جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

زندگی پنهانی زباله


زندگی پنهانی زباله
پرسش و پاسخ با نویسنده کتابی در مورد زندگی ناپیدای زباله، موضوع این مقاله است. نقش آمریکا در تولید زباله و آلوده ساختن محیط زیست به خوبی در این نوشته پیداست. زباله یک مسأله جهانی است و برای حل موضوع پسماندها و ضایعات نیاز به مبارزه‏ای جدی با فرهنگ مصرفی و منافع کارخانه‏داران بزرگ است. حتی در جمع‏آوری زباله نیز ردپای کارتل‏ها به چشم می‏خورد. ورود به حوزه زباله همانند ورود به منطقه‏ای ممنوعه محسوب می‏گردد. پیامدهای منفی پیشرفت جوامعی چون آمریکا گریبان‏گیر کشورهای جهان سوم می‏گردد که به عنوان محل تخلیه زباله‏های صنایع آمریکا تلقی می‏گردند. نگارنده کتاب به این نکته اشاره می‏کند که تکنولوژی و فن‏آوری هیچ‏گاه باعث تولید ضایعات کمتر نمی‏شود.
اگر تاکنون از خود پرسیده‏اید که با وجود گورستان‏های زباله همواره درحال گسترش جوامع ما و وسایل بسته‏بندی روزافزون کالاهای مصرف کنندگان و رشد مصرف، چه اتفاقی برای کل زباله‏ها رخ می‏دهد، در این صورت مطالعه کتاب تازه و آموزنده خانم هلزر راجرز با عنوان «فردای از دست رفته: زندگی پنهانی زباله» که از سوی نیوپرس منتشر شده است، برای شما مناسب است. ایالات متحده تولیدکننده شماره یک زباله در سیاره ماست؛ ما با تنها ۵% از کل جمعیت جهان ۳۰% از زباله جهان را به وجود می‏آوریم. به گفته راجرز، یک آمریکایی به طور متوسط، روزانه به گونه‏ای حیرت‏آور ۵/۴ پوند آشغال بیرون می‏اندازد که سالیانه ۱۶۰۰ پوند می‏شود. زباله یک مسأله جهانی نیز به شمار می‏رود. امروزه وسط اقیانوس آرام دارای ضایعات پلاستیکی شش برابر بیشتر نسبت به زئوپلانکتون‏ها است.
ما چگونه به این نقطه رسیدیم؟ تولید زباله در ۳۰ سال گذشته در ایالات متحده دو برابر شده است؛ هنوز هم ضایعات دور از انظار مردم پنهان می‏شود و تمرکز بر بازیافت زباله به تدریج محو و ضعیف می‏شود. راجرز اظهار می‏دارد که این وضعیت در اثر اتحاد نیروهای تولید و بازاریابی رخ داد که با اهداف شرکت‏های عظیم جمع‏آوری زباله همسو شدند و حتی برخی قوانین زیست‏محیطی نیز مورد استفاده آن‏ها قرار گرفت.
همزمان، تأکید بی‏وقفه بر رشد و پیشرفت نابودکننده و همواره در حال توسعه جامعه ما و تشویق دورریزی آسان کالاها، این امر را برای ما آسان ساخته است که به گونه‏ای روزافزون، عملاً به یک جامعه «دورانداز» تبدیل شویم. به ویژه با تأثیر فن‏آوری‏های نوین، این امر ویرانگرتر شده است و این تأثیر زیان‏بار، متوجه جهان سوم است که زباله‏دانی جامعه ما به شمار می‏رود. فقط برای یک لحظه به تعداد تلویزیون‏ها، رایانه‏ها، صفحه‏ها، تلفن‏های همراه، ضبط صوت‏های دیجیتالی قابل حمل و ابزارها و دستگاه‏های دیگری که شما و اداره شما در دهه گذشته دور انداخته‏اید، فکر کنید.
کتاب راجرز، که سرشار از صدها واقعیت جالب است، آمیزه‏ای از تاریخچه‏ای از جمع‏آوری زباله و تجزیه و تحلیل سیاسی از چگونگی پیدایش یک انحصار بزرگ زباله توسط نیروهای اجتماعی و اقتصادی است و بیانگر این است که چند شرکت، بازارهای عمده را تحت کنترل خود دارند. خواننده با اندیشه در تجزیه و تحلیل راجرز، با داستان‏های جالبی درباره زباله روبه‏رو خواهد شد که به دستگاه‏های زباله‏سوز و زباله‏دانی‏های عظیم، سیل پسماندها و طرح‏های بازاریابی و همه جنبه‏های فرهنگ امروزی معتاد به ضایعات می‏پردازد. راجرز بُعد عاطفی داستان جذاب و هراس‏انگیز زباله را برجسته می‏کند و احساسات نفرت‏انگیز و پرصلابت خود را بیان می‏کند.
● زباله: واقعاً یک داستان است
با وجود این که موارد زیادی در این کتاب ناامیدکننده است، این کتاب چند راه‏حل مطرح و هوشمندانه درباره زباله را از سوی اصلاح‏طلبان مطرح می‏کند.
گزیده‏ای از این کتاب را همراه با پرسش و پاسخ‏و به شما معرفی می‏کنیم:
ـ چرا این کتاب را نوشتید؟ کمی درباره تجربه نگارش چنین کتابی برای من توضیح دهید.
ـ من این کتاب را نوشتم به این دلیل که می‏خواستم بدانم، چه بر سر زباله من آمده است. من می‏دانستم که زباله من ناپدید شده است و نیز می‏دانستم که واقعاً از بین نرفته است. همچنین به سامانه‏ای که در صورت ناکامی در کارکرد آن، همه شهرها کم‏کم از کار می‏افتند، علاقه‏مند بودم. من می‏خواستم بیشتر بدانم که جمع‏آوری زباله چه شکلی است و چگونه این سامانه کار می‏کند. جمع‏آوری زباله برای عملکرد درست یک شهر، بسیار سازنده و لازم است. هنگامی که شروع به مطالعه و بررسی زباله کردم، فهمیدم که با استفاده از این روش می‏توان درباره فعالیت بازار و رابطه آن با کار و طبیعت سخن گفت. همچنین این روش، راهی فوق‏العاده برای بررسی بحران‏های گسترده‏تر زیست‏محیطی است.
ـ من متوجه شدم که برخی از شیوه‏های بیانی که شما استفاده کرده‏اید، همانند: «مرموز و اسرارآمیز»، «به طرزی عجیب، جالب و گیرا»، «صحنه‏های باصلابت و ترسناک»، «متابولیسم بازار» و... مرا وادار کرد تا به این امر بیندیشم که شما برخی از سَفَرها را در این جهان گاهی جالب و گاهی نفرت‏انگیز تجربه کرده‏اید.
ـ بله. درست است. این سفر هیجان‏انگیز بود؛ زیرا با دیدن یک دستگاه زباله سوز و دیدن یک محل دفن زباله، من مجالی به دست آوردم تا چیزهایی را که معمولاً از دیدِ ما در جامعه پنهان هستند، ببینم. برخی چیزها در اختفا نگه داشته می‏شود و زباله یکی از آن‏ها است. میزان تولید هم از این موارد است. این که فردی بتواند آن قلمرو و حوزه را بررسی دقیق و مشاهده کند، لذت‏بخش و هیجان‏آور است. احساس شما همچون احساس کسی است که به مکانی وارد شده است که نباید وارد می‏شد. ترسناک هم هست. من پس از این که محل دفن زباله‏ها را در پنسیلوانیا (که در این کتاب درباره آن مطالبی نوشته‏ام) دیدم، دچار کابوس‏هایی شدم.
ـ استعاره‏های مهمی هستند که می‏خواهم شما درباره آن‏ها اظهارنظر کنید. یکی از آن‏ها موضوع گستردگی و وسعت است که در موریس ویل وجود دارد و شما اشاره کرده‏اید که در آنجا ۶۰۰۰ جریب زباله هست. لطفاً در این باره توضیح دهید.
ـ این موضوع کاملاً به خصوصی‏سازی حمل و نقل زباله در مقیاس بسیار بزرگ که در ۳۰ سال گذشته واقعاً رشد کرده، ربط دارد. اساساً یک جابجایی از شرکت‏های کوچکِ محلی که با کامیون زباله‏ها را حمل می‏کنند و خودشان تعهد اجرای جمع‏آوری زباله و دورریزی آن را به شهرها و شهرداری‏ها داده‏اند، صورت گرفته است. از هم‏اکنون تعدادی از این شرکت‏های جمع‏آوری زباله که گاهی «تازه‏وارد» نامیده شده‏اند، وجود دارد که سرگرم فعالیت هستند.
امروزه به علت گستردگی تولید زباله، دیگر نمی‏توان با روش‏های سابق به جمع‏آوری زباله پرداخت بنابراین این شرکت‏ها در جمع‏آوری زباله در مقیاس انبوه و هزینه نابود کردن آن صرفه‏جویی می‏کنند.
ـ آن شرکت‏ها دارای سرمایه لازم جهت ساخت محل‏های بزرگ دفن زباله بوده‏اند، ولی افرادی که پول زیادی نداشته‏اند و خارج از این کسب و کار بوده‏اند و در اثر خطمشی قیمت‏گذاری غارتگرانه زیان دیده‏اند چه کنند؟
ـ قیمت‏گذاری غارتگرانه مهم‏ترین ساز و کار برای دور کردن حرفه‏های دیگر از این بازار بوده است. قوانین کنترل زیست‏محیطی که در اوایل دهه ۱۹۹۰ تصویب شدند، واقعاً نقشی مهم در تحکیم و تثبیت و نیز خصوصی‏سازی بیشتر صنعت زباله ایفا کردند. کنترل‏های سخت‏تری برای کیسه‏های زباله مقرر شد و زیر نظر گرفتن سامانه‏های حمل زباله در ۱۹۹۱ توسط آژانس حفاظت از محیط زیست (EPA) اجرا شد و بخشی از قانونی که در ۱۹۷۶ تصویب شد، قانون بهبود و بازیافت حفاظت از منابع (RCRA) نامیده شد.
ویست منجمنت، برونینگ فریس و شرکت‏های بزرگ دیگر از کنترل‏های سخت‏گیرتر زیست‏محیطی پشتیبانی کردند، به این دلیل که این امر موانعی بر سر راه ورود شرکت‏های کوچک‏تر و شهرداری‏ها پدید می‏آورد و به شرکت‏ها امکان می‏داد تا همه گورستان‏های زباله‏ای را که شهرداری‏ها توانایی بهبود وضعیت آن‏ها را ندارند، جذب کنند.
ـ شما مطالب زیادی درباره ظرفیت‏ها و توانایی‏های روابط عمومی شرکت‏های بزرگ نوشته‏اید. آیا روابط عمومی نقش بزرگی در کمک به مردم جهت فراموش کردن زباله ایفا کرده است و این‏که فکر کنند، کسانی هستند که مسئولیت زباله را برعهده بگیرند؟
ـ این نقش بسیار چشم‏گیر و مؤثر بوده است و آنچه جالب است این است که در دو سال گذشته، در میزان بازیافت، کاهش و افول وجود داشته است. از آنجا که مردم فکر می‏کنند که ضایعات و زباله‏های ما از نظر زیست‏محیطی به شیوه‏ای درست جابجا می‏شوند، توجه آنان و فشار سیاسی بر شرکت‏هایی همچون ویست‏منجمنت رو به کاهش است. شرکت‏های بزرگ، برنامه‏هایی همچون حفاری در گورستان‏های زباله تعطیل شده خود ارائه می‏کنند تا گاز متان ناشی از زباله را جمع‏آوری کنند. طبق قانون ۱۹۹۱ آژانس حفاظت از محیط زیست، آن‏ها موظف هستند که این گازها را جمع‏آوری کنند. بنابراین آن‏ها بخشی از گازها را می‏گیرند و سپس آن را به یک مولد برق (ژنراتور) هدایت می‏کنند و آن را به یک شرکت الکتریکی می‏فروشند و آن را انرژی سبز می‏نامند. ولی آن انرژی سبز نیست. پدیدآوردن آن کاملاً همراه با اِسراف و ولخرجی است، ولی با این وجود، بهتر است که از آن استفاده کنیم تا این‏که آن را رها سازیم.
ـ درست است، ولی آن‏ها با فروش آن پول در می‏آورند؟
ـ مقدار پولی که این شرکت‏ها از فروش گازها به دست می‏آورند، بسیار ناچیز و قابل اغماض است. این یک منبع واقعی درآمد نیست. این روشی عالی برای آنان است تا پوششی از تظاهر به حفظ محیط زیست (برآنچه که انجام می‏دهند) بگذارند.
ـ در بخش «خصوصی‏سازی زباله» در کتابتان شرح داده‏اید که چگونه در اواسط دهه ۱۹۹۰ در شهر نیویورک، شرکت‏های بزرگی همچون ویست منجمنت و برونینگ فریس، کنترل جمع‏آوری زباله را در شهر نیویورک به زور از دست مافیا درآوردند، مافیا قیمت‏های گزاف و سرسام‏آوری را مطالبه می‏کرد. سپس شرکت‏های بزرگ وارد شدند، قیمت‏ها کاهش یافت؛ ولی پس از آن، همین که شرکت‏ها کنترل بازار را در دست گرفتند و مافیا خرد شد، قیمت‏ها به همان نقطه‏ای رسید که مافیا مسئول آن بود. در جمع‏آوری زباله چه کسی بهتر است. ویست منجمنت، یا دن کرلئون (مافیا)؟
ـ امیدوارم که ما راه‏های بهتری از این دو داشته باشیم. مافیا به خاطر تحقیق و تفحص فراگیر و محرمانه تحت رهبری یک افسر پلیس نیویورک با نام ریک کوآن، بیرون انداخته شد. وی به کارتل زباله رخنه کرد و نتیجه کار او بود که سبب به زیر کشیدن و سرنگونی مافیا شد.
ـ چرا بازیافت زباله کاهش یافته است و چرا برنامه کودسازی بیشتری وجود ندارد؟
ـ بازیافت در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰، رنسانس و نوزایی واقعی خود را تجربه کرد. در آن زمان، آژانس حفاظت از محیط زیست شروع به پیاده کردن ماده‏ای از قانون بهبود و بازیافت حفاظت از منابع (RCRA) کرد که براساس آن، گورستان‏های زباله باید یک سطح ایمنی خاص را تأمین کنند تا بتوانند به فعالیت خود ادامه دهند. بیشتر محل‏های دفن زباله در ایالات متحده این معیارها را برآورده نکردند. بنابراین در اواخر دهه ۱۹۸۰، دوسوم گورستان‏های زباله ایالات متحده تعطیل شد و این باعث یک بحران دورریزی زباله شد. شما قایقی باری پر از خاکستر و شناور در کرانه اقیانوس اطلس را می‏دیدید که در تلاش برای یافتن جایی جهت خلاص شدن از شر خاکستر است و به هائیتی می‏رود. ۱۰۰۰۰ تن زباله در ساحل هائیتی به طور غیرقانونی خالی شد و سایر زباله‏ها در جایی از اقیانوس تخلیه شد.
آن زمان بحران واقعی بر سر محل تخلیه زباله بود. در آغاز، حکومت محلی و نیز گروه‏های محافظه‏کارِ زیست‏محیطی همچون باشگاه سیرا، سوزاندن زباله را تأیید کردند. بنابراین، به سمت ساختن تعداد بیشتری از دستگاه‏های زباله‏سوز یورش آورده شد. فقط چند شهر نیویورک، فیلادلفیا و لس‏آنجلس و حومه‏های آنها دور هم جمع شدند و اعلام کردند که ما نمی‏خواهیم دستگاه‏های زباله‏سوز در حومه شهرهای ما باشند. آنها ایمن و تمیز و پاکیزه نیستند. ما نمی‏خواهیم در دود و دم تنفس کنیم و نمی‏خواهیم که از بسته‏های زباله خاکستر تولید شود؛ ولی زباله باید سرانجام در جایی تخلیه می‏شد. بنابراین، شهرداری‏ها به سوزاندن زباله تن دادند و مجبور شدند تا برنامه‏های بازیافت شهری اجباری را اتخاذ کنند.
از آنجا که خصوصی‏سازی حمل و نقل و دورریزی ضایعات رخ داده است و از آنجا که ما هم‏اکنون دارای گورستان‏های بزرگ زباله هستیم، اضافه ظرفیتِ فضا وجود دارد، بنابراین فشاری جهت بازیافت وجود ندارد و وقتی چنین باشد، مردم هم خیلی به آن نمی‏اندیشند.
ـ در کتاب خود نوشته‏اید که: «خطرناک‏ترین و فراوان‏ترین آشغال‏های امروزی، زباله‏های الکتریکی هستند: تلفن‏های همراه، دستگاه‏های ویدئو، دستگاه‏های پخش CD؛ همه این اقلام، فلزهای ناخوشایندی دارند.» ولی با توجه به این حقیقت که تغییر فن‏آوری چقدر سریع و شتابان صورت می‏گیرد - مثلاً ضبط صوت‏های دیجیتالی قابل حمل ipid - راه‏حل چیست؟ اگر هم‏اکنون مردم تقاضای داشتن ipid Nano را به خاطر مزایای آن داشته باشند، ما چگونه با این تقاضا مبارزه می‏کنیم؟ برخی از این مصارف، قانونی و موجه است. پرسش مهمی که مطرح می‏شود این است که: آیا فن‏آوری می‏تواند مسأله ضایعات را حل کند یا فقط آن را وخیم‏تر می‏سازد؟ ما فکر می‏کردیم، هنگامی که رایانه (کامپیوتر) داشته باشیم، کاغذ کمتری مصرف می‏کنیم ولی در حال حاضر، عملاً کاغذ بیشتری استفاده می‏کنیم.
ـ فن‏آوری به ندرت ضایعات کمتری پدید می‏آورد. فن‏آوری دو جنبه دارد. یک جنبه آن تولید است و جنبه دیگر، وجه فرهنگی مصرف است. در جنبه تولید، دگرگونی‏هایی وجود دارد که می‏تواند رخ دهد، همچون قابل استفاده‏تر ساختن کالاها و ساختن کالاهایی که دوام و ماندگاری طولانی‏تری دارد؛ و نیز ساختن تلفن همراهی که می‏تواند هنگامی که شکسته شود تعمیر گردد، به جای این‏که ارزان قیمت‏تر باشد تا دور انداخته شود. اگر تأکید بیشتری بر تعمیر این اقلام کنیم، مردم کالاهای خیلی کمتری را دور خواهند ریخت. جنبه دیگر در وجه فرهنگی آن، این است که مردم واقعاً از مصرف کردن لذت می‏برند. و من فکر می‏کنم که مردم واقعاً از دور انداختن کالاها لذت می‏برند. نیاز داریم که به این موارد بپردازیم.
ـ کمی بیشتر درباره خرسندی و لذت دور انداختن چیزها توضیح دهید.
ـ من فکر می‏کنم که در این امر یک خرسندی وجود دارد که مردم آن را کسب می‏کنند. این امر در افراد مختلف، متفاوت است. سامانه‏ای که ما داریم، فقط در اثر اندیشه تولیدکنندگان و کارخانه‏داران بزرگ نبوده است؛ بلکه چیزی بوده است که توسط میل و خواسته‏های انسانی شکل گرفته است. می‏توانیم بگوییم که مردم از بسته‏بندی درخشان و براق لذت می‏برند و هنگامی که چیزی می‏شکند، آن را دور می‏اندازند و وقتی کالایی تازه و پرزرق و برق‏تر که دارای تصاویر و چراغ‏هایی است و موسیقی می‏نوازد می‏خرند. نیز خرسند می‏شوند. ما می‏توانیم این امیال و خواسته‏ها را با روشی متفاوت ارضا کنیم.
ـ در اینجا پرسش بزرگی مطرح می‏شود: زباله با افزایش دمای زمین، زباله‏دانی‏های سمی، استثمار و بهره‏کشی از نواحی فقیرنشین مرتبط است و توسط کشتی به کشورهای جهان سوم فرستاده می‏شود. زباله همانند استعاره‏ای شایان توجه، برای بسیاری از امور نادرست در جهان به کار می‏رود. آیا کشورهای جهان سوم می‏توانند همه این خطراتی را که شما در این کتاب متوجه آن‏ها می‏کنید، تحمل کنند.
ـ بدبختانه طوفان کاترنیا نشان داد که همه این موضوعات در صف مقدم رخدادهای قریب‏الوقوع هستند. آنچه در ساحل خلیج کالیفرنیا رخ داد، فجیع، افتضاح و حیرت‏آور است؛ ولی این حادثه، واقعیت عریان وضعیت این نواحی را مطرح کرد. پسماندهای سمی در فقیرترین جوامع که غالباً جوامع رنگین‏پوست هستند ریخته می‏شوند و خطرات آن با افزایش دمای زمین تشدید می‏شود. همه این موضوعات با موضوعات فقر و نابرابری مرتبط هستند. آن‏ها همدیگر را پدید می‏آورند و به یکدیگر دامن می‏زنند.
ـ موضوع سرمایه‏داری سبز (green capitalism) این است که میزان مصرف می‏تواند کاهش نیابد، ولی شما تا حدودی نسبت به این تحولات بدبین هستید؛ بیوپلاستیک‏ها یک دردسر و تنگنای فنی هستند. شما در کتابتان به چه کسی ناسزا می‏گویید. اگر ما می‏توانیم همه این تنگناهای فنی را ایجاد کنیم، چرا نمی‏توانیم تولید این همه زباله را متوقف کنیم؟
ـ بله، چرا نمی‏توانیم روند تولید را آن‏چنان دگرگون کنیم که ولخرجی و اسراف‏کاری کمتری داشته باشد؟ من به راستی بر این باور هستم که تولید صنعتی را می‏توان بهتر کرد. من جداً فکر می‏کنم که روشی که تولید صنعتی در حال حاضر در پیش گرفته است، به طرزی باور نکردنی اسراف‏کارانه است. مجال و امکان بسیاری برای پیشرفت و بهبود این روند وجود دارد. ولی من فکر نمی‏کنم که ما باید خود را از شر تولید صنعتی خلاص کنیم و آن را نابود کنیم.
ـ آیا این امر در بخش‏های دیگر جهان، در اروپا یا... در حال وقوع است؟
ـ بله. مثلاً یک کار واقعاً ساده که می‏توانیم انجام دهیم این است که نوع بطری‏های نوشابه را به بطری‏های دوباره پرشونده تغییر دهیم. این امر چندین کار انجام می‏دهد. الان در آلمان از این سامانه استفاده می‏شود و ۷۲% از کل ظروف نوشابه آنان باید دوباره پر شونده باشد. این قانون است. تولیدکنندگان نوشابه در آن کشور، پیوسته و بی‏وقفه در تلاش برای نقض قانون هستند، ولی دولت این قانون را اجرا کرده است. آنان تولیدکنندگان نوشابه را جریمه و تنبیه می‏کنند و قانون را اجرا می‏کنند و این کار عملی و نتیجه‏بخش است. این قانون سودمند است و مردم آن را دوست دارند.
آنان باید بطری‏های نوشابه خود را به فروشگاه‏ها بازگردانند؛ بطری‏ها شستشو داده می‏شوند و دوباره پر می‏شوند. مردم پولی را به عنوان امانت و سپرده نزد مغازه‏دار می‏گذارند و هنگامی که بطری‏های خالی نوشابه را باز می‏گردانند، پول خود را پس می‏گیرند - این سامانه‏ای است که ما مدت‏ها به آن خو گرفته بودیم و در دهه ۱۹۷۰ به مرور آن را در ایالات متحده پیاده کردیم - ولی استفاده از ظروف یک‏بار مصرف برای صنعت نوشابه‏سازی سودآورتر است و این کار، صنعت نوشابه‏سازی را تحکیم کرده است.
ـ شما درباره راه‏حل‏های این جریان، چه پیشنهادهای دیگری دارید؟
ـ یک نمونه دیگر، جنبشی است که (فقدان پسماند) "Zero waste" نام دارد و می‏گوید که این موارد باید به حکم قانون اجرا شوند؛ به این دلیل که تولیدکنندکان تن به این کار نمی‏دهند مگر این که وادار به این کار شوند. هم‏اکنون جنبش فقدان پسماند در شهر نیویورک وجود دارد و طرفداران آن با مقامات این شهر در حال چانه‏زنی و اعمال نفوذ هستند.
موضوع دیگری که می‏خواستم به آن اشاره کنم این است که من فکر می‏کنم، مهم است که آنچه را در سطح فرهنگی در مورد تلقین و ارشاد مردم در جهت دورریزی کالاها رخ داده است، بپذیریم. تلاش‏های بسیاری صورت گرفته است تا به مردم بیاموزند که کالاها را دور اندازند. یکی از مؤسسات فرهنگی که کار خود را عادی کردن دورریزی کالاها می‏داند، گروه زیباسازی است که «آمریکا را زیبا نگه داریم» نام دارد.
آیا آن‏ها دور ریختن کالاها را عادی جلوه می‏دهند؟ و آیا منافع تجاری برخی از این گروه حمایت می‏کند؟
بله، آنان عادی‏سازی را به روشی بسیار پیچیده و عالمانه شکل داده‏اند و آغاز فعالیت آن‏ها از صنعت ظروف نوشابه، صنعت بسته‏بندی و کارخانه‏داران بوده است. آنان دارای اعضا و رهبرانی در انجمن ملی کارخانه‏داران (NAM) هستند. به نظر من، آنان راهبرد روابط عمومی خود را از NAM کسب می‏کنند.
در سال ۱۹۵۳، ایالت ورمونت قانونی را تصویب کرد که استفاده از بطری‏های یک‏بار مصرف را ممنوع کرد. البته این یک قانون زیست محیطی نبود و تصویب آن ناشی از این بود که مردم بطری‏های یک‏بار مصرف خود را از شیشه‏های خودروی خود به بیرون پرتاب می‏کردند و این بطری‏ها در میان یونجه‏های خشک قرار می‏گرفتند و گاوهای شیری این شیشه‏ها را می‏خوردند و می‏مردند. دامدارانی در مجلس قانون‏گذاری ایالتی حضور داشتند و اعلام کردند که به این مسأله پایان خواهند داد.
ظرف چند ماه، صنعت ظروف نوشابه و صنعت بسته‏بندی، این گروه (آمریکا را زیبا نگه داریم) را پدید آوردند. انگیزه این گروه، توقف ممنوعیت‏های بیشتر همانند ممنوعیت تصویب شده در ایالت ورمونت بود و آنان کاملاً موفق بودند. دستاورد عظیم آن‏ها این بود که زباله را به عنوان نتیجه انتخاب‏های افراد مطرح کردند و پرداختن به زباله را مسئولیت یک فرد و نه مرتبط با روند تولید دانستند.
محسن داوری
دن هیزن
منبع: WWW.alternet.org