پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

احمدی‌نژاد؛ به سوی سامان سیاست نو


احمدی‌نژاد؛ به سوی سامان سیاست نو
۱) دیگر باید به فکر سامان «تحلیلی نو» از «سیاست جدید» بود. ساختارها، گفتارها، پندارها و رفتارهای سیاسی در ایران امروز تغییر یافته و «تغییرات نو» نیاز به «تدبیرات نو» دارد. ظهور «آبادگران» در شورای دوم شهر تهران تمهید آغاز «طرحی نو» در سیاست ایران بود که تا به امروز آثار آن چنان افزودن شده که باید «سیاستی دیگر» را در این سامان شناخت؛ سیاستی که به تمامه «دیگری» گفتمان دوران «خاتمی و‌هاشمی» است.
با این نگاه و رهیافت، چنین سیاستی، به جای «گفتار» با «کردار» حرف می‌زند؛ به جای «ارتباطات قدرت» بر «ارتباطات مردم» تأکید دارد؛ به جای «خواندن متن»، «حاشیه‌ها» را میدان می‌دهد؛ به جای «معامله بزرگ» بر «معاملات خرد» حساب می‌کند؛ به جای «آینده»، «حال» را می‌سازد؛ به جای «رقابت با دیگری» بر «رقابت با خودی» تأکید می‌گذارد و ساخت و بافت گذشته را به کلی متحول ساخته است.
همچنین طرح جدید سیاست ایرانی: قبل از «تصمیم سازی و تدبیر»، «تصمیم گیری و اجرا» می‌کند؛ قبل از «تحلیل کردن»، «تجلیل و تعظیم» می‌کند؛ قبل از «اجرا کردن»، «اعلام» می‌کند؛ قبل از «یارگیری»، «حذف و طرد» می‌کند؛ قبل از «عمل کردن»، «تظاهر» می‌کند.
و به تعبیر «دریدا» یک گفتمان «کلام محور» تمام عیار را سامان داده است.
چنین شرایطی است که سبب می‌شود، عاملان و آمران جدید این سیاست نو و «سیاست مداران جدید»: در اوج «عمل گرایی»، تنها «سخن» بگویند؛ در اوج «اقتصادگرایی»، به علم «اقتصاد» بی توجه باشند؛ در اوج «هوشمندی» به «نخبگان» تأکید نداشته باشند؛ در اوج «اصولگرایی»، «اهل معامله» باشند؛ در اوج «جوان گرایی»، «سنت گرا» باشند و در اوج «سنت گرایی»، «رادیکال و بنیادگرا» نشان دهند.
همه و همه این عوامل است که سبب گردیده طرح نو سیاست در ایران، خود را با یک «پارادوکس» [متناقض نمای] همیشگی تعریف و تدبیر کند. در بطن و متن «پارادوکس‌های» فوق است که «سیاست جدید» خود را پیدا می‌کند «سیاستمداران جدید» رأی می‌آورند، «مردمانی جدید» وارد صحنه می‌شوند، و موضوعات جدید درگیری‌های سیاسی ایجاد می‌کند. درست در همین گیرودار است که زمان بیانهای فلسفی، درگیری‌های روشنفکری، احزاب طرفدار مشارکت حداکثری، چالش‌های ایدئولوژی‌های مدرن چپ گرا و راست گرا، بحث از اولویت آزادی یا توسعه، جامعه مدنی یا مدینهٔ‌النبی، دین حداقلی یا حداکثری، راه نو و تجدد دوباره و ... پایان می‌یابد و جای آنرا ارتباطات مردمی، مونوریل یا مترو، ساعت کار بانک‌ها، و تعطیل بین التعطیلین بنزین سهمیه بندی و سفر، کارگران افغانی یا ایرانی، زباله مکانیزه یا سنتی، وام ازدواج یا پیاده رو ولی عصر و ... می‌گیرد.
سیاست جدید «کاست مدیریتی» ۱۶ ساله را به کلی ویران می‌کند و «کاست در خود و برای خود» را ایجاد می‌کند. «سیاست جدید»، «مردان سیاست جدید» می‌طلبد زیرا چنین سیاستی «ذهن نو» می‌خواهد تا «گفتمان نو» را دریابد و «مردان سنت» در چنین شرایطی، تنها باید خود را در نسبت با «مردان جدید» تعریف کنند تا «باز تعریف» شوند و بمانند و گرنه باید به سنت «خاطره نویسی» بپردازند. هیچ تفاوتی در این میان، بین چپ و راست؛ موسوی خوئینی‌ها و ناطق نوری، کروبی و جنتی، محمدرضا باهنر و بهزاد نبوی، لاریجانی و محسن سازگارا وجود ندارد. تنها راه ماندن «مردان سنت» نسبت با «مردان جدید» است و این است که ائتلاف باهنر و احمدی‌نژاد، لاریجانی و قالیباف، کروبی و افخمی،‌هاشمی و خاتمی و ... احیاء سنت نیست بلکه باز تعریف سنت گرایان است در متن جدید با فضایی جدید و بر این اساس است که «باهنر» دیگر «راست گرا» نیست بلکه «عدالت طلب و چپ گرا»، لاریجانی دیگر «سنتی» نیست بلکه «عمل گرا و تجدد طلب» است. کروبی دیگر رئیس «مجمع روحانیون مبارز» نیست بلکه مؤسس «اعتماد ملی» است و‌هاشمی دیگر حجت الاسلام و رئیس جمهور نیست بلکه «آیت‌الله» و «رئیس مجلس خبرگان» است.
در صورت بندی جدید دیگر «سنت گرایی» وجود ندارد، بلکه «خاطره سنت گرایی» سیاسی است که به کار «خاطره نویسی» می‌آید و «مجادلات نو» ایجاد می‌کند ـ خاطراتی که دلیل اهمیت آن اتفاق افتادن آن در گذشته نیست بلکه امکان اتفاق افتادن آنها در زمان حال است ـ «سنت گرایان چپ و راست» دیگر در آینه «عمل گرایان چپ و راست» خود را می‌بینند و این اوج فصل جدید سیاست ایران است؛ فصل احمدی‌نژاد، فصل قالیباف، فصل کروبی، فصل دبیر و ساعی و فصل چمران و بیادی.
۲) در شرایط جدید می‌توان منتظر تحولات جدید بود، تحولاتی در همه سطوح، در همه طبقات و در همه ابعاد ذهن و زبان و زندگی ملت.
می‌توان در اوج گفتمان اصلاحات منتظر پیروزی گمنام ترین اصولگرایان بود. می‌توان در اوج محبوبیت خاتمی، به احمدی‌نژاد رأی داد. می‌توان در زمان هژمونی لیبرالیسم، گفتمان انقلابی و حزب‌اللهی را حاکم کرد، می‌توان در نظرسنجی‌ها برتر بود ولی رأی نیاورد و می‌توان به جای افراد لیست خود، از افراد لیست رقیب رأی گرفت.
همچنین در همین فضا و چنان شرایطی است که «هاشمی» در اوج اتهام به عدم محبوبیت، نفر اول خبرگان می‌شود، «حامیان دولت» در اوج اقتدار، «شورای شهر» را واگذار می‌کنند، «اصلاح طلبان نه با قرائت تند» بلکه این بار با «ادبیات معتدل و عمل گرا» رأی می‌آورند، اصولگرایان در زمان اداره کشور به فکر حل اختلاف و ایجاد ائتلاف می‌افتند.
و در همین فضا عجیب نیست که «شهردار مقتدر اصولگرا» نیاز به رأی «اصلاح طلبان» پیدا می‌کند. «واعظ طبسی» در لیست «اعتماد ملی» قرار می‌گیرد و «هاشمی شاهرودی» نماینده نوگرایی در فضای مطبوعاتی کشور می‌شود. عامل تعیین کننده «سیاست جدید» و «دال برتر» گفتمان نو چیست؟ تحولات جدید چه سمت و سویی را دنبال می‌کنند؟ رأی آورندگان آینده کیستند؟ چه کسانی در متن خواهند بود و چه کسانی به حاشیه خواهند رفت؟
چنین سؤالاتی، سؤالات بنیان برافکن «سیاست و گفتمان جدید» هستند. که نیاز به پاسخ‌هایی «محکم» دارند، چنین پاسخ‌هایی را باید در میان فاصله سطور جامعه، مردم و گفتمان‌های حاکم بر آنها یافت.
۳) ظهور «کرباسچی» به عنوان «شهردار تکنوکرات تهران» اگر واجد هیچ معنای اجتماعی و سیاسی نباشد، حداقل یک معنای کاملاً جدی دارد و آن «سامان یافتن طبقه متوسط شهری» در تهران با حمایت بخشی از حاکمیت است، این البته به معنای عدم وجود طبقه متوسط شهری در گذشته نیست، ولی ظهور کرباسچی به تعبیر گرامشی موجب ایجاد خودآگاهی «در طبقه» در میان آحاد طبقه متوسط شهری شد. و این یعنی: «آغاز مطالبات طبقه متوسط شهری» که طبعاً از طریق «افزایش مشارکت این طبقه» محقق می‌شود.
به این دلیل باید «هشت سال» مدیریت بلامنازع «کرباسچی» بر عمران، خدمات و فرهنگ پایتخت را مقارن افزایش مشارکت طبقه متوسط شهری دانست. طبقه‌ای که با دو شاخصه خود را تعریف می‌کند: «ارتقاء تحصیل» و «توسعه ثروت» انتشار روزنامه تمام رنگی همشهری در تیراژ فراوان، ساخت فرهنگسراهای رنگارنگ، روییدن اتوبانهای شرقی – غربی و شمالی – جنوبی، توسعه بی رویه کالبد شهر، ایجاد فروشگاه‌های زنجیره‌ای شهروند و رفاه، بوستانهای بی حصار شهری و ... همه مطالبات اجتماعی، «طبقه متوسط شهری» بودند که در سطح «سیاست و قدرت» معنای درخوری را نمی یافتند، در چنین شرایطی طبقه متوسط احساس کرد، باید در سیاست و قدرت کشور هم نقش داشته باشد و «کرباسچی» نماد چنین تغییر نقشی نیست زیرا هر چند او تکنوکرات و موافق آزادی اجتماعی است ولی «آزادی سیاسی» واجد هیچ معنای محصّلی نه در رفتار او و نه حتی در رفتار «مرشدش» «هاشمی رفسنجانی» نیست.
احساس «طردشدگی» طبقه متوسط در دوم خرداد ۷۶ به ناگاه در نسبتی با نخبگان، جوانان، زنان و حتی طبقات حاشیه‌ای تبدیل به گفتمان «خاتمیسم» و «حماسه دوم خرداد» شد که نماد «توسعه سیاسی»، «نخبه گرایی»، «تحصیل مداری» و «جامعه مدنی» بود. «خاتمی» چه در رفتار، چه گفتار و چه حتی پندار تجلی خواسته‌های طبقه متوسط شهری در «گفتمان مسلط سیاسی» بود و ناکامی خاتمی هم معنایی جز «ناامیدی» طبقه متوسط و نخبگان شهری نداشت: لیکن هشت سال ریاست جمهوری «خاتمی» با آراء بسیار بالاتر از حد انتظار و گفتمان به شدت مسلط طبقه متوسط، موجب سامان یابی طبقه جدید «مشارکت خواهی» در کشور شد که به هیچ عنوان ارتباطی با گفتمان طبقه متوسط شهری و شاخص‌های این طبقه یعنی: «تحصیل» و «ثروت» نداشت.
«طبقه جدید» اتفاقاً در دوران خاتمی در «جنوب تهران» و «شهرری» سامان خود را پیدا کرد و ترور سعید حجاریان توسط یکی از اهالی «شهرری» آغاز حضور جدی این طبقه در متن سیاست ایران بود. «حضوری که به مانند «طبقه متوسط» [که در مقطعی احساس] «طردشدگی» نمود، همراه با احساس «سرکوب» و «طرد» از سوی «گفتمان حاکم در دولت خاتمی» آغاز شد. «طبقه جنوب» نه علاقه زیادی به «تحصیل و کارشناسی» و بیانات روشنفکری «دوران خاتمی» و نه بهره زیادی از ثروت تولید شده و آمارها و عدد و رقم‌های سازندگی «دوران‌هاشمی» داشت و با هر گونه نهادهای چنین گفتمانی سرستیز برداشت.
«دوران خاتمی» هر چقدر «ناامیدی» طبقه متوسط شهری را افزود، به همان میزان احساس «طردشدگی» طبقه جنوب را دامن زد و این یعنی فصلی نو در سیاست؛ «مشارکت جنوب و تحریم طبقه متوسط و شمال».
طبقه مرفه بازاری قدیم، طبقه حزب‌اللهی و مذهبی و ایثارگر، طبقه روستایی و حاشیه نشین شهری که هر یک به نوعی در دوره خاتمیسم احساس «طردشدگی» در سطح گفتمان سیاسی می‌کرد، خود را با «جنوب» همسان دید و به ناگاه «حاشیه جنوب»، تبدیل به «متن مرکز» شد و گفتمان جنوب نه تنها، در سطح جنوب بلکه در سطح همه مشارکت کنندگان و طبقات طرد شده مسلط گردید. ظهور احمدی‌نژاد در سطح گفتمانی، معنایی جز هژمونیک شدن «گفتمان جنوب» در سطح قدرت و سیاست نداشت. گفتمانی که تسلط خود را در طرد «طبقه متوسط شهری» و شاخص‌های آن می‌دید. در چنین شرایطی حاملان «گفتمان جنوب»، «دیگری» جز «طبقه متوسط» را برای خود تعریف نکردند و طبعاً «سیاستمدارانی» که می‌خواستند در چنین فضایی «بسیج سیاسی» ایجاد کنند باید نسبت به اتخاذ موضع «طردی» نسبت به «طبقه متوسط» و شاخص‌های آن اقدام کنند.
آغاز چنین طردی انتخابات «شورای دوم تهران» پاسخ گرفت، و در انتخابات مرحله دوم ریاست جمهوری عملاً رقابت «هاشمی» و «احمدی‌نژاد» تبدیل به «جنگ جنوب و شمال» شد و عدم مشارکت طبقه متوسط و مشارکت شگفت انگیز جنوب سرنوشت این انتخابات را رقم زد. این آرایش جنگی چنان بین دو مرحله انتخابات ریاست جمهوری نهم ملموس است که به ناگاه «احمدی‌نژاد» که در دوره اول در بسیاری از استانهای محروم غربی کشور رأی خوبی نداشت، رأی اول همه استانهای محروم و مشارکت کنندگان جنوبی شهرهای بزرگ را بدست آورد و طبقه متوسط شهری چنین اتفاقاتی را در سکوت و تحریم نظاره می‌کرد و گفتمان «عدالت احمدی‌نژاد» جایگزین «گفتمان توسعه سیاسی طبقه متوسط» شد.
امروز «عامه» در سیاست حضور جدی را تجربه می‌کنند و «نخبگان» که «آرمان توسعه» را با «کارشناسی و ثروت» پی گیری می‌کنند، خود را طرد شده می‌بینند. دوران جدید سیاست ایران، با احمدی‌نژاد صورت مشخص می‌یابد، و داستان مکرر طرد و جایگزینی طبقه متوسط آغاز می‌شود: عدم تغییر ساعت رسمی، نفت بر سر سفره‌های مردم، سهام عدالت، افزایش حقوق کارمندان، حذف سازمان مدیریت و برنامه ریزی، سفرهای استانی و وعده‌های شهرستانی، ادغام شوراهای عالی کشور، همه و همه نمادهای اوج چنین دورانی است؛ «دوران طرد طبقه متوسط». در چنین شرایطی دوباره درخواست مشارکت در «طبقه متوسط شهری» افزایش می‌یابد، «اصلاح طلبان» دوباره رمق می‌گیرند، گفتمان عدالت شروع به قرائت شدن در لایه‌های مختلف و در قالب اصولگرایی‌های متفاوت می‌کند و «سیاست جدید» سؤالات جدید تولید می‌کند:
ـ آیا دوباره به مانند دوره خاتمی، طبقات طرفدار دولت ناامید می‌شوند؟
ـ آیا باز طبقات حاشیه‌ای که این باره متعلق به متوسط شهر هستند، به متن باز خواهند گشت؟
ـ در شرایط بازگشت طبقات متوسط شهری، آیا قرائت‌های دقیق تری از «اصولگرایی» می‌تواند، این طبقات را جذب کند و یا «اصلاح طلبان» دوباره از این شرایط بهره می‌گیرند؟
ـ آیا بهره‌هایی آزاد از «اصولگرایی» و «اصلاح طلبی» می‌تواند پاسخگوی نیاز اقتصادی طبقه جنوب و نیاز اجتماعی طبقه متوسط باشد؟
ـ نظام چه ساز و کاری را جهت جذب طبقه متوسط برای بازی در چارچوب جدید در پیش می‌گیرد؟ و در این میان «اصولگرایان» و «اصلاح طلبان» و نیروهای «جریان سوم» و اصولگرایان اصلاح طلب چه نقشی را بازی می‌کنند؟
به نظرم پاسخ به این سؤالات در گرو «تحلیل» نیست بلکه منوط به «تصمیمات»، آینده‌ها، گروه‌ها، جریانها و لایه‌های مختلف خرد و کلان سیاسی کشور است و روشن است که صورت عدم اتخاذ تصمیمات جدید، تحولات جدید و عجیب بر تصمیمات قدیم سبقت خواهند گرفت.
سیدمجید حسینی