پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


کودک فرمانبر به چه بهایی؟


کودک فرمانبر به چه بهایی؟
به زعم برخی از والدین اطاعت و حرف شنوی دلیل تربیت صحیح كودك است، در حالی كه اطاعت محض و حرف شنوی بدون تربیت صحیح و اعمال قدرت خردمندانه دوام چندانی ندارد و به زودی همه چیز در هم می ریزد، نه قدرت پدر و مادر می ماند و نه حرف شنوی كودك و بعضاً كودك حرف شنو و مطیع دارای شخصیت متزلزل و ضعیف است.
●ارعاب كودك
روانشناسان این نوع اعمال قدرت را وحشتناكترین نوع آن می دانند. در این نوع اعمال قدرت كه معمولاً نیز از جانب پدر اعمال می شود، پدر مدام در خانواده می خروشد و اوقات تلخی به بار می آورد، برای هر امر جزئی مانند بمب منفجر می شود، در هر فرصت مساعد یا نامساعد دست به چوب و شلاق می برد، هر سؤالی را با خشونت پاسخ می دهد و به جزیی ترین كارهای كودك ایراد می گیرد، او را نزد دیگران تحقیر می كند و به زعم خود با چنین اعمال قدرتی فرزند خود را تربیت می كند. در حالی كه این نوع ارعاب نه تنها كودك، بلكه تمامی افراد خانواده را در وحشت نگه می دارد. مادر در این طیف تربیتی، تبدیل به موجود بسیار ضعیف می شود و مدام با واژه های تحقیرآمیز خطاب شده و برای ارعاب بیشتر كودك بی ارزش و بی بها خوانده می شود به هدف اینكه فقط پدر منبع قدرت باشد. این گونه ارعاب قدرت نه تنها جنبه تربیتی ندارد، بلكه به كودك می آموزد كه از پدر دوری كند و وجود او را در خانه نپذیرد و اساساً با وجود چنین پدری تكیه گاهی در زندگی نداشته باشد. در چنین برخوردها كودك سرانجام تبدیل به موجودی خشن می شود كه هر لحظه در او خشونت تقویت می شود و بالاخره كودك چنین خانواده ای به موجودی انتقامجو و یا به لحاظ دوران سخت كودكی عقده ای و یا موجودی ناچیز، بیهوده و بی اراده تبدیل شود، به صورت نادر و استثنایی كودك تحت چنین اعمال قدرتی درست تربیت می شود.
●فاصله گرفتن از كودك
در این نوع اعمال قدرت كه باز هم معمولاً از جانب پدر اعمال می شود، اتاق پدر، سفره پدر، وسایل مورد علاقه پدر برچسب خاصی می خورد و كسی جرأت استفاده و یا دست زدن به آن ندارد و معمولاً در اتاق خود غذا صرف می كند و كمتر وارد صحبت می شود و حرف شنوی نیز ندارد. به تعریفی دیگر مستمع صحبت های اعضای خانواده نیست. به اصطلاح به كسی رو نمی دهد و دستورات او معمولاً به وسیله مادر به كودك ابلاغ می شود. اینچنین پدری معمولاً از مسائل كودك بی اطلاع است و به تصور او نزدیك شدن به كودك او را پر رو می كند و بهتر است برای تربیت صحیح، از او فاصله بگیرد. در این طیف اعمال قدرت مادرانی نیز دیده می شوند كه حتی حاضر به تغذیه كودك از شیر خود نیستند. از بدو تولد او را به دست مادربزرگ و یا دایه می سپارند و بسیاری از كودكان چنین خانواده هایی ساعت های بسیاری از والدین خود دور هستند و والدین به بهانه شاغل بودن حتی سری به مهد كودك او نمی زنند. در ساعت معینی او را به مهد كودك می سپارند و در ساعت معینی به دنبالش می آیند و یا به دنبالش می فرستند. البته بهانه این گونه والدین كمبود وقت است، در حالی كه اینان نیز به نوعی عمل خود را توجیه می كنند و بعضاً معتقدند كه با فاصله گرفتن از كودك، او را درست تربیت می كنند در حالی كه چنین فضایی برای تربیت كودك مناسب نیست.
●قدرتمند جلوه دادن پدر و مادر
در بسیاری از خانواده ها یكی از والدین به مركز قدرت تبدیل می شود. كودك معصوم مدام از طرف او مورد تهدید واقع شده، ترسانده می شود و یا تمامی اعمال و رفتار كودك حتی در عدم حضور او تحت سلطه و قدرت او كنترل می شود كه این امر غالباً از جانب مادر انجام می شود و پدر را به یك قطب قدرت در خانواده تبدیل می كند. در این گونه روش تربیتی معمولاً مادر زحمت كمتری متحمل می شود و با ارعاب كودك به وسیله قدرتی كه به پدر می دهد از كودك اطاعت می گیرد، در حالی كه از عواقب وخیم این نوع قدرت بی خبر است و وقتی كودك به این نوع روش تربیتی اعتراض كند و یا در اجرای اوامر كوتاهی و از انجام دستورات عدول كند، مورد خشم پدر واقع می شود و مادری كه شیفته این نوع روش تربیتی در سایه قدرت كاذب پدر است كودك را وادار به عذرخواهی از پدر (قطب قدرت) می نماید.
در برخی از خانواده ها نیز مادر به یك مركز قدرت تبدیل می شود و خطر این روش نیز كمتر از روش فوق نیست. این طیف رفتارها نیز دور از عدالت نسبت به كودكان است كه به تدریج در آنها اغراض درونی و خشونت به وجود می آورد و در نهایت نیز قطب قدرت نابود می شود ، در حالی كه اثرات مسموم خود را تا به ابد در كودك باقی می گذارد، به طوری كه بعضاً بعد از فوت مركز قدرت نیز كودك ترس از مركز قدرت را با خود دارد و بعد از تشكیل خانواده این كودك نیز خود به یك مركز قدرت تبدیل می شود.
●ابراز محبت بیش از حد
كارشناسان تربیتی بر این باورند كه از رایج ترین قدرت های دروغین قدرت به وسیله ابراز محبت زیاد از حد است. این گونه والدین معتقدند كه می بایستی هر لحظه به كودك خود محبت و از محبت او نیز برخوردار شوند. به همین منظور پیوسته به كودكان خود عشق می ورزند و آن را با محبت های بی پایان و قدرشناسی از كودك به حد وفور بیان می كنند. این طیف خانواده ها در دریای ملاطفت چنان غرق هستند كه بسیاری از موارد تربیتی را نادیده می گیرند و در كنار او و همراه او پیوسته مشغول ابراز علاقه به او بوده و بعضاً كارهای شخصی او را نیز انجام می دهند بدون اینكه هیچ گونه مسئولیتی از او بخواهند. اینچنین كودكانی اولین قربانی خود بینی والدین خود هستند و كودكانشان نیز به خوبی فرا گرفته اند كه والدین خود را فریب دهند.
●پند و اندرز بی مورد
والدینی هستند كه تصور می كنند كودكان اشخاص بالغی هستند و پیوسته او را با سخنان به اصطلاح پندآمیز و آموزنده تحت فشار می گذارند و مدام خود را در هیبت اشخاصی دور از هر نوع خطا و تقصیر معرفی می نمایند در حالی كه كودك دارای زندگی خاصی است و هنوز مفهوم پند و اندرز والدین را نمی فهمد و شرایط زندگی والدین خود را (پنددهنده) نمی شناسد و از آنجایی كه عادت به تفكر نیز ندارد، پند و اندرز را نمی تواند ارزیابی كند و این حالت موضع گیری والدین به زودی آنها را از والدین موضع گیر خود دور می كند. قدر مسلم در خانه ای كه پیوسته پند و اندرز دیكته شود، شادی و نشاط كمتر دیده می شود و مستمعی یافت نمی شود.
رعنا عبدوی نژاد
منبع : روزنامه همشهری