پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


ایتالیایی زبان انگلیسی به روایت ایرانی


ایتالیایی زبان انگلیسی به روایت ایرانی
بهروز غریب پور برای علاقه مندان تئاتر نامی آشناست؛ او نخستین کارگردانی است که اپرای عروسکی را وارد انواع نمایشی ایران کرد.
رستم و سهراب (واپسین اثر غریب پور) را شاید دیده باشید. این اپرای عروسکی، هم به خاطر نوع تازه بیان و هم بداعت در ساخت عروسکها نظر مساعد منتقدان و مخاطبان را بشدت جلب کرد. «مکبث» دومین کار غریب پور در این نوع است و به عبارتی دومین اپرای عروسکی ایرانی، اما با تفاوتها و ضعفهایی که آن را نسبت به کار پیشین غریب پور (رستم و سهراب) ضعیف تر و در درجه پایین تری طبقه بندی می کند.
اما ابتدا بازگردیم به نمایشنامه مکبث، شاهکار جاودانه شکسپیر .
مکبث دارای فرم روایی و اصول اولیه آثار شکسپیر است. همچنین شباهت انکار ناپذیری با هملت، بزرگترین اثر این نویسنده دارد. مکبث روایت همان قهرمانهای باروک و نقاشی شده همیشگی شکسپیر در فضای «دربار سلطنتی »، محیط مورد علاقه این نویسنده می باشد و داستان همیشگی ظهور، صعود و سقوط قهرمان است.
اما وجه متفاوت این نمایشنامه نسبت به دیگر آثار شکسپیر، حضور فراوان عوامل غیرطبیعی می باشد.
عوامل غیرطبیعی در این نمایش همگام با عوامل طبیعی پیش می روند و گاه از آن پیشی هم می گیرند. نخستین کاراکترهای حاضر در صحنه، جادوگرها هستند که ۳تن از شخصیتهای محوری نمایشنامه نیز می باشند و کشمکش «مکبث» و«لیدی مکبث» با دو شبح، طرح اصلی جریان نمایشنامه محسوب می شود. حال اگر در حضور عوامل غیرطبیعی در داخل داستان یا وجود رگه های غیر طبیعی در تراژدی دقیق شویم، بی شک ژانرهای انیمیشن و عروسکی را برای بیان این داستان مناسب خواهیم یافت. این مزیت مکبث است برای اجرای عروسکی؛ همان نکته ای که منتقدان، «رستم و سهراب » را بدون آن دانسته اند .
اما تبدیل نمایشنامه مکبث به یک اپر ای حجیم عروسکی اولین دغدغه ای است که مخاطب با آن روبه رو می شود.
دیالوگی در فیلم «نوستالژیا» اثر آندره تارکوفسکی وجود دارد که اتفاقاً درباره شکسپیر است. قهرمان این فیلم در یادداشتهایش این چنین می نویسد:«هنر، هیچ گاه قابل ترجمه نیست!»
اجرای یک اپرا به زبان ایتالیایی، یعنی بازگشت به مأمن و خانه این هنر؛ غریب پور در این باره می نویسد:« operaرا دختر ایتالیا نامیده اند و این گفته نه تنها مبالغه آمیز نیست، بلکه مبتنی بر مدارک و اسناد غیر قابل کتمان است....». تغییر زبان به هیچ وجه مشکل ساز نیست، بلکه استانداردی است جهانی. به یاد بیاوریم اجرای اپرای «کارمن» توسط ماریا کالاس در ژاپن را که واپسین اجرای این خواننده بزرگ اپرا بود و با این مرور کمی در ملیتها دقیق شویم؛ کالاس فرانسوی است، موزیسین اش آلمانی است و اپرا برای اجرا در فرانسه ساخته شده بود، حال داستان کارمن یک داستان فولکلور اسپانیایی است، ولی زبان اپرا ایتالیایی انتخاب شده است؛ یعنی زبان مادری اپرا.
اما در اجرای ژاپن برای مخاطب تمهیداتی اندیشیده شده بود، لیست دیالوگها به وی داده می شد و یا در اپرای امروز انگلیس دیالوگها به صورت زیر نویس در پایین صحنه به نمایش در می آید . مخاطب به حتم خلاصه داستان مکبث را می داند و اگر نداند شرح صحنه ها را در بروشور خواهد خواند، ولی دو نکته پیش می آید؛ خواندن نمایشنامه پیش از اجرا آیا ضربه زدن به همراهی مخاطب محسوب نمی شود و مخاطب را از تماشای یک اپرای نمایش گونه به سمت و سوی اجرایی آوازی نمی کشاند؟
باید به یاد داشته باشیم که اپرا ترکیب نمایش، کلام موزون و موسیقی است که در آن ضمن تأکید زیاد بر ترکیب اجزا و عناصر بصری و گفتار( اغلب در قالب شعر) همراه موسیقی به شکل آوازی خاص درمی آید؛ یعنی تکیه بر آواز همانقدر است که تکیه بر قواعد تئاتر ارسطویی.
ضعف دیگر اجرای مکبث، افزوده شدن هم آوایی ها بود. در نمایشنامه مکبث هر جادوگر یک شخصیت تراژیک جداگانه دارد که به صورت موازی با دو شخصیت دیگر همراه است و تنها در نقاط اوج با یکدیگر همراه می شوند، اما در این اپرا سه کاراکتر همراه شده اند که اغلب دیالوگهایشان را سه نفری بیان می کنند. این مسأله در راهزنان و درباریان نیز بسط پیدا می کند.
نامشخص بودن منبع دیالوگهایی که دلایل آن یکی ترکیب همین هم آوایی ها با تک گوییهاست و همچنین ضعیف تر بودن عروسکها نسبت به اپرای رستم و سهراب و به حتم ثابت بودن دهان عروسکها و شاید هم میزانسنهایی که می توانست در این امر راهگشا باشد، اما فقط درگیر زیبایی شناسی صحنه شده بود.
از سوی دیگر چون این نمایش عروسکی است، بنابراین طراحی خود عروسکها از اهمیت زیادی برخوردار است. عروسکهایی که برای این نمایش طراحی و ساخته شده اند، ظرفیتهای لازم برای «پرسوناژ شدن» و نیز انعطاف و کارایی لازم برای حرکت های زیاد، سریع و گاه جزئی و دقیق را عملاً به اثبات می رسانند؛ ضمن آنکه از لحاظ رنگ، لباس و نیز بافت ساختاری خود عروسکها و نیز هماهنگی کلی شاکله آنها با سایر اجزا و عناصر صحنه که رنگ، حجم ، اشیا و پرسوناژهای دیگر را شامل می شود، سنخیت و تجانس مفهومی و نمایشی لازم را دارا هستند و این قابلیت را دارند که خود را به تماشاگر بباورانند.
نور پردازی و طراحی صحنه از دیگر نقاط قوتی است که هرکدام در جایگاه خود قابل تحلیل و بررسی اند. طراحی خوب صحنه در این کار، سبب شده از همه فضای موجود و حتی از کف صحنه هم بخوبی استفاده شود و ضمناً امکان و پتانسیل ایجاد پرسپکتیوهای تحسین برانگیز صحنه ها که به باورپذیری و زیبایی شاعرانه جلوه های نمایشی منجر شده، فراهم آید.
عنصر نور هم که در نمایش و بخصوص نمایشهای عروسکی کاربری تأثیرگذاری دارد و سبب می شود تنالیته رنگ و در نتیجه موجودیت اجزا و عناصر صحنه را به بهترین شکل ممکن به جلوه درآورد و نهایتاً به نشانه حضور آنها تبدیل شود، به زیباترین شکل ممکن به کار گرفته شده است.
البته از آنجا که کار عروسک در کشور ما در تلویزیون به «مرضیه برومند» ختم می شود و در تئاتر به «بهروز غریب پور» اصلاً نمی شد سطح کار را با تجربه های قبلی افراد دیگری مقایسه کرد.
امیر اطهر سهیلی
منبع : روزنامه قدس