پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

بورس برگ‌های سوخته


بورس برگ‌های سوخته
مجموعه تحرکات و تصمیم های غربی ها درباره ایران ظرف هفته گذشته ظاهرا حاوی تناقضی است. از یک سو مجموعه ای از علائم به شدت منفی وجود دارد که از شکل گیری تهدیدهای جدید علیه ایران حکایت می کند و از جانب دیگر، یکی دو علامت بسیار بی رمق هست که غربی ها سعی می کنند آنها را حاکی از شکل گیری نوعی رویکرد مثبت نسبت به ایران جلوه دهند. تامل در این باره که این فضای رسانه ای-دیپلماتیک به واقع حاوی چه پیام هایی است، به نتایجی جالب و مهم منتهی خواهد شد و نشان خواهد داد که چگونه برخی مولفه های مهم در استراتژی غرب جابجا شده و در عین حال کلیت و اهداف آن دست نخورده باقی مانده است.
بهترین راه توصیف فضا این است که از گزارش هفته گذشته نیویورک تایمز آغاز کنیم. این روزنامه از قول منابعی در پنتاگون نوشت رژیم صهیونیستی طی هفته گذشته رزمایشی در دریای مدیترانه انجام داده که هدف از آن مشخصا تمرین برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران بوده است. بلافاصله بعد از انتشار این خبر این سوال مطرح شد که هدف واقعی از انجام این رزمایش و مهم تر از آن، درز دادن خبر آن چه بوده است؟ آیا اسراییل قصد درگیر شدن با ایران را دارد؟ اگر آری، با کدام توان و اگر نه، پس چرا فستیوال تئاتر جنگی به راه انداخته است؟ محافل تحلیلی در غرب -به رغم سکوت معنادار اسراییلی ها- وقت چندانی برای پاسخ دادن به این سوال ها تلف نکردند. برای کسانی که آشنایی ولو بسیارسطحی با توانایی های ایران دارند مثل روز روشن بود که پرواز چند هواپیما و بالگرد روی دریایی صاف و خالی از هرگونه مزاحمت، آن هم پیش چشم منابعی که همه تحولات را به دقیق ترین وجه ممکن رصد می کنند، هر معنایی می تواند داشته باشد الا اینکه اسراییلی ها خیال جنگ با ایران به سر دارند. ارزیابی های بسیار دقیقی وجود دارد که نشان می دهد این رزمایش چیز تازه و جدیدی نبوده و اساسا اسراییل هم به دلایل عملیاتی و هم به دلایل سیاسی در موقعیتی نیست که توان یک رویارویی دوجانبه با ایران را داشته باشد. بعلاوه امریکایی ها و اسراییلی ها خوب می دانند، چنین حمله ای حتی اگر انجام بگیرد در دستیابی به مهم ترین هدف خود که همان متوقف ساختن برنامه هسته ای ایران است قطعا شکست خواهد خورد. برنامه ایران حتی اگر به طور کامل نابود شود، امری که احتمال وقوع آن دقیقا مساوی صفر است، به سادگی و ظرف مدت زمان بسیار کوتاهی بازیابی خواهد شد منتها با این تفاوت که در آن شرایط همانطور که مدیر کل آژانس دو روز پیش گفت ممکن است تجدیدنظری اساسی در اهداف آن صورت بگیرد و نهایتا به یک نقض غرض هولناک برای غرب تبدیل شود.
اگر اینطور است و قصد واقعی برای درگیری در کار نیست، پس چنان رزمایشی را چگونه باید تفسیر کرد؟ موضوع بسیار ساده است. اروپایی ها به همراه روسیه و چین - البته با درجات مختلف- انگیزه خود را برای تداوم روند تقابل با ایران از دست داده اند و این اکنون احساسی فراگیر در میان آنهاست که باید راهی برای کنار آمدن با ایران یافت. تقویت این روحیه نزد این کشورها فاجعه ای عمیق برای امریکا و صهیونیست ها که به «جهانی شدن تهدید ایران» و «تداوم اجماع برای متوقف کردن آن» دل بسته اند، محسوب می شود. در چنین شرایطی معقول است اگر فکر کنیم که امریکایی ها به دنبال یافتن راهی برای «شارژ» کردن این کشورها خواهند گشت و ظاهرا این مانور در حکم همان «شارژر» بوده است. یک مقام اسراییلی ناشناس درباره اهداف این رزمایش به رویترز گفته بود: « این امر برای فرستادن پیام تهدیدی خاص بود تا در پی آن به خواسته دلخواه خود برسیم». پیام تهدید به چه کسی؟ خیلی ها سعی کردند بگویند مخاطب این پیام ایران بوده است، ولی در واقع مخاطب اروپا بود: «این خبر که اکنون از سوی روزنامه معتبری مانند نیویورک تایمز منتشر می شود، و اسرائیل نیز در انتشار آن عمد دارد، با این هدف صورت می گیرد که ایالات متحده و بویژه کشورهای اروپائی و سایر قدرت ها خصوصا روسیه و چین برای وادارکردن حاکمیت ایران به دست کشیدن از طرح های هسته ای فعالیت و جدیت بیشتری نشان دهند.» (هاآرتص، عاموس هرئل، ۲تیر ۱۳۸۷). اسراییلی ها می خواستند به اروپا بگویند اگر با تحریم های جدید موافقت نکنند، شاهد جنگی جدید در منطقه خواهند بود و متاسفانه اروپایی ها هم که به رغم ادعاهای دور و درازشان خرد سیاسی چندان پیشرفته ای ندارند، برگ سوخته حمله نظامی به ایران را به قیمتی گزاف یعنی تحریم بانک ملی و مخدوش کردن بخشی از روابط مالی خود با ایران، از اسراییل و امریکا خریدند. درست به همین دلیل امریکا به نمایندگی از اسراییل خبر این مانور را افشا کرد: « مشهور است که اسرائیل حساس ترین طرح های نظامی خود را به طور علنی تجزیه و تحلیل نمی کند. اما شک داریم که مقامات اورشلیم از دیدن اخبار رزمایش های اخیر نیروی هوایی خود که با حروف درشت روی صفحات اول مطبوعات غرب چاپ شدند، ناراحت شده باشند» (وال استریت ژورنال، ۴ تیر ۱۳۸۷). این تمام بازی بود: ایران در قیاس با آنچه به دست آورده چیز زیادی از دست نداده ولی اروپایی های باهوش بازی را به امریکا و صهیونیست ها باخته اند، آن هم چه باختنی!
نتیجه ای که از مطالعه موردی این یک پدیده می توان گرفت و قرائن دیگری هم در تایید آن وجود دارد این است که اروپا محور بازی جدید امریکا علیه ایران خواهد بود و واداشتن اروپایی ها به آغاز یک رویارویی جدید با ایران در حالی که از زمانی که هنوز بیش از چند روز از زمان ارائه بسته ۱+۵ به ایران توسط نماینده عالی رتبه آنها نمی گذرد، فقط پرده اول این بازی بوده است. تناقض ظاهری که در ابتدای این یادداشت از آن سخن گفتیم در اینجاست که خود را نشان می دهد: در حالی که غربی ها بسته ای از مشوق های جدی -البته به زعم خودشان- به ایران داده اند و منتظرند تا ببینند پاسخ ایران به آن چه خواهد بود (همچنانکه ایران منتظر پاسخ آنها به بسته پیشنهادی خویش است)، وضع تحریم های جدید و فضا سازی درباره حمله نظامی به ایران چه معنایی دارد؟ آیا این با ابراز تمایل به آغاز گفت و گوهایی صریح و اصولی با ایران سازگار است و آیا ایران حق ندارد آن را به عنوان علامتی صریح از عدم صداقت و فریبکاری طرف غربی تفسیر کند؟ خاویر سولانا در ایران تلاش کرد بن بست عدم مذاکره با ایران را -که غرب شدیدا به رفع آن محتاج است- بگشاید. به همین منظور همانطور که رسانه های غربی طی روزهای اخیر و البته به شکل عموما تحریف شده نوشتند مکتوبی به ایران داده است که به طور ضمنی پیش شرط تعلیق برای آغاز مذاکرات را حذف می کند. حذف ضمنی این پیش شرط و ابراز آمادگی شفاهی او برای آغاز مذاکرات با ایران بدون تعلیق غنی سازی اورانیوم، اگرچه دستاوردی برای دیپلماسی ایران محسوب می شود و آن را به هیچ چیز دیگری به جز مقاومت و ایستادگی مردم و حکومت نباید ربط داد، اما این اقدام به هیچ وجه نباید این توهم را به وجود بیاورد که غرب فرایند اعمال فشار علیه ایران را متوقف کرده یا در دیدگاه خود درباره جلوگیری از تسلط کامل ایران بر دانش هسته ای تغییری داده است. از این جهات همه چیز به همان شکل است که بود. حداکثر چیزی که می توان گفت این است که غربی ها استراتژی «فشار به اضافه مذاکره بدون پیش شرط» را جایگزین استراتژی «فشار به اضافه مذاکره با پیش شرط» کرده اند، ضمنا در این مرحله جدید قربانی اصلی اروپاست که ظاهرا بناست بار عمده تولید فشار بر ایران را به دوش بکشد. هدف این پروژه هم چنانکه غربی ها تصریح کرده اند علاوه بر بالا بردن هزینه پافشاری بر حق غنی سازی اورانیوم تاثیرگذاری بر رای مردم در انتخابات سال آینده است که از مدت ها قبل به آن چشم دوخته بودند.
سوال اصلی پیش روی این استراتژی این است که آیا غرب برآورد درستی از توانایی های ذخیره شده ایران، قدرت آن برای مقاومت و میزان خویشتنداری آن در مقابل فریبکاری های پی درپی دارد؟ تاریخ گذشته تعامل غرب با ایران که آکنده از اشتباه محاسبه های فاحش و شکست های بزرگ است پاسخ امیدوار کننده ای به این سوال ها نمی دهد. تنها می توان آرزو کرد آینده غربی ها شبیه گذشته شان نباشد .
مهدی محمدی
منبع : روزنامه کیهان