دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا

آیا علم‏النفس داخل در علوم بشری است؟


آیا علم‏النفس داخل در علوم بشری است؟
موقعیت علم‏النفس در رده‏بندی علوم چیست؟ زیرا اگر مشخص كنیم كه‏علم‏النفس و روانشناسی وابستگی به علمی دارد، می‏دانیم كه‏ویژگیهای آن علم را هم دارا است. اصولا برخی از دانشمندان شك‏كرده‏اند كه علم‏النفس، علم بوده و معیار علمی را داشته و داخل‏در رده‏بندی علوم باشد. و لذا نمی‏توان روانشناسی را جزء علوم‏قرار داد. چنان كه یك دانشمند عربی به نام «هنری « .گارت‏» (Henry Gaurret) در كتاب روانشناسی عمومی تحت عنوان:آیا روانشناسی علم است؟ نظر خود را در این باره ابراز می‏دارد.
به عقیده وی به دو دلیل نمی‏توان به‏طور قاطع روانشناسی را جزءعلوم بشمار آورد:
اول این كه روانشناسی فاقد اصول كلی است روی این زمینه‏نمی‏توان آن را در شمار علوم قرار داد زیرا علم عبارت ازمعلوماتی است كه به وسیله اصول و قوانین باهم مربوط شده ومعنی پیدا كرده است‏یا این كه از طریق روش علمی حاصل شده است،به نظر وی چون این دو جهت در روانشناسی و تحقیقات مربوط به آن‏به‏طور كامل دیده نمی‏شود، بنابراین نباید روانشناسی را جزءعلوم قرار داد.
دوم این كه چون روانشناسی جزء علوم تجربی مثل فیزیك و شیمی‏نیست، بنابراین نباید آن را در عداد علوم قرار داد و در نتیجه‏این دانشمند معتقد است كه روانشناسی از لحاظ علمی فعلا درمراحل مقدماتی قرار دارد و روزی خواهد رسید كه تحقیقات روانی‏نیز جنبه علمی پیدا كند» (۱) .
لكن ما ادعا داریم كه علم‏النفس نه تنها علم بوده و جنبه علمی‏داشته، بلكه داخل در علوم بشری است و بلكه افضل علوم است زیراعلم عبارت است از دسته‏ای از حقایق مسلم و مسائل عام و مرتبطبه هم كه تحت قواعد كلی در آیند، این حقایق مسلم در نتیجه‏معرفت و فكر انسانها در ادوار مختلف تاریخی به دست آمده است‏پس علم روانشناسی مثل سایر علوم مشتمل بر فرضیه‏هایی است كه‏دانشمندان ابراز داشته‏اند و در صدد حل این فرضیه‏ها و مشكلات‏روانی هستند. و تحقیقات روانشناسان موجب پیدایش اصول و قضایای‏كلی در زمینه روانی شده است.
یك دانشمند غربی به نام «كارل ر. ر گرس‏» (Caurl RcRogrs) ضمن‏مقایسه روانشناسی با سایر رشته‏های علمی معتقد است كه درروانشناسی مانند سایر علوم مطالعه علت و معلول مورد نظر است‏یعنی روانشناس نیز مانند سایر دانشمندان می‏خواهد علل و اسباب‏رفتار معین را درك كند تا بتواند پیش‏بینی كند كه در شرائطمعینی چه رفتاری از افراد سر می‏زند و برای اثبات ادعای خودشواهدی نیز می‏آورد (۲) .
از اینرو روانشناسی در عصر حاضر در بسیاری از موارد با رشته‏هاو حرفه‏های مختلف ارتباط می‏یابد، از نظر سوابق تاریخی، بستگی‏روانشناسی به علوم فلسفی و طبیعی انكار نكردنی است، از بسیاری‏جهات استفاده از روانشناسی همراه با سایر رشته‏ها قابل توجه‏می‏باشد و روانشناسان از نزدیك با متخصصین دیگر همكاری نموده،دانش و تخصص خود را در خدمت آنان قرار می‏دهند (۳) .
پس روی این ملاحظات علوم گوناگون عبارتند از شعبه‏های مختلفی ازاین معرفتها كه واجد شرائط كلی مذكور می‏باشند، علم كلی و عام،مجموع علوم جزئی و حاصل فكر و معرفت‏بشر در طول تاریخ علوم‏می‏باشد.
پس علم، معنای وسیعی دارد كه تمام معلومات بشری را دربرمی‏گیرد و به‏طور كلی می‏توان ادعا كرد كه دانش بشری در هر مرحله‏از پیشرفت و ترقی كه باشد، خارج از سه وجه زیر نیست
● اقسام سه‏گانه علم
۱) شناسائی سطحی اطلاعاتی است كه حیوانات و یا مردم ابتدائی وكودكان، از عالم خارج دارند، مشخصه و ویژگی این شناسائی این‏است كه بین معلولها رابطه ایجاد نمی‏كند و قادر به ایجاد رابطه‏بین آنها نیست و صاحب این علم و شناسائی فقط می‏فهمد و درك‏می‏كند مثلا حیوان لانه خود را می‏شناسد، بچه خود را تشخیص می‏دهد،غذایش را می‏داند اما آیا می‏تواند بگوید ظلم بد است‏یا خوب؟
آیا زنبور عسل می‏تواند توجیه كند كه چرا مثلا شیره گلها رامی‏مكد؟ مسلما خیر. او فقط می‏تواند جزئیاتی را درك كند.
عناصر اصلی این نوع شناسائی سطحی، درك صور جزئیه است، یقیناعلم‏النفس داخل در این نوع از علم و شناسائی نیست.
۲) معرفت علمی اطلاعاتی است مربوط به كل حوادث و در حقیقت وجه‏اشتراك و جهت جامع بین عده‏ای از افكار مربوط به اوصاف عمومی‏پدیده‏ها است، اگر شناسائی سطحی تكامل یافته و افزایش پیداكند، در یك مرحله به جائی می‏رسد كه معلومات انسان لااقل درمورد یك موضوع باهم متحد و قابل تعمیم است و خصوصیت این مرحله‏از شناسائی درك صور كلی است.
ما از مطالعه جزئیات و مصادیق یك شی به كلیات می‏رسیم مثلا هرچیز سنگینی كه از بالا بیفتد، به زمین سقوط می‏كند اینجا است كه‏مساله علت و معلول و رابطه آن دو با یكدیگر مطرح می‏گردد ازاین رو علماء ادعا می‏كنند كه علم معرفتی است جمعی و جهانی درمورد امور كلی چنان كه سقراط علم را چنین توصیف می‏كند كه:
«علم فقط به كلیات تعلق دارد» مانند احكام ریاضیات.
مسلما علم روانشناسی در این قسم از شناسائی نیز نمی‏باشد.
۳) فلسفه عبارت است از نظریه‏ای كلی متكی بر قواعد علمی‏درباره ذهن و جهان و به عبارت دیگر فلسفه عبارت است از علم به‏احوال موجود از آن جهت كه موجود است (۴) (علم‏الوجود من حیث‏هوالموجود) در قرون بسیار قدیم همگی معارف و علوم بشری درمفهوم فلسفه مندرج می‏شد چنان كه نویسنده عرب مصری «جمیل‏صلیبا» در كتاب علم‏النفس ص‏۲۷ چنین می‏نویسد:
«... مما لا شك فیه انالفلسفه كانت عندالقدماء مشتمله علی‏جمیع‏العلوم و كانت‏الفلسفه لا تختلف عن‏العلم فكان‏العالم یدعی‏فیلسوفا».
یعنی «در این حقیقت‏شكی نیست كه نزد دانشمندان قدیم فلسفه‏شامل جمیع علوم بوده و فلسفه با علم اختلافی نداشتند پس عالم،فیلسوف خوانده می‏شد».
و از اینجا است كه افلاطون و ارسطو و ابن سینا فلسفه را به‏گونه‏ای معنی می‏كنند كه در آن زمانها شامل همه علوم بشری بود.
افلاطون در تعریف فلسفه می‏گوید:
«الفلسفه هی‏العلم بالحقایق‏المطلقه‏المستتره تحت ظواهرالاشیاء) (۵) .
و ارسطو نیز چنین در توضیح معنای فلسفه از دیدگاه فلاسفه یونان‏قدیم می‏گوید: «هی العلم بالاسباب القصوی للاشیاء او علم‏الموجود بما هو موجود» «فلسفه علم به همه اشیاء از همه جهات‏بوده با علم به احوال و آثار موجود از این جهت كه موجود است،می‏باشد» (۶) .
و همچنین شیخ الرئیس بوعلی سینا فلسفه را اینگونه بیان می‏كند:
«ان هذا العلم یبحث فی الموجود المطلق‏» «فلسفه علمی است كه‏از موجود مطلق بحث می‏كند» (۷) .
چنان كه خوانندگان گرامی ملاحظه می‏كنند، فلسفه در زمان‏های قدیم‏مجموعه دانستنیهای بشر بوده كه سایر علوم از آنجا سرچشمه‏گرفته و آن افضل علوم بشر بود و مبدا شناسائی بشری بشمارمی‏رفته است و اینك سایر علوم گرچه از ابتدا داخل در فلسفه‏بوده‏اند و لكن با توجه به پیشرفت علوم بشری و توسعه دامنه‏مسائل و تحقیقات علمی از فلسفه جدا شده‏اند ولی در عین حال دررابطه نزدیكی با علوم بشری قرار دارد. بخصوص علم روانشناسی ومنطق و اخلاق (۸) . حتی بالاتر این كه برخی از علماء مدعی‏اند كه‏روانشناسی اساس تمام علوم و وسیله برای برنامه‏ریزی‏های فردی واجتماعی و جهان‏بینی می‏باشد (۹) .
از اینرو یك تن فیلسوف در آن زمان دارای علوم و فنون عصر خودبود ولی كم‏كم در نتیجه ترقی فكر بشر و توسعه دائره علوم وپیدایش شعب مختلف، دیگر ممكن نبود حافظه یك دانشمند بر تمام‏آن‏ها احاطه یابد از این جهت «تخصص علمی‏» به تدریج‏به وجودآمد و در حقیقت علم از صورت یگانگی به شكل طبقه و دسته درآمدو از این هنگام دانشمندان جنبه تخصص پیدا گردند و مطالعات وافكار خود را اختصاص به یك رشته از علوم دادند (۱۰) .
● تقسیم تدریجی علوم
علوم گوناگون كم‏كم از فلسفه یا علم‏العام و علم‏الكلی، علم‏الجامع در آن اصطلاح عصر قدیم، جدا شدند به این ترتیب كه اززمان یونان قدیم علوم ریاضی به وسیله «اقلیدس‏» و «علم‏مكانیك‏» به توسط «ارشمیدس‏» از فلسفه جدا شدند و در قرن‏۱۶میلادی علم نجوم به وسیله «كپرنیك‏» اهل لهستان و در قرن ۱۸علم شیمی به وسیله «لاوازیه‏» دانشمند فرانسوی و در نیمه اول‏قرن‏۱۹ علم بیولوژی توسط دانشمند غربی به نام «كلودسرشارد»و در اواسط قرن‏۱۹ علم‏الاجتماع به وسیله «اگوست كنت‏» ازفلسفه جدا شدند (۱۱) .
نویسنده لبنانی به نام «سمیح عاظف الزین‏» در كتاب علم‏النفس (۱۲) ص ۱۸ و۱۹ چنین می‏نویسد:
«علم النفس در ابتدای قرن نوزده كوشش كرد از فلسفه جدا شده‏علم مستقلی باشد و این كه روش خاصی برای خود داشته باشد پس‏مجلات فراوانی درباره علم‏النفس پدید آمد كه به تدریج در كشورآلمان و فرانسه و امریكا رو به تزاید گذارد و تالیفات زیادی‏با بحث‏های مفصلی در این زمینه انجام گرفت و این وضع تا اواخرقرن نوزده ادامه پیدا كرد تا آنجا كه علم‏النفس راه خود را مثل‏سایر علوم ادامه داد و از فلسفه كاملا جدا شده به صورت علم‏خاصی درآمد كه دارای روشها و قوانین و محورهای خاص خودبود...» و فلسفه نیز موضوع خاص خود را پیدا كرد كه عبارت ازروح انسان، حقیقت كنه عالم، عالم مجردات و لایتناهی و موجوات‏ماوراء طبیعت و مباحث كلی مربوط به اصل و علل موجودات و به‏طوركلی امروزه فلسفه را حیات درونی انسان و رابطه آن با جهان‏خارج تشكیل می‏دهد.
فلسفه از جهان نامرئی صحبت می‏كند از آلام،اراده، استدلال،خاطره‏ها و شهوات و...● اقسام سه‏گانه فلسفه
فلسفه از دیدگاه فلاسفه به‏طور كلی به سه دسته اصلی تقسیم‏می‏گردد:
۱) حكمت نظری.
۲) حكمت عملی.
۳) حكمت‏شعری.
حكمت نظری نیز منشعب به اقسام ذیل می‏شود:
۱) پسیكولوژی یا علم‏الروح یا علم‏النفس.
۲) منطق یا علم قواعد فكر.
۳) علم اخلاق یا علم تكالیف و وظائف.
۴) زیبائی شناسی یا علم الجمال.
۵) فلسفه اولی یا علم ماوراء الطبیعه (۱۳) .
در میان این اقسام پنجگانه تنها علم‏النفس است كه جنبه تحققی‏بیشتری دارد زیرا علم‏النفس مشاهده باطنی روی انسان دارد ومسلما مشاهده باطنی برای خود نفس، جنبه تحققی و عینیت داردمثل خود انسان گرسنگی یا تشنگی یا حالتی از حالات روانی خود رابیشتر از دیگران درك می‏كنند و این درك، نوعی درك تحققی است پس‏علم‏النفس داخل در فلسفه نظری است و از آثار نفس و روح واحكام‏و خصوصیات آن از قبیل تصمیم، اراده، استدلال، فكر و حافظه وسایر امیال و تمایلات و حالات روحی بحث می‏كند.
● طبقه‏بندی علوم
علوم گوناگون گرچه از یكدیگر جدا هستند، لكن تكامل و ترقی‏علوم بشری، آن‏ها را ارتباط بهم داد و در نتیجه طبقه علوم پیداشده است چون هر یك از علوم جزء داخل در عنوان كلی علم هستند وكم و بیش باهم ارتباط دارند از اینرو باید به وسیله یك‏طبقه‏بندی، درجه و مقام هر یك از علوم و كیفیت ارتباط آن‏ها رابه یكدیگر به دست آوریم، از زمان قدیم فلاسفه یونان از قبیل‏ارسطو، تا عصر حاضر به وسیله دانشمندان قرون مختلف طبقه‏بندی‏هائی از علوم انجام گرفته است ولی اغلب ناقص و ناتمام بوده‏است و لكن یكی از دانشمندان فرانسه به نام «آمپر» (۱۴) علوم‏را از روی موضوعات آن‏ها طبقه‏بندی كرده است‏به این ترتیب:
ابتداء علوم را به دو قسمت كلی تقسیم كرده است:
اول علومی كه موضوعشان مربوط به اشیاء خارجی و موجودات عالم‏محسوس است و آنها را علوم مادی یا طبیعی نامیده است.
دوم علومی كه موضوعاتشان امور معنوی و مجردات می‏باشد و آنهارا علوم مجردات اسم گذارده است كه هر یك از این دو قسمت اصلی‏نیز دارای چهار قسمت فرعی می‏باشد مثلا علوم فرعی علوم طبیعی یامادی عبارت اند از:
۱) علوم ریاضی.
۲) فیزیك و شیمی.
۳) علم طبیعی.
۴) علوم طبی.
و علوم فرعی رشته كلی علوم مجردات را نیز چنین ذكر كرده است:
۱) علوم فلسفی.
۲) علوم صنایع و زبان.
۳) علوم نژادشناسی از روی قواعد و آثار علمی.
۴) علوم سیاسی.
برای هر یك از این علوم فرعی نیز علوم دیگری به عنوان فرع ونتیجه آن ذكر كرده است و در نتیجه برای هركدام از دو رشته علم‏مادی و رشته علم معنوی ۶۴ جزء علم قرار داده و در مجموع ۱۳۸علم فرعی برای علوم موجود ذكر كرده است.
جالب این است كه دانشمند غربی نامبرده نیز علوم فلسفی را جزءعلوم معنوی ذكر نموده، و علوم فلسفی را منشعب به اقسامی نموده‏است كه سابقا ذكر گردید.
روانشناسی نیز كه یكی از اقسام علوم فلسفی است، خود نیز ازجهاتی مورد بحث و مطالعه می‏باشد از اینرو دارای اقسام‏گوناگونی است از قبیل روانشناسی تاریخی كه بحث از كیفیات روحی‏اقوام گذشته كند پسیكولوژی نژادی كه خواص روحی نژادهای مختلف‏را مورد بحث قرار می‏دهد. پسیكولوژی تطبیقی یا تشبیهی كه شباهت‏برخی از انواع انسان را با بعضی از حیوانها معین می‏كند دیگرپسیكولوژی طبقاتی كه خواص روحی طبقات مختلف جامعه را بیان‏می‏كند.
دیگر پسیكولوژی كه از نظر ارتباط روح و جسم كه از تاثیر قوای‏جسمانی در قواین روحی و بالعكس بحث می‏كند و قسم دیگرروانشناسی غیر عادی كه بحث از كیفیت روحی افراد غیر متعارف ازقبیل كم‏هوشها، نوابغ، جانی‏ها و دزدها و امثال اینها بحث‏می‏كند.
● روانشناسی علمی مستقل است
از مطالب سابق در مقالات گذشته روشن گردید كه روانشناسی ازلحاظ این كه بحث از حقایق كلی می‏كند، و در جستجوی حقیقت است،با دیگر علوم اشتراك دارد ولی از نظر این كه دارای موضوع‏جداگانه و اسلوب و روش خاصی است، از آنها جدا می‏شود.
برخی از دانشمندان روانشناسی را علمی مستقل ندانسته آن راشاخه‏ای از تاریخ طبیعی انسان فرض كرده چنین می‏گویند:
«تاریخ طبیعی انسان یا انسان‏شناسی شامل علم تشریح و علم‏وظائف الاعضاء است و روانشناسی داخل در قسم دوم است زیرا درعلم وظائف‏الاعضاء از اعمال مغز گفتگو می‏شود و اعمال مغز همان‏كیفیات و آثار روانشناسی است ولی حق این است كه روانشناسی خودعلمی مستقل است زیرا دارای موضوعی مستقل (یعنی نفس و كیفیات وآثار آن) می‏باشد و روش تحقیقی مخصوصی دارد و در عین حال‏روانشناسی نهایت ارتباط با علم وظائف الاعضاء دارد.
چنان كه «بیكن‏» فیلسوف معروف انگلیسی(۱۵۶۰-۱۶۲۶م) می‏گوید:
«فیلسوف باید مانند زنبور عسل باشد كه از گلی به روی گلی‏دیگر بنشیند و از همگی آنها شیره عسل را به دست آورد. یعنی هریك از علم روح و بدن نسبت‏به دیگری كمك كننده است و هیچ‏یك ازدیگری بی‏نیاز نیست. همچنان كه علوم تربیتی و نفسی باروانشناسی ارتباط نزدیك به یكدیگر دارند زیرا هدف اصلی تعلیم‏و تربیت‏خوشبخت‏ساختن نوع انسان است از راه تربیت‏خوب و اصلاح‏و تكمیل قوای ظاهری و باطنی انسان‏ها به وسیله مربیان وآموزگاران لایق و این اصلاح و تكمیل تنها از راه روانشناسی‏فراهم می‏گردد زیرا علم روانشناسی ما را به قوای مختلف روح وكیفیات نفسانی انسانها آشنا و روش تربیت كامل را نشان می‏دهد (۱۵) .
● علم چیست و كار علمی كدام است؟
حال این بحث اساسی زیربنائی مطرح است كه علم چیست؟ و كار علمی‏كدام است؟ آیا علم همان استفاده علمی از آن در زندگی روزمره‏است؟ مسلما این نظر نظر صحیح نیست زیرا به یك روش مجرد و یاابزار و یا محتوا اطلاق نمی‏شود، بلكه مجموعه طرقی است كه اشیاءو پدیده‏ها به كمك آنها به وجود می‏آیند و شكل می‏گیرند و مورداستفاده واقع می‏شوند. و می‏توان ادعا كرد كه علم طریقی است جهت‏نگریستن به طبیعت كه متضمن اصول و روش باشد (۱۶) .
روی این ملاحظه روانشناسی در رده علوم داخل بوده، همانند سایررشته‏های علمی دارای روشهای معینی است كه به كمك آن‏ها می‏توان‏حقایق مورد نظر را گردآوری كرد تا براساس آنها به فرضیه‏سازی وخلق تئوری اقدام نمود و یا هیچ‏یك از علوم انسانی و طبیعی نه‏تنها تنافی و تضادی ندارد، بلكه هماهنگی نزدیكی با آنها داشته‏و داخل در رده علوم می‏باشد و حتی با مبانی اخلاقی و مذهبی نیزهماهنگی وسیعی دارد. چنانكه توهم نابجای عدم هماهنگی آن دو دربرخی ازموارد ابراز شده است (۱۷) . بخصوص وابستگی و رابطه نزدیك‏روانشناسی با علوم انسانی و رشته‏های وابسته به آن از قبیل‏جامعه‏شناسی و قوم‏شناسی (اتنولوژی) واضح است چنانكه دانشمندفرانسوی به نام «ژان استولزل‏» استاد داشنگاه رنه و كارت دركتاب روانشناسی اجتماعی ترجمه علیمحمد كاردان ص‏۲۳ چنین‏می‏نویسد:
«.. ازمیان علوم انسانی سه علم یعنی روانشناسی و جامعه‏شناسی‏و قوم‏شناسی(اتنولوژی) روابط بالاخص تنگاتنگ و دائم باروانشناسی اجتماعی دارند..» (۱۸) .
حسین حقانی زنجانی
پی‏نوشتها:
۱ مقدمه روانشناسی، تالیف دكتر علی شریعتمداری، ناشرانتشارات مشعل، اصفهان، چاپ چهارم، تاریخ نشر۱۳۶۹، ص ۱۰،۱۱و۱۲.
۲ برای توصیح بیشتر به كتاب مقدمه روانشناسی، ص‏۱۳ و ۱۴مراجعه فرمائید.
۳ اصول روانشناسی عمومی، ص‏۱۳ - ناشر انتشارات صفار تاریخ‏نشر ۱۳۷۰ نوشته دكتر سیروس عظیمی.
۴ برای توضیح بیشتر خوانندگان می‏توانند به شرح بدایه‏الحكمه‏از تالیفات نویسنده مقاله مراجعه نمایند.
۵ علم النفس تالیف جمیل صلیبا، چاپ سوم، ناشر دارالكتاب‏اللبنانی، ترایخ نشر۱۴۰۴ه و ۱۹۸۴ م، ص ۱۸ و۱۹ -اصول‏روانشناسی تالیف دكتر سیدابوالقاسم حسینی، ج‏۱، ص ۳۱.
۶ علم النفس تالیف جمیل صلیبا، ص ۶۸ و۶۹.
۷ مدرك قبل.
۸ بررسی مقدماتی
۹ مدرك قبل.
۱۰ اصول روانشناسی، از نظر تعلیم و تربیت نویسنده: علی اكبرشهابی چاپ اول، ناشر كتابخانه و چاپخانه مركزی تهران، سال‏۱۳۱۷ش ص‏۶.
۱۱ مدرك بالا، ص‏۱۷.
۱۲ ناشر دارالكتاب اللبنانی بیروت، ج‏۱، تاریخ نشر ۱۴۱۱ه -۱۹۹۱م.
۱۳ اصول روانشناسی از نظر تعلیم و تربیت، ص‏۷.
۱۴ آمپر متولد در لیون(۱۷۷۵ تا۱۸۳۶م) از دانشمندان فرانسه‏نخستین مخترع تلگراف.
۱۵ اصول روانشناسی از نظر تعلیم و تربیت، ص‏۹ و ۱۰ و۱۳ و ۱۴و ۱۵، چاپ دهم، تاریخ‏۱۹۸۷م.
۱۶ مقدمه‏ای بر روانشناسی عمومی، تالیف رضاشاپوریان، ناشرروزبهان. تاریخ نشر۱۳۶۹ش چاپ دوم.
۱۷ در این خصوص خوانندگان به كتاب تاریخ روانشناسی تالیف ف. ل. مولز به ج دوم ناشر مركز نشر دانشگاهی، تهران، ص ۲ و ۱۹۱مراجعه نمایند. و به كتاب روانشناسی و اخلاق تالیف ژ. آ.
هدفیلد ترجمه علی پریور ناشر شركت انتشارات علمی و فرهنگی چاپ‏دوم، تاریخ نشر۱۳۶۶ش ص‏۱۳،۱۴ و ۱۵ مراجعه نمایند.
۱۸ كتاب اصول علم النفس تالیف دكتر احمد عزت راجح چاپ هفتم،تاریخ‏۱۹۷۳م ناشر المكتب المصری الحدیث تحت عنوان «صله‏علم‏النفس بالعلوم الاخری، ص ۳۲ - و كتاب روانشناسی اجتماعی‏تالیف:
اتوكلاین برگ ترجمه دكتر علی محمد كاردان، ج‏۱، ص ۲۵ و۲۶ ناشرنشر اندیشه تاریخ نشر۱۳۶۹ چاپ دهم و كتاب علم النفس تالیف‏دكتر فاخر عاقل ناشر دارالعلم بیروت، ص ۱۱۱ و ۱۱۲.
منبع : بلاغ