، همچنان كه بر كلیت جامعه چنین ساختار طبقاتی حكم فرماست .
هنر انقلابی به این معنای ساده نیست كه از هنر به عنوان ابزاری در جهت اهداف سیاسی استفاده كنیم. بلكه بدین معنی است كه اثر هنری می خواهد از فرهنگ مسلطی كه باز توزیع هنر در مخاطبین را بر عهده گرفته است برهد. هنر انقلابی نه هنر عامه پسند است و نه هنر نخبه گرا چرا كه اصلاً در سلسله مراتب فرهنگ مسلط قرار نمی گیرد. هنر عامه پسند و نخبه گرایانه هر دو بخشی از نظام باز توزیعی هستند كه اولی بیشتر متكی به مقدار كمی تقاضا و دومی به كاركرد نام مؤلف اش وابسته است. هنر انقلابی به چنین نظام ارزشگذاری كه بی ارتباط به خود اثر هنری است تن نمی دهد . از آنجا كه انقلاب در نظام سرمایه داری یعنی حركت به سمت سوسیالیسم ، هنر انقلابی ، هنری است در خدمت انقلاب سوسیالیستی.

نوشته : امین قضایی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه