دوشنبه, ۱۴ خرداد, ۱۴۰۳ / 3 June, 2024
مجله ویستا


هنر و فن آوری


هنر و فن آوری
مرتضی‌ گودرزی‌ دیباج‌: از این‌كه‌ محبت‌ كرده‌اید و برای‌ پاسخ‌دادن‌ به‌ سؤالاتی‌ كه‌ خصوصاً برای‌ دانشجویان‌ و نسل‌ جوان‌ مطرح‌ است‌ حضور یافته‌اید، سپاسگزارم‌. نسبت‌ هنر و فن‌آوری‌ با یكدیگر، علی‌رغم‌ ساده‌ بودنش‌، گنگ‌ و پیچیده‌ است‌. آیا می‌توانیم‌ بگوییم‌ فن‌آوری‌ همان‌ اقتصاد در هنر است‌ و یا این‌كه‌ هنر اصالت‌ خود را در مقابل‌ فن‌آوری‌ از دست‌ می‌دهد؟ آیا هنر امروز در برابر فن‌آوری‌ عقب‌نشینی‌ كرده‌ و ماحصل‌ تولیدات‌ هنری‌ در واقع‌ یك‌ نوع‌ فن‌آوری‌ است‌ و نه‌ هنر؟
علی‌اصغر قره‌باغی‌: فكر نمی‌كنم‌ در هیچ‌ دورانی‌، هنر از تكنولوژی‌ زمان‌ خود جدا بوده‌ است‌. اگرچه‌ تكنولوژی‌ به‌ پیشرفت‌ امروز نبوده‌ و امروزه‌ تكنولوژی‌ پیشرفت‌ زیادی‌ كرده‌ ولی‌ هنر در بسیاری‌ از موارد پیشرفت‌ چندانی‌ نداشته‌ و حتی‌ تا حدی‌ سیر نزولی‌ نیز داشته‌ است‌. به‌ هرحال‌، هر هنرمندی‌ در هر زمانی‌ از تكنولوژی‌ زمان‌ خود برای‌ انجام‌ كار هنری‌ بهره‌ گرفته‌ است‌. به‌ نظرم‌ اگر داوینچی‌ و میكلانژ امروز می‌خواستند كار هنری‌ كنند و مثلاً دستگاه‌ اسلاید و اُپك‌ داشتند، حتماً از آن‌ استفاده‌ می‌كردند. دلیلش‌ این‌ است‌ كه‌ آن‌ها در روزگار خودشان‌ از پیشرفته‌ترین‌ ابزاری‌ كه‌ داشتند استفاده‌ می‌كردند. بنابراین‌، فكر می‌كنم‌ امروز كه‌ استفاده‌ از تكنولوژی‌ در هر موردی‌ لازم‌ و مباح‌ است‌، چرا در هنر این‌ بهره‌برداری‌ صورت‌ نگیرد. مثل‌ این‌كه‌ چرا استفاده‌ از كامپیوتر در بسیاری‌ موارد درست‌ است‌، ولی‌ در مورد هنر نه‌.
مسعود اوحدی‌: تقریباً می‌شود گفت‌ از آغاز مدرنیسم‌ مسئله‌ی‌ رابطه‌ی‌ فن‌آوری‌ و هنر به‌ شكلی‌ جدّی‌ مطرح‌ بوده‌ است‌ و تحولاتی‌ كه‌ در هنر امروز نیز شاهدیم‌ به‌ دور از این‌ رابطه‌ نیست‌. برای‌ نمونه‌، می‌بینیم‌ كه‌ نقش‌ فن‌آوری‌ در اكثر آثار سبك‌ فوتوریسم‌ ] آینده‌گرایی‌ [ عملاً ستایش‌ شده‌ است‌. اما این‌كه‌ آیا كاربرد وسیع‌ فن‌آوری‌ در تولیدات‌ هنری‌ در عصر ما چیزی‌ به‌ اسم‌ هنر باقی‌ گذاشته‌ است‌ یا آن‌كه‌ هنر با وجود فشارهای‌ فن‌آوری‌ می‌تواند اصلاً وجود داشته‌ باشد یا نه‌، جنبه‌ی‌ اخلاقی‌ مسئله‌ است‌ كه‌ از آغاز وجود داشته‌ است‌. فوتوریست‌ها در ابتدا آمدند و از رابطه‌ی‌ یادشده‌ تمجید و ستایش‌ كردند. آن‌ها با توجه‌ به‌ مسائل‌ جنگ‌ اول‌ جهانی‌ و این‌كه‌ عملاً امیدی‌ به‌ اومانیسم‌ و غیره‌ نمی‌شد داشت‌ معتقد بودند پس‌ هر چه‌ هست‌ در آینده‌ است‌. در شرایط‌ فكری‌ آن‌ زمان‌ كه‌ روحیه‌ی‌ یأس‌ حاكم‌ بود، برای‌ فوتوریست‌ها امید به‌ آینده‌ در مسیر استقبال‌ از فن‌آوری‌ قرار داشت‌. این‌ است‌ كه‌ شما در آثار آن‌ها ستایش‌ و تمجید بسیار آشكاری‌ از صنعت‌ و فن‌آوری‌ می‌بینید.
من‌ با ذكر این‌ مثال‌ نمی‌خواستم‌ تاریخ‌ فوتوریسم‌ را بیان‌ كنم‌، بلكه‌ می‌خواستم‌ بگویم‌ كه‌ الان‌ جهت‌ رابطه‌ی‌ فن‌آوری‌ و هنر برای‌ ما مهم‌ است‌؛ یعنی‌ این‌كه‌ درباره‌ی‌ تأثیر فن‌آوری‌ بر هنر صحبت‌ می‌كنیم‌ یا تأثیر هنر بر فناوری‌. اگر از تأثیر فن‌آوری‌ بر هنر صحبت‌ كنیم‌، از یك‌ سو نوآوری‌ در آن‌ است‌ و از سوی‌ دیگر، آن‌ جنبه‌ی‌ اخلاقی‌اش‌ هم‌ پیدا می‌شود كه‌ فن‌آوری‌ با هنر چه‌كار كرده‌ است‌: واقعاً دیگر می‌شود گفت‌ كه‌ هنری‌ وجود دارد یا صرفاً جلوه‌های‌ تكنولوژیك‌ است‌ كه‌ ما می‌خواهیم‌ به‌ زحمت‌ از آن‌ها ارزش‌های‌ زیبایی‌شناختی‌ استخراج‌ كنیم‌؟ از آن‌ سو نیز تأثیر هنر بر فن‌آوری‌ است‌. اكنون‌ در دانشگاه‌ها در رشته‌ی‌ طراحی‌ صنعتی‌ محصولاتی‌ را طراحی‌ می‌كنند كه‌ در آن‌ اصول‌ زیبایی‌شناسی‌ به‌ همراه‌ كارایی‌ و نیز صرفه‌ی‌ مالی‌ لحاظ‌ شده‌ است‌. این‌ همان‌ است‌ كه‌ گفتید "آیا فن‌آوری‌ یعنی‌ اقتصاد در هنر؟" امروزه‌ در خریدن‌ یك‌ تلفن‌ ساده‌ به‌ شكل‌ و طراحی‌اش‌ بسیار توجه‌ می‌شود؛ قبلاً فقط‌ به‌ كارایی‌ آن‌ اهمیت‌ داده‌ می‌شد. هیچ‌ وقت‌ طراحی‌ و شكل‌ و شمایل‌ تلفن‌ تا این‌ حد مهم‌ نبوده‌ است‌. اگر تلفن‌های‌ قدیمی‌ را خیلی‌ دوست‌ دارند، نه‌ به‌ خاطر كارایی‌ آن‌ها است‌ بلكه‌ احساس‌ می‌كنند ارزش‌های‌ زیبایی‌شناختی‌ را در آن‌ها می‌توانند پیدا كنند. از این‌ رو، همیشه‌ مسئله‌ی‌ صنعتی‌كردن‌ هنر و یا هنری‌كردن‌ صنعت‌ مطرح‌ بوده‌ است‌. اگر انسان‌ امروز با تكنولوژی‌ زندگی‌ می‌كند و تكنولوژی‌ تا این‌ حد در زندگی‌اش‌ نفوذ كرده‌ است‌، پس‌ حتماً هنر از این‌ تأثیر نمی‌تواند بركنار باشد. پس‌ بحث‌ از جهت‌ رابطه‌ی‌ تكنولوژی‌ و هنر باعث‌ حذف‌ و ابقای‌ پاره‌ای‌ از پرسش‌های‌ مطرح‌شده‌ خواهد شد. مسئله‌ی‌ دوم‌ جنبه‌ی‌ اخلاقی‌ تأثیر فن‌آوری‌ بر هنر است‌ كه‌ نگرانی‌هایی‌ را دامن‌ زده‌ است‌. هنرمندی‌ كه‌ برای‌ طراحی‌ كارهایش‌ بسیار زحمت‌ می‌كشد، به‌یك‌باره‌ احساس‌ می‌كند یك‌ فرد معمولی‌، كه‌ هیچ‌ تبحری‌ در طراحی‌ ندارد، با كامپیوتر به‌ تولید هنری‌ مشغول‌ شده‌ است‌؛ به‌ این‌ ترتیب‌، تصور می‌كند انگار دیگر مسئله‌ی‌ طراحی‌ كه‌ وجود ندارد و برای‌ مهارت‌های‌ تكنیكی‌ یا مهارت‌های‌ طراحی‌ اصلاً ارزشی‌ قائل‌ نیستند. البته‌ این‌ مسئله‌ به‌ موقعیت‌ هنرمند بستگی‌ دارد و این‌كه‌ او چقدر آمادگی‌ پذیرش‌ فن‌آوری‌ را دارد. اما اگر احساس‌ كند كه‌ این‌ فن‌آوری‌ برای‌ او آفریده‌ شده‌ است‌، آن‌وقت‌ قضیه‌ خیلی‌ فرق‌ می‌كند. مثلاً در مورد یك‌ دوربین‌ عكاسی‌، هر قدر ورزیده‌تر باشید و دانش‌ شما از عكاسی‌ بیش‌تر باشد، دوربین‌ پیچیده‌تری‌ را می‌خواهید. در صورتی‌ كه‌ پیچیده‌گی‌ برای‌ یك‌ فرد غیرحرفه‌ای‌ اصلاً چیز مزاحمی‌ است‌. اگر آن‌ هنرمند احساس‌ نیاز كند، می‌بیند كه‌ سازندگان‌ دوربین‌ برای‌ او دوربین‌هایی‌ مجهز می‌سازند. در واقع‌، اكنون‌ دوربین‌های‌ پیشرفته‌ را برای‌ نیاز حرفه‌ای‌ها می‌سازند و یك‌ آماتور هر قدر هم‌ كاتالوگ‌ها را بخواند متوجه‌ نمی‌شود. بدین‌ منوال‌، تأثیر فن‌آوری‌ بر هنر را باید كاملاً مثبت‌ دید. به‌ این‌ ترتیب‌ فن‌آوری‌ نه‌ تنها هنر را از میان‌ نبرده‌ بلكه‌ آن‌ را به‌ مراتبی‌ بالاتر ارتقا داده‌ است‌. امروزه‌ ما دیگر پیكاسو را یك‌ هنرمند كلاسیك‌ می‌دانیم‌، در حالی‌كه‌ زمانی‌ او یك‌ هنرمند بسیار متفاوت‌ و مدرن‌ بود. این‌ هنرمند با توجه‌ به‌ نگاهی‌ كه‌ به‌ تكنولوژی‌ دارد به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسد كه‌ دیگر فرم‌های‌ موجود به‌ دردش‌ نمی‌خورد و پاسخ‌ نیازهای‌ او با توجه‌ به‌ زمانه‌ دگرگون‌ شده‌ است‌. یا تغییر فرم‌ سورئالیسم‌ ] فراواقع‌گرایی‌ [ به‌ خاطر حضور فن‌آوری‌ و به‌ دلیل‌ نیاز یك‌ فضای‌ جدید است‌ كه‌ حتماً تكنولوژی‌ در آن‌ دخیل‌ بوده‌ است‌. اكنون‌ عكس‌هایی‌ از پیكاسو وجود دارد كه‌ او یك‌ تیتر را گرفته‌ و قلمی‌ را كه‌ نوكش‌ روشن‌ می‌شود حذف‌ در فضا حركت‌ داده‌ است‌ و با، دوربینی‌ كه‌ با شاتِر معمولی‌ كار می‌كرده‌ توانسته‌ تمام‌ مسیر حركت‌ دستش‌ را ثبت‌ كند. شما در یك‌ لحظه‌ آن‌ كار را می‌توانید ببینید. تنها فن‌آوری‌ عكاسی‌ باعث‌ شده‌ است‌ كه‌ وقتی‌ پیكاسو به‌ جای‌ بوم‌ نقاشی‌ سنتی‌، تنها روی‌ هوا طرحی‌ را می‌كشد، حتماً بتواند آن‌ را ثبت‌ كند. از این‌ لحاظ‌، این‌ تابلو واقعاً نمونه‌ی‌ بسیار خوبی‌ برای‌ تأثیر فن‌آوری‌ بر هنر است‌.
مرتضی‌ گودرزی‌ دیباج‌: به‌ هرحال‌ از فن‌آوری‌ روز و زمان‌ باید استفاده‌ كرد. هنرمندان‌ گذشته‌ هم‌ استفاده‌ می‌كردند. پیكاسو نیز از فن‌آوری‌ در خدمت‌ خلاقیتش‌ استفاده‌ كرد. اما قصه‌ای‌ كه‌ اكنون‌ اتفاق‌ می‌افتد و كم‌كم‌ بازتاب‌های‌ جدیدی‌ را در پی‌ می‌آورد نیاز به‌ تحلیل‌ جدّی‌تری‌ دارد. قضیه‌ی‌ تأثیر و حضور فن‌آوری‌ كاملاً با گذشته‌ متفاوت‌ است‌. بالاخره‌ هنر وقتی‌ كه‌ می‌خواهد در غالب‌ یك‌ چیزی‌ ظهور كند، نیاز به‌ ابزارهای‌ متعددی‌ دارد. یك‌ بخشی‌ از آن‌ خود فیزیك‌ ماجرا است‌ كه‌ اكنون‌ تبدیل‌ شده‌ به‌ فضای‌ دیجیتالی‌ و فضای‌ مجازی‌. به‌ این‌ ترتیب‌، این‌ فیزیك‌ كه‌ عبارت‌ است‌ از جسمیت‌ آن‌ ماده‌ی‌ هنری‌ كاملاً با گذشته‌ متفاوت‌ است‌. مثلاً در نقاشی‌های‌ پیشین‌، هر چیزی‌ رنگ‌ است‌ و رنگ‌ جسم‌ دارد و یا ماده‌ی‌ تبدیل‌شونده‌ است‌، اما فن‌آوری‌ هنر دیجیتال‌ چیز دیگری‌ است‌. در آن‌جا رنگ‌ها فاقد جسمیت‌اند. اصل‌ ماجرای‌ هنر مثلاً توانایی‌ طراحی‌ هنرمند در زمینه‌های‌ فرم‌، فضا، ریتم‌، حركت‌ و غیره‌ كاملاً فراموش‌ شده‌ است‌. واقعاً می‌خواهیم‌ بدانیم‌ كه‌ چه‌ اتفاقی‌ پیش‌ می‌آید و چگونه‌ هنر به‌ یك‌ فضای‌ مجازی‌، كه‌ اصولاً خروجی‌ ندارد، تبدیل‌ می‌شود. احساس‌ می‌كنیم‌ شرایط‌ برای‌ نوعی‌ از شارلاتانیسم‌ خیلی‌ مدرن‌ فراهم‌ می‌شود. بنابراین‌، می‌مانیم‌ كه‌ واقعاً حقیقت‌ هنر را كجا می‌شود حفظ‌ كرد. این‌كه‌ ما به‌ عنوان‌ هنرمند با استفاده‌ از فن‌آوری‌ بخواهیم‌ بیانگری‌ هنری‌ خودمان‌ را داشته‌ باشیم‌، یك‌ چیز بدیهی‌، عقلانی‌ و غیرقابل‌انكار است‌ و شكّی‌ در آن‌ نیست‌. ولی‌ تمام‌ مسئله‌ این‌ نیست‌. قضیه‌ این‌ است‌ كه‌ چطور می‌شود بیانگری‌های‌ هنری‌ را، در این‌ دوره‌ كه‌ فن‌آوری‌ به‌شدت‌ با هنر آمیخته‌ شده‌ است‌، شفاف‌تر كرد.
مسعود اوحدی‌: شما به‌ طور ضمنی‌ اتفاقاً همان‌ جنبه‌ی‌ اخلاقی‌ را مطرح‌ كردید كه‌ من‌ درباره‌اش‌ صحبت‌ كردم‌. بحث‌ حقیقت‌ هنر اصولاً یك‌ بحث‌ اخلاقی‌ است‌ و این‌كه‌ آیا با ابزارهای‌ تكنولوژیك‌ فعلی‌ ما حقیقت‌ هنر را از دست‌ می‌دهیم‌ یا نه‌ خود یك‌ بحث‌ اخلاقی‌ است‌ كه‌ بد یا خوب‌ بودن‌ تأثیر فن‌آوری‌ را بر هنر مطرح‌ می‌كند.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: من‌ می‌خواستم‌ بگویم‌ به‌ این‌ شكلی‌ كه‌ موضوع‌ را بررسی‌ می‌كنیم‌، اگر تا قیام‌ قیامت‌ هم‌ بنشینیم‌، به‌ جایی‌ نمی‌رسیم‌. ببینید من‌ دقیقاً الان‌ نمی‌دانم‌ منظور از این‌ بحث‌ آیا پرداختن‌ به‌ تكنولوژی‌ است‌ یا هنر. دوست‌ عزیز ما آقای‌ اوحدی‌ صحبت‌ از فوتوریسم‌ كرد. فوتوریسم‌ پرداختن‌ به‌ تكنولوژی‌ است‌؛ مثل‌ پرداختن‌ به‌ هر چیز دیگری‌: مثل‌ پرداختن‌ به‌ سیب‌ و خیار و منظره‌ و پرتره‌ یا هر چیز دیگری‌. پس‌ اگر پرداختن‌ به‌ تكنولوژی‌ است‌، هر هنرمندی‌ می‌تواند به‌ موضوع‌ تكنولوژی‌ بپردازد. باید ببینیم‌ آیا منظورمان‌ بهره‌بردن‌ هنرمند از تكنولوژی‌ است‌. در این‌ صورت‌، لازم‌ است‌ برخی‌ از بحث‌ها را كنار بگذاریم‌؛ یعنی‌ توافق‌ كنیم‌ كه‌ یك‌ نقاش‌ می‌تواند به‌ جای‌ این‌كه‌ مثلاً خیار، اتوبوس‌، هواپیما و كامپیوتر بكشد. ولی‌ آن‌چه‌ سرانجام‌ حساب‌ می‌شود این‌ است‌ كه‌ اثر هنری‌ چه‌ ماحصلی‌ دارد.اگر منظور بهره‌گیری‌ از تكنولوژی‌ است‌ و این‌كه‌ یك‌ بچه‌ می‌تواند با استفاده‌ از كامپیوتر به‌ طور تصادفی‌ اثری‌ را به‌وجود بیاورد، ما باید ببینیم‌ آیا این‌ بچه‌ با اشراف‌ این‌كار را می‌كند یا این‌كه‌ چون‌ كامپیوتر در دسترس‌ اوست‌ كاری‌ می‌كند و تصادفاً چیزی‌ تولید می‌شود. آیا او دوباره‌ هم‌ می‌تواند این‌ كار را انجام‌ دهد و این‌ كار تداوم‌ دارد؟ مطمئناً تداوم‌ نخواهد داشت‌، زیرا آموزش‌ و كمی‌ هم‌ زمینه‌ می‌خواهد. در مورد دوربین‌های‌ پیچیده‌ كه‌ می‌فرمایند امروز برای‌ حرفه‌ایی‌ها تولید می‌شود، اتفاقاً قضیه‌ برعكس‌ است‌. حرفه‌ای‌ دوربین‌ پیچیده‌ نمی‌خواهد. حرفه‌ای‌ دوربینی‌ می‌خواهد كه‌ لنز آن‌ و سرعتش‌ دقت‌ داشته‌ باشد. دوربین‌ پیچیده‌ مربوط‌ به‌ غیرحرفه‌ای‌ها است‌ كه‌ به‌ صورت‌ خودكار نور، دیافراگم‌ و فاصله‌ را تنظیم‌ می‌كند و خودكار فیلم‌ را می‌چرخاند. این‌ها را حرفه‌ای‌ نمی‌خواهد، بلكه‌ حرفه‌ای‌ می‌خواهد دیافراگمش‌ را خودش‌ میزان‌ كند، لنزش‌ را خودش‌ انتخاب‌ كند، فاصله‌اش‌ را خودش‌ تنظیم‌ كند و نور را خودش‌ بسنجد. مسئله‌ این‌ است‌ كه‌ ما مرتباً از تكنولوژی‌ و هنر صحبت‌ می‌كنیم‌، بدون‌ این‌كه‌ بگوییم‌ چه‌ تعریفی‌ برای‌ فن‌آوری‌ داریم‌ و یا بر اساس‌ چه‌ تعریفی‌ از هنری‌ با یكدیگر بحث‌ می‌كنیم‌. آیا هنر آن‌ چیزی‌ است‌ كه‌ من‌ می‌پسندم‌ و لاغیر؟ پس‌ من‌ هم‌ برای‌ خودم‌ یك‌ چیزی‌ دارم‌ كه‌ با پسند شما نمی‌خواند. آیا می‌توانیم‌ با یكدیگر مكالمه‌ داشته‌ باشیم‌؟ ما باید اصلاً ببینیم‌ كه‌ برای‌ هنر آیا تعریفی‌ داریم‌ یا این‌كه‌ فقط‌ روی‌ مفهوم‌ انتزاعی‌اش‌ با هم‌ توافق‌ می‌كنیم‌؟ اگر بخواهیم‌ برای‌ هنر معنی‌ و تعریفی‌ قائل‌ باشیم‌، آن‌وقت‌ به‌ دامی‌ می‌افتیم‌ دوهزار سال‌ است‌ بشر از آن‌ بیرون‌ نیامده‌ است‌. چه‌ چیز هنر است‌؟ هنر چه‌ معیاری‌ دارد؟ این‌ معیار را چه‌ كسی‌ معین‌ می‌كند؟ آیا هنر خواص‌ است‌ یا هنر عوام‌ است‌؟
بنابراین‌، ما راهی‌ دیگر نداریم‌ و باید به‌دلیل‌ عدم‌ امكان‌ تعریف‌ هنر، بر روی‌ یك‌ مفهوم‌ انتزاعی‌ با هم‌ توافق‌ كنیم‌. مثلاً فرض‌ بفرمایید اگر من‌ به‌ شما بگویم‌ واژه‌ی‌ «محبت‌» یا "عشق‌" را برای‌ من‌ تعریف‌ كنید، شما می‌توانید از حالا تا قیام‌ قیامت‌ حرف‌ بزنید. اصلاً معلوم‌ نمی‌شود كه‌ چیست‌. اما یك‌ مفهوم‌ انتزاعی‌ به‌ نام‌ عشق‌ داریم‌؛ حال‌ هر كسی‌ می‌تواند آن‌ را با پیش‌زمینه‌ها و فكر خودش‌ وفق‌ دهد. یعنی‌ وقتی‌ به‌ شما می‌گویند منظره‌ی‌ زیبا، شما یك‌ منظره‌ی‌ زیبایی‌ كه‌ در فكر و ذهن‌ خودتان‌ دارید می‌گیرید: كس‌ دیگری‌ ممكن‌ است‌ منطقه‌ی‌ كویری‌ را زیبا بدانند، ولی‌ شما منطقه‌ی‌ شمال‌ را زیبا بدانید. با این‌ وجود، اما می‌گوییم‌ منظره‌ی‌ زیبا، یك‌ توافق‌ ضمنی‌ می‌شود كه‌ ما می‌گوییم‌ حرف‌ همدیگر را می‌فهمیم‌. بنابراین‌، این‌ مهم‌ است‌ كه‌ ما به‌ چه‌ چیزی‌ می‌گوییم‌ هنر و چه‌ تعریفی‌ برایش‌ داریم‌. اصلاً چه‌ كسی‌ صلاحیت‌ دارد معیارش‌ را معین‌ كند؟ چه‌ كسی‌ می‌تواند بگوید چه‌ شكلی‌ از هنر مطلوب‌ است‌؟ امروز كه‌ بین‌ كینگ‌لیر ] شاه‌ لیر [ و كینگ‌كونگ‌ فرقی‌ نیست‌، چه‌ كسی‌ می‌خواهد بگوید كه‌ هنر این‌ باشد و آن‌ نباشد؟ یك‌ عده‌ می‌گویند شاه‌ لیر شكسپیر هنر است‌، عده‌ی‌ دیگری‌ می‌گویند كینگ‌كونگ‌ هنر است‌. به‌ هیچ‌ كدام‌ هم‌ نمی‌شود گفت‌ تو درست‌ می‌گویی‌ یا تو نادرست‌ می‌گویی‌. بنابراین‌، ما باید دقیقاً ببینیم‌ دنیا به‌ كجا می‌رود و ما چگونه‌ می‌توانیم‌ با آن‌ همكاری‌ كنیم‌. اگر قرار است‌ غیراخلاقی‌ باشد، بگذارید غیراخلاقی‌ باشد. كدام‌ اخلاق‌؟ اگر شما یك‌ اثر زیبا با بهره‌جویی‌ از كامپیوتر درست‌ كنید، آیا من‌ حق‌ دارم‌ بگویم‌ چون‌ شما یك‌ صبح‌ تا شب‌ پاك‌ نكرده‌اید و زحمت‌ نكشیده‌اید و عرق‌ نریخته‌اید و جان‌ نكنده‌اید هنر نیست‌ و خوب‌ نیست‌؟ مثل‌ این‌ می‌ماند كه‌ یك‌ ماشین‌حساب‌ را بدهند دست‌ بچه‌ای‌ و او هم‌ دگمه‌هایی‌ را فشار دهد. ولی‌ شما با همین‌ ماشین‌حساب‌، جذر و كعب‌ ۵۸۶ میلیارد و ۷۲۵ میلیون‌ و فلان‌ را در یك‌ ثانیه‌ می‌گیرید. مسئله‌ این‌ است‌ كه‌ شما می‌دانید این‌ جذر و كعب‌ به‌ چه‌ دردی‌ می‌خورد. تصادفی‌ نیست‌، یعنی‌ شما برای‌ انجام‌ محاسبات‌ از این‌ ابزار برای‌ بهتر و سریع‌تر انجام‌دادن‌ كار استفاده‌ می‌كنید. غیر از این‌ باشد، ما مجبوریم‌ متأسفانه‌ همان‌ كار خودمان‌ را بكنیم‌ و فكر كنیم‌ داریم‌ هنرآفرینی‌ می‌كنیم‌؛ دنیا هم‌ آن‌ طرف‌ها كار هنری‌ می‌كند.
اصلاً جای‌ هنر عوام‌ و خواص‌ عوض‌ شده‌ است‌. ما یك‌ هنر متعالی‌ داشتیم‌ و یك‌ هنر مردم‌پسند كه‌ عامّه‌ خوشش‌ می‌آمد و مدرنیسم‌ گفته‌ بود كه‌ این‌ هنر تزئینی‌، تبلیغاتی‌ و تجاری‌ است‌؛ اما در برابرش‌، هنر متعالی‌ است‌ كه‌ هنر درجه‌ی‌ یك‌ است‌. در تقسیم‌بندی‌هایشان‌ هم‌ می‌گفتند كاندینسكی‌ و پیكاسو هنر متعالی‌ داشتند و بقیه‌ هم‌ هنر مردم‌پسند. اما حالا جای‌ این‌ دو عوض‌ شده‌ است‌. امروز یك‌ شوی‌ مایكل‌جكسون‌ و تبلیغ‌ یك‌ كالا چند میلیون‌ دلار خرج‌ برمی‌دارد. یا در ساختن‌ یك‌ كلیپ‌ آن‌قدر فكر و تكنیك‌ به‌كار می‌رود كه‌ در تمام‌ تاریخ‌ سینمای‌ ۲۰ سال‌ پیش‌ وجود نداشته‌ است‌. اكنون‌ هنر مردم‌پسند جای‌ هنر متعالی‌ را گرفته‌ است‌.
فرهاد ساسانی‌: سرانجام‌، آیا می‌توان‌ جایی‌ بین‌ هنر و فن‌آوری‌ تفاوت‌ قائل‌ شد؟ به‌ نظر می‌رسد هنر و فن‌آوری‌ روی‌ یك‌ پیوستار قرار داده‌اند: در یك‌سو وجه‌ غالب‌ با هنر است‌ و در سوی‌ دیگر، وجه‌ غالب‌ با فن‌آوری‌ است‌. بحث‌ را به‌ گونه‌ی‌ دیگری‌ مطرح‌ می‌كنم‌ و از عبدالقاهر جرجانی‌ (فوت‌ ۴۷۱ ه.ق‌) و رومن‌ یاكوبسون‌ كمك‌ می‌گیرم‌. جرجانی‌ درباره‌ی‌ صور خیال‌ و تصویرپردازی‌ در اسرارالبلاغه‌ بحث‌ كرده‌ است‌ ۱ . یاكوبسون‌ نیز شش‌ نقش‌ زبانی‌ را معرفی‌ می‌كند، كه‌ یكی‌ از آن‌ها كاركرد شعری‌ یا ادبی‌ زبان‌ است‌ ۲ . اما چیزی‌ كه‌ شعر را از زبان‌ به‌ معنای‌ متعارفش‌ جدا می‌كند چیزی‌ است‌ كه‌ "وجه‌ غالب‌ ۳ " آن‌ شعر باشد؛ یعنی‌ در واقع‌ ما در هر اثر هنری‌ یا در هر اثر ادبی‌ در زبان‌ روزمره‌ نمی‌توانیم‌ بگوییم‌ كه‌ در آن‌ كار هنری‌ یا شعری‌ وجود ندارد. حتی‌ در خانه‌مان‌ و در اتومبیلمان‌ هم‌ اثری‌ از هنر وجود دارد. منتها مهم‌ این‌ است‌ كه‌ كاركردِ غالب‌ شی‌ء چیست‌؟ مثلاً آیا نقش‌ غالب‌ خودرویی‌ كه‌ ساخته‌ می‌شود استفاده‌ی‌ روزمره‌ و صنعتی‌ است‌، یا واقعاً طراحی‌ می‌شود تا از زیبایی‌ آن‌ لذت‌ ببریم‌ و آن‌ را مجموعه‌ای‌ بگذاریم‌ و تماشا كنیم‌؟
بنابراین‌ اصلاً ایرادی‌ ندارد از فن‌آوری‌ استفاده‌ كنیم‌. ولی‌ این‌ فن‌آوری‌ در جایی‌ می‌تواند هنر باشد كه‌ وجه‌ غالبش‌ هنری‌ باشد، یعنی‌ وجه‌ زیبایی‌شناختی‌ آن‌ بر استفاده‌ی‌ كاربردی‌اش‌ غلبه‌ داشته‌ باشد. ما در یك‌ دنیای‌ متكثر زندگی‌ می‌كنیم‌ كه‌ دارای‌ زیبایی‌شناسی‌های‌ متفاوتی‌ است‌. مثلاً مراسم‌ چای‌ ژاپنی‌ ممكن‌ است‌ برای‌ یك‌ ایرانی‌ اصلاً زیبا نباشد، ولی‌ یاد گرفته‌ایم‌ كه‌ به‌ آن‌هم‌ احترام‌ بگذاریم‌. یعنی‌ بیاییم‌ و آن‌ را با معیارهای‌ خودش‌ بشناسیم‌. پس‌ ما می‌توانیم‌ هنر خودمان‌ را هم‌ با معیارهای‌ خودمان‌ بشناسیم‌. منظور من‌ این‌ است‌ كه‌ بكوشیم‌ "جهانی‌ها" را بومی‌ كنیم‌. پس‌ می‌توانیم‌ همین‌ وضعیت‌ جدیدی‌ را كه‌ به‌وجود آمده‌ است‌ بومی‌ كنیم‌. البته‌ این‌ بومی‌كردن‌ لزوماً به‌ معنی‌ قدیمی‌كردن‌ نیست‌. به‌ عنوان‌ مثال‌، لزوماً به‌ این‌ معنا نیست‌ كه‌ ما سینمای‌ صدسال‌ پیش‌ را بسازیم‌ یا نقاشی‌ كمال‌الملك‌ را تكرار كنیم‌.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: در این‌ بومی‌كردنی‌ كه‌ شما می‌فرمایید، ما با عناصر این‌ كار را می‌كنیم‌ یا با تكنیك‌؟ اگر بحث‌ بر سر عناصر است‌، عناصر شكل‌ تقریبی‌ پیدا می‌كنند. مثلاً فرض‌ بفرمایید شما با تكنیك‌ نقاشی‌ قرن‌ ۱۷ هلند آفتابه‌ بسازید.
فرهاد ساسانی‌: نه‌ منظور من‌ این‌ نیست‌.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: حال‌ اگر بگوییم‌ كه‌ ما یك‌ تكنیك‌ ایرانی‌ داریم‌ كه‌ خودش‌ با هویت‌ است‌، این‌ هم‌ صحیح‌ است‌.
فرهاد ساسانی‌: ایرانی‌بودن‌ در واقع‌ آن‌ روحی‌ است‌ كه‌ در آن‌ تكنیك‌ دمیده‌ می‌شود؛ یعنی‌ یك‌ هنرمند بر اساس‌ فرهنگی‌ كه‌ در آن‌ به‌وجود آمده‌ و بارور شده‌، اثری‌ را با ابزار و تكنیكی‌ خاص‌ تولید می‌كند؛ ممكن‌ است‌ مثلاً در فرانسه‌ نیز همان‌ ابزار و تكنیك‌ها وجود داشته‌ باشد، اما ماحصل‌ كار چیز دیگری‌ از كار در می‌آید.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: آیا این‌ باید و نباید گذاشتن‌ برای‌ هنر نمی‌شود؟
فرهاد ساسانی‌: باید و نباید نیست‌؛ در واقع‌، یك‌ اجماع‌ فرهنگی‌ است‌.
مرتضی‌ گودرزی‌ دیباج‌: از زبان‌ شما شنیدیم‌ كه‌ اصولاً نباید برای‌ هنر باید و نباید مشخص‌ كنیم‌ و اساساً هیچ‌ كسی‌ مرد این‌ میدان‌ نیست‌ كه‌ بتواند باید و نبایدی‌ را برای‌ هنر مشخص‌ كند. پس‌ آن‌ چیزی‌ كه‌ ما به‌ قول‌ شما به‌طور انتزاعی‌ باید بر سر آن‌ به‌ توافق‌ برسیم‌، آیا نوعی‌ باید و نباید نیست‌؟ اصلاً همین‌ حالا كه‌ ما می‌گوییم‌ می‌خواهیم‌ راجع‌ به‌ هنر حرف‌ بزنیم‌ و راجع‌ به‌ آن‌ ساختمان‌ نمی‌خواهیم‌ حرف‌ بزنیم‌، آیا نوعی‌ توافق‌ در درون‌ خودمان‌ ایجاد نكرده‌ایم‌؟ آیا حدی‌ برایش‌ مشخص‌ نكرده‌ایم‌؟ ما با یك‌ بقال‌ هیچ‌ وقت‌ درباره‌ی‌ هنر بحث‌ نمی‌كنیم‌، فقط‌ می‌گوییم‌ "ماست‌ را بده‌، پولش‌ را بگیر". اما وقتی‌ سر یك‌ میز و با هم‌ حرف‌ می‌زنیم‌، پس‌ معلوم‌ است‌ داریم‌ به‌نوعی‌ برای‌ هنر حدّی‌ را مشخص‌ می‌كنیم‌. در دنیای‌ بسیار شناور امروز، مدرنیته‌ فرهنگی‌ را در جهان‌ ساری‌ و جاری‌ كرده‌ كه‌ از دست‌ فرد و حكومت‌ و سیستم‌ و حزب‌ و غیره‌ خارج‌ است‌. در جهان‌ معاصر، چرخه‌ی‌ عظیمی‌ به‌ گردش‌ درآمده‌ كه‌ بنیان‌ آن‌، سلطه‌ی‌ اقتصاد و نفع‌ و ضرر و سود و زیان‌ است‌. این‌ اساسِ مدرنیته‌ است‌. حال‌ هنر در دل‌ این‌ فرهنگ‌ جاری‌ كار می‌كند. همین‌ كه‌ می‌گوییم‌ چیزی‌ هنر است‌، یعنی‌ این‌ كه‌ هنر را تعریف‌ كرده‌ایم‌! به‌ هر حال‌، تعریفی‌ و حدّی‌ برای‌ هنر در ذهن‌ خود قائل‌ هستیم‌. خیلی‌ جالب‌ است‌، ما هنر را تحلیل‌ می‌كنیم‌، راجع‌ به‌ نقد هنری‌ حرف‌ می‌زنیم‌، درباره‌ی‌ تاریخ‌ هنر می‌گوییم‌ و راجع‌ به‌ تأثیر فن‌آوری‌ بر هنر بحث‌ می‌كنیم‌، ولی‌ خود هنر هنوز این‌ وسط‌ مانده‌ است‌. بنابراین‌ بد نیست‌ گاهی‌ وقت‌ها گریزی‌ هم‌ به‌ این‌ مسئله‌ بزنیم‌ تا اگر صد صفحه‌ مطلب‌ می‌نویسیم‌، لااقل‌ یك‌ صفحه‌اش‌ را یك‌ دانشجو با لذت‌ بفهمد، یا جوانی‌ بتواند وقتی‌ پشت‌بومش‌ ایستاده‌ یا در حال‌ ساختن‌ یك‌ مجسمه‌ است‌، از آن‌ استفاده‌ كند و احساس‌ كند كه‌ ما پرده‌ای‌ را از جلوی‌ چشم‌ او كنار زده‌ایم‌. به‌ هرحال‌، بتواند تا حدودی‌ هنر را از غیرهنر تشخیص‌ بدهد تا فریب‌ شارلاتان‌های‌ مدعی‌ هنر را نخورد.علی‌اصغر قره‌باغی‌: ببینید واقعاً این‌ بحث‌ها حقیقتش‌ به‌ جایی‌ نمی‌رسد؛ فقط‌ گفتن‌ و نوشتن‌ و سرگرم‌شدن‌ است‌. ما با دو مسئله‌ی‌ جدا روبه‌رو هستیم‌ كه‌ یك‌ طرف‌ آن‌ تكنولوژی‌ و طرف‌ دیگرش‌ هنر است‌.
وقتی‌ هنر را با تكنولوژی‌ یا علم‌ مقایسه‌ می‌كنیم‌، ما را دچار بحث‌های‌ بی‌حاصل‌ می‌كند. زیرا هنر با عدم‌قطعیت‌ و با نسبیت‌ سروكار دارد. از آن‌ طرف‌، با چیزی‌ به‌ نام‌ تكنولوژی‌ روبه‌روییم‌ كه‌ قطعیت‌ دارد. اگر در چین‌، عربستان‌، قطب‌ شمال‌، ایران‌، آمریكا، ژاپن‌، گاز را حرارت‌ دهیم‌، منبسط‌ می‌شود. ولی‌ در هنر با مسئله‌ای‌ مواجه‌ هستیم‌ كه‌ قطعیت‌ ندارد. حال‌ ما می‌خواهیم‌ این‌ دو را در كنار هم‌ بحث‌ كنیم‌. فرهاد ساسانی‌: به‌ نظر می‌رسد امروز علم‌ هم‌ قطعیت‌ نداشته‌ باشد. علی‌رغم‌ اظهارات‌ اولیه‌تان‌ مبنی‌ بر پرهیز از باید و نباید قائل‌شدن‌ برای‌ هنر، شما برای‌ آن‌ باید و نباید می‌گذارید؛ چون‌ می‌گویید ما در دنیایی‌ زندگی‌ می‌كنیم‌ كه‌ به‌ شكل‌ خاصی‌ است‌، پس‌ مجبوریم‌ ما هم‌ همان‌ گونه‌ باشیم‌. ولی‌ من‌ فكر می‌كنم‌ در دنیای‌ پسامدرن‌ هركس‌ می‌تواند دنیای‌ زیبایی‌شناختی‌ خود را داشته‌ باشد و هیچ‌ مشكلی‌ هم‌ به‌وجود نمی‌آید اگر ما زیبایی‌شناسی‌ خاص‌ مردمی‌ را با معیارهای‌ خاص‌ و بومی‌شان‌ ارزیابی‌ كنیم‌. دنیای‌ امروز این‌ را می‌گوید. پس‌ تكثرگرایی‌ لزوماً به‌ این‌ معنا نیست‌ كه‌ چون‌ یك‌ جای‌ دنیا به‌ یك‌ سمتی‌ می‌رود، اگر ما به‌ آن‌ سمت‌ نرویم‌، حتماً از قافله‌ عقب‌ می‌افتیم‌. استفاده‌ از سخنان‌ یاكوبوسن‌ یا جُرجانی‌ به‌ معنای‌ عقب‌رفتن‌ نیست‌. من‌ می‌گویم‌ آن‌ها حرفی‌ را زده‌اند كه‌ به‌ درد امروز می‌خورد. و معتقدم‌ امروز احترام‌ به‌ بومی‌شدن‌ هنر جزئی‌ از دنیای‌ پسامدرن‌ است‌ و در واقع‌ در دنیای‌ هنر امروز، به‌ جای‌ بایدونبایدهای‌ جهانی‌، كه‌ شاید خواسته‌ی‌ مدرنیسم‌ بود، می‌توان‌ به‌ معیارهای‌ بومی‌ و منطقه‌ای‌ اهمیت‌ داد.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: اولاً پست‌مدرن‌ یك‌ چیز غربی‌ است‌ و من‌ اصلاً سرسپرده‌ی‌ پست‌مدرن‌ نیستم‌ و شاید اعتقادی‌ هم‌ به‌ آن‌ نداشته‌ باشم‌. كمی‌ آزادتر صحبت‌ كنیم‌. مثلاً ببینیم‌ بالاخره‌ ما از ته‌ دل‌ می‌خواهیم‌ یك‌ جایزه‌ی‌ جهانی‌ بگیریم‌ یا نه‌؟ اگر از ته‌ دل‌ می‌خواهیم‌، پس‌ سراغ‌ هنر جهانی‌ برویم‌. اگر نمی‌خواهیم‌، بنشینیم‌ و كاسه‌ی‌ گُل‌مرغی‌مان‌ را درست‌ كنیم‌. اگر می‌خواهیم‌ مثلاً در نیویورك‌ نمایشگاه‌ بگذاریم‌، بالاخره‌ باید ذره‌ای‌ به‌ فكر آن‌ طرف‌ هم‌ باشیم‌ كه‌ الآن‌ چه‌ می‌گویند. به‌ هرحال‌ آن‌ هنرمندی‌ كه‌ در یك‌ فرهنگ‌ بزرگ‌ می‌شود، همان‌ چیزی‌ را بیرون‌ می‌دهد كه‌ آن‌ فرهنگ‌ به‌ او داده‌ است‌. پس‌ اگر فكر می‌كنیم‌ هنری‌ كه‌ بیرون‌ می‌دهد خوب‌ نیست‌، درواقع‌ فرهنگمان‌ خوب‌ عمل‌ نكرده‌ است‌. اما یك‌ هنرمند می‌تواند مستقل‌ از فرهنگش‌ باشد، یعنی‌ از فرهنگش‌ بیرون‌ بیاید.
فرهاد ساسانی‌: هنرمند می‌تواند متوجه‌ فرهنگ‌ جهانی‌ باشد؛ ولی‌ آیا می‌تواند كاملاً از فرهنگ‌ خودمان‌ بیرون‌ بیاید؟ این‌جا باز از یك‌ قطعیت‌ صحبت‌ می‌كنید. ولی‌ من‌ فكر می‌كنم‌ یك‌ هنرمند جهانی‌ باز هم‌ در كارش‌ عناصر فرهنگی‌ خودش‌ را دارد، و همان‌ عناصر بومی‌ است‌ كه‌ كارش‌ را در سطح‌ جهانی‌ ارزشمند می‌كند. اگر بخواهد هنرمندی‌ باشد كه‌ دقیقاً بر اساس‌ فرهنگ‌ دیگری‌ عمل‌ می‌كند، این‌ تقلید است‌ و اصلاً هنر نیست‌. در واقع‌، كاركردن‌ بیرون‌ از بافت‌ اصلی‌ هنر، دیگر همان‌ هنر نخواهد بود. برای‌ مثال‌، نمی‌توانیم‌ هنر مفهومی‌ را بدون‌ توجه‌ به‌ بافت‌ و شرایط‌ زمانی‌ و مكانی‌ و انگیزه‌های‌ موجدان‌ آن‌ به‌یك‌باره‌ در كشورمان‌ تقلید؛ چون‌ در آن‌ صورت‌ نمونه‌ی‌ تقلیدی‌، «آزمایشگاهی‌» و «بافت‌ زدوده‌ی‌» آن‌ هنر است‌.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: من‌ نمی‌گویم‌ از فرهنگ‌ دیگری‌ تقلید كنیم‌، بلكه‌ می‌گویم‌ با این‌ قیدوبندها و بایدونبایدها نمی‌توانیم‌ ببینیم‌ دنیا چه‌ كار می‌كند. دنیا می‌گوید می‌خواهم‌ با كامپیوتر كار دیگری‌ بكنم‌. كاری‌ كنیم‌ كه‌ به‌ دنیا برسیم‌.
فرهاد ساسانی‌: فكر می‌كنم‌ در مورد بایدونبایدها دچار سوءتعبیر شده‌ایم‌. اصلاً بحث‌ اخلاق‌ در میان‌ نیست‌. جهان‌ متكثر است‌ و شاید وحدت‌ رویه‌ وجود نداشته‌ باشد. پس‌ نباید انتظار داشت‌ همه‌ طبق‌ یك‌ روند عمل‌ كنند چون‌ در این‌ صورت‌ است‌ كه‌ با بایدونباید مواجه‌ می‌شویم‌! و این‌ دقیقاً خلاف‌ گفته‌ی‌ شماست‌.
مسعود اوحدی‌: همین‌ كه‌ گفتید هنر تصادفی‌ ممكن‌ است‌ فقط‌ یك‌بار به‌وجود بیاید، می‌توانیم‌ درباره‌ی‌ ارزش‌ آن‌ صحبت‌ كنیم‌؛ اما آن‌ بچه‌ای‌ كه‌ با كامپیوتر كار تصادفی‌ هم‌ می‌كند، به‌ هر حال‌ خود را در حوزه‌ای‌ وارد كرده‌ كه‌ هنرمند سنتی‌ ما اصلاً فكرش‌ را هم‌ نمی‌كند. در واقع‌، باید بعد از این‌ مرحله‌ی‌ تصادف‌، به‌ آگاهی‌ رسید. بحث‌هایی‌ كه‌ ما در مورد هنر و فن‌آوری‌ می‌كنیم‌، خیلی‌ هم‌ دل‌بخواه‌ نیست‌، زیرا هر كدام‌ یك‌ زمینه‌ی‌ علمی‌ دارند. وقتی‌ در مورد فضای‌ دیجیتالی‌ صحبت‌ می‌كنیم‌، در واقع‌ در مورد مصالح‌ هنری‌ صحبت‌ می‌كنیم‌. سؤالی‌ كه‌ پیش‌ می‌آید این‌ است‌ اگر ما مصالح‌ هنر را نتوانیم‌ با انگشت‌ لمس‌ كنیم‌، یا این‌كه‌ محصول‌ تولیدشده‌ بر روی‌ یك‌ سی‌دی‌ قرار داشته‌ باشد، آیا برای‌ ما هنر نیست‌؟ شیوه‌ی‌ استفاده‌ از سی‌دی‌ به‌ گونه‌ای‌ است‌ كه‌ باید با كار هنری‌ از طریق‌ مانیتور روبه‌رو شویم‌ وگرنه‌ در حالت‌ عادی‌، چیزی‌ روی‌ صفحه‌ی‌ سی‌دی‌ قابل‌مشاهده‌ نیست‌. حال‌ فضای‌ سایبرنتیكی‌ و نظایر آن‌ها مصالح‌ جدید هنری‌ شده‌ است‌ كه‌ راه‌ درك‌ آن‌ها تنها از طریق‌ لمس‌كردن‌ نیست‌. بنابراین‌، هنگام‌ بحث‌ از تأثیر فن‌آوری‌ بر هنر خیلی‌ باید احتیاط‌ كرد. واقعیت‌ این‌ است‌ كه‌ امروز چه‌ بخواهیم‌ و چه‌ نخواهیم‌ مصالح‌ هنر هم‌ دستخوش‌ تغییر شده‌ است‌.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: اگر قرار باشد در مواد هنر تغییر پیدا شود، آیا این‌ به‌ معنی‌ نابودی‌ هنر خواهد بود؟
مرتضی‌ گودرزی‌ دیباج‌: به‌ هیچ‌ وجه‌؛ یعنی‌ كسی‌ نمی‌تواند بگوید اگر مواد هنر تغییر كرد، حتماً هنر نابود می‌شود. چون‌ حوزه‌ی‌ بحث‌ ما مباحث‌ علوم‌ انسانی‌ است‌، لذا همه‌ چیز در نسبیت‌ها تحقق‌ پیدا می‌كند.ولی‌ بالاخره‌ ما وجه‌ اشتراك‌های‌ خیلی‌ ظریفی‌ را، هرچند اندك‌، با همدیگر می‌توانیم‌ داشته‌ باشیم‌.اصلاً صحبت‌ از قطعیت‌ نمی‌كنیم‌.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: مسئله‌ی‌ موفقیت‌ تصادفی‌ كه‌ گفته‌ شد را در نظر بگیرید؛ زمانی‌ تصادف‌، یعنی‌ عدم‌قطعیت‌ را در هنر می‌بینیم‌، و زمانی‌ دیگر هنر تصادفی‌ را بررسی‌ می‌كنیم‌. این‌ها دو موضوع‌ متفاوت‌اند.تصادف‌ در هنر بسیار وجه‌ مباركی‌ است‌ و برای‌ هر هنرمندی‌ هم‌ رُخ‌ می‌دهد، منتها آن‌ هنرمند باید آن‌قدر شعور و فهم‌ و ادراك‌ داشته‌ باشد كه‌ از آن‌ استفاده‌ كند. فرض‌ بفرمایید هنگام‌ نقاشی‌ و تركیب‌ دو رنگ‌، گردش‌ قلم‌مویتان‌ شكلی‌ را پدید آورد كه‌ شما را دچار حیرت‌ كند. در این‌ موقعیت‌ باید آن‌قدر حسّ زیبایی‌شناختی‌ داشته‌ باشید كه‌ بگذارید بماند. چنین‌ تصادفی‌ میمون‌ و مبارك‌ است‌. ولی‌ زمانی‌ این‌ هنر، هنر تصادفی‌ است‌. مثل‌ این‌كه‌ همین‌ طوری‌ رنگی‌ را بپاشید، و شكلی‌ در بیاید؛ مانند برخی‌ آزمایش‌های‌ روان‌شناختی‌. باید بر لحظه‌لحظه‌ از فرآیند و تحول‌ و به‌ وجود آمدنش‌ اشراف‌ داشت‌. ده‌ دفعه‌ رنگ‌ می‌پاشید روی‌ تابلو، دو دفعه‌اش‌ خوب‌ از كار در می‌آید و هشت‌ دفعه‌اش‌ بد می‌شود. نمی‌توان‌ روی‌ آن‌ حساب‌ كرد.اما مسئله‌ای‌ كه‌ آقای‌ اوحدی‌ می‌فرمایند كاملاً درست‌ است‌. ممكن‌ است‌ یك‌ هنر تصادفی‌ از ده‌ كار كنترل‌شده‌ از نظر زیبایی‌شناختی‌ بهتر باشد. این‌جا است‌ كه‌ باز من‌ برمی‌گردم‌ به‌ حرف‌ اولم‌ كه‌ این‌ معیارها را چه‌ كسی‌ می‌خواهد معلوم‌ كند و برای‌ این‌ هنری‌ كه‌ ما از آن‌ بحث‌ می‌كنیم‌، چه‌ معیاری‌ داریم‌. آیا می‌توانیم‌ بگوییم‌ اگر هنرمند بر لحظه‌لحظه‌اش‌ اشراف‌ و وقوف‌ نداشته‌ باشد، كار خراب‌ می‌شود، و برعكس‌.
مسعود اوحدی‌: اصلاً نمی‌توانیم‌ این‌ طور بررسی‌ كنیم‌ چون‌ با فرآورده‌ سروكار داریم‌.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: به‌ نظر من‌، بگوییم‌ آیا استفاده‌ از ابزار و تكنولوژی‌ در هنر مباح‌ است‌ یا نه‌؟ مثلاً استفاده‌ از اسلاید و مانند آن‌ كار درستی‌ است‌؟ كمی‌ عمیق‌تر كه‌ برویم‌ گرفتار می‌شویم‌.
مرتضی‌ گودرزی‌ دیباج‌: تا زمانی‌ كه‌ ماجرا پیچیده‌ نشده‌، این‌ قصه‌ خیلی‌ راحت‌ است‌ و مشكلی‌ نیست‌. الآن‌ می‌گویید می‌توانیم‌ از دستگاه‌ اسلاید، اُورهد، اُپك‌ و غیره‌ استفاده‌ كنیم‌ برای‌ این‌كه‌ اجرای‌ یك‌ اثر راحت‌تر بشود، كه‌ این‌ اصلاً بدیهی‌ است‌ و غیرعقلانی‌ است‌ كه‌ ردّش‌ كنیم‌. ولی‌ زمانی‌ این‌ استفاده‌ از فن‌آوری‌ آن‌قدر پیش‌ می‌رود كه‌ بر هنر و هنرمند غلبه‌ پیدا می‌كند. نمونه‌ی‌ بارز این‌ موضوع‌ در همان‌ مثال‌ هنر مجازی‌ و دیجیتالی‌ است‌ كه‌ خود این‌ ابزار و فن‌آوری‌ به‌جای‌ هنر نشسته‌ است‌. این‌جا است‌ كه‌ ما پاسخی‌ صریح‌ و روشن‌ نسبت‌ به‌ كاربرد فن‌آوری‌ نداریم‌ وگرنه‌ اگر استفاده‌ از فن‌آوری‌ به‌ همان‌ دستگاه‌ اسلاید محدود می‌ماند، پیچیدگی‌ نداشت‌. مثلاً یك‌ نمونه‌ی‌ ساده‌اش‌ این‌ است‌ كه‌ شما می‌فرمایید اگر در مراحل‌ خلق‌ یك‌ اثر، تفكر و محاسبه‌ و به‌ نوعی‌ تسلط‌ هنرمند بر كارش‌ وجود داشته‌ باشد، این‌ اثر یك‌ اثر هنری‌ است‌ و اگر این‌گونه‌ نباشد، هنر نیست‌. پس‌ علی‌رغم‌ اظهار اولیه‌تان‌، معیارهایی‌ را آرام‌ آرام‌ برای‌ كار هنری‌ مطرح‌ می‌كنید. می‌خواهم‌ بگویم‌ بالاخره‌ ویژگی‌هایی‌ برای‌ كار هنری‌ باید قائل‌ شویم‌ و سپس‌ بگوییم‌ كه‌ فن‌آوری‌ به‌ گسترش‌ این‌ ویژگی‌ها كمك‌ كرده‌ یا آن‌كه‌ آن‌ را محدود كرده‌ و خودش‌ بر هنر غلبه‌ نموده‌ است‌. یك‌ هنرمند همواره‌ مواد و اشیایی‌ را برای‌ كارش‌ گزینش‌ می‌كند؛ لذا جابه‌جایی‌ هر جسمی‌ و هر شی‌ء از جایی‌ به‌ جای‌ دیگر می‌تواند حاكی‌ از شعور و شناخت‌ هنرمند باشد و به‌ این‌ ترتیب‌ شی‌ء بی‌هنری‌ را تبدیل‌ به‌ یك‌ اثر هنری‌ كند.علی‌اصغر قره‌باغی‌: در مورد هنر تصادفی‌ هم‌، هنرمند آن‌ را به‌ وجود می‌آورد و با آگاهی‌ این‌ كار را می‌كند.سورئالیست‌ چه‌كار می‌كند؟ صندلی‌ای‌ را كه‌ شما در اتاقتان‌ از آن‌ استفاده‌ می‌كنید بر می‌دارد و وسط‌ خیابان‌ و در بافت‌ دیگری‌ قرار می‌دهد. به‌ این‌ ترتیب‌ یك‌ معنی‌ تازه‌ای‌ اختیار می‌كند كه‌ اصلاً تصادفی‌ نیست‌. زیرا انتخاب‌ هنرمند است‌. ما نمی‌توانیم‌ بگوییم‌ هر كس‌ قندانی‌ را از جایی‌ برداشت‌ و جای‌ دیگری‌ گذاشت‌ كار هنری‌ انجام‌ داده‌ است‌. آن‌ كسی‌ كه‌ این‌ كارها را می‌كند، یا بازی‌ در می‌آورد ـ مثل‌ دوستان‌ موزه‌ای‌ ما در نمایشگاه‌ هنرمفهومی‌؛ یا این‌كه‌ همانند هنرمندان‌ كانسپچوال‌ غربی‌ از نظر فلسفه‌ و تئوری‌ پشتش‌ به‌ كوه‌ ابوقبیس‌ است‌. كسی‌ كه‌ هنرمفهومی‌ كار می‌كند تئوری‌ می‌داند، فلسفه‌ می‌داند و امكان‌ ندارد بتوانید با او در بیفتید. اصلاً ادبیات‌ هنری‌ مطرح‌ است‌، نه‌ هنر. امروز مدیریت‌ هنری‌ و نقد هنری‌ مطرح‌ است‌؛ نقد هنری‌ است‌ كه‌ هنر را هنر می‌كند. شما امروز قندانی‌ را از روی‌ یك‌ میز بردارید و جلوی‌ كس‌ دیگری‌ بگذارید، من‌ در شماره‌ی‌ آتی‌ مجله‌ی‌ گلستان‌ شما را بهترین‌ هنرمند امروز دنیا می‌كنم‌!
فرهاد ساسانی‌: به‌ عبارت‌ بهتر، این‌ "گفتمان‌ هنر" است‌ كه‌ در آن‌، بر اساس‌ روابط‌ قدرت‌ خاصی‌ كه‌ در آن‌ گفتمان‌ حاكم‌ است‌، كسی‌ هنرمند معرفی‌ می‌شود. در واقع‌ در یك‌ گفتمان‌ خاص‌، چنین‌ امكانی‌ به‌ وجود می‌آید، نه‌ در همه‌ی‌ گفتمان‌ها.
مسعود اوحدی‌: من‌ فكر نمی‌كنم‌ منتقد هنری‌ به‌ تنهایی‌ بتواند این‌ كار را انجام‌ دهد؛ یعنی‌ شرایط‌ خاصی‌ را می‌طلبد: بافت‌ خاص‌ و آدم‌های‌ متفاوت‌ خاص‌ هستند كه‌ آن‌ شرایط‌ را به‌ وجود می‌آورند. در مورد هنرمندان‌ ما این‌ جوك‌ را ساخته‌ بودند كه‌ هنرمندی‌ بوم‌ سفیدی‌ را در گالری‌ قرار داده‌ بود. بالاخره‌ روزی‌ مردی‌ به‌ خودش‌ جرأت‌ داد و پرسید "هنرمند عزیز، این‌ چیست‌؟" و هنرمند هم‌ گفت‌: "این‌ بُزی‌ است‌ كه‌ دارد وسط‌ بیابان‌ علف‌ می‌خورد." آن‌ فرد گفت‌ من‌ بزی‌ نمی‌بینم‌؛ هنرمند هم‌ گفت‌ چون‌ بز علف‌ خورده‌ بود و كاری‌ نداشت‌، رفت‌! این‌ طور هم‌ نیست‌ كه‌ هر كس‌ صرفاً كاری‌ را كپی‌ كرد و پشتش‌ ایستاد، پس‌ هنرمند است‌.باید دید بر چه‌ اساسی‌ و چه‌ معیاری‌ هنرمند شده‌ است‌.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: یكی‌ از بزرگترین‌ و مطرح‌ترین‌ عكاسان‌ امروز دنیا خانمی‌ به‌ اسم‌ سیندی‌ شرمن‌ است‌. او از عكس‌هایی‌ كه‌ والتر دایون‌ در سال‌ ۱۹۳۰ گرفته‌ است‌ عكس‌ می‌گیرد و می‌گوید این‌ عكس‌ من‌ است‌. در آغاز، همه‌ به‌ او می‌خندیدند و می‌گفتند مشاعرش‌ را از دست‌ داده‌ است‌. بعد كم‌كم‌ از او پرسیدند چه‌ می‌خواهی‌ بگویی‌؟ سیندی‌ شرمن‌ گفت‌ وقتی‌ والتر دایون‌ عكس‌ گرفت‌ و شاهكار آفرید، آن‌ را فروخت‌ و با این‌ كار اثر هنری‌ تبدیل‌ شد به‌ كالا و حالا من‌ از یك‌ كالا عكس‌ می‌گیرم‌؛ همچنان‌ كه‌ عكاسان‌ دیگر هم‌ از هر كالایی‌ می‌توانند عكس‌ بگیرند. اگر از قندان‌ و فنجان‌ و نعلبكی‌ و كوزه‌ عكس‌ بگیریم‌، می‌گویند كار هنری‌ كرده‌ است‌ در حالی‌كه‌ همه‌ی‌ آن‌ها كالا هستند؛ ولی‌ اگر بخواهیم‌ از این‌ كالا، یعنی‌ عكس‌ والتر دایون‌، عكس‌ بگیرم‌ صدای‌ همه‌ بلند می‌شود. پس‌ آن‌جا تئوری‌ و فلسفه‌ بوده‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ این‌ خانم‌ عكاس‌ در دنیا مطرح‌ شده‌ است‌. روزی‌ كه‌ آن‌ خانم‌ آن‌ كار را كرد، خیلی‌ها خندیدند و گفتند مگر می‌شود؟ ولی‌ كرد و شد و الآن‌ هم‌ همه‌ سرودست‌ می‌شكنند تا كارهایش‌ را به‌ نمایش‌ بگذارند. تالی‌ فاسد شرمن‌ سیندی‌ آقای‌ مارك‌ ویندو است‌ كه‌ كارهای‌ پیكاسو را كپی‌ می‌كند. وقتی‌ از او می‌پرسند چرا از پیكاسو تقلید می‌كنی‌، می‌گوید از روی‌ یك‌ مدل‌ نقاشی‌ می‌كنم‌. تازه‌ مدل‌ او هم‌ تابلوی‌ پیكاسو نیست‌ چون‌ به‌ آن‌ دسترسی‌ ندارد، بلكه‌ از روی‌ عكس‌ چاپ‌شده‌ی‌ آن‌ در كاتولوگ‌ها و كتاب‌ها نقاشی‌ می‌كند.نمونه‌ی‌ دیگر بحث‌ها و اندیشه‌های‌ تازه‌ای‌ است‌ كه‌ درباره‌ی‌ كارهای‌ اندی‌ وارهول‌، كه‌ قوطی‌های‌ سوپ‌ كمبل‌ را كنار همدیگر گذاشت‌، مطرح‌ شده‌ است‌. اَندی‌ وارهول‌ بعد از افول‌، یكی‌ دو سالی‌ است‌ كه‌ در مجامع‌ غربی‌ مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌. می‌گویند اولین‌ هنرمندی‌ است‌ كه‌ تولید سلولی‌ و كلون‌ را در هنر تجسمی‌ درست‌ كرد. این‌ طور نیست‌ كه‌ كسی‌ فقط‌ بگوید من‌ كپی‌ كرده‌ام‌. آن‌ها جلسه‌ی‌ میزگرد نمی‌گذارند كه‌ بگویند "هنر چیست‌؟" یا "تكنولوژی‌ چیست‌؟" "ماهیت‌ آن‌ها كدام‌ است‌؟" این‌ بحث‌ها كنار رفته‌ است‌. حالا بحث‌ می‌كنند كه‌ كلون‌ تولید سلولی‌ در هنرهای‌ تجسمی‌ چگونه‌ است‌؟ این‌گونه‌ است‌ كه‌ آثار اندی‌ وارهول‌ را به‌ بحث‌ مشابه‌سازی‌ مربوط‌ می‌كنند. بحث‌های‌ روز آن‌ها مربوط‌ به‌ یك‌ هفته‌، ده‌روز پیش‌ است‌، نه‌ این‌كه‌ مثل‌ ما بحث‌های‌ مربوط‌ به‌ عهد بوق‌ باشد كه‌ "آیا تكنولوژی‌ بهتر است‌ یا هنر؟" یا این‌كه‌ "تكنولوژی‌ هنر را محدود كرده‌ است‌ یا نه‌؟" این‌ پرسش‌ها یادآور موضوع‌ انشاء مدارس‌ خودمان‌ است‌ كه‌ "علم‌ بهتر است‌ یا ثروت‌؟" بعد از آن‌ هم‌ یك‌ خروار پند و اندرز اخلاقی‌ كه‌ "عالِم‌ از پولدار مهم‌تر است‌!"
مرتضی‌ گودرزی‌ دیباج‌: شاید در قدیم‌ ممكن‌ بود هنرمندی‌ برای‌ آن‌ كه‌ هنر متعالی‌ را حفظ‌ كند، از گرسنگی‌ بمیرد؛ اما امروزه‌ اساساً مرز هنر متعالی‌ و عامه‌پسند را نمی‌توان‌ با گرسنه‌ بودن‌ یا نبودن‌ هنرمند سنجید. به‌ طور كلی‌، امروزه‌ تفاوت‌ میان‌ سبك‌های‌ عامه‌پسند و متعالی‌ از بین‌ رفته‌ است‌. امروزه‌، فیلمی‌ ساخته‌ می‌شود كه‌ هم‌ مردم‌پسند باشد و گیشه‌ را از دست‌ ندهد، هم‌ در عین‌ حال‌ بسیار هنری‌ باشد و برعكس‌. در واقع‌، كوشش‌ می‌شود هرچه‌ بیش‌تر هنر متعالی‌، مردم‌پسند گردد و یا برعكس‌. می‌خواهم‌ ببینم‌ آیا واقعاً اگر هنرمندی‌ كاری‌ را انجام‌ داد كه‌ محبوبیت‌ جهانی‌ پیدا كرد و به‌ دنبالش‌ ثروت‌ به‌ دست‌ آورد، این‌ استقبال‌ عمومی‌ مردم‌، خود معیاری‌ است‌ برای‌ كه‌ كار او هنری‌ است‌؟ یعنی‌ موفقیت‌ وی‌ را ملاك‌ هنری‌ بودنش‌ قرار دهیم‌ تا بتوانیم‌ تعریفی‌ از هنر را داشته‌ باشیم‌؟
مسعود اوحدی‌: پیكاسو در زمان‌ حیاتش‌ بسیار ثروتمند و مشهور شده‌ بود. به‌ هرحال‌، این‌ ویژگی‌ زمان‌ ما است‌ كه‌ هنرمند در زمان‌ حیاتش‌ صاحب‌ شهرت‌ و ثروت‌ می‌شود؛ البته‌ نه‌ این‌كه‌ هنرمند هنگام‌ خلق‌ اثرش‌ به‌ فروش‌ و استقبال‌ كارش‌ به‌ عنوان‌ یك‌ عامل‌ اساسی‌ فكر كرده‌ باشد. امروزه‌، مسئله‌ی‌ تكثیر هنر باعث‌ شده‌ است‌ مصرف‌كنندگان‌ آثار هنری‌ تنها اَشراف‌ و فرهیختگان‌ نباشند، بلكه‌ مردم‌ طبقه‌ی‌ متوسط‌، افراد تحصیل‌كرده‌ و دانشگاهی‌، انبوه‌ دانشجویان‌ رشته‌های‌ هنری‌ و اشخاص‌ دیگر نیز تمایل‌ به‌ خرید آثار هنری‌ داشته‌ باشند. همین‌ مسئله‌ بالاخره‌ منابع‌ مالی‌ برای‌ هنرمند ایجاد می‌كند. لذا هنر بسیار راحت‌ اشاعه‌ پیدا می‌كند. ما هیچ‌ ایرادی‌ نمی‌توانیم‌ بگیریم‌ كه‌ چرا در تعریف‌ هنر به‌ این‌ موضوع‌ اشاره‌ نمی‌كنند. امروزه‌، ممكن‌ است‌ مخاطب‌، هنرمند را حتی‌ به‌ شكلی‌ تغییر بدهد و بسازد. می‌خواهم‌ بگویم‌ اصلاً مقوله‌ی‌ هنر مردمی‌ یا مردمی‌شدن‌ هنر كه‌ هنرمند از قِبَل‌ آن‌ ارتزاق‌ می‌كند، ویژگی‌ زمان‌ ما است‌ و نباید از لحاظ‌ مباحث‌ نظری‌ با ارزش‌یابی‌ هنری‌ مخلوط‌ شود. ما از نظر زیبایی‌شناسی‌ باید به‌ بررسی‌ كار یك‌ هنرمند توجه‌ كنیم‌، نه‌ به‌ این‌ مسئله‌ كه‌ او مشهور و ثروتمند بوده‌ و استقبال‌ زیادی‌ از او شده‌ است‌. بنابراین‌، برای‌ مشخص‌كردن‌ معیارهای‌ كار هنری‌ نباید این‌ جنبه‌ را مهم‌ دانست‌؛ بلكه‌ باید به‌ معیارهای‌ زیبایی‌شناختی‌ اهمیت‌ داد.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: وقتی‌ ما معیار را نداریم‌، نمی‌توانیم‌ بگوییم‌ چه‌ كسی‌ هنرمند است‌ و چه‌ كسی‌ نیست‌. هنر چیزی‌ در ذهنمان‌ است‌، و این‌ها هم‌ هیچ‌ كدام‌ بر هم‌ منطبق‌ نمی‌شود. می‌خواهیم‌ بر اساس‌ هنر كه‌ وهم‌، نامفهوم‌ و انتزاعی‌ است‌، معیار سنجش‌ تهیه‌ كنیم‌. این‌ بحث‌ اصلاً تمام‌ شده‌ است‌. من‌ فقط‌ به‌ خودم‌ حق‌ می‌دهم‌ كار را معرفی‌ كنم‌.
مرتضی‌ گودرزی‌ دیباج‌: پس‌، آن‌ چیزی‌ كه‌ آفرینش‌ هنری‌ دارد "آنی‌" است‌ كه‌ تنها از اثر هنری‌ دریافت‌ می‌شود و در سایر تولیدات‌ و اشیا، آن‌ را نمی‌یابیم‌؛ یعنی‌ به‌نوعی‌ منحصربه‌فرد است‌. بنابراین‌، ما داریم‌ الآن‌ یك‌ ویژگی‌ برای‌ هنرمند تعریف‌ می‌كنیم‌ كه‌ «آنی‌» دارد. از این‌رو، اثر هنری‌ ویژگی‌ مهمی‌ پیدا می‌كند كه‌ منحصربه‌فرد بودن‌ و تكرارنشدنی‌ بودن‌ آن‌ است‌. این‌ها در واقع‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ یك‌ اثری‌ هنری‌، یگانه‌ است‌.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: ما نمی‌توانیم‌ «آنی‌» را كه‌ شما می‌فرمایید تعریف‌ كنیم‌. شما به‌ جای‌ ملاحظات‌ زیبایی‌شناختی‌، كه‌ آقای‌ اوحدی‌ فرمودند، كلمه‌ی‌ مبهم‌ "آن‌" را گذاشتید. در این‌جا، برمی‌گردیم‌ به‌ اول‌ بحث‌ كه‌ گفتم‌ تعریف‌ مشخصی‌ از هنر نداریم‌. زمانی‌ من‌ به‌ شما می‌گویم‌ عشق‌ عبارت‌ از علاقه‌ و صمیمت‌ فراوان‌ است‌، ولی‌ نمی‌توانیم‌ دقیقاً بگوییم‌ عشق‌ این‌ است‌. اما در عین‌ حال‌، همه‌ ما به‌ طور انتزاعی‌ عشق‌ را در ذهن‌ خود می‌شناسیم‌؛ هرچند كه‌ قادر به‌ ارائه‌ی‌ تعریف‌ مشخصی‌ از آن‌ نباشیم‌. اولین‌ حرف‌ من‌ این‌ بود كه‌ اول‌ بیاییم‌ توافقی‌ روی‌ تعریف‌ هنر داشته‌ باشیم‌ و سپس‌ ببینیم‌ تكنولوژی‌ چه‌ تأثیری‌ بر هنر دارد. در این‌ صورت‌ بود كه‌ می‌توانستیم‌ برایش‌ معیار بگذاریم‌ و بگوییم‌ مثلاً معیار اثر هنری‌ عبارت‌ است‌ از عمق‌، عبارت‌ است‌ از احساس‌، یا بینش‌، نگرش‌، جهان‌بینی‌، تئوری‌، فلسفه‌ و غیره‌.مسعود اوحدی‌: لازم‌ است‌ به‌ مسئله‌ی‌ گذشت‌ زمان‌ هم‌ توجه‌ كنیم‌. در صحبتی‌ كه‌ شما می‌كنید، باید زمانمندی‌ اثر هنری‌ هم‌ لحاظ‌ شود. ممكن‌ است‌ معیارهای‌ تثبیت‌شده‌ی‌ هنری‌ كه‌ به‌ صورت‌ سُنن‌ هنری‌ درآمده‌اند نتوانند تشخیص‌ دهند اثری‌ هنری‌ است‌ یا نه‌. یعنی‌ یك‌ كار هنری‌ نوآورانه‌ معمولاً ارزش‌ خود را در زمانش‌ نشان‌ نمی‌دهد، بلكه‌ باید مدتی‌ بگذرد تا مشخص‌ شود كه‌ آن‌ كار هنری‌ بوده‌ است‌.
مرتضی‌ گودرزی‌ دیباج‌: مثل‌ این‌ می‌ماند كه‌ داخل‌ اتاق‌ باشیم‌، یا كنار در باشیم‌ و یا حتی‌ از بیرون‌، اتاق‌ را ببینیم‌؛ وقتی‌ قادر باشیم‌ از پرسپكتیو ببینیم‌، طبیعتاً مقایسه‌هایی‌ خواهد شد. این‌كه‌ می‌فرمایید حتی‌ در رویدادهای‌ تاریخی‌ هم‌ صادق‌ است‌، ولی‌ به‌خصوص‌ درباره‌ی‌ ارزش‌یابی‌ آثار هنری‌ این‌ مسئله‌ بسیار مهم‌ است‌. مدتی‌ باید بگذرد برای‌ این‌كه‌ هم‌ اثر را درك‌ كنند و هم‌ خالق‌ آن‌ را. بنابراین‌، لازم‌ است‌ یك‌ فاصله‌ی‌ زمانی‌ وجود داشته‌ باشد. از این‌ رو، می‌توانیم‌ این‌طور بگوییم‌ كه‌ یكی‌ از ابزارهای‌ درك‌ اثر هنری‌ فاصله‌گرفتن‌ زمانی‌ و حتی‌ فیزیكی‌ از آن‌ است‌. حتی‌ مقایسه‌ی‌ نقدهایی‌ كه‌ در زمان‌ خود اثر از آن‌ می‌شود با نقدهایی‌ كه‌ بعداً انجام‌ می‌گیرد می‌تواند به‌ درك‌ این‌ مسئله‌ كمك‌ كند.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: فكر می‌كنم‌ اولین‌ بار راجر فرای‌ عنوان‌ كرد كه‌ هر اثر هنری‌ را باید با یك‌ فاصله‌ی‌ زیبایی‌شناختی‌ دید. فاصله‌ی‌ زیبایی‌شناختی‌ با فاصله‌ی‌ زمانی‌ متفاوت‌ است‌ و لزوماً هم‌ منحصر به‌ حوزه‌ی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ نمی‌شود و می‌تواند در مورد شعر و ادبیات‌ هم‌ كاربردهای‌ بیش‌تری‌ داشته‌ باشد. زمانی‌ والتر بنیامین‌ زیبایی‌شناسی‌ سكوت‌ را عنوان‌ كرد. او گفته‌ است‌ با كسانی‌ كه‌ از جنگ‌ اول‌ جهانی‌ بر می‌گشتند، خیلی‌ صحبت‌ می‌كرد و آن‌ها هر كدام‌ داستانی‌ را مطرح‌ می‌كردند. اما فردی‌ هیچ‌ چیز به‌ او نگفت‌ و فقط‌ سكوت‌ كرد. آن‌جا بود كه‌ فهمید جنگ‌ یعنی‌ چه‌! ببینید این‌ها فاصله‌گرفتن‌ است‌: یك‌ فاصله‌ی‌ زیبایی‌شناختی‌.
مسعود اوحدی‌: حالا آیا می‌توانیم‌ بگوییم‌ كه‌ زیبایی‌شناسی‌ یعنی‌ سكوت‌؟
علی‌اصغر قره‌باغی‌: اگر كسی‌ هیچ‌ نگفت‌، آیا كار هنری‌ كرده‌ است‌؟ حتی‌ در صحبت‌ كردن‌ سكوت‌ و مكث‌ لازم‌ است‌. در تابلوی‌ نقاشی‌ هم‌ لازم‌ است‌. شما یك‌ تابلوی‌ نقاشی‌ را می‌بینید كه‌ از سانت‌ به‌ سانت‌ آن‌ استفاده‌ شده‌، یعنی‌ اصلاً پر از همهمه‌ و صدا است‌ و سكوت‌ ندارد. ولی‌ تابلوی‌ نقاشی‌ هم‌ به‌ سكوت‌ نیاز دارد. یك‌ جا لازم‌ است‌ فضا شلوغ‌ باشد و یك‌ جا سكوت‌ ضروری‌ است‌. در موسیقی‌ هم‌ همین‌ طور است‌.
مسعود اوحدی‌: من‌ هنوز فاصله‌ی‌ زمانی‌ را در نظر دارم‌؛ فاصله‌ی‌ زیبایی‌شناختی‌ اصلاً مسئله‌ی‌ دیگری‌ است‌. یكی‌ از كارهای‌ جكسون‌ پولاك‌، پس‌ از بررسی‌ زیاد و گذشت‌ زمان‌ تبدیل‌ به‌ مبتذل‌ترین‌ كارها و الگویی‌ برای‌ كف‌ آشپزخانه‌ شد. موندریان‌ هم‌ همین‌ طور است‌. تركیب‌های‌ سطح‌ و رنگ‌ او اكنون‌ بیش‌تر روی‌ لباس‌های‌ زنانه‌ و انواع‌ پارچه‌ كار می‌شود. فاصله‌ی‌ زمانی‌ كه‌ بگذرد، ارزش‌ كار مشخص‌ می‌شود. پس‌ لزوماً زمان‌ به‌ نفع‌ اثر هنری‌ نیست‌، بلكه‌ می‌تواند به‌ ضرر آن‌ هم‌ باشد.
مرتضی‌ گودرزی‌ دیباج‌: به‌ نظر می‌رسد تمام‌ این‌ تعریف‌ و تمجید كردن‌ها و تمام‌ این‌ صحّه‌ گذاشتن‌ها یا نگذاشتن‌ها مربوط‌ به‌ حوزه‌های‌ خارج‌ از هنر است‌. این‌كه‌ زمانی‌ یك‌ چیزی‌ هنر شناخته‌ می‌شود و یك‌ چیز دیگر عین‌ بی‌هنری‌، نه‌ در قلمرو هنر بلكه‌ از حوزه‌هایی‌ بیرون‌ از هنر سرچشمه‌ می‌گیرد.
فرهاد ساسانی‌: شاید بتوانیم‌ اسمش‌ را "هرمنوتیك‌ هنر" بگذاریم‌.
مرتضی‌ گودرزی‌ دیباج‌: اصلاً به‌ نظر می‌رسد با همه‌ی‌ بحث‌هایی‌ كه‌ درباره‌ی‌ هنر شده‌ است‌، خود هنر جز ابزاری‌ در دست‌ حوزه‌ی‌ خارج‌ از هنر نیست‌. به‌ نظر می‌رسد پشت‌ این‌ ارزش‌گذاری‌های‌ هنری‌ كه‌ الآن‌ در جهان‌ اتفاق‌ می‌افتد، یك‌ جریان‌ فكری‌ دیگری‌ قرار گرفته‌ است‌ كه‌ آن‌ را سامان‌ می‌دهد و ما نمی‌دانیم‌ چیست‌. یا مثلاً اقتصاد هنر كه‌ بسیار روی‌ آن‌ تبلیغ‌ می‌شود ولی‌ ما نمی‌دانیم‌ چیست‌.
مسعود اوحدی‌: می‌گویند یك‌ بخش‌ از آن‌ اقتصاد است‌ و یك‌ بخش‌ غیرقابل‌انكارش‌ به‌ هنر مربوط‌ است‌؛ اما این‌ اقتصاد هنر را زیر نفوذ خود برده‌ است‌. در حالی‌كه‌ قبلاً اگر هنرمندی‌ همیشه‌ هنرمند می‌ماند، به‌ خاطر هنرش‌ بود و نه‌ چیز دیگر.
علی‌اصغر قره‌باغی‌: زمانی‌ بود كه‌ هنرمند با احساس‌ هنری‌اش‌ هیچ‌ كاری‌ به‌ اقتصاد نداشت‌. هنرمند كه‌ نباید در فكر مادیات‌ می‌بود. ولی‌ حداقل‌ ۲۰ سال‌ است‌ كه‌ در مورد هنرهای‌ تجمسی‌ این‌ روند در اروپا و آمریكا دگرگون‌ شده‌ است‌. زیرا آهسته‌آهسته‌ هنرمند مجبور شد كه‌ ذوق‌ و سلیقه‌ی‌ مخاطب‌ را در نظر بگیرید و نه‌ افراد نخبه‌ را. به‌ هرحال‌، هنرمند هم‌ می‌خواهد زندگی‌اش‌ را بكند. دیگر آن‌ زمان‌ كه‌ هنرمند ستم‌دیده‌ و بدبخت‌ و بیچاره‌ بود سپری‌ شده‌ است‌. نقاش‌ كاری‌ می‌كشد كه‌ مشتری‌ و خریدار داشته‌ باشد. البته‌ باید كاری‌ باشد كه‌ در آن‌ مهارت‌ وجود داشته‌ باشد. حالا دیگر آن‌ معیارهایی‌ هنری‌ كه‌ یك‌ عده‌ مدرنیست‌ درست‌ كرده‌ بودند كنار گذاشته‌ شده‌ است‌. برای‌ همین‌ است‌ كه‌ كارهای‌ هنر تصادفی‌ جكسون‌ پولاك‌ امروز فقط‌ به‌ درد طراحی‌ كفپوش‌ كف‌ آشپزخانه‌ها می‌خورد. نمی‌دانم‌ شاید صدسال‌ دیگر فاصله‌ی‌ زمانی‌ لازم‌ است‌ تا دوباره‌ جكسون‌ پولاك‌ مطرح‌ شود. من‌ حسّ آینده‌نگری‌ و پیش‌گویی‌ ندارم‌، ولی‌ واقعیت‌ امروز چیز دیگری‌ است‌. اصلاً حتی‌ شیوه‌ی‌ مصرف‌ این‌ هنر طور دیگری‌ شده‌ است‌. هیچ‌ وقت‌ تا این‌ حد هنر، مصرفی‌ نشده‌ بود. بنابراین‌، وقتی‌ می‌بینیم‌ آثار نقاشی‌ كسی‌ مثل‌ جكسون‌ پولاك‌ در نهایت‌ می‌شود كفپوش‌ مكالئوم‌، دیگر چه‌ جای‌ مطرح‌كردن‌ معیار تشخیص‌ هنر از غیرهنر است‌؟! برای‌ این‌ است‌ كه‌ می‌گویم‌ همه‌ چیز متأسفانه‌ با ابهام‌ همراه‌ است‌. یكی‌ از آن‌ها همین‌ تعریف‌ هنر است‌ كه‌ پس‌ از گذشت‌ مدت‌ زمانی‌، تعریف‌ دیگری‌ پیدا می‌كند. فارغ‌ از كوشش‌ برای‌ یافتن‌ معیارهای‌ هنری‌، اصلاً هنر چیزی‌ بوده‌ كه‌ در زندگی‌ و در مجاورت‌ آن‌ قرار داشته‌ و ما با آن‌ زندگی‌ می‌كرده‌ایم‌، بدون‌ آن‌كه‌ نیاز به‌ تعریف‌ و ارائه‌ی‌ معیار داشته‌ باشیم‌. تلفنی‌ كه‌ ابتدا ساخته‌ شده‌ بود، زمانی‌ ابزار بود ولی‌ الآن‌ همان‌ تلفن‌ یك‌ اثر هنری‌ شده‌ است‌. كاسه‌ی‌ آبی‌ كه‌ با آن‌ آب‌ می‌خوردیم‌، زمانی‌ كاسه‌ بود و كاربرد مصرفی‌ داشت‌ ولی‌ حالا دیگر یك‌ شی‌ هنری‌ شده‌ است‌. بنابراین‌ دائماً جای‌ شی‌ء مصرفی‌ و اثر هنری‌ با یكدیگر عوض‌ می‌شود. چه‌ بسیار اشیایی‌ كه‌ ابزار كار بوده‌اند، اما امروزه‌ همانند یك‌ اثر هنری‌ در موزه‌ نگاهداری‌ می‌شوند یا به‌ دیوار خانه‌ها نصب‌ شده‌اند. پس‌ نمی‌دانیم‌ بالاخره‌ هنر از كی‌ هنر شد. این‌ بحث‌ واقعاً پیچیده‌ای‌ است‌ كه‌ ما دیگر نمی‌توانیم‌ مرز هنر را از غیرهنر جدا سازیم‌.

یادداشت‌ها:
۱ ـ عبدالقاهر جرجانی‌؛ ترجمه‌ی‌ جلیل‌ تجلیل‌، اسرارالبلاغه‌ (تهران‌: انتشارات‌ دانشگاه‌ تهران‌، ۱۳۷۴).
۲- Roman Jakobson, «Linguistics and Poetics«, in T. Sebeok (ed.), Style in Linguistics (Cambrudge, Mass.: MIT Press, ۱۹۶۰)
۳ ـ رومن‌ یاكوبسون‌؛ ترجمه‌ی‌ كورش‌ صفوی‌، "قطب‌های‌ استعاره‌ و مجاز"، در فرزان‌ سجودی‌، ساخت‌گرایی‌، پساساخت‌گرایی‌ و مطالعات‌ ادبی‌ (تهران‌: پژوهشگاه‌ فرهنگ‌ و هنر اسلامی‌ ـ حوزه‌ی‌ هنری‌، ۱۳۸۰)، صص‌ ۱۲۸ ـ ۱۱۵.

دكتر مرتضی‌ گودرزی‌دیباج‌ ، مسعود اوحدی‌ ،علی‌اصغر قره‌باغی‌ و دكتر فرهاد ساسانی
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر