یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شهادت حضرت محسن (علیه السلام) و راویان اهل سنت


شهادت حضرت محسن (علیه السلام) و راویان اهل سنت
یکی ازشبهاتی که مطرح می شود این است که جریاناتی چون احراق درب خانه حضرت فاطمه (علیها السلام)وشهادت حضرت محسن (علیه السلام) درجریان هجوم به خانه و... همه از کارهای زشت وناپسندی است که آنرا فقط شیعه نقل کرده وفاقد اعتبار است .حال ما در این فصل قسمتی از عبارتهاوروایتهایی که علمای اهل سنت از قرن سوم هجری تا کنون در کتابهای خود نوشته اند را خواهیم آورد که تصریحاًوتأویلاً اشاره به وقایع مذکور دارد.وشما پس از مطالعه دقیق آن قضاوت کنید که آیا این مسائل ورویدادهای مهم تاریخ اسلام را فقط شیعه نقل کرده است یا خیر؟!
▪ قسمت اول هجوم به خانه وحی و آتش زدن درب اگر چه روایات پیرامون این موضوع در کتب اهل سنت بسیار زیاد است، ولی ما در اینجا فقط به ذکر پاره ای از آنها اکتفا می کنیم، وتحقیق و مطالعه بیشتر را به خوانندگان عزیز واگذار می نمائیم .
۱) ابن أبی شیبه (متوفی ۲۳۵ ه.ق) در کتاب خود به نام«المصِّنف» جلد هفتم صفحه ۴۳۲ روایت شماره ۳۷۰۴۵(چاپ بیروت) چنین می نویسد: «عمر بسوی خانه فاطمه روانه شد، وگفت: ای دختر پیامبر بخداقسم هیچکس نزد ما، دوست داشتنی تر از پدرت نیست وبعد از پدرت هیچکس نزدما،دوست داشتنی تر از تو نیست، ولکن بخدا قسم! این محبت مانع از آن نمی شود که این افرادی را که نزد خود جمع کرده ای دستور بدهم خانه را بر آنها بسوزانند.»
۲) ابن قتیبه (متوفی ۲۷۶ ه.ق) در کتاب خود بنام «الامامة والسیاسة» جلد اول صفحه ۱۲ چاپ مصر چنین می گوید: «پس ابوبکر،عمر را به دنبال آنها که در خانه علی جمع شده بودند فرستاد پس آنها از خارج شدن از خانه خودداری نمودند در این هنگام عمر دستور داد که: هیزم حاضر کنید و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست !باید خارج شوید والّا خانه را با اهلش به آتش می کشم . شخصی به عمر گفت :آیا می دانی که فاطمه دراین خانه است؟! عمر گفت :اگر چه فاطمه در خانه باشد!» لازم به ذکر است که بعضی از علمای اهل تسنّن مؤلف کتاب «الامامة و السیاسة» را شخصی غیر از ابن قتیبه می دانند ومی گویند برای یکی از علمای هم عصر ابن قتیبه است، پس ما در جواب آنها می گوئیم محمد فرید وجدی در«دایرة المعارف اسلامی» جلد سوم، صفحه ۷۵۰، چنین می گوید: «کتاب « الامامة و السیاسة»ابن قتیبه یکی از قدیمی ترین ومطمئن ترین کتاب هادر مسائل خلافت اسلامی می باشد.»
۳) بلاذری (متوفی ۲۷۹ ه. ق) در کتاب خود به نام «انساب الأشراف» چاپ مصر جلد اوّل صفحه ۵۸۶، تحت عنوان «امرالسقیفه» در حدیث شماره ۱۱۸۴ چنین می نویسد: «ابابکر برای بیعت گرفتن از علی، به دنبال وی فرستاد، پس علی بیعت نکرد. در این هنگام عمر با شعله ای آتش روانه خانه علی شد، فاطمه در پشت درب با او مواجه شده و گفت: ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می بینم؟! عمر گفت: آری! اینکار من از دین پدر تو محکم تر است.»
۴) طبری (متوفی ۳۱۰ ه.ق) در کتاب خود به نام «تاریخ الاُمم و الملوک» جلد دوم صفحه ۴۴۳ چاپ بیروت چنین می گوید: «زمانی که «طلحه» و «زبیر» و عده ای از مهاجرین در خانه علی (علیه السلام) جمع شده بودند عمر بن الخطاب به آنجا آمد و گفت: به خدا قسم! برای بیعت خارج شوید و الاّ خانه را بر شما می سوزانم».
۵) مسعودی (متوفی ۳۴۶ ه.ق) در کتاب خود به نام «اثبات الوصیه» صفحه ۱۴۲ تحت عنوان «حکایة السّقیفه» می گوید: «... پس امیرالمؤمنین با عده ای از پیروان و شیعیانش در منزلش دست به مبارزه (منفی) زدند چون پیامبر به وی چنین دستوری داده بود در این هنگام عده ای به خانه اش حمله ور شده و به آنجا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند، آنها سیّده زنان (فاطمه(علیها السلام)) را در پشت درب فشار سختی دادند به حدی که محسن را سقط کرد».
۶) ابن عبدربّه (متوفی ۳۲۸ ه.ق) در کتاب خود به نام «عقد الفرید» جلد سوم صفحه ۶۴، چاپ مصر چنین می نویسد. «ابوبکر به عمر دستور داد: «اگر از خارج شدن از خانه خود داری کردند با آنها به جنگ بپرداز» پس عمر با شعله ای از آتش روانه خانه فاطمه شد تا آنجا را به آتش بکشد در این هنگام عمر با فاطمه (علیها السلام) برخورد کرده فاطمه به وی گفت: ای پسر خطاب! آیا برای آتش کشیدن خانه ما آمدی؟! عمر گفت: آری! مگر آنکه با ابوبکر بیعت کنید چنانچه امت چنین کردند...».
۷) شهرستانی (متوفی ۵۴۸ ه.ق) در کتاب معروف خود «الملل و النّحل» در جلد اول صفحه ۵۷ چاپ بیروت چنین می گوید: «از جمله عقاید نظام آن بود که می گفت: عمر به خانه فاطمه(علیها السلام) حمله ور شده و فریاد می زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید در حالی که کسی در خانه نبود مگر علی و فاطمه و حسن و حسین». بعضی ها برای ردّ مطلب ابراهیم بن سیّار بن هانی معروف به نظام او را رئیس فرقه نظامیه خوانده اند و بعضی ها او را از صوفیه قلمداد کرده اند در این مورد هم با استفاده از کتب رجال اهل تسنّن مذهب او را مشخص می کنیم. خطیب بغدادی در جلد ۶ صفحه ۹۶ از «تاریخ بغداد» چنین می گوید: «ابراهیم بن سیار أبو اسحاق النظام یکی از بزرگان اهل نظر و کلام بود و بر مذهب معتزلی واو در این مورد کتابهایی دارد». ابن حجر عسقلانی در «لسان المیزان» جلد ۱ صفحه ۹۶ می نویسد: «ابراهیم بن سیار من رؤوس المعتزله و کان شاعراً بلیغاً و له کتب کثیرة فی الاعتذال». ابن حزم در«طوق الحمامة» صحفه ۱۲۷ چنین می گوید: «ابراهیم بن سیّار النظام رأس اهل الاعتذال مع علوّ طبقته فی الکلام و تمَکّنه فی العلم و تکلّمه فی المعرفة».
۸) ابن ابی الحدید (متوفای ۶۵۵ ه. ق) در«شرح نهج البلاغه» جلد دوم صفحه ۵۶(چاپ بیروت) از قول جوهری([۱]) چنین می نویسد: «... عمر به طرف آنها حرکت کرده و به آنها گفت: قسم به آن کس که جانم در دست اوست یا اینکه برای بیعت کردن از خانه خارج شوید یا آنکه خانه را بر شما به آتش می کشیم». و همچنین در همان صفحه از قول ابوبکر جوهری می نویسد: «... در این هنگام عمر جهت آتش زدن خانه بر ایشان حمله ور شد که زبیر با شمشیر از خانه به طرف عمر خارج شد». و همچنین در جلد دوم صفحه ۵۷ از «شرح نهج البلاغه» می نویسد: «ابوبکر گفت: ای عمر، و ای خالد بن ولید: برخیزید و به مکان آنها رفته و آن دو را به نزد من بیاورید». پس آن دو به طرف خانه علی روانه شدند، عمر داخل خانه شد و خالد بن ولید در آستانه درب خانه ایستاد». لازم به ذکر است که بعضاً در سنی بودن ابن ابی الحدید شبهه کرده اند، پس در جواب می گوئیم «ذهبی» در کتاب «سیرة أعلام النبلاء» جلد ۲۳ صفحه ۲۷۴ می نویسد: «ابن ابی الحدید از کبار فضلاء و ارباب کلام و نظم و نثر و بلاغت بود و به درستی که او معتزلی بود».
۹) اسماعیل عمادالدین (متوفی ۷۳۲ ه.ق) در کتاب خود به نام «المختصر فی أخبار البشر» چاپ مصر جلد اول صفحه ۱۵۶ چنین می نویسد: «... سپس ابوبکر به عمر بن خطاب دستور داد تا علی (علیه السلام) و کسانی که با او بودند را از خانه فاطمه (علیها السلام) خارج سازد. ابوبکر به عمر دستور داد که اگر از بیرون آمدن از خانه خود داری کردند با آنها جنگ کن!» در این هنگام عمر با قطعه ای آتش به سوی خانه فاطمه(علیها السلام) روانه شد تا آنجا را به آتش بکشاند، پس فاطمه (علیها السلام) گفت: کجا ای پسر خطاب؟! آیا آمده ای خانه ما را به آتش بکشی؟ عمر گفت: آری! مگر آنکه داخل شوید (در بیعت ابوبکر) همانطور که امت داخل شدند.
۱۰) عمر رضا کحاله . از علمای معاصر اهل سنت است که در کتاب خود به نام «أعلام النساء» چاپ بیروت در قسمت حرف «فاء» ذیل نام فاطمه بنت محمد (صلی الله علیه وآله) با ذکر سند چنین می نویسد. «... عمر روانه منزل فاطمه(علیها السلام) شده و فریاد کشید (و آنان را به خارج از خانه جهت بیعت فرا خواند) آنان از بیرون آمدن از خانه ممانعت ورزیدند، در این هنگام عمر هیزم طلبیده و گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج شوید و یا آن که خانه را بر اهلش به آتش می کشم! شخصی به عمر گفت: ای ابا حفض! در این خانه فاطمه(علیها السلام) است! عمر گفت: اگر چه فاطمه (در این خانه) باشد.»
۱۱) عبدالفتاح عبد المقصود از علمای معاصر اهل سنت در کتاب خود به نام «الامام علی بن ابی طالب (علیه السلام)» چاپ بیروت جلد اول صفحه ۱۹۰ می گوید: «... آری چنین گفته شده که عمر بن الخطاب در این روز در حالی که در میان اصحاب و معاونینش به طرف خانه فاطمه(علیها السلام)حرکت می کرد به این نتیجه رسید که: آتش بهترین وسیله برای حفظ وحدت و آرامش میان مسلمانان است!!»
۱۲) محمد حافظ ابراهیم از شعرای معاصر و مهم اهل سنت است ( متوفی ۱۳۵۱ه.ق) در دیوان خود چاپ بیروت جلد اول صفحه ۸۲ در قصیده عمریه می گوید: وَ قَوْلَة لِعَلیًّ قالَها عُمَرُ اَکْرِمْ بِسامِعِها اَعْظَمْ بِمُلقِیها حَرَّقْتُ دارَکَ لا أَبْقی عَلَیْکَ بِها اِنْ لَمْ تُبایِعْ وَ بنْتُ المُصطَفی فیها «چه نیکو سخنی عمر به علی (علیه السلام) گفت: شنونده این کلام را گرامی بدار و گوینده اش را بزرگ بدار، به آتش می کشم خانه ات را و نمی گذارم در آن بمانی، در صورتی که بیعت نکنی اگر چه دختر محمد (صلی الله علیه وآله)در آن خانه باشد». همان گونه که در ابتداء این قسمت اشاره شد روایات و سخنان علمای اهل سنت پیرامون این موضوع بسیار است که آوردن همه آنها در این چند صفحه ممکن نیست و در این جا به چند تن از علمای بزرگ دیگر آنها اشاره می کنیم و از آوردن عبارتهای آنها که غالباً مشابه عبارتهای گذشته است صرفنظر شد. متقی هندی (کنزالعمال جلد ۵ صفحه ۶۵۱). نویری (نهایة الارب فی فنون الادب جلد ۱۹، صفحه ۴۰) . صفدی (الوافی بالوافیات جلد ۱۷ صفحه ۳۱۱). ابن عبدالبر (الاستیعاب جلد ۳ صفحه ۹۷۵). یعقوبی (تاریخ یعقوبی جلد ۲ صفحه ۱۲۳) و... . پس روی هم رفته نتیجه می گیریم که این وقایع مهم که به صورت تصریح وگاه به صورت تأویل در کتب اهل سنت اشاره به آن شده است جز حقیقت و واقعیت مسلم چیز دیگری نیست اگرچه برخی جاهلان ومتعصبان دربرابر آن اظهار سکوت یا انکارمی کنند و البته سخن پیرامون این ماجرا وتحلیل آن بسیار زیاد است انشاءاللّه درفصل سوم مقاله به بررسی بیشتر آن خواهیم پرداخت .
▪ قسمت دوم شهادت حضرت محسن بن علی(علیه السلام)
۱) ابن شهر آشوب سروی در کتاب «المناقب» خود جلد سوم صفحه ۱۳۲ از کتاب «المعارف» ابن قتیبه دینوری نقل می کند : «فرزندان فاطمه(علیها السلام) عبارتنداز :حسن ،حسین،زینب وأم کلثوم (علیهم السلام) و همانا «محسن» از ضربه «قنفذ عدوی» کشته شد.
۲) مسعودی در«اثبات الوصیه» صفحه ۱۴۲ می نویسد: «... آنان در هجوم به خانه، فاطمه(علیها السلام) سیده زنان را در پشت درب چنان فشار دادند که محسن را سقط کرد!»
۳) شهرستانی در کتاب «الملل والنحل» چاپ بیروت جلد اول صفحه ۵۷ می گوید:نظام گفته است : «همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه(علیها السلام) در روز بیعت زد که فاطمه(علیها السلام)جنین خود را از شکم انداخت.»
۴) ذهبی در کتاب «المیزان الا عتدال» جلد اول صفحه ۱۳۹ رقم ۵۵۲ می نویسد: «اِنَّ عمر رَفَسَ فاطمه حتّی اُسقطتْ بمحسن » «بدون شک عمر چنان لگدی به فاطمه (علیها السلام) زد که «محسن» از او سقط شد.»
۵) صفدی در کتاب خود به نام «الوافی بالوفیات» جلد ششم صفحه ۱۷ می گوید: «نظام معتزلی معتقد است که بدون شک عمر در روز بیعت چنان فاطمه را زد که «محسن »رااز شکم انداخت.»
۶) الاسفرائینی التمیمی درکتاب«الفرق بین الفرق» صفحه ۱۰۷ مشابه عبارت فوق را می آورد.
۷) الحموئی الجوینی الشافعی در کتاب«الفرائد السمطین» جلد دوم صفحه ۳۵ با اسناد خود از ابن عباس روایت می کند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند:«... بدرستیکه می بینم بعد از من غم و غصه در خانه دخترم فاطمه(علیها السلام)وارد می شود وهتک حرمت می شود وحقّش غصب می شود واز ارثش منع می شود و پهلویش شکسته می شود و او ندا می دهد یا محمداه!پس جواب داده نمی شود!»
۸) ابن ابی الحدید معتزلی در «شرح نهج البلا غه» چاپ بیروت جلد چهاردهم صفحه ۱۹۲ می گوید: « عده ای از مشرکین از جمله «هباربن أسود» به قصد اذیت کردن زینب دختر حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)(که از مکه به سمت مدینه حرکت کرده بود) ناقه او را تعقیب کردند. اول کسی که از مشرکین به ناقه زینب رسید هبّاربن أسود بودکه به محض رسیدن نیزه ای بطرف هودج زینب رها کرد. زینب که حا مله بود از این حمله ترسیدو چون که به مدینه رسید بچه اش را سقط کرده بود . بهمین خاطر پیامبر(صلی الله علیه وآله)دستور داد که هر کجا هبّار بن أسود را دیدند آن را به قتل برسانند.» ابن ابی الحدید بعد از نقل این خبر می گوید: این خبر را برای «نقیب أبی جعفر» که خدایش رحمت کند خواندم. نقیب گفت:«وقتی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بخاطر ترساندن زینب و سقط شدن فرزند او ، خون «هبّار بن أسود» را مباح کرد، روشن است که اگر در زمان فاطمه (علیها السلام) زنده بود بدون شک خون کسانی که فاطمه (علیها السلام) را ترسانده تا بچه اش را سقط کرد، مباح می کرد.» ابن ابی الحدید می گوید به نقیب گفتم: آیا می توانم این خبر را که «عده ای فاطمه (علیها السلام) را ترساندند تا این که فرزندش محسن را سقط کرد.» از شما نقل کنم، نقیب گفت:«نه! از من نقل نکن و لکن بطلان این خبر را نیز از من نقل نکن چرا که من در مورد این خبر نظر و عقیده ای نمی دهم!!» در تحلیل سخن نقیب باید گفت که این سخن نقیب نشان می دهد که وقوع ماجرای (اسقاط جنین) برای او به اثبات رسیده است چرا که اگر چنین نبود با توجه به عقیده مذهبی او ماجرا را به طور کامل نفی می کرد و می گفت: بطلان این خبر را از من نقل کن ولی از آنجا که برای او اثبات شده ولی تعصب مذهبی او اجازه نمی دهد که به طور قطعی ماجرا را تصدیق کند پس آن را در بوته شک و ابهام می گذارد و می گوید من در این مورد شک دارم!!!
منبع : عرفان


همچنین مشاهده کنید