جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


متولدان آتش و برگ‌ریزان


متولدان آتش و برگ‌ریزان
● متولدان آذر، ماه آخر پاییز
اینک کار را با دو آرتیست آغاز می‌کنیم که در ادبیات معاصر ما، وزنه‌ای سخت سنگین هستند و آبروی شعر
معاصر ما، با وجود این دو، وجهه‌ای جهانی و همه‌گیر یافته: «احمد شاملو» (الف. بامداد) و «محمود مشرف آزاد تهرانی» (م. آزاد)، که اولی، جهان خاک را ترک کرده و دومی زنده و قبراق کار فرهنگی و هنری خود را پی می‌گیرد. هرچه خاک اولی است، طول عمر دومی باشد.
احمد شاملو، ا. صبح، که بی‌درنگ به الف. بامداد شهرت یافت. هنری‌مرد، ایرانی شرافتمند در حوزه‌ی شعر و کتاب و ترجمه و قصه و روزنامه‌نگاری اصولی و سالم. اوایل سال‌های ۵۹ و ۶۰، وقتی مصاحبه‌گری از او پرسید: چرا با تنگی فضای هنری، مثل بسیارها هنرمند دیگر به کشوردیگری نمی‌روی که: سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است صحیح / نتوان مرد به حسرت که من اینجا زادم.
غول زیبای شعر فارسی پس از نیما و اینک تا همیشه، گفت:
«چراغ من در این خانه می‌سوزد!»
شاملو، به راستی منشوری است چندسویه. کمتر هنرمندی داشته‌ایم که دست به هر کار و فعالیتی زده است، مثل احمد شاملو، در همه توفیق یافته باشد و درخشیده باشد. در تمامی کارها، گزیده و ممتاز و تمام،‌ نه چون بسیارها که به قول بیهقی، در تمام کارهای خود ناتمام بوده‌اند.
بامداد، دقیقاً ادامه‌ی افتخار حافظ است، گفتی الهه‌ی شعر، بار امانت شعر و شرف و هنر اخلاف را به کف باکفایت او سپرد، تا حلقه‌ی اتصال درست و میانی اسلاف باشد به اخلاف. کتاب‌ها و رساله‌های فراوان در باب شعر و زندگی او نوشته‌اند، قصد ما، تنها یادآوری مسیر زندگی هنری پرافتخار اوست و مسلم است که با این مختصر، جز همین سلامی دوباره، به دوستداران شعر و کار شاملو، میسر نخواهد شد.
در هجدهم آذرماه ۱۳۰۴ به دنیا آمد، از نوجوانی به هنر پرداخت. زود و به رسم آن دوران، جذب حزب توده شد، اما خیلی زود، از حزب و حزب‌بازی‌های مرسوم آن زمانه، کنار کشید. لابد به این دلیل که دریافت حزب توده هم، برای اربابان خارجی ـ گیرم اربابان مدعی دیکتاتوری پرولتاریا ـ خوش‌رقصی می‌کند. لابد دریافت، این مردم، اصولاً ذهن تحزب‌سازی دارند، اما هیچ نظری را جز نظر خودشان برنمی‌تابند چون هرکس خود را داناترین و اصولاً همه‌کاره می‌داند و مسلم است که این ذهنیت، کار جمعی را برنمی‌تابد.
اما به گمان من، احمد شاملو، از حزب و حزب‌بازی کنار کشید، چون، خود او به تنهایی یک حزب بود، انسانی متشکل از چند انسان، انسان شاعر، انسان محقق، انسان روزنامه‌نگار، انسان مترجم، انسان نویسنده و...
شاعری پویا، در زمانه‌ی خود نوگرا و نوخوان و نودان. شاعری که می‌دانست برای مردم می‌گوید و می‌نویسد. به همین دلیل رشید و سربلند، و پشت‌گرم به حمایت مردم. برای همین در بیشتر کارهاش مانیفست صادر می‌کرد:
«هرگز ازمرگ نهراسیده ام
اگرچه دستانش، از ابتذال، شکننده‌تر بود.
هراس من ـ باری ـ همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزون‌تر باشد.»
او هراسی نداشت از این که «خرخاکی‌ها در جنازه‌اش به سوءظن بنگرند» رنج‌ها کشید و تمام رنج‌هاش انسانی بود، چون «انسان را باور کرده بود.»
در روزنامه‌نگاری هم نترس، نوآور و خوش‌فکر بود. گواه، همان چند شماره‌ی مجله‌ی «آشنا» که در جوانی درآورد، یا مجله‌ی «خوشه» که حاصل میانسالی شاعر بود. یا نشریاتی که دو سه شماره بیشتر دوام نیاوردند و توسط دوستاقبانان آزادی، توقیف شدند، مثل «بارو» که همراه یدالله رؤیایی «رؤیا» درآورد. (نام نشریه هم از نام دو شاعر ساخته شد «با» از اول «بامداد» و «رو» از ابتدای رؤیا)
م. آزاد، محمود مشرف آزاد تهرانی، برای اولین بار مطالبی پربار در چند شماره‌ی مجله‌ی فردوسی در شعر و زندگی او نوشت به نام «کرگدن». بعد البته درباره‌ی الف. بامداد، بسیارها نوشتند. برخی به ناحق بر او تاختند. اما بیشتر به ستایش شعرش قلم زدند ـ که نمی‌توان حقیقت را ننوشت، لااقل برای آرامش وجدانی خویش ـ ابتدا «آوازهای فراموش‌شده» را درآورد، که بعدها، به جمع‌آوری نسخه‌های منتشرشده‌ی آن دست زد، تا خود تمامی نسخه‌ها را از بین ببرد و این لکه بر نام شعری‌اش نماند. پس می‌توان گفت در ۱۳۳۶ کار خود را آغاز کرد با «هوای تازه». کتاب‌های دیگرش در شعر این‌هاست:
باغ آینه ـ آیدا در آینه ـ لحظه‌ها و همیشه ـ آیدا، درخت و خنجر و خاطره ـ ققنوس در باران ـ مرثیه‌های خاک ـ شکفتن در مه ـ ابراهیم در آتش ـ ترانه‌های کوچک غربت ـ مدایح بی‌صله ـ حدیث بی‌قراری ماهان.
«زن در پشت در مفرغی» هم قصه‌ای است از او که در همان سال‌های چاپ «باغ آینه» از او چاپ شده. در ترجمه، کارهای زیبا و بسیاری دارد که می‌توان به «پابرهنه‌ها»ی زاهاریا استانکو اشاره کرد، که در آن اوج اعتقادش را به ترجمه، یعنی ترجمه‌ی آزاد نشان داد.
عظیم‌ترین کار تحقیقی در باب فرهنگ مردم، از او و آیدا همسر اوست، کتابی که تا کنون یازده جلد آن منتشر شده و اینک همسر شاعر، به تنهایی تدوین و تنظیم آن را ادامه می‌دهد.
اما درباره‌ی م. آزاد «محمود مشرف آزاد تهرانی» که هجدهم آذرماه ۱۳۱۲ متولد شده و اینک در تهران زندگی می‌کند. فعلاً به شعر جذابی از او بسنده می‌کنیم، تا در شماره‌ی آینده درباره‌ی زندگی و شعرش هم قلمی بزنیم چنان که درخور این شاعر و نویسنده و مترجم خوب ماست.
●بی تو خاکسترم
بی تو خاکسترم
بی تو، ‌ای دوست!
بی تو تنها و خاموش
مهری افسرده را بسترم.
بی تو در آسمان، اخترانند
دیدگان شررخیز دیوان.
بی تو نیلوفران آذرانند.
بی تو خاکسترم
بی تو، ‌ای دوست!
بی تو این چشمه‌سار شب‌آرام
چشم گرینده‌ی آهوانست.
بی تو، این دشت سرشار
دوزخ جاودان است.
بی تو مهتاب تنهای دشتم
بی تو خورشید سرد غروبم
بی تو بی‌نام و بی‌سرگذشتم.
بی تو خاکسترم
بی تو، ‌ای دوست!
بی تو این خانه تاریک و تنهاست
بی تو، ‌ای دوست
خفته بر لب، سخن‌هاست!
بی تو خاکسترم
بی تو،
‌ای دوست!
● خارج از متن:
الف ـ مدتی است میان برخی از ورثه‌ی شاعر بزرگ همیشه، احمد شاملو و عده‌ای از دوست‌داران او، از یک طرف و بعضی از هواداران و دوستان قدیمی‌تر الف. بامداد و ناشر «دن آرام»، به ترجمه‌ی شاملو، جنگ و جدلی لفظی برپا شده. بیایند به خاطر عزت و شرف شعر و کارهای او، آتش‌بس بدهند. شاملو آنقدر بزرگ است که سودش به همگان برسد.
ب ـ ما به عنوان علاقه‌مندان به هنر شاملو، به خود این اجازه را می‌دهیم. وگرنه می‌دانیم وارثان را هم عرف و هم قانون به رسمیت شناخته، اما احمد شاملو که انسان را همیشه رعایت کرده است متعلق است به تمام فارسی‌زبانان، مثل حافظ و مولانا و نیما. این بزرگان، هنرمندان ملی ما هستند. مشایعت مردم بسیار در تشییع جنازه‌ی بزرگمرد هنر عینیت حرف ما بوده و در تاریخ ادبیات این مرز و بوم ثبت گشته.

دانیال بویایی